خانواده و تحوّل در تربیت

خانواده و تحوّل در تربیت


امروزه در جوامع مختلف که به شکلی با مشاغل و مسؤولیت های گوناگون سروکار دارند، برنامه ریزی ها، دوره ها و آموزش های ویژه ای وجود دارد و شرط پذیرش، انتخاب و واگذاری مسؤولیت به افراد، داشتن مدارک لازم و گذراندن دوره های کارآموزی و تخصصی است؛ امّا برای والدین که وظیفه اصلی پرورش کودکان و نوجوانان را بر عهده دارند و مهم ترین نقش را در رشد و تربیت فرزندان خود ایفا می کنند، برنامه ریزی و آموزش دقیق و حساب شده ای پیش بینی نشده است.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، روابط اجتماعی و روابط خانوادگی افراد، معمولاً ناهماهنگ و بسیار خشک و خشن بود و قوانین و مقرّرات سخت و مستبدانه ای، که متأثر از نظام حاکم بر جامعه بود، در خانواده ها حاکمیت داشت. در همان جامعه ای که والدین امروزی در آن پرورش یافته اند، پدر بر دیگر افراد خانواده حکومت می کرد و مادر مطیع و تابع بی چون و چرای اوامر او بود. کودکان نیز مجبور به اطاعت محض از اوامر هر دو بودند. در این صورت، تکلیف افراد روشن بود و هر کس به ایفای نقش خود در جامعه، هرچند ناآگاهانه می پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ساختار جامعه تغییر یافت و نظام اجتماعی و فلسفه حکومتی و سیاسی نیز دست خوش تغییر و تحوّل شد. در این میان، خانواده نیز، که اوّلین نهاد اجتماعی در جامعه است، از این تغییر و تحوّل به دور نماند. تحوّل جامعه منجر به تغییر در روابط اجتماعی خانواده گردید و نهاد خانواده نیز هم چون سایر نهادهای اجتماعی، ساختار خود را تغییر داد. آزادی اجتماعی زمینه ای فراهم ساخت تا مذهب و فرهنگ اعتقادی ما معیارها و ارزش های حقیقی خود را آشکار نماید و افراد خانواده، حقوق و وظایف خود را در قبال یکدیگر بشناسند و به آن ها عمل کنند. پدر به نقش حقیقی خود در خانواده واقف گردید و مادر جایگاه واقعی خود را باز یافت. نقش زن و مسؤولیّت های او در برابر همسر و فرزندان مشخص گردید. زن از ارزش و شخصیّت واقعی برخوردار شد و مرد نیز جایگاه قوام دهی خود را به دست آورد و مشارکت در تصمیمات زندگی صورت گرفت. این تحوّل، که مبتنی بر اندیشه های ناب اسلام راستین و ثمره توسعه افکار و فرهنگ اسلامی است، جامعه ای را به وجود آورد که ریشه و اصول آن با جامعه استبدادی متفاوت است.
هم اکنون ما به سوی یک نظام اجتماعی متعالی حرکت می کنیم، نظامی که همه افراد پایبند به آن، نیازمند برخورداری از عدل وقسط(25) اسلامی بوده و انتظار دارند که با آنان عادلانه رفتار شود و در فضایی زندگی کنند که معنویت و احترام به شخصیت افراد، در آن حاکم شود. در این روند، کودکان نیز، که عضوی از خانواده اند، از این تغییر و تحوّل در روابط اجتماعی جامعه و خانواده بی نصیب نمانده اند.
مهم ترین عامل مؤثر در روابط بین کودکان و بزرگسالان، در مدرسه و خانه، ایجاد تغییرات و پدید آمدن تحوّلات در روابط پدر و مادر است. رشد ایمان و شخصیت زنان در ابتدای انقلاب و حوادث جنگ تحمیلی و نقش مؤثر آن ها در رویدادهای مهم و سرنوشت ساز انقلاب اسلامی به آنان ارزش بخشید. بعضی از زنان در زمان جنگ تحمیلی، با بسیج خود و فرزندانشان در میدان مبارزه و جهاد و نیز پشتیبانی ودلگرمی بخشیدن به آن ها، نقش مهمی را در خانواده ایفا کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، توانایی و عملکرد زنان افزایش یافت. آنان دریافتند که با رعایت پوشش اسلامی و حفظ عفت و پاکدامنی می توانند در عین عهده دار شدن وظیفه اصلی مادری، نقش مثبت و مؤثّری در رشد و تحوّل خانواده و جامعه بر عهده گیرند.
بنابراین، کودکان اکنون در خانواده ای پرورش می یابند که اعضای آن از آگاهی و بینش مذهبی، اجتماعی و سیاسی بیش تری برخوردار بوده و با معیارها و ارزش های والای اسلام آشنا شده اند و همه تلاش آنان بر این است که این ارزش ها را در خانواده پیاده کنند، هر یک، حقوق فردی خود را باز یابند و از یک زندگی سرشار از مهر و محبت، همراه با آزادی های فردی و برخوردار از نعمت داشتن فرزندان شایسته و سعادتمند، بهره مند شوند. با گسترش مفاهیم ارزش ها در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران جنگ تحمیلی، اصول کلی محبت و آزادی، به خصوص از طریق رهبران دینی و رسانه های گروهی در خانواده رواج یافت. هر یک از اعضای خانواده به نوبه خود، تعبیر و تفسیری از آن دارد و می کوشد این اصول را در محیط تربیتی خانواده خود و در ارتباط با فرزندان خویش به کار بندد و از مزایای آن بهره مند شود.
کشمکش بر سر برتری جستن در کسب حقوق اجتماعی و استفاده از آزادی های فراهم شده، زمینه را به گونه ای فراهم ساخته که در اِعمال آزادی و محبت در روابط بین اعضای خانواده، خصوصاً در مورد تربیت فرزندان، افراط و تفریطهایی صورت می گیرد.
این امر، خود مشکلات فراوانی را در تربیت فرزندان، در خانه و مدرسه پدید آورده است. عدم توضیح و تفسیر همه جانبه ابعاد گسترده نظام تربیتی اسلام، سبب شده که هر فردی خود تفسیری از آزادی، احترام و محبت داشته و هر یک از اعضای خانواده در صدد کسب آزادی ها و ارزش هایی که انقلاب اسلامی به ارمغان آورده، باشد. در این جهت، هر یک از افراد جامعه برای کسب حقوق و آزادی خود درستیز است و هر فردی با توقّعات و انتظارات فراوان از دیگری، در برخورد و اصطکاک است.
در این میان، کودکان به آسانی درک نمی کنند که لازمه دست یابی به حقوق خود(26)، احترام گذاشتن به حقوق دیگران، به خصوص پدر و مادر است. آن ها می کوشند چنین وانمود کنند که دریافته اند دارای حقوقی هستند و کسی نباید از آنان انتظار داشته باشد که حقوق دیگران را مراعات نمایند؛ امّا بر والدین و مربیان است که آنان را با وظایف خود آشنا نموده و در تربیت درست آن ها کوتاهی نکنند. کودکان معتقدند والدین باید همه خواسته های فرزندان خود را برآورده کنند، گرچه آنان از امکانات محدودی برخوردار باشند. اگر ما به این باور فرزندان خود مهر تأیید بزنیم و آن را بپذیریم، عدم تناسب و توازن را بین مسؤولیّت ها و حقوق، در فرزندان خود پرورش داده ایم. با این نوع بینش، کودکان و نوجوانان بسیار حساس و زود رنج شده و هرگز حاضر نیستند از آزادی ها و خواسته های خود چشم پوشی کنند و لحظه ای از اوقات خود را به انجام تکالیف و رعایت مقرّرات سخت و قوانین بزرگسالان اختصاص دهند.

 

شیوه های قدیمی تربیت، از جمله وادار کردن فرزندان

به اطاعت با روش مستبدانه، و تشویق و تنبیه آنی، کارساز نیستند. کودکان و نوجوانانِ امروز احترام و تشویق را حق خود می دانند و اغلب انتظار دارند در مورد رفتارشان به آنان اعتراض و انتقاد نشود، مورد تشویق و قدردانی قرار گیرند و به انجام کارهایی که دوست ندارند، وادار نشوند. به عنوان مثال، آنان این گونه استدلال می کنند که اگر شما به من می گویید که موی سرم را کوتاه کنم، من هم از شما چنین انتظاری را دارم. اگر شما از رفتار من انتقاد می کنید، من نیز حق انتقاد از رفتار شما را دارم. اگر شما حق دارید مرا تنبیه کنید، من نیز این حق را دارم. پس چه باید کرد؟ چگونه می توانیم پاسخگوی رفتار فرزندانمان باشیم؟
دیگر نمی توان روابط بسته و مستبدانه نظام سابق را در خانواده ها حاکم کرد؛ چرا که لازمه این کار، بازگشت به جامعه مستبد و الگوی رابطه «حاکم و محکوم» است که با اصول و قوانین اسلامی و با معیارهای آزادمنشانه آن سازگار نیست. علاوه بر آن، آگاهی های افراد خانواده، گسترش یافته و سطح درک کودکان و نوجوانان نیز بالا رفته است. آنان به حقوق خود واقف شده و به آسانی حاضرِ از دست دادن آن نیستند. پس راه حلّ دیگری باید جست.
بنابراین، آزادی دادن به کودک و نوجوان، یعنی اعمال محدودیت های کم تر در رفتار آنان. نظارت آری، امّا دخالت نه؛ چه آزاد گذاشتن بی قید و شرط نوجوان و جوان، بدون نظارت بر رفتار آنان ممکن است به هرج و مرج و بی انضباطی بینجامد. پس چه باید کرد؟ باید به فرزندان، با مهر و محبت آزادی داد؛ امّا در عین حال، مقرراتی برای آنان وضع نموده و بر رفتارشان نظارت کرد، و در اجرای مقررات، همراه با سعه صدر و مهر و محبّت، سخت گیری نمود؛ زیرا به طور کلی هیچ جامعه ای بدون نظارت بر اجرای مقررات و قوانینِ وضع شده، دوام و پایداری نخواهد داشت.

 

برابریِ انسانیِ والدین و فرزندان

در یک جامعه انسانی، هر کس باید مسؤولانه به وظایف خود عمل کند. اگر می خواهیم افرادی با شخصیت، آزاده، متعهّد و مسؤول داشته باشیم، باید در خانه، کودکانی با شخصیت، دارای عزّت نفس و مسؤول پرورش دهیم؛ زیرا عوامل و انگیزه های بیرونی، آن قدر زیاد شده که تحکّم، تنبیه و یا تشویق های زودگذر و آنی تأثیر سابق را از دست داده اند. از این رو، باید در ایجاد روابط جدید بین خود و فرزندانمان متناسب با تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه، تجدید نظر اساسی داشته باشیم.
از آن جا که برابری انسانی در حقوق و احترام به انسان و انسانیّت، هدف مقدم و مقدس انقلاب اسلامی است، روش های جدید باید بر مبنای اصول آزادمنشانه و احترام به شخصیّت انسان طرح ریزی شوند، روش های جدیدی که به برکت گسترش اسلام و فرهنگ غنی اسلامی در آموزش و پرورش راه یافته اند. کودکان با اعتقاد به اصالت و شخصیت انسان «وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ...» به عنوان خلیفه خداوند در زمین «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» و مسجود ملائک، و بر مبنای اصول برابری انسان ها و احترام به شخصیت، پا به عرصه جامعه می گذارد. او می داند که ارزش مؤمن به اندازه کعبه است و هیچ گوهری گرانقدرتر از شخصیت پاک و شایسته انسانی نیست.

 

برخورداری از احترام و برابری نباید بر اساس سن یا قیافه ظاهریِ کودکان و بزرگسالان باشد.

مسلّم است که کودکان و بزرگسالان ظاهر یک سانی ندارند. علاوه بر تفاوت های جسمی و ظاهری، بزرگسالان معمولاً آگاه تر و با تجربه تر از کودکان هستند و از حقوق سیاسی و اقتصادی و قانونی و از مسؤولیت های بیش تری برخوردارند. منظور از «برابری» کودکان و بزرگسالان، نگرش درست و یک سان پنداشتن «ارزش انسانی» و «حیثیّت» آنان است. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «لاتُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمینَ فَاِنَّ صَغیرَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ کَبیرٌ»؛(27)؛ هرگز کسی از مسلمان را کوچک مشمار؛ زیرا کوچک آن ها نیز نزد پروردگار، بزرگ است.» بنابراین، در جامعه اسلامی، که مبتنی بر ارزش ها و معیارهای الهی است، بر اساس سیره پیامبر بزرگوارصلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه معصومین علیهم السلام، هر کس موظف به احترام گذاشتن به کودکان و نوجوانان است. در تاریخ اسلام آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به کودکان احترام می گذاشت و به آن ها محبت می کرد و آزادی می داد، به گونه ای که به خاطر احترام و آزادی دادن به آن ها، نماز اوّل وقت خود را به تأخیر می انداخت و سجده نماز را طولانی می کرد، و به خاطر گریه کودکی، نماز جماعت را سریع تر می خواند. این گونه زیستن و برخورد با کودکان و نوجوانان به آنان درس آزادی می دهد. این روحیه آزادمنشانه و رفتار بزرگوارانه در سازندگی جوانان، در صدر اسلام نقش به سزایی داشته است.
آزادی به فرزندان اجازه انتخاب می دهد. والدین آزادمنش و فهمیده، به فرزندان خود فرصت می دهند که با توجه به مقتضیّات موجود در محیط زندگی تصمیم گیری کرده و در برابر تصمیمات خود مسؤول و پاسخگو باشند. با روحیه آزادمنشانه و دادن حق انتخاب در هر شرایطی، به نوجوانان و جوانان خود اجازه دهید که خود را مسؤول تصمیم گیری ها و عملکردهای خویش بدانند. این روش، اعتماد به نفس و خود انضباطی را در آنان تقویت می کند وجایگزین برخوردهای آنی و زودگذر تشویقی و تنبیهی می شود. والدین و مربیان آزادمنش از روش احترام گذاشتن به شخصیت کودکان و نوجوانان و تکریم و دلگرم ساختن آنان استفاده می کنند. این شیوه برخورد با آن ها، که مبتنی بر نیازهای فطری و ارزش های مکتبی است، به آنان اهمیت و ارزش می دهد و آنان را برای استمرار حرکت در مسیر درست دلگرم می سازد.

 

شناخت منشأ رفتار کودکان و نوجوانان

هر عمل یا عکس العملی منشأ و علتی دارد و همه رفتارهای انسان، دارای هدف و مقصودی خاص است. در روابط اجتماعی نیز رفتار انسان ها دارای یک هدف درونی بوده و نتیجه این هدف، تأمین نیازهای طبیعی و فطری انسان است و به نوعی در عکس العمل های طبیعی او جلوه گر می شود.
نخستین نیاز و هدف انسان در زندگی، پس از تأمین نیازمندی های جسمی، احساس امنیت خاطر، ارزشمندی و عزّت نفس است. همه ما در زندگی روزمره همواره می کوشیم تا به گونه ای از توجه و احترام دیگران برخوردار گشته و آن را حفظ کنیم. در کارهای روزانه، حرکت ها، فعالیت ها، باورها، اعتقادات، احساسات، عواطف، روش ها و رفتارهایی را بر می گزینیم که ما را به نوعی از قدر و ارزش و اهمیت و اعتبار برساند. این امر را می توان در رفتار کودکان، نوجوانان و جوانان به راحتی مشاهده کرده و نتایج و آثار آن را به خوبی دریافت.

 

مکانیزم رفتارهای نا به هنجار

حال می خواهیم ببینیم با توجه به این حقیقت که همه می خواهند در رفتار اجتماعی خود، به ارزشمندی، عزت نفس و اعتبار دست یابند، چرا در رفتارهای کودکان و بزرگسالان، ناهنجاری مشاهده می شود؟
همان طور که گفته شد، هر رفتاری که از انسان سر می زند، دارای هدف و مقصود معینی است و هدف همه رفتارها دست یابی به ارزش و احساس ارزشمندی و اهمیت یافتن نزد خود و دیگران است. پس چرا بدرفتاری دیده می شود؟ تجربه نشان داده است که در پس هر بدرفتاری، هدف و مقصودی نهفته است. درک این اهداف و مقاصد، ما را قادر می سازد تا به عنوان مربی و والدین آگاه و بینا بتوانیم در برطرف نمودن این بدرفتاری ها مؤثر باشیم.

 

یکی از مهم ترین

علل بروز بدرفتاری، آسیب دیدن شخصیت و کاهش کرامت نفس و احساس حقارت و دلسردی است. نوجوان و جوان چون اعتماد به نفس خود را از دست داده است، خویشتن را شکست خورده می پندارد و توانایی های خود را باور ندارد و از موفقیت خود دلسرد و مأیوس گردیده است. علل دلسردی ممکن است ضعف های جسمی و روحی، شرایط و موقعیت فرد در خانه و مدرسه، توانایی های ذهنی، برخورد اطرافیان، سرزنش ها و شماتت های دیگران، مقایسه کردن شخص با افراد دیگر، کنایه ها، اجبار و اکراه ها، موقعیت وی در کلاس و عواملی از این قبیل باشد.

در مورد تفاوت در توانایی های فرد در کلاس، باید گفت که نوع عکس العمل والدین در مورد نمره ها و نحوه ارزشیابی او، اختصاص ندادن زمان کافی از سوی والدین، کمبود یا ابراز محبت شدید و نابه جا (افراط در محبت)، باور نکردن توانایی های فرد، عدم موفقیت در کارها، سختگیری بیش از اندازه و انتظار بیش از حد توان از فرد، موجب یأس و ناامیدی او می شود. بنابراین، او باور ندارد که می توان به روش درست، تعلّق خاطر و توجه دیگران را به خود جلب کرد. از این رو، می کوشد تا از طریق رفتار نا به هنجار و بدرفتاری، آن را به دست آورد.

 

کشف علت بدرفتاری

همان طور که قبلاً نیز گفته شد، در پس هر رفتاری علتی نهفته است. پس در پی هر بدرفتاری نیز هدف و مقصودی وجود دارد که برای شناخت آن ها بهتر است به بررسی آثار و نتایج شان بپردازیم:

1 . واکنش و عکس العمل شما در برابر بدرفتاری فرزندتان، همان هدفی است که او انتظار آن را دارد(28) (جلب توجه و نظر شما به خود).
2 . پاسخ کودک به رفتار شما نشانگر نیاز درونی وی است (ارضای عزت نفس و جلب توجه).
ما باید به عکس العملی که کودکان در برابر رفتار ما نشان می دهند، حساس باشیم. به رفتار کودکان چندان توجه نکنیم، بلکه به هدفی که از بروز آن رفتار دارند، توجه کنیم. نتیجه ای که عایدشان می شود، همان ارضای نیاز درونی آن ها (عزت نفس، جلب توجه و امنیت خاطر) است.
اوّلین هدفی که دریکُرز(29) بیان کرده، «جلب توجه» است. تمایل به جلب توجه و حفظ عزت نفس تقریباً در همه کودکان دیده می شود. کودک سعی دارد از راه درست جلب توجه کند، امّا اگر موفق نشد، از طریق نادرست (که شاید خود به نادرستی آن توجه نداشته باشد) به این کار مبادرت می ورزد. اکنون این پرسش مطرح می شود که منظور از جلب توجه چیست؟ کودک برای ارضای نیاز فطری خود می کوشد نظر دیگران را به خود جلب کند. توجه اطرافیان کودک به او، موجب آرامش، امنیّت خاطر و اعتماد به نفس او می شود. او احساس ارزشمندی و موفقیّت می کند، نیازش به محبت تأمین می شود، عزّت نفس در وی قوّت می گیرد و احساس وجود می کند. او می خواهد تعلّق خاطر یابد و عدم توجه به خویشتن او را، که منجر به احساس حقارت وی می شود، جبران کند. پس کودک برای رفع نیاز محبت و توجه و احساس ارزشمندی، بدرفتاری می کند.(30) ما برای اصلاح بدرفتاری باید پاسخ های همیشگی خود را تغییر دهیم. امّا در چه جهت باید رفتار خود را تغییر داد؟ باید در جهت ارضای نیاز فطری و اصلی کودکان «به طور صحیح»، یعنی در جهت ارزش، قدر و منزلت یافتن آن ها عکس العمل نشان داد. باید به کودکان بفهمانیم که می توانند ارزش، قدر و منزلت خود را با اعمال و رفتار خوب و شایسته نشان دهند تا توجه ما را به خود جلب کنند، نه با رفتارهای نامناسب و ناشایست. ما باید در ظاهر، به رفتار بد آنان توجه نکنیم و آن ها را نادیده بگیریم و در عمل، برای رفتارهای سازنده و مثبت آنان ارزش قائل شویم و در موقعیت های مختلف به کارهای مثبت آنان بها دهیم تا آن ها پاسخ رفتار خود را از راه برخوردِ درست و شایسته دریافت کنند.(31) سکوت به جا، شکیبایی و پاسخ به موقع و مناسب همراه با رعایت احترام، بسیار سازنده و مفید است. برای جلب توجه کودکان، حتی اگر به خاطر رفتارهای مثبت آنان باشد، نباید در برابر خواسته های نامناسب آنان تسلیم شد؛ زیرا این امر موجب تقویت خواسته های نادرست و غیرمنطقی آنان می شود. نیاز به محبت و جلب توجه، یکی از اصلی ترین نیازهای کودکان است؛ زیرا کودک احساس امنیت خاطر و ارزشمندی می کند. این نیاز باید از راه درست، متعادل و با قاطعیت پاسخ داده شود. زمان مناسب برای اظهار محبت و توجه به کودک زمانی است که او انتظار آن را ندارد؛ یعنی ما به طور عادی و طبیعی به رفتار، فعالیت ها و کارهای کودک ارج نهیم و برای او همانند یک بزرگسال، ارزش قائل شویم، بدون این که درباره آن ها بزرگ نمایی کنیم و یا در تمجید و تشویق زیاده روی نماییم. باید به طور عادی کار او را توصیف کنیم، به گونه ای که احساس نکند از ارزش و اهمیت بیش از حد برخوردار است. او باید نتیجه و ارزش کارش را در رفتار وچهره ما احساس کند.
روش دیگر جلب توجه برای رفع نیاز احساس ارزشمندی، «قدرت طلبی» است. قدرت طلبی نیز یکی از علل بدرفتاری است. کودکانی که در جستجوی دست یابی به قدرت هستند، احساس می کنند که زمانی قدر و ارزش می یابند که ریاست کنند و به همگان زور بگویند. آنان وقتی خواسته ای از دیگران دارند، به هر وسیله ممکن، از جمله داد و فریاد و گریه و زاری، می خواهند دیگران را وادار به اطاعت از خود کنند. والدین از کودک جسور و پرخاشگر، عصبانی می شوند و کودک نیز در این جدال پیروز نمی شود. والدین با اِعمال خشونت و مقابله به مثل، در برابر قدرت طلبی کودکان، این حس را در آن ها تقویت می کنند. بنابراین، در بدرفتاری کودکان هیچ تغییری مشاهده نمی شود ورفتار آنان اصلاح نمی گردد. پدر و مادر نباید در برخورد با این کودکان، قدرت نمایی کنند، بلکه بر خلاف انتظار آنان باید از عصبانیت و درگیری بپرهیزند. در غیر این صورت، کودکان، تنها چگونگی اعمال قدرت را می آموزند و در راه کسب آن، لجاجت و پافشاری می کنند. اگر چنین روندی ادامه یابد، کودک در صدد انتقام جویی برمی آید و این حالت در رفتار او به صورت آزار و اذیت دیگران، گوش نسپردن به سخنان اطرافیان و... جلوه گر می شود.
بنابراین، باید با کودکان با آرامش و سعه صدر رفتار کرد و برایشان موقعیتی فراهم ساخت که آنان به طور طبیعی و منطقی متقاعد گردند و به گونه ای درست و شایسته خواسته های خود را ابراز کنند.
کودکانی که دچار یأس و دلسردی می شوند و بر این باورند که دیگران به آن ها هیچ توجهی ندارند، می کوشند تا از راه آزار رساندن به دیگران جلب توجه کنند واز اهمیت و ارزش برخوردار شده و به خواسته های خود دست یابند. والدین معمولاً از رفتار کودکان انتقام جو شدیداً آزرده خاطر شده و به مقابله به مثل با آنان می پردازند. در این صورت، کودکان با تشدید بدرفتاری به آنان پاسخ می دهند. والدین باید درک کنند که رفتار انتقام جویانه کودک از روی دلسردی و برای جلب توجه و کسب ارزش است. در این مواقع، والدین نخست باید بکوشند با آرامش، حسن نیّت و صبر و بردباری روابط خود را با کودک گسترش دهند. اگر ستیزه گری و رفتار انتقام جویانه میان والدین و کودک ادامه یابد و او احساس کند که شکست خورده است، از روش انتقام جویی دست برداشته و با ولنگاری و تظاهر به بی لیاقتی درصدد آزار والدین بر می آید.

 

بی رغبتی و تظاهر به بی لیاقتی

کودکانی که تظاهر به بی لیاقتی، عدم توانایی و یا فراموشی می کنند، شدیداً دلسرد و مأیوس بوده و از آن جا که امیدی به موفقیت خود ندارند، می کوشند با تظاهر به بی خیالی، موجب آزار و اذیت والدین شده و در نتیجه، توجه آن ها را به خود جلب کنند. کودکی که به شدت تحت نظر والدین است، به طور غیر مستقیم درمی یابد که دلیل توجه و مراقبت بیش از حد والدین، عدم اطمینان آنان به وی است. از این رو، برای جلب توجه آنان، به بی قیدی و بی خیالی و ولنگاری رو آورده(32) و به این ترتیب، تلافی می کند؛ امّا به دلیل وابسته بودن به والدین ممکن است به این باور برسد که نمی تواند به تنهایی بر مشکلات خود فایق آید. در این شرایط، والدین نباید احساس یأس و شکست کنند و کودک را به حال خود رها کنند، بلکه باید برای کمک به او از انتقاد کردن از وی دست برداشته و توجه خود را به تدریج بر روی نقاط قوت و توانایی های او متمرکز سازند. آن ها باید به هرگونه تلاش او، هرچند ناچیز و کم ارزش باشد، اهمیت داده و او را در رفتارهای مثبت تشویق کنند؛ امّا این کار نباید با شتاب و عجولانه انجام شود، به طوری که رفتار و انتظارات، صورتی غیر عادی به خود گرفته و از حالت طبیعی خود خارج شود.

 

اهمیت مسأله

باید توجه داشت که علت عمده بدرفتاری در کودکان و نوجوانان برای جلب توجه، «دلسردی» است. کودکی که فاقد پشتکار و انگیزه است و احساس ارزشمندی، عزت نفس و لذت از اعمال شایسته خود نمی کند، رفتاری فعال و سازنده از خود نشان نمی دهد. کودکی که بدرفتاری می کند، احساس کمبود می نماید و موقعیت اجتماعی خود را متزلزل و تهدید شده می بیند. از این رو می کوشد به هر طریق ممکن، برای خود در بین اطرافیان جایی باز کند و نیاز فطری خود را که حفظ عزت نفس است، برطرف سازد.
ما می توانیم اهداف کودکان از بدرفتاری را از راه مشاهده نتیجه رفتارشان کشف و بررسی کنم و سپس این رفتارهای نابه هنجار را اصلاح نماییم. بنابراین اگر شیوه برخوردمان با کودکان را تغییر دهیم، بینش و رفتار آنان نیز تغییر می کند؛ امّا اگر رفتار خود را اصلاح نکنیم، گرچه ممکن است موجب پیدایش بدرفتاری آنان نباشیم، ولی با عکس العمل های نامناسب و منفی، بدرفتاری آنان را تشدید می کنیم. پس اگر خواستار تحوّل و اصلاح رفتار فرزندانمان هستیم، باید نخست در رفتار و شیوه برخورد خود تغییراتی ایجاد نماییم و دراعمال خود تجدید نظر کنیم. البته لازمه این کار، صبر و شکیبایی است.
همان طور که قبلاً نیز گفته شد، علت جلب توجه دیگران تأمین نیاز درونی فرد، یعنی حفظ عزت نفس است. در صورتی که به کودک اهمیت داده نشود و مورد بی مهری، تحقیر، تهدید، اجبار، خشونت، زور، سرزنش، تنبیه و... قرار گیرد، عکس العمل وی به صورت های زیر برای جلب توجه نمایان می گردد:
1 . قهر و گریز از صحنه.
2 . دیگرآزاری و ایجاد مزاحمت برای دیگران.
3 . حسادت، مخالفت با دیگران و داشتن سوء ظن به افر
4 . انتقام جویی و قدرت طلبی.
5 . تظاهر به بی لیاقتی و ولنگاری.
6 . اطاعت نکردن از پدر و مادر یا مربی و بی توجهی و نافرمانی.
7 . انجام ندادن تکالیف و بی توجهی به درس.
8 . گوشه گیری، خیالبافی و گریز از واقعیت (برای دفاع از خود).
9 . بروز ناگهانی خشم و حس انتقام جویی و پرخاشگری.
10 . کمرویی و تنبلی.
11 . عیب جویی از دیگران.
12 . مطرح کردن خویشتن و شکایت از دیگران.
13 . تحقیر و سرکوب دیگران و بهانه جویی.
متأسفانه والدین و مربیان در رویارویی با موارد فوق، با خشونت و عصبانیت، گفتار کنایه آمیز و سرزنش، پند و نصیحت با لحنی تند و خشن و فشار و تهدید، اوضاع را وخیم تر می کنند. شیوه برخورد نادرست، جراحت های کودک را، هرچند سطحی باشد، عمیق تر می کند. باید با آرامش و خونسردی و بدون تظاهر به خشونت، برای اصلاح رفتار فرزندان برنامه ریزی کرده و به طور دقیق و حساب شده، رفتار مناسب و شایسته را به تدریج به او نشان داد و با کاهش انتقاد و تذکر مداوم، زمینه را برای بروز توانایی های او و تقویت نقاط مثبت رفتارش فراهم ساخت. این امر باید به آرامی و با بردباری و به تدریج انجام گیرد و می توان از نفوذ همسالان کودک نیز برای این کار یاری جسته و با تجدید نظر در رفتار و ایفای نقش مثبت و سازنده، این مشکل را برطرف نمود.

 

برنامه ریزی و اختصاص وقت برای فرزندان

پدر و مادر باید اوقات زندگی خود را به گونه ای تنظیم کنند که بخشی از وقت خود را به رسیدگی و توجه به رفتار کودکان و رفع نیازهای آنان اختصاص دهند. از آن جا که در امر تعلیم و تربیت، داشتن سعه صدر و شکیبایی امری ضروری است، والدین باید با بردباری به نیازهای کودکانشان پاسخ گفته و برای ایجاد رابطه سالم و صمیمانه با آنان بکوشند. برای حفظ این اصول باید بخشی از اوقات خود را به فرزندان اختصاص داده و خود را به آن ها نزدیک سازند. در حقیقت، صرف کردن اوقاتی از زندگی، با رعایت برنامه ای حساب شده و منظم، نقش مهم و سرنوشت سازی در ایجاد ارتباط مثبت و مؤثر و اصلاح رفتار کودک و نوجوان دارد.

 

راه های اساسی ایجاد ارتباط مثبت

از جمله راه های اساسی ایجاد ارتباط مثبت و سازنده می توان موارد زیر را نام برد:

1 . اظهار محبت کودکان و نوجوانان برای داشتن احساس امنیت و آرامش خاطر باید اطمینان یابند که مورد مهر و محبت والدین و اطرافیان خود قرار دارند. با محبت کردن، کودکان و نوجوانان مجذوب رفتار شایسته شما شده و از شما الگو می پذیرند. همان طور که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «احبّوا صبیانکم؛ فرزندانتان را دوست بدارید.» محبت به معنای وابسته کردن کودک به خود نیست. محبّت، تمجید و ستایش بیش از اندازه از او نیست. محبت، اشباع نمودن کودک از غذا، پوشاک و خواسته های مادی و غریزی او نیست. محبت، یعنی ارتباط عاطفی سالم و متعادل و منطقی در حد نیاز.
2 . داشتن روحیه آزادمنشانه و احترام به شخصیت برای برخورد با فرزندان خود، روحیه ای شاد و آزادمنشانه داشته باشید.
برای ایجاد احترام و ارزش باید شیوه احترام و تکریم به فرزندان را به آن ها نشان دهید. باید با کودک خود دوست شوید. راه مناسب آغاز این دوستی، کاهش انتقاد و توقعات بیش از اندازه و نابه جا و به حداقل رساندن محبت های منفی است. ابتدا باید محیطی صمیمی و دوستانه همراه با صداقت، و آرامش فراهم نمود و از عیب جویی، خشونت، شماتت، سرزنش، ناسزاگفتن، تنبیه بدنی و خودرأیی، که موجب از بین رفتن حرمت شخصیت می شود، کاملاً پرهیز کرد. باید به کودکان و نوجوانان در هر شرایطی احترام گذاشت تا آنان نیز بیاموزند که به دیگران احترام بگذارند.
3 . ایجاد دلگرمی و حسن ظن کودکان و نوجوانان باید دریابند که والدین واقعاً به آن ها اهمیت می دهند و احترام می گذارند. والدین باید به کودکان خود اعتماد داشته باشند تا اعتماد آنان را به خود جلب کنند. با کم رنگ نمودن نقاط ضعف و خطاهای آنان و پررنگ کردن نقاط قوت و مثبت، آن ها را دلگرم سازند. به تلاش هایشان امیدوار بوده و به کارهایشان ارزش دهند. با احساس خوب و حسن ظن به آنان بنگرند و شخصیت آن ها را حفظ کنند. نظرخواهی و محوّل کردن بعضی از کارها به آنان، یعنی دادن ارزش و شخصیت مثبت به آنان، بهترین راه برای جلب اعتمادشان به خویشتن است.

 

نکته های کاربردی برای از بین بردن بدرفتاری

برای از بین بردن رفتارهای ناپسند، هم چون قهر، دیگر آزاری، ایجاد مزاحمت برای دیگران، حسادت، قدرت طلبی، انتقام، اظهار بی لیاقتی و بی قیدی، سرپیچی از دستورات و انجام تکالیف، پرخاشگری، خشونت، کمرویی، تنبلی، عیب جویی و شکایت از دیگران، براساس سه اصلی که قبلاً ذکر گردید، به روش زیر عمل کنید:
1 . تا حد امکان بدرفتاری های فرد را نادیده گرفته و به رفتارهای مثبت و نقاط قوّت او توجه کنید. از دلسوزی و رسیدگی بیش از اندازه بپرهیزید.
2 . در چنین مواقعی تشویق، تنبیه، نوازش، محبت و توجه بیش از حد، نامناسب و حتی مخرّب است.
3 . با فرزند معارضه نکنید. به او بیاموزید که چگونه از توانایی های سازنده خود در جهت کمک به دیگران و همکاری با آنان استفاده کند
4 . دعوا کردن و بی اعتنایی مطلق، تنها تمایل فرد را به زورگویی و قدرت طلبی بیش تر، افزایش می دهد.
5 . از بدرفتاری کودک آزرده خاطر نشوید. از تنبیه یا تلافی کردن خودداری کنید.
6 . در جهت ایجاد رابطه مثبت و صمیمانه با فرزند خود بکوشید تا او به شما اعتماد پیدا کند و دریابد که او را دوست دارید.
7 . از انتقاد، سرزنش و کنایه گویی بپرهیزید.
8 . او را به خاطر تلاش های مثبت و کارهای خوب، هرچند کوچک و ناچیز باشد، تشویق کنید. به توانایی های وی اعتماد کرده و بر نقاط قوت او تأکید کنید و خوبی های کارهای شایسته او را برشمارید
8 . از توجه بیش از حد به کودک بپرهیزید و تسلیم رفتار او نشوید.
9 . با عمل خود به کودک بفهمانید که مساعدت و یاری کردن دیگران، دارای اهمیت و ارزش است و علاقه و رغبت او را به همکاری با دیگران تحسین کنید.
10 . به کودک اجازه تصمیم گیری بدهید. به او فرصت دهید تا نتیجه قضاوت خود را تجربه کند و با این شیوه، عملاً اعتماد به نفس را در او تقویت کنید.
11 . هدف از کوشش و تلاش فرزندتان را تشخیص دهید تا بهتر بتوانید عمل کنید.
12 . با برخورد آزادمنشانه و رفتاری بزرگوارانه با او ارتباط برقرار کنید، به گونه ای که به همه اعضای خانواده حسن ظن یافته و به آنان اعتماد کند. به او اختیار و آزادی دهید و از او مسؤولیت بخواهید. در این صورت، حس مسؤولیت پذیری و اعتماد به نفس در او تقویت می شود.
13 . رفتار بزرگوارانه شما باید بر مبنای احترام به حقوق انسانی افراد، چه کوچک و چه بزرگ، باشد. این خود زمینه احترام متقابل را در روابط دو جانبه فراهم می کند.
14 . به کودک حق انتخاب و تصمیم گیری بدهید تا نتیجه عملکرد خود را تجربه کند.
15 . یکی از نیازهای مهم انسان ها احساس ارزشمندی، عزت نفس، جلب توجه و احترام گذاشتن دیگران به خود است. منشأ بدرفتاری ها نیز رفع این نیاز است. بکوشید تا از ایجاد احساس عدم امنیت خاطر، متزلزل شدن موقعیت کودک نزد اطرافیان و تضعیف عزت نفس او بپرهیزید.
16 . عکس العمل نامناسب در برابر بدرفتاری کودک و حساسیّت بیش از اندازه، موجب افزایش بدرفتاری می شود. با سعه صدر و بردباری با رفتار او مقابله کنید و مانند یک مربی آگاه و دلسوز برای تأمین نیاز کودک و نوجوان، احساس ارزشمندی و توانمندی را در وی زنده کنید.
17 . با رفتار نامناسب فرزند مقابله به مثل نکنید. بهترین راه مقابله، سکوت، شکیبایی، تحسین نمودن رفتارهای مثبت، پرهیز از جدال بر سر کسب قدرت و انتقام جویی است. با آرامش و خونسردی، نکات سازنده و مثبت را در جهت بهتر شدن رفتار وی بیان کنید. به جای عیب جویی از او بر نقاط قوت و توانایی های او تأکید نمایید. به فرزندتان اعتماد کنید تا اعتماد به نفس خود را تقویت نماید.
18 . در کارهای کودکان و نوجوانان دخالت نکنید، بلکه بر آن ها نظارت داشته باشید.
کودکی که در پی کسب قدرت است، معمولاً دارای پدر و مادر قدرت طلبی است که با زور می خواهند بر دیگران تحکّم کنند. کودکی که اظهار بی لیاقتی، تنبلی و بی قیدی می کند، ناتوان نیست، بلکه رفتار والدین و اطرافیان وی به گونه ای بوده است که او دیگر به توانایی های خود اعتماد ندارد و از خود مأیوس گشته و اعتماد به نفس از وی سلب شده است.
نگیزه تلاش و حرکت در انسان ها پس از تأمین نیازهای جسمی، یافتن تعلّق خاطر، جلب توجه و احترام دیگران، آرامش و امنیت خاطر است. افراد بزهکار و بدرفتار دلسرد و ناامیدند و باور ندارند که می توانند از مسیر درست، تعلّق خاطر یافته و به ارزش و عزت و احترام دست یابند. بزهکاری و بدرفتاری آنان با قهر، جاه طلبی، قدرت طلبی، انتقام جویی، بی بندوباری، اظهار بی لیاقتی و تنبلی، ستیزه جویی، عیب جویی، خشونت، پرخاشگری، شکایت از دیگران، حسادت، خیالبافی، گوشه گیری، گریز از واقعیت ها، سرپیچی از قوانین، عدم انجام تکالیف و... بروز می کند. این رفتارهای نابه هنجار عکس العمل فردی است که شخصیت وی دچار تحقیر، بی اعتنایی و تزلزل شده است. این رفتارها مکانیزم هایی دفاعی و جبرانی برای باز یافتن عزت نفس و ارزش از دست رفته است. پس باید به روش شایسته و درست، این نیازها را پاسخ داد تا کمبودهای او جبران گردد.

 

عوامل مهم در تربیت کودکان

یکی از عوامل مهم در تربیت درست کودکان و نوجوانان، داشتن نگرش مثبت و حسن ظن و اعتماد به آنان است. احساسات و عواطف ما مبتنی بر باورها، اعتقادات و نگرش ما است و آن چه را باور

داریم، احساس می کنیم.
اگر نگرش ما به دیگران با حسن ظن و اعتماد به آن ها همراه باشد، از نظر عاطفی نیز در مورد آنان احساسی مثبت پیدا کرده و ارتباطی صمیمانه و درست با آن ها برقرار خواهیم کرد؛ امّا اگر به اطرافیان خود سوء ظن داشته باشیم و آن ها را غیر قابل اعتماد بدانیم، احساسی منفی در مورد آن ها داشته و از ایشان کناره گیری می کنیم و نمی توانیم ارتباط خوبی با آنان برقرار کنیم.
والدین اغلب از کودکان و فرزندان خود عصبانی و آزرده خاطر می شوند؛ زیرا کودکان آن چه را آن ها می خواهند، انجام نمی دهند. این احساس عصبانیت و آزردگی، موجب سوءظن آن ها به فرزندانشان می شود و در نتیجه، این سوء ظن، موجب کنترل بیش از حد کودکان و عدم اعتماد به آنان می گردد.
کودکان برای برآورده شدن خواسته های خود به گریه و زاری، لجبازی، آزار رساندن به دیگران، پافشاری بر خواسته خود، فرار از واقعیت ها و... پناه می برند. گریه می تواند حالتی از قدرت طلبی باشد. کودک با اشک ریختن، خود را در نظر والدین، حساس جلوه می دهد و والدین تصور می کنند که فرزندشان ضعیف است و به مراقبت و کنترل بیش تر نیاز دارد، غافل از این که کودکشان ضعیف و ناتوان نیست، بلکه بسیار جدّی و قوی می باشد. کودکان از عواطف و احساسات خود برای رسیدن به خواسته هایشان بهره می گیرند تا دیگران را مجبور به اطاعت از خود نموده و آن ها را در برابر تمایلات خود تسلیم کنند و از آن ها امتیاز بگیرند.
گاهی پدر و مادر طاقت نیاورده و عصبانی می شوند و با خشونت با کودک برخورد می کنند؛ امّا او با رفتار خود آنان را به عذرخواهی و تسلیم وا می دارد، احساسات آنان را جریحه دار نموده و به گونه ای عمل می کند که والدین احساس گناه می کنند و در صدد جبران اشتباه خود برمی آیند. در چنین شرایطی کودک می آموزد که چگونه عواطف خود را برای رسیدن به خواسته های خود به کار گیرد. والدین باید با اجتناب از عکس العمل شدید و برخورد خشونت آمیز و بدون تفکر، مانع استفاده کودکان از عواطف خود برای رسیدن به خواسته های نامعقول و نادرست خود شوند. هم چنین اگر به کودکان خود حسن ظن داشته و بدانند که آن ها نیازی به کنترل دائم وبیش از اندازه ندارند و در چارچوب قوانین به آن ها آزادی و اختیار در تصمیم گیری دهند، دیگر دلیلی برای آزردگی، عصبانیت و نهایتاً سوء ظن به آنان باقی نمی ماند.
اگر والدین به جای رفتار مستبدانه و خشونت آمیز، با محبت و قاطعیت رفتار کنند و به کودکان خود اعتماد داشته باشند، کودکان نیز اعتماد به نفس پیدا کرده و می کوشند از اشتباه و خطاهای خود جلوگیری نموده و رضایت والدین را فراهم سازند. به این ترتیب، کودکانی مستقل، با اراده، متکی به نفس، مسؤول و آزاده پرورش خواهند یافت.

 

موقعیت خانوادگی

موقعیت خانواده نقش بسیار مهمی در تربیت کودکان دارد. جوّ خانوادگی، یعنی فضایی که برای ایجاد روابط انسانی در خانواده حاکم است، تعیین کننده بینش، منش و چگونگی رفتار کودک است. این فضا ممکن است صمیمانه یا خصمانه، استبدادی یا آزادمنشانه، منظم یا آشفته و همراه با هرج و مرج باشد. جوّ معنوی خانوادگی و فضایی که کودک در آن تنفس می کند، الگوهایی از ارزش ها، رفتارها و روابط انسانی را به کودک می آموزد.

 

ارزش های خانوادگی

آن چه والدین به آن اهمیت می دهند و برای آن ارزش قائل می شوند، مانند، تحصیلات عالی، مسائل مذهبی و اخلاقی، مسائل مادی و بینش مادیگری، ارزش های خانوادگی را تعیین می کند. به عنوان مثال، اگر والدین تحصیلات عالی داشته و به آن اهمیت دهند، این خصوصیت ممکن است به صورت یک ارزش خانوادگی درآید و یا اگر به خواندن قرآن اهمیت دهند، کودکان به آن گرایش می یابند. از جمله ارزش ها یا ضد ارزش ها می توان مواردی هم چون: اهمیت دادن به مال و مقام، سخاوت یا بخل، تلاش و فعالیت یا تنبلی و سستی و وقت گذرانی، ایثار و فداکاری یا بی توجهی به دیگران و خودخواهی، صداقت یا نفاق و دورویی، سختگیری یا آسان گیری، بردباری یا شتاب در کارها و تحصیلات علمی را مثال زد. این ارزش ها می تواند از راه خانواده به فرزندان منتقل شود و در حقیقت، تربیت خانوادگی را شکل دهد.
اهمیت دادن به ارزش های دینی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی، در خانواده، تأثیر مهمی در کسب این ارزش ها توسط فرزندان دارد. پیش از آن که باور و عقیده ای به صورت یک ارزش خانوادگی درآید، والدین باید درباره آن، تفاهم و توافق داشته باشند و آن را بپذیرند. اگر پدر و مادر با یکدیگر هم فکر یا هم عقیده نباشند. برای فرزندان تصمیم گیری در پذیرش یک ارزش و نفی دیگری بسیار مشکل خواهد بود؛ امّا اگر والدین در مورد یک ارزش، هم عقیده باشند، کودکان به راحتی می توانند آن ارزش را پذیرفته و در وجود خود نهادینه کنند.

 

نقش جنسیّت در پرورش کودکان

برای کودکان، مفهوم دختر و پسر بودن در قالب پدر و مادر تجسم می یابد. آنان با مشاهده احساسات و رفتار والدین خود و نحوه ارتباط آن ها و نقشی که در زندگی ایفا می کنند، درباره موقعیت و جایگاه خویش الهام می گیرند و ممکن است آن الگو را بپذیرند یا طرد کنند؛ زیرا تجربه همراه با احساس خوشایند یا ناخوشایندی که از روابط پدر و مادر به دست می آورند، نقش آنان را به عنوان عضوی از اعضای خانواده، که در آینده پدر یا مادر می شود، رقم می زند.

 

موقعیت سنی کودکان

اختلاف سنی فرزندان در خانواده، تأثیر بسیاری در وضعیت روانی آنان دارد. هر یک از فرزندان در مسیر رشد، باورها و تلقّی های خاصی از خود دارد. رقابت کودکان با یکدیگر تأثیر عمیقی بر رشد شخصیت آن ها می گذارد. بزرگ ترین فرزند خانواده، نگرش متفاوتی در مورد دیگر فرزندان دارد. اگرکودکان به دلیل رفتار ناعادلانه والدین نتوانند موقعیت و برتری خود را با رفتار مثبت حفظ کنند، ممکن است از طریق دیگری عمل نمایند.
باید بدانیم که موقعیت سنی هر یک از فرزندان در خانواده تأثیرات عمیقی بر رشد و شکل گیری شخصیت فردی و اجتماعی آن ها می گذارد. در خانواده های متعادل، موقعیت سنی کودکان تأثیر قابل توجهی در بهره گیری و برخورداری عاطفی و روانی آنان ندارد.

 

عامل مهم در تربیت فرزندان

چگونگی نگرش و رفتار والدین تأثیر مهمی در تربیت کودکان دارد. ممکن است والدین، مستبد و سختگیر یا آسان گیر و بی تفاوت باشند و یا آزادمنش و متعادل بوده و به کودک اختیار و آزادی لازم را بدهند و یا ترکیبی از این دو بینش را داشته باشند. هم چنین ممکن است پدر و مادر، دیدگاه های متفاوتی در مورد تربیت کودکان داشته باشند. اگر والدین دیدگاه های مشترکی داشته باشند (چه مستبدانه و چه آزادمنشانه) بهتر از این است که هر یک دارای بینش متفاوتی باشند. مسلّم است که دیدگاه آزادمنشانه و متعادل، نقش بسیار مهمی در رشد، شکوفایی و پرورش درست کودکان دارد.
البته والدین نباید انتظار داشته باشند که کودکان هر آن چه را آن ها می خواهند، بپذیرند؛ زیرا کودک و نوجوان به اقتضای موقعیّت و شرایط خود، تصمیم می گیرد.
بنابراین، رشد و پرورش کودک، در خانواده، تحت تأثیر عواملی نظیر: ارزش های حاکم بر خانواده، چگونگی زندگی وارتباط پدر و مادر با یکدیگر و دیدگاه ها و روش هایی که والدین برای تربیت فرزندان خود در پیش می گیرند، صورت می پذیرد.

 

Share