روزنهای به حیات طیبه
حکمت عملی یکی از شاخه های علوم بلکه اصل و ریشه همه علوم است که در بعضی از کتب به خوبی از آن تعریف شده است. نظر برخی مانند شیخ داوود انطاکی حکیم شیعی مذهب درباره علم این است که «العلم، انتقاش صوره المعلوم فی قوی العقل و النّفس». کلمه انتقاش را عمداً آورده است و مقصود این است که تأثیر آن معلوم در قوای عقل و ذهن، باید به صورت انتقاش باشد. و فائده حکمت عملی را می گوید: «استکمال النفس الناطقه فی قواها والوقوف علی حقائق الاشیاء بقدر طاقه البشر» و فایده اش این است که هر انسانی را ارتقا بدهد و قوّه و استعداد او را شکوفا کند و هر انسانی را از قوه به فعل برساند و نواقص نفسانی او را تکمیل و تتمیم کند و همه را به کمال برساند، منتها در حد استعداد بشری که در هر کسی متفاوت است.
تمام برداشت ها، توجیه ها و تفسیرهایی که الآن در قضایای معنوی هست، نگرش کسی است که از بیرون به قضایا نگاه می کند. انسان زمانی به آثار عملی و نتایج دقیق معنوی می رسد که بر اثر عمل صالح، حیات نصیبش بشود. بدون حیات طیّبه، انسان چیزی درک نمی کند. ممکن است صفات خوبی داشته باشد، ولی این صفات خوب گاهی در بین کفّار هم هست. ما دنبال مسئله دیگری هستیم. قرآن می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوهً طیّبه». بعد از عمل صالح و ایمان و حیات قلب عالم برای ما فرق خواهد کرد. یک نمونه و مصداق از مصادیق عمل صالح که حیات آور است اقامه نماز می باشد. همه ما نماز می خوانیم، رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام و اولیای الهی هم نماز می خواندند، ولی نماز آنها چگونه بوده؟ معراج بوده، «قربانُ کُلِّ تقیٍ» بوده، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» بوده است. نماز روحشان را سبک می کرد و پرواز می داد. از قول حاج آقا رحیم ارباب نوشته شده که مرحوم آخوند کاشی مشغول عبادت و نماز بود و حال جذبه ای به آخوند دست داده بود و من (مرحوم ارباب) که در حال پختن غذا بودم، چشمم به آخوند کاشی بود و حال او مرا هم تحت تأثیر قرار داد و حال جذبه ای به من دست داد و مرا از خودم و از کاری که انجام می دادم، فارغ و غافل کرد؛ به طوری که غذا سوخت و دود تمام اتاق را گرفت و من اصلاً متوجه نشدم. به هر حال، در حال نماز به ایشان نوعی جذبه دست می داده -نوع این حالات معنوی از نماز شروع می شده- البته بیان کردن این مطالب برای عامّه مردم یا بعضی جوان های خام صحیح نیست؛ چون گاهی برخی نفوس کپی برداری می کنند و حالاتی مصنوعی و تقلیدی در ایشان ایجاد می شود. تنها چیزی که باید بدانیم، این است که اینها حالات اولیای خداست و فقط برای دانستن این نکته است که چنین قضایایی ممکن است باشد. نمازهای مرحوم آیت الله العظمی اراکی طولانی بود و بعضی از دوستان ایشان که با ایشان در این زمینه ها ارتباط داشتند می فرمودند: بعد از نماز حال غیر عادی در چهره شان معلوم بود.
عمل صالح، حیات طیّبه می آورد. همه مشکل ما این است که درصدد تحصیل حیات طیّبه نیستیم. به دنبال عمل صالح هستیم و آن را انجام می دهیم. اما عمل صالح شرایط دارد که وقتی شرایطش جمع شد، آن وقت حیات طیبه نصیب می شود. بعد از حیات طیّبه، دیگر نماز فراتر از خواندن می شود و می توان آن را «اقامه» کرد. همه ارزش معنوی بشری، پس از این حیات طیّبه است. اگر عملی مثل نماز بخواهد به برزخ (حقیقت عالم) منتقل بشود، اگر حیات قلب پشتوانه اش نباشد، فقط لفظی است که از حنجره بیرون آمده. از طرفی در تجسّم عمل تردید نیست. اگر چشم انسان باز بشود، چه بسا تبدیل شدن هر عملی را بفهمد. تعبیر من این است که بین ما و عالم غیب کانال هوشمندی قرار دارد که می داند چگونه عمل را تبدیل کند. گاهی شخص حمد و سوره ای برای اموات می خواند، اما میّت با میّت، خواننده با خواننده، عمل با عمل، فرق دارد. یکی از علما در خواب، مرحوم بیدآبادی را دیده بود که از مقبره شان بیرون آمده اند و متحیّرند. پرسیده بود اینجا چه می کنید؟ مرحوم بیدآبادی فرموده بود: که آقا امام زمان علیه السلام آمدند از اینجا رد شوند، حمد و سوره ای برای اموات تخت فولاد خواندند، آمده ام تا بهره ام را بگیرم. یک وقت، حمد و سوره ای را آقا امام زمان علیه السلام می خوانند و نصیب وافری به آقا محمد بیدآبادی که خودش عارف بزرگی بوده هم می رسد چرا که این بستگی به حیات قلب دارد. تا قلب انسان حیات پیدا نکند، چیز ارزشمندی تحویل عالم غیب داده نمی شود. البته این سخنان نباید دل سردی و زدگی بیاورد، این راهی است که باید رفت و باید روشن شد.
به هر حال، کیفیت عمل، مربوط است به درصد برخورداری مؤمن از حیات طیبه. هر چه بهره انسان از این حیات بیشتر باشد، درصد توجهاتش بیشتر خواهد بود. چیزی که به این تبدیل روح می دهد، توجه است. اینکه فرموده است: «الدّعا مخّ العباده»، توجه هم، اصل دعا و عبادت است؛ چون برای تبدیل و انتقال به عالم غیب، مهم توجه است و آن شرایط اولیه ای دارد. حیات، توجه می آورد. کسی که قلبش حیات پیدا کرده، می تواند به گونه ای دیگر عبادت کند، ذکر بگوید و عمل بدون آن، چیزی را عاید انسان نمی کند. اعمال زیادی انجام داده می شود و ثواب آن به میتی هدیه می شود، اما اینها وقتی اثر می کند که قلب حیات داشته باشد. هر چه حیات قلب بیشتر باشد، تأثیرش بیشتر است. گاهی یک نفر، یک خرما را در راه خدا می دهد، در عالم غیب هزاران هزار نخلستان به او می دهند. چرا که عالم غیب هم خیلی وسعت دارد و رخ دادن این کارها در عالم غیب، خیلی آسان است. در روایتی آمده است که زنی از حضرت صدّیقه طاهره علیها السلام سؤالی پرسید و حضرت جواب دادند. سؤال های دیگری پرسید و پاسخ آن را گرفت؛ تا اینکه گفت دیگر خجالت می کشم بپرسم. حضرت فرمودند: باز هم بپرس؛ چون برای هر یک سؤالی که جواب می گویم، بیشتر از جواهراتی که فاصله میان زمین و آسمان را پرکنند، به من اجر و پاداش عنایت می کنند. چنین جزایی برای پاسخ به یک سؤال نیم دقیقه ای، به خاطر اخلاص و پشتوانه عمل است. گاهی صدقه دادن یک دانه خرما تبدیل به یک نخلستان می شود چون پشتوانه دارد. و گاهی عبادت فراوان، چون بدون پشتوانه است به اندازه یک خرمای خشک است؛ خلاصه این تبدیل، اخلاص و حیات قلب و شرایط دیگری را می طلبد.
اما در این بین، کانال هوشمندی هست که با عامل و عمل ربط دارد. به مجرد صدور عمل، این کانال هوشمند می داند که اگر این برای اموات بود، چگونه آن را بر حسب نیاز میّت، به برزخ او برساند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند که در شب معراج ملائکه ای را در حال ساخت دیوار دیدم، ولی گاهی متوقف می شدند. از جبرئیل پرسیدم چرا متوقف می شوند. عرض کرد: مادامی که مؤمنان روی زمین ذاکرند، اینها هم مشغول ساختن هستند، ولی وقتی آنها از ذکر متوقف می شوند، اینها از ساختن دست برمی دارند. آن کانال هوشمند است که می فهمد، این ذکر تبدیل به دیوار شود یا نخل. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر ذکر لا إله إلّا الله نخلی در بهشت می شود. شخصی پرسید: پس ما نخلستان ها داریم؟ حضرت فرمودند: اگر آن را آتش نزنید. این نابودی اعمال هم قاعده مند است. ممکن است انسان اعمالی را انجام دهد و در بهشت و عالم غیب و در برزخ، چیزهایی را درست کند، ولی انسان مأمون از استدراج نیست و به همین جهت، شاید کارهایش به هم بریزد. مؤمن باید صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از کید نفس ایمن نیست. باید به ایمان و عمل صالح ملتزم بود. حاصل این نشیب و فراز و قبض و بسط های روحی، درصد ثابتی از ایمان است که مؤمن پیدا می کند و همان می شود ایمان ثابتی که در دل او است و این را با عمل صالح باید مرتب ارتقا داد. باید به طور پیوسته مؤید برای این حیات بیاوریم. هر چه درصد حیات و درجه حیات بالاتر می رود، ایمان هم بالاتر می رود. از طرف دیگر، با انجام عمل صالح، مراتبی از حیات نصیبش می شود. وقتی حیات جدید و نو بیشتر نصیبش شد، موفق به اعمال گوناگون دیگری می شود با درصد بهتر. از این به بعد، حیات طیبه و عمل صالح، بر یکدیگر تأثیر متقابل می گذارند و هر کدام پر و بال پیدا می کند و درصدش بالاتر می رود و حیات طیبه جدیدی نصیب می کند. مجموع همه اینها، شاکله ای را برای انسان تشکیل می دهد که شاکله و ساختار نهایی او است و مهر سعادت بر آن می خورد.
به هر حال، بدون حیات، قلب انسان کور است. اگر می بینید که بعد از چهل سال مطالعه و درس خواندن، شخص حتی در اعتقادات خودش تزلزل دارد و در اجتماع هم در اعتقادات مردم مشکلی ایجاد می کند، به این علت است که درسش را خوانده و حتی به واجباتش هم چه بسا ملتزم بوده، ولی به حیات و حقیقت نرسیده. روح ایمان لازم است، باید پشتوانه ای از حیات داشت. باید انسان به سمت خودشناسی حرکت کند. باید دید که چگونه قلبمان حیات پیدا می کند و این حیات ثابت می شود و ارتقا می یابد. محور همه ارزش ها، حیات قلب است. ذکری که با پشتوانه حیات قلب است، مانند غذای جبرائیل است و آن گاه هر ذکر، اثر می کند.
حیات، مراتب دارد و آثارش روی توجهات پیدا می شود. یعنی هر چه مرتبه حیات قلب بیشتر باشد توجه انسان در نماز و غیر نماز بیشتر است. هنگامی که انسان مشغول عبادات و عمل صالح باشد، متوجه می شود که چقدر از حیات نصیبش شده است، به حسب اینکه در چه مقدار از عباداتش توجه به حق تعالی دارد. ما باید سراغ توجهات باطنی برویم. باید اشتغال به ذکر الهی داشت، مخصوصاً در سجده، بدونِ اشتغالاتِ نفسانیِ خیالی. اگر از ۲۴ ساعت، مقداری را به توجهات باطنی اختصاص دهیم، حتماً نتیجه اش حیات خواهد بود و هر یک سبحان الله یک غذای معنوی است. ذکر خدا قوّت می آورد و بعد از مشغول شدن به ذکر، تازه متوجه می شود که ضعف و قوت چیست. خیلی مسائل و ابواب معارف از اینجا شروع می شود.
رسیدن به حیات، سحرخیزی و توجه می خواهد، بیداری و نماز و ذکر می خواهد. ممکن است کسی بگوید ذکر یونسیه را شش ماه گفتم، ولی به حیات قلب نرسیدم. اما باید توجه داشت که شروع و ادامه این اذکار، شرایط خاص می خواهد تا به نتیجه برسد. و این طور نیست که زود به نتیجه برسد. مرحوم ملا حسینقلی همدانی رحمه الله تازه به نجف رفته بود و خیلی به این معانی علاقه داشت. با اینکه ایشان از شاگردان
آسید علی شوشتری بود و سال ها در مسیر سلوک قرار داشت، اما هنوز به نتیجه نرسیده بود. یک روز با حال متأثری در صحن آقا امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته و در این فکر بود که چرا فتح بابی نمی شود؟ خوب است که رها کنم و بروم، یا چه کنم؟ در این حال دید کبوتری آمد و در مقابل ایشان نشست و مشغول نوک زدن به نان خشکی شد. نان نمی شکست. رفت، دوباره بازگشت و باز هم نوک زد و دید فایده ندارد. رفت و بار سوم آمد و آن قدر نوک زد تا نان را خرد کرد و آن را خورد. ایشان می گوید: من این مطلب را پیامی از حضرت امیرعلیه السلام تلقی کردم که می خواهد بفرماید سرانجام به نتیجه می رسی. انسان نباید با عبادات یک سال و دو سال، منتظر نتایج مهم باشد.
یکی از عنایات و برکات خدا به اهل این مسیر و کسی که حیات طیبه پیدا کرده است شهود این مطلب است که دو رکعت نماز، چه آثاری دارد. این کم رتبه ای نیست و قابل دستیابی است. در هر بابی انسان می تواند تأثیر عمل خود را بفهمد و شهود کند. بداند که خواندن قرآن برای انسان چه آثاری دارد. اگر انسان انعکاس و تبدیل عمل را به عالم غیب ببیند، آن گاه «الذین یؤمنون بالغیب» حاصل می شود. این آیه مقدماتی دارد. همه می خواهند ایمان به غیب داشته باشند، ولی اگر ندانند که چه خبر است، چه ایمانی پیدا خواهند کرد؟! مرتبه بالای ایمان، برای آن ارتباط و شهود است. اگر استقامت، به عمل صالح ضمیمه شود، حیات را می آورد، ولی حیات بالاتری می خواهد تا بصیرت نصیب انسان بشود. اگر بصیرت آمد، نوع درک در مورد اهل بیت علیهم السلام و ولایت هم فرق خواهد کرد.
الآن علوم مختلفی از فلسفه گرفته تا علوم دیگر خوانده می شود که با مسائل معنوی بی ربط نیست، اما حیات قلب نمی آورد. حیات قلب، شب زنده داری و نماز و ذکر و قرآن می خواهد تا حالتی برای انسان ایجاد کند که توجهاتش نافذ شود. آن وقت خواندن یک «قل هو الله»، برکات زیادی نصیب او می کند. ممکن است پیرمردی که با این اصطلاحات آشنا نیست، حیات نصیبش شده باشد و همیشه در گوشه دلش و همه وجودش حیاتی را حس کند؛ چون قلب و نفسش حیات پیدا کرده. هیچ توجه کرده اید که ما متوجه حد و حدود قوت و ضعف یا لطافت های روحی دیگران نمی شویم و همه مردم را با یک چشم می بینیم ولی اولیای الهی بر اثر رسیدن به حیات دل، حد و حدود دیگران را می توانند درک کنند، البته ما در مصداق با کسی بحث نداریم، آنچه مهم است این است که اصل قضیه را بپذیریم و نمونه ها را از قرآن درآوریم. در جریان حضرت خضر علیه السلام دقت کنیم و از خداوند معرفت بخواهیم و بدانیم که بعضی از مراتب، مراتب اهل بیت عصمت و طهارت است و وظیفه ما بندگی است و به تعبیر قرآن ارائه عمل صالح، تا خداوند دل ما را متصف به حیات طیبه کند.
یکی از راه های رسیدن به حیات قلب، تکرار اسماء الله است گاهی مرحوم آقای کشمیری در پاسخ به کسانی که درخواست ذکر می کردند، بعضی اذکار را سفارش می فرمودند که مثلاً به تعداد مشخصی ذکر «یا حیّ، یا قیّوم» را تکرار کنند! تکرار بسیار زیاد این ذکر احیا کننده دل و جان ذاکر خواهد بود. جناب آقای کشمیری این ذکر را خیلی سفارش می کردند و می فرمودند که خوب است در ترکیب نام های حق تعالی، از اسامی مرکبی استفاده شود که خود خدای متعال ترکیب کرده است. خداوند در آیاتی این دو اسم را با هم به کار برده؛ مثلاً می فرماید: «الله لا اله الّا هو الحیّ القیّوم». حیّ، حیات می آورد و قیّوم، دوام حیات و قوام و استحکام.
بعد از مدّتی اشتغال به این اذکار، هیچ لذتی با آن برابری نمی کند، منتها حد نصاب تکرار آنها بالاست و روح و جان انسان باید برای این ذکر آماده شود، اما خوب است که آنها را زمزمه کنیم. در روایت است که هر گاه در جنگ برای رسول الله مشکلی پیش می آمد حضرت رو به قبله ۱۸ بار این ذکر را تکرار می کردند و بلافاصله مشکل برطرف می شد. من اگر خود را به سنن حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت گرامی آن حضرت و اعمال صالح ملتزم نکنم زندگی رضایت بخشی نخواهم داشت و خیری برای خود و دیگران نمی توانم داشته باشم.
بنابراین یکی از راه های حیات قلب، ذکر الهی، مخصوصاً ذکر «یا حیُّ یا قیّوم» است. مرحوم آقای کشمیری رحمه الله می فرمودند: از آقا هادی ابهری که مزارشان نزدیک مزار آقای انصاری در گلزار شهدای قم است، ذکری را خواستم که مرا به مقصد برساند، ایشان همین ذکر را توصیه کرده بودند. آقای کشمیری پرسیده بودند ذکری می خواهم که ذکر اولیاست، باز هم این ذکر را توصیه کردند. -مرحوم ابهری، کسی بود که چشم بصیرتش باز شده بود عمده شهودش را از گریه بر حضرت سید الشهداء علیه السلام گرفته بود. چند چیز انسان را به بصیرت می رساند و یکی از آنها گریه است.- مرحوم آقای کشمیری نقل می کردند که هر سؤالی از آقای ابهری می کردم، ایشان همان جواب را می داد و سفارش به ذکر «حیّ قیّوم» می کرد.
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به مرحوم آیت الله میرجهانی سفارش کرده بودند که اگر کسی خواست این ذکر را بگوید، آن را ۳۶۰ بار، با توجه، بین نماز شفع و وتر بگوید که برکات زیادی نصیبش می شود و آن ساعت حیات است. این اسم شریف، همان اسمی است که آصف برای جابه جا کردن تخت بلقیس از آن استفاده کرد.
--------------
منبع : چشمه زلال
افزودن دیدگاه جدید