رفتن به محتوای اصلی
روتیتر
سلسله جلسات تبیین و توضیح نظام فکری در منطق توحید

جلسه چهارم_مراحل دستیابی به نظام فکری/بخش اول

تاریخ انتشار:
آیت الله میرباقری

نظام فکری جامعه منظومه ای است که ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه را پی ریزی می کند و نظام موازنه را ـ چه در مقیاس توسعه، چه در مقیاس ساختارهای کلان و چه در مقیاس ساختارهای خرد جامعه و حتی در مقیاس بهره وری های خردـ شکل می دهد. اگر جامعه، نظام فکری واحد و منسجمی داشته باشد طبیعی است که نظام توازن سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در جامعه هماهنگ خواهد شد.

متن زیر جلسه چهارم سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 31 اردیبهشت 83 در میان جمعی از طلاب و علاقه مندان در باب «نظام فکری و نهضت نرم افزاری» ارائه شده است. ایشان در این جلسات به کلیاتی در باره مقوله نظام فکری و نحوه مهندسی آن پرداخته، سپس به نقش نظام فکری در نهضت نرم افزاری اشاره می کنند. ایشان در این جلسه اشاره می کنند که برای رسیدن به این نظام فکری با توسعه و مقیاس و ویژگی ها باید به علوم امروزه و فضای تحقیقات و مرزهای علم امروز بسنده نکنیم و در بستری دیگر فضای تحقیقات را توسعه داده و البته در دوره گذار علم امروز را در علم دینی منحل کنیم.
مقدمه
آنچه تا کنون بیان شد عبارت بود از بیان مفهوم نظام فکری و این که نظام فکری عبارت است از منظومه هماهنگ اطلاعاتی که واسطه بین ایمان و عمل در فرد یا حائل میان سیاست و اقتصاد در جامعه است که رفتار فرد یا جامعه را هماهنگ می کند. طبیعتاً ضرورت چنین نظامی به لزوم هماهنگ سازی رفتار فرد یا جامعه بر محور واحد بازگشت می کند؛ چرا که هماهنگی عملکردها بدون نظام منسجم فکری و اطلاعاتی ممکن نیست. بر همین مبنا اشاره کردیم که موضوعات مختلف فکری و فرهنگی در جامعه ـ که معارف مربوط به وحی و عقل و حس بشر و نیز معارف شهودی هستندـ چگونه بر مبنای واحدی هماهنگ می شوند و نظام واحد پیدا می کنند.
گاهی ممکن است آن معارف بر مبنای کشف و اکتشاف هماهنگ شوند که در این صورت کافی است که منطق اکتشاف به صورت «بخشی» در هر حوزه ای پی ریزی گردد؛ یعنی وقتی در حوزه حس یا عقل به واقع رسیدیم و آن را کشف کردیم به خاطر عدم تناقض و تعارض در واقع به طور طبیعی بین اطلاعات ما تعامل و هماهنگی اتفاق می افتد ولی اگر به منطق اکتشاف تکیه نکرده و بر مبنای کشف سیر نکردیم طبیعی است که این ادراکات را ـ چه در حوزه ادراک فردی و چه در حوزه فرهنگ اجتماعی ـ باید با ابزار دیگری هماهنگ کنیم. بنابراین به منطق جامعی نیاز است که بتواند همه اطلاعات فرد و جامعه را هماهنگ کند.
 همچنین اشاره شد که اگر در معرفت شناسی به این نکته برسیم که معرفت و شناخت، عملی است که از انسان صادر می شود و یک فرآیند پیچیده معرفتی است که اراده انسان در آن حضور دارد در این صورت باید منطق حقانیت و منطق عبادت بر مقوله فرهنگ در عرصه های مختلف حاکم گردد تا به نظام فرهنگی منسجم دست یابیم. به عبارت دیگر چنانچه نگاه ما، در حوزه معرفت شناسی تغییر کند شیوه هماهنگ سازی معرفت های فرد و جامعه بر اساس آن مبانی متفاوت خواهد شد. هم چنین گفته شد که اگر مجموعه اطلاعات جامعه دینی هماهنگ شود، منظومه رفتار او نیز قابلیت استناد به دین را دارد و اساساً شما اگر بخواهید زیست دینی در جامعه برقرار شود و حیات دینی در آن جاری باشد، بدون این که در معرفت های جامعه و نظام فکری و نظام اطلاعات اجتماعی، هماهنگی ایجاد کنید و این هماهنگی بر محور وحی اتفاق بیفتد، چنین امری ممکن نیست. نکته دیگر هم به عنوان جمع بندی مباحث گذشته این است که اگر بخواهیم همه موضع گیری های جامعه بر محور دین هماهنگ شود باید نظام فکری جامعه و نظام اطلاعات اجتماعی بر محور معرفت های دینی و بر پایه وحی هماهنگ شود. بنابراین مبنای هماهنگ سازی حوزه های اندیشه، منطق عمل و منطق عبادت و منطقی است که رفتار یک جامعه را در عرصه تولید فرهنگ بر محور حق انسجام می بخشد که این هماهنگی طبیعتاً باید در عرصه های گوناگون فرهنگ اتفاق بیفتد؛ از عمیق ترین لایه های فرهنگی جامعه که مفاهیم و فرهنگ بنیادی جامعه است تا فرهنگ تخصصی جامعه که فرهنگ علوم تخصصی است و سپس فرهنگ عمومی جامعه که فرهنگ و فرهنگ متعارف در زندگی عمومی می باشد. حال چگونه می شود این هماهنگی را ایجاد کرد و نتایج این هماهنگی چیست؟ اگر نظام فکری اجتماعی پدید آید آن جامعه به ساختار منسجم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ـ که همان ساختار مبدأ نظام توازن اجتماعی است ـ راه پیدا می کند. یعنی موازنه و عدالت اجتماعی در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست تابع ساختار اجتماعی است و این ساختار اجتماعی تابع نظام مفاهیم و نظام اطلاعات و به تعبیر دیگر تابع نظام فکری در جامعه است.
نظام فکری جامعه منظومه ای است که ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه را پی ریزی می کند و نظام موازنه را ـ چه در مقیاس توسعه، چه در مقیاس ساختارهای کلان و چه در مقیاس ساختارهای خرد جامعه و حتی در مقیاس بهره وری های خردـ شکل می دهد. اگر جامعه، نظام فکری واحد و منسجمی داشته باشد طبیعی است که نظام توازن سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در جامعه هماهنگ خواهد شد.
1- ضرورت نظام فکری لازمه توسعه همه جانبه جامعه در این مقطع از تاریخ
حال باید دیدنظام فکری در چه مرحله ای از مراحل تاریخ ضرورت پیدا می کند؟ به عبارت دیگر در دوره های گذشته، جوامع در عرصه های مختلف دارای فکر بوده اند و به نحوی بین این اندیشه ها تعامل بوده و رفتار اجتماعی نیز هماهنگ می شده است. اما سؤال این است که چه ضرورتی دارد و اصولاً در چه مرحله ای این ضرورت ایجاد می شود که ما باید همه اطلاعات جامعه را حول یک محور هماهنگ کنیم. آیا این امر در گذشته ها بوده است؟ البته این را اشاره کرده بودیم که ضرورت ایجاد وحدت رویه در علوم و هماهنگ سازی منظومه اطلاعاتی جامعه از آن جایی شروع می شود که شما به دنبال توسعه هماهنگ هستید و می خواهید همه شؤون جامعه را به نحو هماهنگ، حول یک محور تغییر دهید و در آن توسعه ایجاد کنید. به تعبیر بهتر اگر بدنبال ایجاد تکامل اجتماعی بر محور واحد باشیم و بخواهیم همه چهره های جامعه را بر یک مبنا و در یک محور تکامل ببخشیم به نظام فکری و نظام هماهنگ اطلاعات اجتماعی نیازمندیم و الا اگر تدبیر امور جامعه به صورت «بخشی» انجام گیرد و ارتباط بخش های مختلف و تعامل بین آنها به صورت منطقی ملاحظه نشود هیچ ضرورتی ندارد که اطلاعات در این بخش ها به صورت یک منظومه هماهنگ مورد دقت و توجه قرار گیرند.
از آن جایی که شما تعامل بین عرصه های مختلف اجتماعی را مورد دقت قرار می دهید و به دنبال این هستید که این عرصه ها را به صورت هماهنگ و متوازن پیش ببرید؛ یعنی از آنجا که اجزاء و ساحت های مختلف جامعه را به صورت امور از هم منفصل و جدا نمی بینید، بلکه به صورت ابعاد یک واقعیت ملاحظه می کنید و ارتباط بین این ابعاد و حضور آنها را در هم دیگر مد نظر قرار می دهید، در این صورت برای هماهنگ سازی اطلاعات در این سطح، طراحی نظام فکری و اطلاعاتی ضروری می شود. بنابراین ممکن است گفته شود ما، در دوره های گذشته در زندگی بشر به چنین نظام فکری در این مقیاس نیازمند نبودیم که بتواند همه اطلاعات جامعه را در فضاهای مختلف به صورت یک نظام منسجم در بیاورد و رابطه بین این ها را به شکل منطقی برقرار کند. گرچه تعامل غیر منطقی، تعامل غیر قابل محاسبه و تعاملی که تحت کنترل نبوده است، بین عرصه های مختلف معرفتی جامعه واقع می شود یعنی علوم طبیعی جامعه دین دار تحت تأثیر معرفت های دینی و حتی تحت تأثیر ایمان آن جامعه قرار می گیرد.
ردیابی علوم در دوره تمدن اسلامی یا به تعبیر بهتر در دوره تمدن مسلمین، نشان می دهدکه توسعه علوم و گسترشی که در آنها پیدا شده تحت تأثیر فرهنگ اسلامی بوده و علوم عقلی و علوم تجربی تحت تأثیر اسلام قرار گرفته اند. فلسفه در دوره اسلامی متأثر از فرهنگ اسلامی بوده چنان چه علومی مثل علوم زیست هم تحت تأثیر فرهنگ اسلام قرار گرفته است. بنابراین، بین عرصه های مختلف معرفتی در یک جامعه، تعامل غیر منطقی واقع می شود، اما تعامل منطقی و قابل محاسبه و کنترل - به نحوی که بتوان این مجموعه معرفتی را بر پایه آن مبنای واحد هماهنگ کرد - در دوره ای ضروری می شود که ما رابطه بین ابعاد مختلف جامعه را بفهمیم و بخواهیم تأثیرات متقابل سیاست و فرهنگ و اقتصاد را مورد مطالعه قرار دهیم. به بیان دیگر ما وقتی می توانیم نسبت و تعامل بین عرصه های مختلف و تأثیر حوزه های گوناگون جامعه بر یک دیگر را محاسبه کنیم که نظام اطلاعاتی و فکری طراحی کرده باشیم و الا در دوره ای که به تقومی بودن اضلاع جامعه پی نبرده ایم، به هماهنگ سازی همه جانبه اطلاعات احتیاج نیست و ضرورت آن هم درک نمی شود و هیچ وقت، جامعه به دنبال چنین غایتی حرکت نمی کند. لذا به نظر می آید حرکت به سمت ایجاد وحدت رویه در علم و فرآوری اطلاعات جامعه صرفاً در دوره های اخیر مورد توجه دنیای غرب قرار گرفته است؛ چرا که آنها به دنبال ایجاد هماهنگی همه جانبه در جامعه هستند و طرح توسعه جامع را پی جویی می کنند؛ به خصوص در دو دهه اخیر که به دنبال نظام واحد و هماهنگ جهانی هستند و قصد دارند همه ابعاد مختلف جامعه جهانی را به صورت هماهنگ مدیریت کنند. طبیعتاً در این شرایط به هماهنگ سازی اطلاعات اجتماعی نیاز پیدا شده و برنامه ریزی برای ایجاد یک شبکه جهانی اطلاع نیز در همین دوره اتفاق افتاده است. بنابراین در دوره های گذشته ـ در آن حد از مدیریت و برنامه ریزی اجتماعی ـ چنین امری ضروری نبوده است.
نظام فکری ضرورت دوره ماست، لذا در همین دوره است که می توانیم مدعی شویم نظام اطلاعات در دنیای معاصر دارای یک منظومه هماهنگ است که از مبنای واحدی سرچشمه می گیرد؛ غایت و هدف واحدی را پی جویی و تعقیب می کند. در دوره های گذشته نمی توان چنین چیزی را به منظومه معرفتی بشر نسبت داد و گفت منظومه معرفتی بشر در دوره های گذشته بر مبنای واحد هماهنگ می شده است. گر چه اولاً هماهنگی های «بخشی» وجود داشته و ثانیاً تعامل غیر منطقی، غیر قاعده مند و محاسبه نشده بین عرصه های مختلف فرهنگ هم اتفاق می افتاده است. لذا اگر علوم جامعه ای که تحت تأثیر فرهنگ دینی بوده، رشد کند، از علومی که در جوامع غیر دینی پدید می آیند متفاوت و متمایز می گردد. البته این امر به معنی تعامل منطقی، هماهنگ و سنجیده شده نیست، بلکه تعامل محاسبه شده از آنجایی ضروری می شود که ما می خواهیم ابعاد مختلف جامعه را به صورت مجموعه واحد هماهنگ کنیم که در این فرض باید نظام اطلاعات اجتماعی ـ که ناظر به عرصه های مختلف است ـ بر مبنای واحد هماهنگ شود.
- ایجاد احساس نیاز به نظام فکری واحد بر محور وحی پس از انقلاب اسلامی
به همین دلیل است که زیست دینی در دوره های گذشته به چنین هماهنگی نیازمند نبوده است؛ یعنی اگر ما می خواستیم در جامعه دینی خود، زندگی دینی داشته باشیم ضرورت ایجاد نظام فکری واحد بر مبنای دین را احساس نمی کردیم ولی در دنیای معاصر چنانچه ما بخواهیم جامعه ای داشته باشیم که حیات اجتماعی آن بر مبنای دین باشد، به ناچار باید نظام اطلاعات هماهنگ بر محور معرفت های دینی و بر محور وحی پی ریزی کنیم و بدون یک نظام منسجم، هماهنگ سازی جامعه دینی مقدور و میسور نخواهد بود. از این رو به نظر می آید که ضرورت ایجاد نظام واحد فکری بر محور وحی مربوط به بعد از انقلاب اسلامی است؛ یعنی چنین ضرورتی در دوره معاصر پیدا می شود؛ به معنای این نیست که در دوره های گذشته، دینی زندگی کردن ممکن یا مقدور نبوده است، زیرا آن مرحله از هماهنگ سازی و آن مرحله از ایجاد وحدت رویه در جامعه ها برای دینی زندگی کردن به چنین منظومه واحدی نیاز نداشته، بلکه جامعه به همان شکل «هماهنگ سازی بخشی»، اداره می شده و نظام منسجم معرفتی در آن مرحله از زندگی اجتماعی حتی برای یک جامعه دینی ضرورت نداشته است.

موضوع مقالات

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا