مساله امامت و امام زمان علیه السلام و پیدایش انشعابات فرقه ای (بخش دوم)
مساله امامت و امام زمان علیه السلام و پیدایش انشعابات فرقه ای
بخش دوم مقاله مساله امامت و امام زمان علیه السلام و پیدایش انشعابات فرقه ای به مسائلی که بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در بحث امامت و پیدایش فرق به وقوع پیوست می پردازد... با ما همراه باشید.
♦♦♦♦♦ رجوع به بخش اول مقاله ♦♦♦♦♦
پیدایش فرقه های جدید شیعی از زمان امام سجاد علیه السلام آغاز شده بود؛ پس از شهادت امام صادق علیه السلام، فرقه های متعددی پدید آمدند که اسماعیلیه و فطحیه مهم ترین آنها بودند و واقفیه نیز پس از شهادت امام کاظم علیه السلام ظهور کردند، هم چنین فرقه های دیگری در طول زمان و در حیات ائمه علیهم السلام شکل گرفتند، که البته حضور ائمه علیهم السلام در متن جامعه، مانع از گسترش این انحرافات می شد و بزودی آنها را خنثی می ساخت؛ ولی شرایط خاص پیش آمده در زمان شهادت امام عسکری علیه السلام و عدم حضور آشکار امام علیه السلام در جامعه، زمینه را برای بروز انحرافات فرقه ای مساعدتر می نمود؛ بطوری که در آغاز غیبت صغری اختلافاتی درباره مسأله امامت پدید آمد که منجر به پیدایش فرقه های جدیدی شد و هر یک درباره امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شناخت او و تعیین این که او کیست، عقاید خاص خود را داشتند.
سعد بن عبدالله قمی، که در همان عصر می زیسته، به پانزده طایفه اشاره می کند، در حالی که نوبختی و شیخ مفید، بر وجود چهارده فرقه اتفاق نظر دارند. در همین حال مسعودی به وجود بیست فرقه اشاره می کند؛ اما شهرستانی، فقط یازده گروه را نام می برد.( نوبختی، فرق الشیعه، ص 79 و مفید، الفصول المختاره، ص 60-258 و مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 599 و شهرستانی، الملل و النحل، 131-130.)
با بررسی عقاید کلی همه این فرقه ها می توان آنها را در پنج دسته عمده تقسیم کرد:
مهم ترین و اصلی ترین این طوایف که بعدها نیز باقی مانده و اکثریت جامعه شیعی را تشکیل می دادند همان امامیه اثنی عشریه بودند که در آن زمان بنام قطعیه شهرت یافتند؛ زیرا بر امامت فرزند حضرت عسکری علیه السلام بعنوان امام زنده و دوازدهمین پیشوای شیعیان یقین داشتند.آنها معتقد بودند که امام عسکری علیه السلام رحلت کرده و پسری را به جانشینی خود باقی گذاشته که همان مهدی موعود است به حق قیام خواهد کرد و جهان را از عدل و داد پر خواهد نمود.
اکثریت این طایفه، ولادت و زنده بودن امام و وصایت حضرت عسکری به ایشان را پذیرفته و معتقد بودند که این دوران همان دوران غیبتی است که در روایات پیش بینی شده است.در واقع اینان کسانی بودند که با تمسک به اخبار و روایات وارده از ناحیه ائمه معصومین علیهم السلام و راهنمایی وکلا و نائبان خاص امام علیه السلام، به وجود امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با چنین صفاتی، بدون این که آن حضرت را دیده باشند، یقین پیدا کرده و با توجه به معیارهای شناختی که ذکر شد، از ابتلا به انحرافات عقیدتی در مسأله امامت مصون مانده بودند.
در عین حال، در میان قطعیه نیز، در پاره ای امور از جمله زمان ولادت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نام وی و این که آیا او همان مهدی است یا خیر، اختلافاتی وجود داشت.
درباره زمان ولادت آن حضرت سال های 255، 256 و 257 ق را ذکر کرده اند و برخی آن را پس از رحلت امام عسکری علیه السلام و از هشت ماه تا دو سال گفته اند که البته عدم صحت قول اخیر کاملا آشکار است.گروهی در نام وی اختلاف داشتند و او را علی می نامیدند و گروه دیگر معتقد بودند که فرزند امام عسکری علیه السلام دوازدهمین امام و همان مهدی موعود می باشد، اما از دنیا رفته است و رجعت خواهد کرد و عالم را از عدل و داد پر خواهد نمود.( نوبختی، همان، ص 99) این اختلافات جزئی که در بین امامیه قطعیه پدید آمد، بزودی حل شد و پیروان آنها از عقیده خود دست کشیده، تنها امامیه اثنی عشریه باقی ماندند.
فرقه های دیگر که در قالب کلی چهار فرقه قابل بحث هستند به شرح زیرند:
1. واقفیه:
پیروان این فرقه معتقد بودند که امام یازدهم همان مهدی قائم است؛ زیرا به گمان آنها وی امامی را بعد از خود معین نکرد و به کسی وصیت ننمود. پیروان این نظریه در چگونگی توقف خود و مهدویت امام یازدهم متفاوت بودند.
گروهی از ایشان می پنداشتند که امام عسکری علیه السلام از دنیا نرفته است، بلکه در پرده غیبت به سر می برد. فرض آنها بر این مطلب استوار بود که هیچ امامی تا پسر خود را به جانشینی معرفی نکند از دنیا نمی رود و چون امام عسکری علیه السلام به کسی وصیت نکرده، پس او همان مهدی می باشد که دارای دو غیبت است و اینک زمان غیبت اول اوست.( اشعری، الفرق و المقالات، ص 106 و نوبختی، همان، ص 78-80 و شهرستانی، همان، ص 129)
گروه دیگر از واقفیه بر آن بودند که امام عسکری علیه السلام از دنیا رفته است، ولی بار دیگر رجعت می کند و او همان مهدی قائم خواهد بود.آنها یقین داشتند که امام عسکری علیه السلام بدون وصیت به کسی درگذشته است، بنابراین تردیدی نیست که او مهدی موعود و همان کسی است که قیام خواهد کرد تا زمین را پر از عدل و داد کند.
گروه دیگر، واقفیه لا ادریه بودند و تصور می کردند که امام یازدهم علیه السلام رحلت کرده و از دنیا رفته است؛ ولی با توجه به این که زمین نمی تواند از حجت خدا خالی باشد، باید جانشینی داشته باشد، هر چند مطمئن نبودند که جانشین او کیست. بنابراین در امامت آن حضرت توقف کردند و مصمم شدند تا زمان روشن نشدن این امر تصمیمی نگیرند.
2. جعفریه:
این گروه عقیده داشتند که پس از امام عسکری علیه السلام برادرش جعفر، که از وی جوان تر بود، به امامت رسید. با این حال پیروان این عقیده، که همانند واقفیه از وصایت امام عسکری علیه السلام به فرزندش بی اطلاع بودند، در چگونگی انتقال امامت به جعفر اختلاف داشتند و به چهار دسته تقسیم شدند.
گروهی از اینان معتقد بودند که امام عسکری علیه السلام پسری نداشت تا امامت به او برسد، لذا برادرش جعفر پس از او امام است.آنها در این باب، به همان اقوال فطحیه درباره امامت عبدالله افطح، فرزند امام صادق علیه السلام تمسک می جستند و حتی خود نیز به امامت عبدالله افطح قائل و معتقد به سیزده امام بودند که جعفر سیزدهمین آنها محسوب می شد.
گروه دیگر عقیده داشتند که امام دهم، جعفر را بر اساس اصل بدا به جانشینی معرفی کرده است امری که معتقد بودند درباره اسماعیل پسر ارشد امام صادق علیه السلام نیز واقع شد.آنها باور داشتند که اراده الهی به این امر تعلق گرفت که امامت نباید به امام حسن عسکری علیه السلام برسد، لذا پس از امام دهم این امر به جعفر رسید. پیروان این عقیده سرسختانه به اقوال فطحیه استدلال می کردند، حتی در میان اهل کلام آنها، افراد سرشناسی از فطحیه وجود داشتند.
سومین گروه از جعفریه مدعی بودند که امام دهم به امامت فرزندش جعفر وصیت کرده بود، آنان امامت امام عسکری علیه السلام را به این جهت که امام بعد از خود را تعیین نکرده و درباره کسی وصیت ننموده بود فاقد اعتبار می دانستند و معتقد بودند که امامت جعفر با تعیین از جانب پدرش حتمی و مسلم است.
گروه چهارم به نفیسیه معروف شدند آنان عقیده داشتند که امام هادی علیه السلام پسر بزرگش محمد را به امامت تعیین کرده بود، اما اراده الهی بر این قرار گرفت که او در زمان حیات پدر از دنیا برود.اما محمد به توصیه پدرش امام هادی، برادر خود جعفر را وصی و امام قرار داد و در واقع امامت را به غلامش نفیس سپرد تا در زمان مناسب آن را به جعفر واگذار کند و او چنین کرد. اعضای این فرقه امامت حضرت عسکری علیه السلام را از آن رو که امام هادی علیه السلام وی را بعنوان وصی و امام تعیین نکرده است، نمی پذیرند.
3. محمدیه:
این فرقه معتقد بودند که محمد، پسر بزرگ امام هادی علیه السلام که در زمان حیات آن حضرت درگذشت، امام بعد از ایشان بود.به ادعای ایشان چون امام عسکری علیه السلام به کسی وصیت نکرده بود، امامت او ساقط است و جعفر نیز چون صلاحیت امامت نداشت، نمی توانست امام باشد و این امر تنها در محمد پسر امام هادی علیه السلام مسلم است؛ زیرا او پسری صالح از خود باقی گذاشت که به زعم آنها شایسته امامت بود و برخی از ایشان او را همان مهدی قائم می دانستند و گروهی مرگ او را انکار کرده و قائل به غیبت او شده بودند.( نوبختی ، همان ص 84 و اشعری ، همان، ص 109 و طوسی، الغیبه، ص 128-129)
4. قائلین به انقطاع امامت:
گروه چهارم معتقد بودند که پس از امام عسکری علیه السلام امامی وجود ندارد. اینان ظاهرا درباره عقیده به مهدویت اختلاف داشتند و به دو دسته تقسیم می شدند، یک گروه از اینان معتقد به قیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نبودند و می گفتند چون خداوند از گناه بندگان به خشم آمده، امامت را از ایشان منقطع ساخته و حجت را از ایشان باز داشته است.
گروه دیگر به قیام مهدی موعود عقیده داشتند، اما معتقد بودند که چون امام عسکری علیه السلام بدون جانشین از دنیا رفته است، امامت متوقف شده تا این که خداوند مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از میان امامان گذشته برگزیند و به قیام مبعوث سازد.آنان به احادیث متواتر درباره قیام مهدی موعود عقیده داشتند و دوره زمانی پس از رحلت امام عسکری علیه السلام را دوره فترت نبوت و امامت می دانستند.( اشعری، الفرق و المقالات، ص 107-109 و طوسی، همان، ص 147 و صدوق، کمال الدین، ص 485-487)
به هر حال کلیه فرقه های انحرافی مذکور، که اغلب به جهت عدم آگاهی به امامت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و جانشینی امام عسکری علیه السلام و بروز پاره ای جاه طلبی ها پدید آمدند، اینان بزودی در جامعه شیعی محو شده، اثری از آنها باقی نماند و از میانشان تنها فرقه قطعیه اثنی عشری باقی ماندند.
این امر ناشی از آن بود که استدلال هایی که این طوایف برای اثبات حقانیت خود و عقایدشان ارائه می دادند در مقایسه با ادله ای که قطعیه بر صحت اعتقادشان می آوردند، بسیار ضعیف و غیرقابل پذیرش بود.علاوه آن که نظام گسترده نیابت و وکالت، که بطور مستقیم توسط امام علیه السلام هدایت و کنترل می شد، بزودی و با کاهش مختصر اعمال فشارهای عباسیان، تلاش گسترده ای در زمینه ایجاد آگاهی عمومی نسبت به امامت و مسأله غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جامعه شیعه آغاز کرد. در این راستا باید به فعالیت های ارزنده علمای شیعه در این عصر نیز توجه خاصی شود که در زمینه آگاهی بخشی و اطلاع رسانی به شیعیان، از طریق ارشاد و وعظ و یا تألیف و تصنیف کتاب هایی در همین باب، اقدامات شایان توجهی انجام دادند.
منبع: کتاب اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری
افزودن دیدگاه جدید