رفتن به محتوای اصلی

از چارسو راه مرا بستند، از چار سو چاه است و گمراهی / علیرضا قزوه

تاریخ انتشار:

از چارسو راه مرا بستند، از چار سو چاه است و گمراهی / شاعر : علیرضا قزوه

از چارسو راه مرا بستند، از چار سو چاه است و گمراهی
با این همه در بارش خنجر، یک صبح راهی می شوم، راهی

یک شب وداعی می کنم با خویش، یک صبح در خود بال می گیرم
ای کاش روحم را سبک می کرد، ذکر شب و آه سحرگاهی

بار دگر سدّ رهم شد درد، بار دگر فریاد خواهم کرد
من مرده ای در خویش مدفونم، ای مرگ از جانم چه می خواهی؟

آمد به خوابم گردبادی گفت: برگرد سوی وادی موعود
طور تجلی نیست این وادی، این تیهِ گمراهی است، گمراهی

شمشیرها سر خورده اند این جا، مختارمردان مُرده اند این جا
در ما حسینِ عشق را کشتند، کس نیست برخیزد به خونخواهی!

از این همه خواب، این همه تکرار، یک روز خواهم کَند، خواهم رفت
با یک غزل هم می توان برگشت، با یک غزل هم می توان گاهی...

پدیدآورنده
موضوع انجمن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا