رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
حضرت آيت الله العظمی جوادی آملی ‌مد ظله الوارف؛

بررسی براهين معاد و شبهات منكران - بخش اول

تاریخ انتشار:
انسان ذاتا فقیر است ولی ظرفیت آن را دارد که مظهر خدا باشد

ابهام بشر در زندگی پس از مرگ
انکار معاد در اثر شهوت عملی و تبهکاری
ادلّه وجود معاد
دلیل یكم. برهان حركت
نكاتی كه در برهان حركت مطرح است:
دلیل دوم. برهان حكمت
دلیل سوم. برهان رحمت
دلیل چهارم. برهان حقیقت
دلیل پنجم. برهان عدالت
دلیل ششم. تجرّد روح انسان
انسان در قرآن
دلیل هفتم. اشتیاق به زندگی جاوید
بخش دوم. شبهات منكران معاد
نظام زندگی انسان در قیامت فردی است؛ نه اجتماعی.
اتحاد عامل و عمل
اتحاد جزا و عمل

ابهام بشر در زندگی پس از مرگ
جریان معاد و زندگی پس از مرگ، آن چنان پیچیده و دشوار است كه آراء متفكران بشری درباره آن، بیش از آنچه كه درباره آغاز جهان و مبدأ عالم دچار دشواری شده، به ابهام و نابسامانی برخورد كرده است؛ زیرا نه تنها مادیون و منكران مبدأ عالم، پایانی برای جهان قائل نبوده، منكر معادند، بلكه برخی از معتقدان به مبدأ عالم و مؤمنان به آفریدگار جهان نیز درباره قیامت تردید داشته و آن را نپذیرفته اند و این گذشته از پیچیدگی مسئله معاد، نكته دیگری دارد كه در انكار آن بی اثر نیست؛ زیرا اعتقاد به قیامت و ایمان به روز جزا موجب پذیرش تعهد و مسئولیت بوده، انسان را از هوس بازی و زورمداری باز می دارد و در برابر قوانین خاضع می كند؛ چنان كه انكار معاد جهت توجیه تبهكاریها و خوش گذرانیها عامل مؤثّری است؛ بنابراین لازم است قبل از شروع در بحث پیرامون اصل معاد نقش بنیادی و سازنده آن در تهذیب نفس و تزكیه جان بیان شود و سرّ اصرار پیامبران بر ضرورت معاد در قبال سرسختی منكران قیامت آشكار گردد.

انکار معاد در اثر شهوت عملی و تبهکاری
قرآن كریم وقتی برخی از اشكالات منكران معاد را نقل می كند و آن را حل می نماید، می گوید شبهه علمی مانع آنان از پذیرش معاد نیست؛ بلكه شهوت عملی و تبهكاریهای آنها موجب انكار آن است؛ ﴿ایحسب الإنسان ألّن نجمع عظامه ٭ بلی قادرین علی أن نسوّی بنانه ٭ بل یرید الإنسان لیفجر أمامه﴾ [1]؛ آیا انسانی كه معاد را نمی پذیرد، می پندارد كه ما نمی توانیم استخوانهای پوسیده او را گرد آوریم. آری، می توانیم سرانگشتان ظریف او را با همه خطوط و پیچیدگی های خاص كه دارد همانند اول تسویه نماییم، ولی انكار او برای نتوانستن ما نیست؛ بلكه چون می خواهد زندگی خود را به فجور و تباهی بگذراند و جلو او برای هرگونه گناه باز باشد، روز جزا را قبول ندارد.
فرق بین شبهه علمی و شهوت عملی در فصل دوم كه شبهات منكران معاد در آن مطرح است، بیان می شود؛ ﴿... إنّ الّذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذابٌ شدیدٌ بما نسوا یوم الحساب﴾؛[2] همانا گمراهان از راه خدا به سبب فراموشی روز حساب، گرفتار عذاب شدید خواهند شد.
وقتی حسابی در بین نباشد و برای هیچ كاری پاداش یا كیفری مقرر نشود، اثر و بازدهی جز انحراف از راه خدا كه همراه با دشواریهاست نخواهد داشت؛ «إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات»؛[3] بهشت پیچیده به دشواریها و دوزخ پیچیده به شهوتهاست؛ چنان كه اعتقاد به قیامت ضامن فضائل انسانی است.
قرآن كریم یاد معاد و حضور آن را در خاطره ها سبب تعالی روح و خلوص ایمان می داند؛ زیرا درباره بندگان مخلص چنین می گوید: ﴿إنّا أخلصناهم بخالصة ذكری الدّار﴾؛[4] آنان را مخلص قرار دادیم به سبب وصف خالص و بی شائبه ای كه داشتند و آن یاد قیامت است، كه در حقیقت آنجا قرارگاه و دنیا معبر و گذرگاه است.
براساس این اهمیت متقابل در فضائل و رذائل است كه هم پیامبر اكرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)گذشته از استدلالهای قاطع، سوگند یاد می كند كه معاد حق است، هم منكران قیامت كه به مبدأ آفرینش معتقدند ولی به ربوبیت او اعتقاد ندارند، گذشته از القاء شبهه واهی، سوگند یاد می كنند كه معاد باطل است؛ ﴿و قال الّذین كفروا لا تأتینا الساعة قل بلی و ربّی... ﴾؛[5] كافران گفتند كه قیامت برای ما نیست، بگو سوگند به پرروردگارم كه قیامت قطعاً فرا می رسد!
و این مضمون در سوره «یونس» آیه 53 و سوره «تغابن» آیه 7 نیز آمده است؛ ﴿و أقسموا بالله جهد أیمانهم لایبعث الله من یموت... ﴾؛[6] سوگند شدید به خداوند یاد كردند كه خدا مرده را زنده نمی كند.
این موضعگیری متقابل برای آن است كه اعتقاد به معاد، عامل تعهد و تقواست، ولی انكار آن موجب تبهكاری و فجور است.
نكته ای كه نباید مورد غفلت قرار گیرد، این است كه سوگند پیامبر اكرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)همانند سوگند دیگران نیست؛ زیرا قسمهای عادی در برابر شاهد و برهان است؛ چون مدعی اگر شاهد نداشت گاهی سوگند یاد می كند، ولی پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)كه مدعی ضرورت معاد است، نه تنها دارای شاهد قاطع است، بلكه به همان دلیل قطعی قسم یاد می كند؛ زیرا سوگند به پروردگار، یعنی سوگندِ به مبدأ پرورش جهان و عامل رشد عالم و چون جهان وقتی متكامل خواهد شد كه به هدف برسد و بدون هدف خام و ناقص است، بنابراین، لازمه ربوبیت و پروردگاری خداوند آن است كه جهان طبیعت را در پرتو پرورش خود به كمال برساند؛ ﴿الله لا إله إلاّ هو لیجمعنّكم إلی یوم القیمة لا ریب فیه... ﴾؛[7] خداوند كه معبودی جز او نیست، هر آینه شما را برای قیامت جمع می كند و شكی در آن نیست؛ یعنی الوهیت، اقتضای معاد و قیامت را دارد؛ چون در حقیقت، معاد همان بازگشت به سوی مبدأ است؛ پس مبدأ عالم حقیقتی است كه هم «آغاز» است، هم «انجام»؛ یعنی هم موجب پیدایش جهان است، هم سبب پرورش و هدایت آنها به هدف نهایی كه همان معاد خواهد بود.
اكنون كه نقش مؤثر اعتقاد به معاد در ایجاد تعهد و تقوا روشن شد، می پردازیم به اصل بحث و آن اثبات زندگی پس از مرگ است. قرآن كریم به مقتضای آیه شریفه ﴿... و نزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكلّ شی‏ء... ﴾ [8] كتابی را كه بیان كننده همه علوم انسانی و معارف سودمند بشری است بر تو نازل كردیم؛ همه معارف بشری و هر چیزی را كه در تأمین سعادت انسان سهمی دارد به خوبی تبیین كرده است و از طرفی، بیان یك مطلب وقتی رساست كه با برهان توجیه شود؛ ﴿یا أیها النّاس قد جاءكم برهان من ربّكم... ﴾؛[9] ای مردم همانا كتابی كه محتوای آن روشن و مبرهن است، از سوی پروردگار شما آمد.
بنابراین، هم متعرض جریان خلل ناپذیر معاد بوده، هم دلیل قاطع آن را ارائه می دهد و ضرورت معاد را در پرتو شناخت جهان و همچنین شناخت انسان تبیین می كند؛ یعنی عالم مشهود و جهان طبیعت را آن چنان كه هست و همین طور انسان را آن چنان كه آفریده شده معرفی می كند تا ضرورت معاد و حتمی بودن قیامت برای آنها معلوم شود.
گرچه بحث پیرامون معادِ جهان شامل معادِ انسان نیز خواهد بود، زیرا بشر بخشی از همین جهان مشهود است، ولی ویژگیهای مخصوص او ایجاب می كند كه بحث درباره معادِ انسان جداگانه مطرح شود و آنچه فعلاً موردنظر است اصل جریان معاد است؛ نه كیفیت آن.

بخش اوّل.
ادلّه وجود معاد
دلیل یكم. برهان حركت
هدفداری جهان سیال طبیعت

جهان طبیعت با همه پدیده های آسمانی و زمینی و نیز با تمام یافته های معدنی و گیاهی و همچنین با همه موجودات حیوانی و انسانی اش، آن چنان به هم منسجم و هماهنگ است كه یك واحد حقیقی و نه اعتباری را تشكیل می دهد و این واحد حقیقی در حركت است و هیچ گونه سكون و آرامشی در او نیست و چون حركتْ خروج از قوه به فعل است؛ یعنی از یك آمادگی خاص به سمت یك كمال مخصوص سیر نمودن است؛ پس هدف و مقصد برای آن ضروری خواهد بود؛ یعنی حركت بدون هدف محال است و اگر آن هدف نیز دارای مقصد دیگری بوده، خودش آماده رسیدن به آن هدف دیگر باشد، معلوم می شود كه هدف اول مقصد نهایی نبوده، بلكه مسیر و رهگذر بوده است؛ زیرا لازمه هدف حقیقی آن است كه متحرك با رسیدن به آن آرام شود و حركت به ثبات تبدیل گردد.
بنابراین، مجموع جهان حركت دارای هدف نهایی است كه با نیل به آن از قوه به فعلیت رسیده، از تحول و دگرگونی رهایی یافته، آرام خواهد شد و اگر به دنبال هر هدفی مقصد دیگری باشد و بعد از هر مقصودی مقصد دیگری در بین باشد یعنی سلسله اهداف بی كران بوده، به هدف نهایی نرسد لازمه اش در حقیقتْ بی هدف بودن حركت است؛ چنان كه در نظام علل فاعلی اگر قبل از هر فاعلی مبدئی باشد و پیش از آن مبدأ فاعل دیگری باشد و به فاعل نخست و مبدأ ذاتی عالم نرسد، لازمه اش در واقع بی مبدأ بودن و فاعل نداشتن جهان حركت است؛ پس لازم است سلسله هدفها به یك هدف اصیل و نهایی ختم شود، همان طور كه سلسله فاعلها نیز ضروری است كه به یك فاعل ذاتی و مبدأ نخست برسد؛ یعنی همان طوری كه فعل بدون فاعل محال است، همچنین كار بدون هدف ممتنع می باشد و فرق بین آغاز و انجام، در این است كه ممكن است فعل خاصی در اثر برخورد به مانع و درگیری با مزاحم به هدف نرسد و باطل گردد، ولی ممكن نیست هیچ فعلی بدون فاعل و مبدأ تأثیر یافت شود.
لیكن این امتیاز نسبت به مجموع جهان طبیعت فرض ندارد؛ زیرا با توجه به اینكه مجموع هماهنگ جهان یك واحد حقیقی است، موردی برای تزاحم و درگیری نخواهد بود؛ بلكه این واحد منسجم بدون برخورد به مانع یقیناً به هدف می رسد و با رسیدن به آن هدف نهایی آرام می شود و حركت آن به ثبات تبدیل خواهد شد.
چون زمان از عوارض تحلیلی حركت است و در خارج عین آن می باشد و حركت جوهری نیز عین متحرك و همچنین زمانِ آن نیز عین متزمّن است، وقتی كه متحرك به مقصد می رسد، یعنی زمان به مقصد می رسد و معنایش این است كه زمان رأساً به ثبات مبدّل می شود.
قرآن كریم قیامت را به عنوان پایان حركت و همچنین به نام جهانِ قرار و آرامش می داند؛ ﴿... و إنّ الاخرة هی دار القرار﴾؛[10] پایان دنیا خانه آرامش است. اینكه قرآن قیامت را پایان می داند و تنها آن را جای قرار و آرام معرفی‏می كند، برای آن است كه مقصدْ پایان سیر است و رسیدن به هدف موجب آرامش است و تعبیر قرآن كریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان كه در آیات فراوانی آمده است و نیز تعبیر از آن به «موقف ثابت و آرام» و همچنین تعبیر از آن به محلی كه كشتی بعد از تحولها و دگرگونیهای فراوان در آن لنگر می اندازد و آرام می شود؛ ﴿... أیان مرسیها﴾ [11] نشانه آن است كه معاد همان پایان جهان طبیعت است كه با نیل به هدفْ تحول آن پایان می پذیرد و حركت آن به مقصد می رسد و در نتیجه ثابت و آرام خواهد شد و مشابه این تعبیرها درباره خصوص انسان آمده است؛ «الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» [12] و نیز تعبیری مانند اینكه دنیا رهگذر است و آخرت جای ثابت و قرار نشان می دهد كه دنیا مرحله قوه قیامت است و قیامت مرحله فعلیت آن و مادامی كه در مرحله قوه است، همانند كشتی حركت دارد و وقتی كه به مرحله فعلیت رسید، آرام می شود.

نكاتی كه در برهان حركت مطرح است:
1. همان طوری كه از برهان حركت می توان مبدأ جهان آفرینش را اثبات نمود، می توان آن را برهان پایان عالم و دلیل ضرورت قیامت قرار داد؛ یعنی همان طوری كه هر متحرك محرك دارد، هر متحرك نیز هدف خواهد داشت، ولی در برهان حدوث كه به عنوان اثبات مبدأ عالم اقامه می شود، این توانایی نیست كه برای اثبات نهایت جهان و پایان آن كافی باشد.

2. برهان حركت در اثبات مبدأ جهان فقط وجود موجود مجرّدی را ثابت می كند كه بی آنكه خود حركتی داشته باشد جهان را به حركت در می آورد، نه وجود ذات واجب ازلی را؛ و در اثبات معاد عالم نیز فقط یك هدف ثابت و كامل و بدون حركت را تثبیت می كند؛ نه مرحله نهایی معاد مانند لقاء الله را؛ زیرا قیامت و معاد نیز درجات و مراتبی دارد؛ مثلاً اولیاء خاص پروردگار، گذشته از درجات جسمانی و نفسانی معاد، دارای حَشر عقلی و مانند آن نیز هستند كه وصول به آن تنها برای نفوس مطمئن مقدور است و دیگران را به آن دسترسی نیست.

3. برهان حركت برای ضرورت معاد، از این نظر كافی است كه حركتِ مجموع نظام طبیعت یقیناً مقصد دارد؛ چون هیچ حركتی بدون هدف نخواهد بود و همچنین حتماً به آن مقصد می رسد؛ چون هیچ مانعی در بین نیست كه مزاحم نیل به هدف باشد؛ زیرا مجموع نظام با همه اجزایش یك واحد حقیقی سیال است كه به سمت مقصد معین در حركت است. آری، حركتهای جزئی در درون این نظام دچار مزاحمهای موسمی شده، احیاناً از مقصد باز می مانند، ولی برای كل جهان طبیعت مزاحم فرض ندارد. گذشته از آنكه چون قسر دائم محال است، سرانجام این مجموع به مقصد خواهد رسید.

بنابراین، چون اصل هدف داشتن حركت ضروری است و هم نیل به آن برای مجموع نظام حتمی خواهد بود، جریان قیامت به عنوان یك اصل قطعی خلل ناپذیر است؛ لذا قرآن كریم از آن به عنوان ﴿لا ریب فیه﴾ [13] تعبیر می كند؛ زیرا هیچ گونه احتمال خلاف درباره او راه ندارد و هیچ اثر و احتمالی متصور نیست كه مانع رسیدنِ این نظام سیال به هدف نهایی خود باشد.

4. قلمرو نفوذ برهان حركت، جهانِ سیال طبیعت است و برای اثبات معاد موجودهای مجرّد رسا نیست؛ یعنی برای بیان ضرورت معاد جهت موجود مجرّدی كه محكوم به حركت نیست، كافی نخواهد بود.

دلیل دوم. برهان حكمت
از خداوند حكیم كار عبث صادر نمی شود.
همان طوری كه در جهان بینی توحیدی ثابت شد، عالَم هستی آفریده خداوند بی نیاز و حكیم است و خداوند غنی محض اگرچه برای نیل به هدف چیزی را نمی آفریند و محال است كاری را برای رسیدن به هدف انجام دهد، ولی محال است از مبدأ حكیم كار بی هدف صادر گردد.

توضیح مسئله و فرق بین این دو مطلب عبارت است از اینكه فاعل و مبدأ كار اگر نیازمند باشد و غنی محض نباشد، برای رفع نیاز و نیل به كمال كار انجام می دهد تا به توسط آن رفع نیاز نموده، به كمال مطلوب نائل آید، ولی اگر فاعلی خود عین كمال محض و غنی صرف باشد، فرض ندارد كه كاری را جهت رسیدن به كمال انجام دهد تا به توسط عملی بخواهد نیاز خود را برطرف سازد و چون خداوند غنی محض و كمال نامحدود است، هرگز كاری را برای رفع نیاز و نیل به كمال انجام نخواهد داد؛ خواه نفع مستقیم آن كار به خود او برسد، خواه به موجود دیگر؛ زیرا در هر دو حال مستلزم نیازمندی ذات بی نیاز و نشان نقصان ذاتی خواهد بود كه عین كمال است.

اما صورت اول یعنی این فرض كه نفع مستقیم آن كار به خود حضرتش برسد روشن است كه مستلزم نیازمندی آن ذات بی نیاز است و امّا در صورت دوم یعنی اینكه نفع كار به موجود دیگری برسد نكته اش آن است كه وقتی هدف خداوند نفع رساندن به دیگری باشد اگر این نفع را به آن دیگری برساند، خود به هدفش نائل می شود و اگر این نفع را به آن غیر نرساند، خود به هدفش نمی رسد؛ پس خداوند غنی محض نخواهد بود؛ چون محتاج به كمالی است كه می خواهد آن را از راه كار فراهم نماید و این نیازمندی با بی نیازی محض سازگار نیست.

بنابراین، خداوند جهان را نیافرید كه سودی ببرد و همچنین نیافرید كه جودی به بندگان برساند؛ یعنی خداوند هدفی جدا از ذات خود ندارد؛ چون او هم ذاتاً اول است، هم ذاتاً آخر است؛ ﴿هو الأوّل و الاخر... ﴾؛[14] امّا چون همین غنی محض و كمال نامحدود حكیم است و كاری كه از حكیم صادر می شود باطل و بیهوده نخواهد بود، بنابراین، محال است كار خداوند بی هدف باشد. یعنی گرچه فاعل هدفی جز ذات خود ندارد، ولی فعل هدفی جدا از خود داشته، مقصدی والاتر از خویشتن دارد كه با قرب به آن كامل می شود و این همان تفاوت بین هدفِ فعل و هدف فاعل است كه در فلسفه الهی مطرح است و قرآن كریم هم كه بیانگر همه معارف بشری است، میان هدف فعل و هدف فاعل فرق می گذارد.

درباره هدف فعل و اینكه خلقت بی هدف نیست، آیه سوره «ذاریات» سند گویایی است؛ ﴿و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون﴾؛[15] نیافریدیم جن و انس را مگر برای پرستش كه كمال آنها در پرتو عبادت تأمین می شود و اگر كسی پرستش نكرد، به كمال خود نخواهد رسید.

درباره بی نیازی فاعل و اینكه غنی محض، هدفی جدا از ذات خویش ندارد، آیه سوره «ابراهیم» دلیل قاطعی است؛ ﴿... إن تكفروا أنتم و من فی الأرض جمیعاً فإنّ الله لغنی حمید﴾؛[16] اگر شما و همه مردم زمین كافر شوید و از پرستش سرپیچی كنید، خداوند بی نیاز و محمود است؛ چون عبادت بشرْ هدف مخلوق است، نه هدف خالق و اگر پرستش حاصل نشد، خلق به مقصد نرسیده، نه اینكه خالق از هدف محروم شده باشد؛ زیرا غنی محض هدفی جدا از ذات نامحدود خود نخواهد داشت و آن هم تخلف پذیر نیست؛ چون خود عین هدف است.

حال كه از لحاظ قرآن كریم فرق میان هدفِ فعل و هدفِ فاعل روشن‏شد و نیز با بیانات گذشته معلوم شد كه گرچه خداوندِ بی نیاز كاری را برای نیل به هدف انجام نمی دهد، ولی هرگز هم از خداوند حكیم كار بیهوده صادر نمی شود، می پردازیم به این مطلب كه جهان آفرینش چون صنع مبدأ حكیم است، حتماً هدفی خواهد داشت كه بدون آن ناقص است و با نیل به آن كامل می شود و سرّ آن این است كه جهان مشهود یك سلسله رویدادهای همگون از مرگ و زندگی و كمبودها و درگیریها و محرومیتها و تباهیها و تبهكاریها و مانند اینهاست و این خود نمی تواند مطلوب حقیقی و كمال نهایی یك موجود باشد؛ بنابراین، برای عالم هدف مخصوصی خواهد بود كه با نیل به آن كامل شده و از ناكامیها و تزاحمها و مانند اینها رهایی می یابد و هرگز ممكن نیست كه به آن هدف نرسد؛ زیرا همان طور كه در دلیل اول بیان شد، هیچ مانعی در بین نیست؛ نه مانع درونی، نه مانع بیرونی.

چون مجموع جهان یك واحد حقیقی است كه باید به هدف برسد، پس چیزی از درون آن مانعِ رسیدن به مقصد نخواهد بود و چون بیش از یك مبدأ حكیمْ فاعلِ ذاتی دیگری در عالم نیست، پس احتمال مانع بیرونی هم منتفی است؛ یعنی بیرون از جهان موجودی نیست كه بخواهد مزاحم آن شود و جلوی تكامل او را بگیرد؛ بلكه تنها موجودی كه بیرون از جهان است و بر آن احاطه دارد مبدأ حكیمی است كه این فعل هدفدار از او صادر شده است؛ بنابراین، جهان مخلوق، هم هدف دارد، هم بی گمان به آن هدف خواهد رسید و به تعبیر قرآن كریم: ﴿لا ریب فیه﴾؛[17] یعنی هیچ تردیدی در وقوع قیامت نیست.

با تحقیق گذشته معلوم شد كه هر چند آفریدگار از هدف بی نیاز است، ولی هم آفرینش انسان و مانند او (جن و ملك) هدف دارد، هم مجموع نظام آفرینش؛ ﴿و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما باطلاً ذلك ظنّ الّذین كفروا... ﴾؛[18] ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست باطل یعنی بیهوده و بی هدف نیافریدیم؛ این بی هدف پنداشتن آفرینش و معاد را نفی كردن گمان كافران است؛ ﴿و ما خلقنا السَّموات و الأرض و ما بینهما لاعبین﴾؛[19] ما نظام جهان را بازیچه و بی هدف نیافریدیم؛ ﴿و ما خلقنا السَّموات و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ﴾ [20]؛ ما آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است جز به حق نیافریدیم؛ یعنی نظام مخلوق مصاحب و همراه با حق است و هرگز ممكن نیست باطل و بیهوده باشد؛ پس هدفدار است و به آن خواهد رسید و در عین حال، منطق قرآن كریم این است كه پروردگار از همه عوالم هستی بی نیاز است، ﴿و من كفر فإنّ الله غنی عن العالمین﴾.[21]

از جمع بین این دو دسته از آیات، استنباط می شود كه آفرینش جهان همراه با هدف است، ولی آفریدگارْ هدفی جدای از ذات نامحدود خویشتن ندارد؛ زیرا چون حكیم است كار بیهوده از او صادر نمی شود و چون بی نیاز محض است، هدفی جدای از ذات خود ندارد؛ لذا قرآن كریم خردمندان را چنین معرفی می كند كه آنان بعد از تأمّل درباره آفرینش آسمانها و زمین می گویند: ﴿... ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك... ﴾؛[22] پروردگارا! این نظام هماهنگ را بیهوده نیافریدی؛ تو منزّه از هر نقص و عیبی؛ یعنی چون حكیمی، برتر از آنی كه از تو كار یاوه صادر شود و چون بی نیاز محضی، والاتر از آنی كه كاری را برای نیل به هدف انجام دهی.

همچنین برهانی كه در قرآن برای ضرورت معاد انسان بیان می شود، شامل همین دو مطلب عمیق عقلی است؛ یعنی از حكیم مطلق كار بیهوده صادر نمی شود و غنی محض نیز كاری را برای رسیدن به هدف نمی كند؛ ﴿أفحسبتم أنّما خلقناكم عبثاً وأنّكم إلینا لا تُرجعون ٭ فتعالی الله الملك الحقّ لا إله إلاّ هو ربّ العرش الكریم﴾؛[23] آیا پنداشتید كه ما شما را بیهوده آفریدیم و شما را به سوی ما بر نمی گردانند؟! خداوندی كه فرمانروایی خلل‏ناپذیر همه كائنات را دارد و حق محض است و غیر از او معبودی نیست و مدبر عرشِ فرمانروایی است، والاتر از آن است كه كار بیهوده از او صادرگردد.

مدار بحث آیه اول گرچه هدف داشتن آفرینش انسان و ضرورت معاد او است، ولی استدلالی كه برای آن در آیه دوم بیان شده، نشان می دهد كه مجموع نظام آفرینش هدفی دارد كه حتماً به آن خواهد رسید؛ زیرا خداوند مسلط بر تمام موجودات است و چون حق محض است، كار باطل از او صادر نمی گردد و چون نفوذ و فرمانروایی خلل ناپذیر دارد، چیزی مانع از تكامل فعل او نخواهد شد و خلاصه اوصافی كه در آیه دوم بیان شده، هم هدف داشتن و به هدف رسیدن جهان را می رساند، هم بی نیاز بودن خداوند را از هدفی كه از ذات او جدا باشد (دقت شود).

جامع ترین آیه كه ضرورت معاد و قیامت همگانی را به عنوان نظام غایی جهان آفرینش، مانند ضرورت وجود مبدأ به عنوان نظام فاعلی را همانند نظام داخلی همه موجودات بیان می كند، آیه سوره «طه» است؛ ﴿قال ربّنا الّذی أعطی كلّ شی‏ء خلقه ثمّ هدی﴾؛[24] گفت پروردگار ما كسی است كه دستگاه تكاملی هر موجودی را به او داد و سپس او را به مقصد مخصوص خویش راهنمایی كرد و چون هر پدیده كه یافت می شود، بدون فاعل نخواهد بود و هر فاعلی كه هستی او عین ذات او نباشد نیازمند به فاعل دیگر است؛ بنابراین رشته نظام فاعلی باید به مبدئی برسد كه هستی محض باشد و آن همان خداوند پرورنده جهان است و چون لازمه پرورش كامل هر موجودی آن است كه خداوند او را به تمام ابزار و لوازم تكاملی مجهز گرداند، پروردگار عالم تمام موجودات را با ابزار رشد و تعالی مجهز ساخت و چون تكامل در پرتو رسیدن به هدف نهایی است كه آن هدف نیز موجب كمال حقیقی باشد، پروردگار جهان همه موجودات را به هدف نهایی راهنمایی نموده، در جمع نظام هماهنگ را به مقصد نهایی آنها می رساند؛ بنابراین، در آیه فوق به تمام نظامهای سه گانه اشاره شده كه یكی از آنها نظام غایی تمام موجودات جهان آفرینش است كه این همان قیامت همگانی عالم خلقت است.

نكاتی كه در برهان حكمت مطرح است
در برهان حكمت، همه نكات اثباتی برهان حركت موجود است؛ به اضافه اینكه قلمرو نفوذ برهان حكمت تمام موجودهای جهان آفرینش است؛ خواه مادی سیال، خواه مجرّد ثابت؛ زیرا حركت و پویایی كه لازمه مادّیت است، در این برهان مطرح نیست؛ بلكه اصل هدف داشتن و با وصول به هدفْ كمال یافتن، مدار استدلال است.

دلیل سوم. برهان رحمت
پروردگار رحیم كمال هر موجودی را به او عطا می كند
یكی از اوصاف برجسته پروردگار جهان، وصف رحمت است و رحمت خداوند به معنای یك صفت عاطفی و انفعالی نیست؛ بلكه به معنای رفع نیاز هر نیازمند و اعطای كمال شایسته به هر موجود آماده و لایق است و چون انسان استعداد زندگی سعادتمندانه ابدی را دارد و به همین جهت همواره در امید و آرزوی آن به سر می برد، لازمه رحمت بی كران خداوند آن است كه این كمال شایسته را به انسان كه مستعد دریافت آن است، عطا كند و چون خداوند قادر محض و مالك مطلق است، اراده او در تحقّق بخشیدن به این رحمت نفوذی خلل ناپذیر دارد؛ یعنی چیزی مانع اراده یا تحقّق یافتن مراد كه همان رحمت است نخواهد بود؛ بنابراین، برای انسان زندگی جاودانه و ابدی در پیش است.
قرآن كریم این برهان را چنین بیان می كند: ﴿قل لمن ما فی السّموات و الأرض قل لله كتب علی نفسه الرحمة لیجمعنّكم إلی یوم القیمة لا ریب فیه... ﴾؛[25] بپرس آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ كیست؟ بگو: از آنِ خداست. خداوند بر خودش رحمت را ثبت و لازم نموده است كه همه شما را برای قیامت جمع كند و تردیدی در تحقق آن میعادگاه نیست.
در این آیه، ضرورت معاد و قطعی بودن قیامت را به رحیم بودن خداوند استناد داده است؛ یعنی خداوند رحیم موجود آماده را به كمال لایق خود می رساند و آن كمال را به مستعد عطا می نماید و تحقق بخشیدن به این رحمت را نیز لازم دانسته؛ چنان كه فرموده است: ﴿كتب علی نفسه الرّحمة﴾؛ یعنی بر خودش رحمت را ثبت و حتمی كرده است و در نتیجه هم عمل بر اساس این رحمت یقینی است، هم تحقق یافتن مقتضای آن كه وقوع قیامت باشد، قطعی است؛ زیرا مانعی متصور نمی باشد.
همین پیوند ناگسستنی بین رحمت خداوند و ضرورت قیامت در سوره «فاتحة الكتاب» چنین بیان شده است: ﴿الحمد لله ربّ العالمین ٭ الرّحمن الرحیم ٭ مالك یوم الدین﴾؛[26] یعنی رحمت بی كران پروردگار موجب تحقق روز پاداش خواهد بود كه تنها مالك آن روز خداوند است؛ بلكه اگر به خوبی دقت شود، الوهیت خداوند مقتضی ضرورت معاد است؛ چنان كه مقتضی ضرورت توحید و نفی شریك و نیز مقتضی ضرورت وحی و نبوّت است؛ یعنی حقیقت هستی كه همان ذات پاك و بی چون خداوند است، دلیل قاطع اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد است و اگر معرفت به آن ذات به طور صحیح و كامل حاصل شود، شناخت و تصدیق نسبت به اصول سه گانه محقق می شود و اگر نسبت به آنها تردید یا انكاری مشاهده شود، در اثر عدم معرفت صحیح نسبت به اصل ذات خداوند خواهد بود؛ لذا قرآن كریم درباره هر یك از منكران توحید و نبوت و معاد می گوید: آنان خداوند را به درستی نشناختند؛ مثلاً درباره مشركان چنین آمده: ﴿ما قدروا الله حقّ قدره إنّ الله لقوی عزیزٌ﴾؛[27] خداوند را آن طور كه باید نشناختند و درباره منكران نبوت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) چنین آمده: ﴿و ما قدروا الله حقّ قدره إذ قالوا ما أنزل علی بشر من شی‏ء... ﴾؛[28] و خدا را آن طور كه باید نشناختند كه گفتند: خداوند چیزی بر بشری نازل نكرده است.
درباره منكران توحید و معاد نیز چنین آمده: ﴿و ما قدروا الله حقّ قدره والأرض جمیعاً قبضته یوم القیمة و السّموات مطویاتٌ بیمینه سبحانه و تعالی عمّا یشركون﴾؛[29] و خدا را آن طور كه باید نشناختند؛ با آنكه تمام زمین در روز قیامت در قبضه (قدرت) اوست و آسمانها نیز به دست قدرت او درنوردیده است. پیراسته و والا باد خداوند از آنچه شریك وی قرار می دهند!
خلاصه آنكه عدم شناخت كامل خداوند موجب سرگردانی در وادی شرك و الحاد و انكار معاد است؛ همان طوری كه شناخت كامل خداوند و تصدیق درست به وجود او توحید را نیز در بر خواهد داشت؛ «و كمال التّصدیق به توحیده»؛[30] چنان كه معرفت صحیح خداوند، اعتراف به معاد را نیز همراه خواهد داشت: ﴿الله لا إله إلاّ هو لیجمعنّكم إلی یوم القیمة لا ریب فیه... ﴾ [31] كه در این آیه جریان معاد را مترتّب بر اصل توحید و یگانگی خداوند دانسته است؛ یعنی الوهیت مقتضی تشكیل قیامت و روز جزاست.

نكاتی كه در برهان رحمت مطرح است
تمام نكات اثباتی كه در برهان حكمت موجود بود، در این برهان نیز مطرح است و اختصاصی به جهان سیال طبیعت ندارد؛ بلكه سراسر جهان آفرینش را شامل خواهد شد؛ یعنی تمام موجودات «ممكن»، همان طوری كه مبدأ فاعلی دارند كه به استناد آن یافت می شوند، مبدأ غایی نیز دارند كه به استناد آن كامل اند.
هرگونه ادعایی كه در قرآن كریم راجع به حشر آسمانها و زمین یا حیوانات و مانند آن مشاهده می شود، با برهان حكمت و همچنین با برهان رحمت و در خصوص بخش مادی آنها با برهان حركت نیز قابل اثبات است؛ ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض و السّموات و برزوا لله الواحد القهّار﴾؛[32] روزی كه زمین دنیا به زمین دیگر تبدیل شود و آسمانها (نیز به آسمانهای دیگر تبدیل شود) و (مردم) در پیشگاه خداوند واحد قهّار بارز و آشكار شوند؛ ﴿... و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیمة و السّموات مطویاتٌ بیمینه... ﴾.[33] درباره حشر حیوانات چنین آمده: ﴿و ما من دابّةٍ فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلاّ أُمم أمثالكم ما فرّطنا فی الكتاب من شی‏ء ثمّ إلی ربّهم یحشرون﴾؛[34] هیچ جنبنده ای در زمین و همچنین هیچ پرنده ای كه با دو بال خود پرواز می كند، جز اُمتهایی مانند شما نیستند و ما چیزی از این امور را در كتاب فروگذارنكردیم و همه اینها به سوی پروردگارشان محشور می شوند؛ ﴿... ما من دابّةٍ إلاّ هو اخذ بناصیتها إنّ ربّی علی صراطٍ مستقیم... ﴾؛[35] هیچ جنبنده ای نیست، مگر آنكه خداوند پیشانی و زمام آن را گرفته است. همانا پروردگارم بر راه راست تدبیر می كند.
گرفتن پیشانی و زمام هر موجودی، همان هدایت او به هدف است كه در اثر پیمودن صراط مستقیم به آن هدف نهایی رهنمود و واصل خواهد شد.

دلیل چهارم. برهان حقیقت
پروردگاری كه حق محض است هرگونه باطل را از بین می برد.
همان طوری كه اصل تفكر و اندیشیدن هرگز از بشر جدا نمی شود و همواره با او همراه است، اختلاف و برخورد آراء و اندیشه ها و نبرد مكتبها و جنگ ایده های هفتاد و دو ملت و ندیدن حقیقت و ره افسانه زدنها و خلاصه درگیری حق و باطلها همچنان بوده و هست و هر كسی مدّعی است كه هیچ گاه هیچ كس مانند او از رخ اندیشه نقاب برنداشته است. از طرفی، هرگز نمی توان همه این افكار را حق دانست؛ چون رویاروی یك دیگرند؛ با آنكه هیچ اندیشه حقی هرگز با اندیشه حق دیگر به نبرد برنمی خیزد؛ چنان كه همه این نظرات را هم نمی توان باطل دانست؛ چون نقیض یك دیگرند و بطلان هر دوی آنها به معنای رفع دو نقیض است كه این خود سفسطه و انكار هر واقعیت است:
این حقیقت دان نه حق اند این همه
نه بكلی گمرهانند این رمه[36]
بنابراین، یكی از آنها حق و دیگری باطل است، لیكن تا چهره واقعی حق روشن نشود، چهره باطل ناپدید نخواهد شد و دنیا آن صلاحیت را نداشته و ندارد كه فقط ظرف ظهور حق به طور كامل شود و دیگر هیچ باطلی را در آن راه نباشد؛ چه در این صورت دیگر جایی برای تكلیف و آزمایش وجودنخواهد داشت.
پس چون اختلاف بین حق و باطل در جهان آفرینش مشهود است و حل آن اختلاف نیز ضروری است و دنیا شایسته ظهور حقیقت و برطرف شدن هرگونه باطل و خاتمه یافتن هرگونه اختلاف نخواهد بود، بنابراین موقعی لازم است كه در آنجا به عمر هرگونه باطل در پرتو ظهور كامل حق پایان داده شود و دامنه خلاف و اختلاف كوتاه گردد. همچنین باید به اختلاف میان ظاهر و باطن ریاكاران و سالوسگران و تفاوت درون و بیرون منافقان دوچهره و دوگانگی قلب و قالب زهدمدار كه محتاله می نشینند و مكاره می روند، پایان‏داد و همین طور باید به جریان كسانی كه حقایق را تحریف یا كتمان كرده، فاش نمی كنند و نیز به نیرنگها و فریبها و در حضور مردم جلوه كردنها و در خلوت كار دیگر كردنها خاتمه داد و این جز به فرارسیدن روز حقیقت ممكن نیست؛ زیرا در آن روز باطن هر فردی آشكار و درون هر انسانی هویدا و راز هر شخصی روشن و گوهر هر كسی ظاهر خواهد شد.

قرآن كریم قیامت را به منظور ظهور كامل حق ضروری می داند تا جا برای هیچ گونه باطل و خلاف و نفاق و تحریف و كتمان و فریب نباشد؛ ﴿ذلك الیوم الحقّ فمن شاء اتّخذ إلی ربّه مآباً﴾؛[37] آن روز حق است؛ یعنی هستی آن روز را ظهور حقیقت تشكیل می دهد؛ پس هر كس خواهد به سوی پروردگار خویش بازگشتنی اتخاذ نماید؛ ﴿یومئذ یوفّیهم الله دینهم الحقّ و یعلمون أنّ الله هو الحقّ المبین﴾ [38]؛ در آن روز خداوند دین حق آنان را تمام و كمال به آنها می پردازد و آگاه می شوند كه خداوند حق محض و حقیقت آشكار است؛ ﴿الله یحكم بینكم یوم القیمة فیما كنتم فیه تختلفون﴾؛[39] خداوند در قیامت درباره آنچه اختلاف داشتید، میان شما حكم خواهد نمود.
یعنی الله كه عین حق است، آن چنان ظهوری خواهد داشت كه به تمام اختلافها پایان داده می شود و موردی برای اختلاف بین حق و باطل نمی ماند؛ ﴿یوم تبلی السّرائر﴾؛[40] قیامت روزی است كه باطنها و رازها آشكار خواهدشد؛ ﴿و لایكتمون الله حدیثاً﴾؛[41] در قیامت هیچ كس نمی تواند سخنی را از خداوند پوشیده بدارد و همان طوری كه هر چه در نهاد زمین است بیرون می آید؛ ﴿و أخرجت الأرض أثقالها﴾ [42] هر چه هم در زمینه زندگی افراد بوده، آشكار می گردد و آن چنان حق در قیامت ظهور كامل دارد كه منكران معاد در آن روز می گویند: ﴿... ربّنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحاً إنّا موقنون﴾؛[43] پروردگارا! ما دیدیم و شنیدیم، ما را برگردان تا كار شایسته انجام دهیم؛ زیرا یقین پیدا كرده ایم.

نیز حقیقت به طوری واضح می شود كه نه تنها هر جهلی به علم مبدل می گردد، بلكه تمام غفلت ها نیز برطرف شده و انسان هر واقعیتی را بدون پرده می بیند؛ ﴿لقد كنت فی غفلةٍ من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك الیوم حدید﴾؛[44] یعنی آنچه روز قیامت مشهود می گردد، قبلاً وجود داشت و انسان از آن غافل بود و چون پرده غفلت از روی انسان برداشته شد، چشم او در آن روز تیزبین و درون نگر می شود؛ لذا هم به اسرار نهفته دیگران پی می برد، هم مانند دیگران از باطن پوشیده خویش نیز آگاه می گردد؛ چنان كه درباره كل جهان هستی نیز در آن روز ابهامی راه ندارد؛ ﴿... لاتخفی منكم خافیةٌ﴾؛[45] هیچ یك از عقاید یا افعال از شما پوشیده نمی ماند.

نكاتی كه در برهان حقیقت مطرح است:
1. گرچه ره آورد پیامبران در حدّ خود در بیان حق و طرد باطل و حل اختلاف و تهذیب نفس از دوگانگی ظاهر و باطن تأثیر به سزایی داشته و دارد،[46] ولی بیان حق غیر از تجلّی كامل حقیقت است؛ از این رو با وجودِ آمدن همه پیام آوران الهی و رهنمودهای آسمانی باز هم اختلاف فكری بین صاحب نظران مشهود، و نفاق در ریاكاران موجود است؛ بنابراین، برای ظهور كامل حق، روز معینی ضروری خواهد بود و آن قیامت است.
2. چون قیامت مرحله ظهور كامل حق است، آنچه در آن موقف مطرح است حق خواهد بود؛ یعنی جریان میزان و سنجش اعمال و جریان صراط و باریكی و تیزی آن و سایر برنامه های مقرر آن مرحله با حق انجام می گیرد؛ مثلاً واحد سنجش و توزین اعمال در آنجا نظیر واحدهایی كه با آنها اشیاء را در دنیا می سنجند نیست؛ بلكه آن واحد همانا حقیقت است، ﴿و الوزن یومئذٍ الحقّ... ﴾ [47]؛ یعنی واحد سنجش در آن روز حق است و اعمال مردم به لحاظ اشتمال بر حقیقت سنجیده می شود. هر عملی كه سنگین بود یعنی با حقیقت بود موجب رستگاری خواهد شد و هرچه بی وزن یعنی بدون حقیقت بود موجب خسران خواهد شد و از این رهگذر است كه برای كافرانی كه هیچ گونه عمل حق ندارند، میزانی برپا نمی شود؛ ﴿... فحبطت أعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیمة وزناً﴾؛[48] اعمال آنان باطل شد؛ پس برای آنها سنجشی برپا نخواهیم كرد؛ چنان كه دلهای آنان نیز تهی است؛ ﴿أفئدتهم هواء﴾؛[49] زیرا آنچه پنداشتند توهّمی بیش نبود.
تمام نكات اثباتی كه در برهانهای حركت و حكمت و رحمت بیان شده است، در این برهان نیز با سبك مخصوص به خودش جاری می شود. گذشته از آنكه هم درون هر فردی آشكار می گردد، هم هر فردی به مقدار درجه وجودی اش به حقایق موجودات جسمانی و غیرجسمانی آگاه می شود، هم موجودهای مجرد و غیر مادی ظهور و تجلی بیشتری خواهند داشت و چون آن روز، روز ظهور حق محض است، سراب بودن همه پندارهای باطل روشن‏می شود و نیز بی اثر بودن علل و اسبابی كه دست آویز منكران مبدأ بود، آشكار می گردد؛ ﴿و تقطّعت بهم الأسباب﴾؛[50] دستشان از همه جا كوتاه خواهد شد.

دلیل پنجم. برهان عدالت
پروردگار به هر كاری پاداش یا كیفر می دهد.
گرچه پیامبران الهی در هدایت بشر كوششها كرده و در تهذیب جامعه انسانی مجاهدتها نموده اند، ولی به اصلاح همگان توفیق نیافتند و ریشه ستم و دست تجاوز به كلّی قطع نشد؛ بلكه همواره در قبال رادمردان پارسا و وارستگان پاكدامن، گروهی به شرارت پرداخته و دست به خونریزی و دامن به آلودگی و دل به تبهكاری زده اند و در دنیا پاكان به پاداش خیر نرسیده و نمی رسند و تبهكاران هم به كیفر تلخ گرفتار نیامده و نمی آیند.
از طرف دیگر، نه پاداش برخی از صالحان كه جز به لقاء الله نمی اندیشند در دنیا ممكن است، نه كیفر بعضی از طالحان كه با گمراه نمودن نسلها و كشتار هزاران بی گناه دلی سختتر از سنگ و خونی درنده تر از گرگ و دسیسه ای همانند وسوسه اهرمن دارند، در جهان طبیعت میسور است؛ لذا حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «إنّ الله تعالی لم یرضها ثواباً لأولیائه و لا عقاباً لأعدائه» [51]؛ خداوند دنیا را نه برای پاداش دوستانش پسندید، نه برای كیفر دشمنانش.
اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین آنان در جهان هستی نباشد، لازمه اش برابری ظالم و عادل است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن[52] عالَم سازگار نخواهد بود و با توجّه به اینكه جزا دادن به اعمال در همین دنیا از راه تناسخ ممكن نیست، زیرا چنان كه در جای خود بیان شده است تناسخ ممتنع است، بنابراین، موقعی كه در آنجا به عمل هر فردی رسیدگی و به آن جزا داده شود لازم، و تخلف ناپذیر است.
قرآن كریم معاد را به منظور حسابرسی و مجازات ضروری می داند و چنین می گوید: ﴿أم نجعل الّذین امنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتّقین كالفجّار﴾ [53]؛ آیا مؤمنانی را كه رفتار شایسته انجام دادند مانند تبهكاران در زمین یا پرهیزكاران را مانند فاجران قرار می دهیم؛ یعنی آیا هر دو گروه با مردن نابود می شوند و حساب و جزایی برای هیچ یك نیست: ﴿أم حسب الّذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم كالّذین امنوا و عملوا الصالحات سواءً محیاهم و مماتهم ساء ما یحكمون ٭ و خلق الله السّموات و الأرض بالحقّ و لتجزی كلّ نفسٍ بما كسبت و هم لایظلمون﴾؛[54] آیا تبهكاران پنداشتند كه ما آنها را مانند مؤمنانی كه اعمال خیر انجام داده اند قرار می دهیم؛ كه زندگی و مرگ آنان با هم برابر باشد. این پندار، حكم ناصواب و بدی است و خداوند آسمانها و زمین را همراه با حقیقت آفرید و برای آنكه هر انسانی بدون آنكه به وی ستم شود به جزای كردار خویش برسد؛ ﴿أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لایستوون﴾؛[55] آیا مؤمن همانند فاسق و تبهكار است؟ هرگز با هم برابر نیستند؛ چون روز حسابرسی و مجازات در پیش است و آنان از یك دیگر جدا شده و هر یك به پاداش شیرین یا به كیفر تلخ كردار خود خواهد رسید؛ ﴿و امتازوا الیوم أیها المجرمون﴾ [56] در آن روز به گنهكاران خطاب می شود كه جدا شوید و فاصله بگیرید.
از این رو قیامت را روز «فصل» یعنی جدایی می نامند و در آن روز همه مردم زنده می شوند و هر یك رفتار خاص خویش را می بینند؛ ﴿فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یره ٭ و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره﴾؛[57] هركس به وزن ذره ای نیكی كند، در آن روز آن را می بیند و هر كس به وزن ذره ای بدی كند، آن را خواهد دید؛ «ذلك یوم یجمَع الله فیه الأوّلین والاخرین لنقاش الحساب و جزاء الأعمال»؛[58] قیامت روزی است كه خداوند تمام افراد گذشته و آینده را برای حسابرسی و مجازات جمع می كند.

نكاتی كه در برهان عدالت مطرح است:
1. باید توجّه داشت كه هر برهانی به اندازه حدّ وسط آن برهان نتیجه می دهد و چون حدّ وسط در این برهان عدل الهی است و آن هم در قلمرو جزا و حسابرسی محصور است، بنابراین، مقدار نفوذ و كاربرد این برهانْ همانا مواردی است كه قانونهای قراردادی و تكلیفها و امر و نهیهای الهی به نام دین در آنها نافذ است و امّا در كلّ جهان طبیعت یا مراحل بالاتر از ماده و تكامل كه موردی برای عصیان و تبه كاری نیست، جایی برای اجرای این برهان نخواهد بود.
آری، عدل الهی به معنای ظهور حق و اعمال حقیقت گسترده، شامل كل جهان آفرینش خواهد شد، لیكن این همان برهان حقیقت است كه به عنوان چهارمین دلیل معاد بیان شد؛ نه برهان عدالت كه در حوزه تشریع و تكلیف جاری است.
2. عدالت خداوند، گرچه صفت فعل اوست، نه صفت ذات، ولی در اثر استناد به قدرت لایزال هرگز تخلف پذیر نیست؛ یعنی همان طوری كه ممكن نیست خداوند عدالت را رعایت نكند؛ ﴿و نضع الموازین القسط لیوم القیمة فلا تُظلم نفسٌ شیئاً﴾ [59]؛ یعنی ترازوهای عدل را می نهیم و به هیچ كس ذره ای ستم نمی شود. ممكن هم نیست چیزی یا كسی مانع اجرای عدل او گردد و در نتیجه معاد كه میعاد عدل خدا و جای مجازات عادلانه پروردگار است، موجود نشود یا شخص خاص و گروه معینی در آن روز از احضار سرباز زند و با سرپیچی و طغیان حضور پیدا نكند؛ بلكه هم اصل معاد ضروری است، هم نسبت به تمام افراد و گروهها و امتها تحقق آن قطعی است؛ لذا تعبیر قرآن كریم از آن روز به عنوان ﴿لا ریب فیه﴾ [60] است؛ یعنی هرگز در وقوع آن شكی نیست؛ ﴿إنّ ما توعدون لاتٍ و ما أنتم بمعجزین﴾؛[61] میعاد همه شما آمدنی و قطعی است و هیچ یك از قلمرو قدرت بر احضار خارج نخواهید بود.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا