حماسه جاویدان دو یار دیرین
حماسه جاویدان دو یار دیرین
در حماسه جاویدان دو یار دیرین سعی داریم دو یار دیرین کربلا را که در اخلاص و شجاعت بی نظیر بودند و در روز عاشورا به فیض شهادت نائل شدند، معرفی کنیم، با ضیاءالصالحین همراه باشید تا در این مورد بیشتر بخوانید.
مسلم بن عوسجه
از درخشان ترین ستارگان آسمان حماسه جاودان کربلا، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یار دیرین امام علی علیه السلام، مسلم بن عوسجة بن سعد بن ثعلبة بن دردان بن اسد بن خزیمه اسدی است. در عظمت شخصیت این مرد جلیل القدر همین بس که نام و یادش، زینت بخش زیارت ناحیه مقدسه و دعای رجبیه است.
از برخی روایات معلوم می شود که همسر و فرزندان مسلم بن عوسجه نیز در حماسه کربلا حضور داشته اند. مورخان می گویند: خلف بن مسلم بن عوسجه، فرزند رشید او است که در صحنه عاشورا در کنار پدر بزرگوارش حضور داشت و در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسید . آنچه در برخی از گزارش ها آمده که جوانی از خیمه ها بیرون آمد تا امام حسین علیه السلام را یاری کند و مادرش نیز در پی او بود، همان پسر مسلم بن عوسجه و همسرش است.{شجرة طوبی، شیخ محمد مهدی حائری، ج1، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة،ص48} پسر عوسجه از شخصیت های نامدار و ممتاز کوفه به شمار می رفت.{انصارالحسین علیه السلام، محمد مهدی شمس الدین، الدارالاسلامیة، 1401، ص108}
ز مسلم یکی پاک گوهر پسر عَلَم در شجاعت بسان پدر
مسلم بن عوسجه اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین علیه السلام است که در حمله اول شهید شد. وی مردی شب زنده دار و اهل عبادت بود که در مسجد کوفه در کنار ستونی همواره به عبادت و راز و نیاز و مناجات می پرداخت.{مقتل الحسین علیه السلام، ابومخنف، قم، مطبعة العلمیه، پاورقی، ص136} مسلم از محدثان اسلامی است که شعبی، روایات او را نقل کرده است. مسلم نیز به امام حسین علیه السلام نامه دعوت نوشت، اما بر خلاف بسیاری از همشهریانش که پیمان شکستند، او به عهد خود وفادار ماند و به همراه خانواده اش تا آخرین نفس در دفاع از امام پایداری کرد.{ر.ک: مقتل الحسین علیه السلام،أبو مخنف}
یکی از غلامان ابن زیاد خود را به شکل شیعیان در آورد و با حیله گری تمام محل اختفای حضرت مسلم بن عقیل در خانه مسلم بن عوسجه را دریافت و باعث شهادت ایشان شد. مسلم بن عوسجه بعد از شهادت حضرت مسلم، همچنان مخفیانه می زیست؛ تا اینکه خبر ورود امام حسین علیه السلام به کربلا در میان مردم کوفه منتشر شد. حبیب بن مظاهر از خانه بیرون آمد. مسلم بن عوسجه را بر در مغازه عطاری دید که ایستاده. حبیب پرسید: برای چه ایستاده ای؟ گفت: می خواهم حنا بخرم و خضاب کنم! حبیب گفت: مگر نمی دانی که امام حسین علیه السلام وارد کربلا شده، بشتاب تا خود را به آن حضرت برسانیم و او را یاری کنیم. مسلم بن عوسجه با شنیدن این خبر سر از پا نشناخت. بدون درنگ آماده سفر کربلا شد و به همراه حبیب بن مظاهر به سرعت به قافله حسینی پیوست.{ زندگانی امام حسین علیه السلام، سید هاشم رسولی، ص425} در روز عاشورا، مسلم بن عوسجه در خط مقدم بود و با فداکاری از جبهه حق دفاع می کرد. او و یارانش توانستند لشکر دشمن را به عقب رانند و از قصد شومشان منصرف کنند. امّا مسلم به شدت زخمی شد و در آستانه شهادت قرار گرفت. چون غبار جنگ نشست، دیدند که مسلم بر خاک افتاده و آخرین نفس های خود را می کشد.
در آن لحظه، امام حسین علیه السلام به همراه حبیب بر بالین مسلم آمد و با سپاس از تلاش های او فرمود: «رحمک الله یا مسلم؛ مسلم خدا تو را رحمت کند». آن گاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا ؛{سوره احزاب / آیه 23} برخی از مۆمنان پیمان خود را به آخر بردند (و در راه حق به شهادت رسیدند) و برخی دیگر در انتظار شهادت به سر می برند و هرگز در عهد و پیمان خود تغییر و تبدیل ندادند». در آن لحظه دوست دیرینش حبیب به او نزدیک شد و گفت: چه سخت است بر من که به خاک افتادن تو را شاهد باشم، تو را بهشت مژده باد! مسلم نیز با صدای ضعیفی به او پاسخ داد: خدا تو را به خیر و سعادت بشارت دهد.
حبیب به او گفت: اگر نه این بود که لحظاتی دیگر به دنبال تو خواهم آمد، خیلی دوست داشتم که آنچه دلت می خواهد و برایت مهم است، به من وصیت می کردی!
مسلم در حالی که به سوی امام اشاره می کرد، به حبیب گفت: «فإّنی اُوصیک بهذا، فقاتل دونه حتی تموت؛ تو را فقط به این آقا وصیت می کنم که هرگز از او جدا نشوی تا اینکه در راهش جان دهی».
حبیب بن مظاهر گفت: به خدای کعبه، چنین خواهم کرد. آن گاه روح بلند مسلم به ملکوت اعلی پر کشید.{مثیر الأحزان، ابن نما حلی، ص47؛ بحارالأنوار، ج45، ص19؛ معالم المدرستین، سید مرتضی عسکری، ج 3، ص106 - 107}
حبیب بن مظاهر
نام اصلی «حبیب بن مظاهر» «حبیب بن مظهر» است، بزرگمردی از طایفه با شرافت و افتخارآفرین «بنی اسد» و از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می باشد. حبیب بن مظاهر از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. چهره اش زیبا و جمال معنوی او به حد کمال رسیده بود.{اعیان الشیعه ، ج 4 ، ص 554} به طوری که در عبادت، شجاعت، علم، زهد و در دفاع از حریم ولایت زبانزد دیگران شده بود. حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوی و حدود الهی را رعایت می کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت.{امالی منتخبه ، ص 49} به فرموده ی امام حسین علیه السلام در هر شب یک ختم قرآن می کرد.{ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ، ص 343} مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نیایش با پروردگار سپری کرد.
حبیب بن مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند، شب به راه می افتاد و روز استراحت می کرد تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین علیه السلام پیوست.{اعیان الشیعه، ج 4، ص 554} او، عاشق شهادت بود. دلش برای شهادت می طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه شماری می کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد. بالاخره، نوبت جان فشانی فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه ای جوان و شاداب داشت با شمشیری برّان به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می گذراند. و این گونه رجز می خواند:
«من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاوم تر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.»{ تاریخ طبری، ج 7، ص 347} حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد. تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن مریم عقفانی» به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم» سر مطهرش را از تن جدا کرد.
امام حسین علیه السلام خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب» در امام اثر گذاشته بود که فرمود: «احتسب نفسی و حماة اصحابی»: پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم.{ تاریخ طبری، ج 7، ص 349} ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی. سرانجام «حبیب بن مظاهر اسدی » یار باوفای اباعبدالله الحسین علیه السلام در سن 75 سالگی، در تاریخ دهم محرم الحرام، سال 61 هجری قمری، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.
منابع :
ره توشه راهیان نور ویژه محرم (شخصیت های عاشورایی)
مرکز مجلات تخصصی حوزه
افزودن دیدگاه جدید