نزدیک شدن به عصمت کبراى الهى، حضرت زهرا علیها السلام که از بزرگ ترین موحّدین هستند، بسیار سخت است و بسیار پاکى و طهارت مى خواهد. انسان باید، بسیار پاک باشد تا معصومین علیهم السلام به او راه بدهند. نزدیک شدن به حضرت بقیه اللّه علیه السلام هم همین طور است. اگر از جهت ذهن خود، امنیت داریم که افکار آلوده در محضر حضرت بقیه اللّه علیه السلام به سراغ ذهن نیاید، خیلى خوب است؛ اما اگر این حالت نباشد، ممکن است گاهى ملاقات ها به ضرر افراد باشد؛ چون کسى که بر قواى تخیّلى خود تسلّط نداشته باشد، در محضر امام زمان علیه السلام منکر آن حضرت می شود و باور نمی کند که آن شخص، حضرت باشد. اگر ذهن انسان این طور باشد، خسران می کند. انسان باید این ضعف خود را اصلاح کند. راه اصلاح آن ضعف، سعی در تذکّر، مراقبه بیشتر، تمرکز بیشتر به نور اسماء الهی و توسل به اهل بیت علیهم السلام است.
عبد اللَّه بن سلمان فارسى از پدر خود نقل کرده است که گفت:
ده روز بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله از خانه خود بیرون آمدم و به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدم. ایشان فرمودند: «اى سلمان! از ما دور شده اى و به نزد ما نمى آیى؟» سلمان گفت: «اى حبیب من، یا ابا الحسن! از مثل شخصى چون شما چگونه مى توان دوری نمود؟ بلکه به خاطر حزن و اندوه براى رحلت رسول خدا صلّى اللَّه علیه وآله نتوانستم خدمت برسم». امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «اى سلمان! برو به منزل فاطمه علیها السلام که بسیار مشتاق دیدن تو است و اراده دارد تحفه اى به تو دهد؛ تحفه اى که از بهشت براى او آمده است». من گفتم: «یا على! آیا براى فاطمه بعد از رحلت رسول خدا از بهشت تحفه نیز مى آید؟»
حضرت فرمودند: «بله، دیروز تحفه اى آمده است». به سرعت شتافتم و به خانه فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا رسیدم. آن حضرت را دیدم نشسته و پارچه عبایى بر خود پیچیده است. پس چون نظر مبارکش بر من افتاد، فرمود: «اى سلمان! بعد از فوت پدرم رسول خدا صلّى اللَّه علیه وآله از ما دورى اختیار نموده اى؟» من در جواب گفتم: «حاشا که من از شما دورى جویم اى حبیبه من!» حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: «خوش بنشین و متوجّه باش سخنى را که به تو مى گویم. دیروز در همین موضع نشسته و درِ خانه را بسته بودم. با خود در فکر بودم که بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله وحى الهى از ما قطع گشته است و فرشتگان از منزل ما منصرف شدند. در این فکر بودم که در خانه گشوده شد بدون آن که شخصى آن را بگشاید و سه نفر خانم، داخل خانه شدند که در حُسن و جمال و تازگى صورت و خوش بویى، هیچ بیننده اى مثل ایشان را ندیده است. چون ایشان را دیدم، با آن ها مهربانى نمودم و گفتم: «شما را به پدرم قسم مى دهم که بگویید از اهل مدینه هستید یا از اهل مکّه؟» گفتند: «اى دختر رسول خدا صلّى اللَّه علیه وآله ما نه اهل مدینه و نه اهل مکه و نه اهل زمینیم؛ بلکه کنیزانیم از اهل حور عین از دارالسّلام بهشت. پروردگار عالمیان، ما را به سوى تو اى دختر رسول خدا صلّى اللَّه علیه وآله فرستاده است و ما بسیار مشتاق دیدار تو بودیم». از یکى از ایشان که به گمانم بزرگ تر بود، پرسیدم: «نام تو چیست؟» گفت: «مقدوده». گفتم: «از چه جهت، نام تو را مقدوده گذاردند؟» گفت: «براى آن که من از جهت مقداد بن اسود کندى، مصاحب رسول خدا صلّى اللَّه علیه وآله خلق شده ام». از دیگرى پرسیدم: «نام تو چیست؟» گفت: «ذرّه». گفتم: «چرا نام تو را ذرّه گذاشته اند و حال آن که تو در نظر من بزرگى؟» گفت: « زیرا من جهت ابوذر غفّارى، مصاحب رسول خدا صلّى اللَّه علیه وآله خلق گردیده ام». از سومین آن ها پرسیدم: «نام تو چیست؟» گفت: «سلمى». گفتم: «چرا تو را سلمى نام گذارده اند؟» گفت: «من از جهت سلمان فارسى، خادم پدر تو خلق شده ام».
بعد از آن، حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: براى من قدرى از رطب بیرون آوردند که از برف، سفیدتر و از مشک، خوش بوتر بود.
سلمان می گوید: حضرت فاطمه علیها السلام از آن رطب، یک دانه به من دادند و فرمودند: «امشب با این، افطار نماى و فردا هسته این رطب را بیاور». آن رطب را گرفته، از خانه آن حضرت بیرون آمدم. به هر شخص از اصحاب آن حضرت که گذشتم، گفتند: «اى سلمان! به همراه خود مشک دارى»؟ مى گفتم: «بلى». در وقت افطار به آن رطب افطار نمودم و هسته ای در آن نیافتم. روز دیگر به خدمت حضرت رسیدم و عرض نمودم: «دیشب به آن رطب افطار نمودم و آن رطب، هسته نداشت». حضرت فرمودند: «آن رطب را چگونه هسته باشد و حال آن که از درختى است که خداى تعالى آن را در دارالسّلامِ بهشت غرس کرده به سبب دعایى که پدر بزرگوارم به من تعلیم نموده است و من هر صبح و شام، مداومت به آن کلمات مى نمایم؟»
سلمان گفت: «اى سیّده من! این کلمات را به من تعلیم نما». حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: «اگر به این کلمات مداومت نمایى، خداى تعالى تو را از بیماریِ تب نگاه مى دارد مادام که در دار دنیا باشى». پس این حرز را تعلیم نمودند و آن این است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلَى نُورٍ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ فِی کِتابٍ مَسْطُورٍ فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِیٍّ مَحْبُورٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْکُورٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین.[۱]
چقدر حضرت سلمان، نزدیک بوده است که حضرت زهرا علیها السلام وقتی که یک شخص نابینا، وارد شدند، از او روگرفتند و فرمودند: «او نابینا است؛ اما من که نابینا نیستم»؛[۲] ولى با این حال، حضرت در خانه، مشغول انجام کارها بودند که حضرت سلمان به منزل حضرت می آید. چقدر سلمان، لطیف و پاک بود که این طور جایگاه پیدا کرده بود.
نزدیک شدن به عصمت کبراى الهى، حضرت زهرا علیها السلام که از بزرگ ترین موحّدین هستند، بسیار سخت است و بسیار پاکى و طهارت مى خواهد. انسان باید، بسیار پاک باشد تا معصومین علیهم السلام به او راه بدهند. نزدیک شدن به حضرت بقیه اللّه علیه السلام هم همین طور است. اگر از جهت ذهن خود، امنیت داریم که افکار آلوده در محضر حضرت بقیه اللّه علیه السلام به سراغ ذهن نیاید، خیلى خوب است؛ اما اگر این حالت نباشد، ممکن است گاهى ملاقات ها به ضرر افراد باشد؛ چون کسى که بر قواى تخیّلى خود تسلّط نداشته باشد، در محضر امام زمان علیه السلام منکر آن حضرت می شود و باور نمی کند که آن شخص، حضرت باشد. اگر ذهن انسان این طور باشد، خسران می کند. انسان باید این ضعف خود را اصلاح کند. راه اصلاح آن ضعف، سعی در تذکّر، مراقبه بیشتر، تمرکز بیشتر به نور اسماء الهی و توسل به اهل بیت علیهم السلام است.
آیه الله بهجت قدس سره جمله زیبایی می فرمودند: «انسان اختیاراً، وارد توجهات بشود و اختیاراً خارج نشود». این فرمایش، خیلى جامع است و به این معناست که وقتی انسان، متوجه خدا بود، ولی یک فکر دیگری در ذهن او آمد، دوباره به صورت اختیاری، متوجه خداوند شود و اختیارا از این توجه، خارج نشود. شاید توجه انسان روز اول، یک ثانیه باشد؛ ولى اگر انسان، هفته اى یک ثانیه در باب توجه، پیش برود، به کمال، نزدیک تر خواهد شد؛ چون اگر کسى یک دقیقه توجه را تحصیل کرد، مسلط بر تحصیل توجهات بیشتری مى شود. زحمت توجه، در اول کار است.
--------------------------------
پی نوشت:
[۱] . مهج الدعوات، ص ۷.
[۲] . بحار الأنوار، ج ۴۳، ص۹۱.
--------------------------------
منبع : بنیاد هاد