6: خوردنیهای حلال چیست؟

6: خوردنیهای حلال چیست؟

اشاره

 

آیه شریفه 4 سوره مائده حاوی ششمین سؤال و جواب قرآنی است. این سؤال پیرامون طیّبات و خوردنیهای حلال، مخصوصاً شکارهای حلال میباشد. به این آیه شریفه توجّه فرمایید:
«یَسْئَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِّنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمْ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»؛ از تو سؤال میکنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است؟ بگو: «هر آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده؛ و سگهای شکاری تعلیم یافته که از آنچه خداوند به شما یاد داده است به آنها تعلیم دادهاید از آنچه برای شما (صید میکنند و) نگاه میدارند بخورید؛ و نام خدا را (به هنگام فرستادن آنها) بر آن ببرید؛ و از (نافرمانی) خدا بپرهیزید، که خداوند سریع الحساب است».
 

چند نکته:
1- این که میفرماید: «آنچه پاک و پاکیزه است برای شما حلال گردیده» معنایش این است که تمام محرّمات جزء خبائث، ناپاکیها و اشیای زیانآور است، وگرنه خداوند هرگز بر خلاف فرمان عقل دستوری نداده و نخواهد داد.
2- شکار سگهای شکاری در صورتی حلال است که:
اوّلًا: بدین منظور تربیت شده باشند؛ یعنی به فرمان انسان باشند، بدین صورت که هر زمان فرمان رفتن دهد برود و هنگامی که فرمان بازگشت میدهد بازگردد.
بنابراین شکار سگهایی که تعلیم ندیدهاند حلال نیست.
ثانیاً: شکار را تکه و پاره نکنند، بنابر این اگر آن را پاره کرده و بخشی از آن را بخورند استفاده از آن مجاز نیست.
ثالثاً: هنگامی که سگ را دنبال شکار میفرستند نام خدا را ببرند، زیرا هیچ ذبیحهای بدون بسم الله حلال نمیشود. مرغ باشد، یا گوسفند، یا گاو، یا شتر، یا شکارهای هوایی یا زمینی.(1)

 

شأن نزول:

دو شکارچی در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله خدمت آن حضرت رسیده، و عرض کردند: ما با سگهای شکاری به بیابان میرویم و حیوانات حلال وحشی را شکار میکنیم.
بعضی از آنها زنده به دست ما رسیده، و آن را سر میبریم ولی برخی دیگر به وسیله سگها کشته میشوند در چه صورت گوشت شکار حلال است؟
آیه شریفه فوق، که در پاسخ سؤال مذکور نازل شده، ابتدا یک قاعده کلّی بیان میکند، سپس پاسخسؤال شکارچیان رامیدهد.(2) که شرح آن بهصورت کوتاه گذشت.

1- البتّه این شرط در مورد صید ماهی معتبر نیست؛ لذا حضرت آیت اللَّه العظمی مکارم شیرازی( مدّظلّه) در مسأله 2250 رساله توضیح المسائل فرمودند:« صید کننده ماهی لازم نیست مسلمان باشد و در موقع صید نام خدا را ببرد ...».

2- تفسیر نمونه، ج 4، ص 273.

ص: 137

 

طیّبات چیست؟

واژه طیّب و طیّبات در قرآن مجید زیاد به کار رفته است، که پس از بررسی تمام موارد استعمال، معلوم شد در هفت مضمون به کار گرفته شده است.
1- انسانهای پاکیزه 
این واژه در آیه 26 سوره نور، به عنوان وصف انسان پاک و پاکیزه و پاکدامن، اعم از زن و مرد استعمال شده است. توجّه فرمایید:
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ»؛ زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک؛ و زنان پاک از آنِ مردان پاکند، و مردان پاک از آنِ زنان پاک! اینان از آنچه که (ناپاکان) به آنان نسبت میدهند مبرّا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است».
در این آیه شریفه «طیّبات» وصف زنان پاک و پاکیزه و پاکدامن، و «طیّبون» وصف مردان پاک و پاکیزه و پاکدامن است. نکتهای که از این آیه شریفه استفاده میشود این که وقتی جوانی به خواستگاری دختری میرود فقط به فکر پول و مقام پدرش و زیبایی و جمال دختر نباشد. چرا که اگر زیبایی و جمال با عفّت و پاکدامنی و تقوا همراه نباشد بلای زندگی میشود و سر از جاهایی درمیآورد که زندگی انسان را تیره و تار میکند. امّا اگر همراه با عفّت و پاکدامنی باشد هم پول و ثروت خوب است و هم جمال و زیبایی.
2- سخنان خوب و پاکیزه 
در آیه شریفه 24 سوره حج در توصیف «سخن» از واژه طیّب استفاده شده است. توجّه کنید:
«وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ»؛ و به سوی سخنان پاکیزه هدایت میشوند، و به راهِ خداوند شایسته ستایش، راهنمایی میگردند».
یکی از اموری که مایه نشاط و سرور بهشتیان است سخنان پاک و پاکیزه است.
سخنان روحپرور و دلنشین و شادی آفرین گفتگوی بهشتیان است این مطلب اختصاص به بهشتیان و روز قیامت ندارد، بلکه افراد با ایمان در دنیا نیز به سراغ سخنان پاک و پاکیزه میروند.
در روایات اسلامی «صراط الحمید» به ولایت تفسیر شده است.(1) خداوند افراد با ایمان را به سمت ولایت علی علیه السلام هدایت میکند، و سخنان پاکیزه علی و اولادش علیهم السلام هدایتگر آنهاست.
سخنان مولا علی علیه السلام در نهجالبلاغه، و فرمایشات امام سجّاد علیه السلام در صحیفه سجّادیه، و روایات فراوانی که از دیگر ائمّه علیهم السلام در کتابهای حدیثی آمده، مخصوصاً روایات امام صادق و امام باقر علیهما السلام، نمونههای عالی «طیّبات مِنَ القول» و سخنان پاکیزه است.
خوانندگان محترم! جوانان عزیز! نهجالبلاغه سرمایه فوقالعاده عظیمی است.
ما اکنون مشغول نوشتن شرح نهجالبلاغه هستیم، که هشت جلد آن منتشر شده است، هر روز دریچه تازهای از علوم وسیع و گسترده مولا علی علیه السلام به روی ما گشوده میشود.
بسیاری از اهل سنّت هنگامی که در مورد نهجالبلاغه به قضاوت نشستهاند، سخنان عجیب و حیرتآوری زدهاند. خطبه 221 نهجالبلاغه در مورد حالات آخر عمر انسان و هنگام جان دادن وی سخن میگوید، که حضرت علی علیه السلام به طور زیبایی آن را توصیف کرده است. ابن ابیالحدید مینویسد:

1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 866، ح 7259.


«من به آنچه که همه ملّتها قسم میخورند سوگند یاد میکنم که از پنجاه سال پیش تا کنون بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام، و هر بار در دلم لرزش، ترس و موعظه تازهای پدید آمد، و به سختی در قلبم اثر میگذاشت. در آن تأمّل نکردم جز آن که در آن حال به یاد مرگ خانواده، بستگان و دوستانم افتادهام. درست برایم مجسّم میشد که من همانم که امام علیه السلام توصیفش را کرده است!».(1)
انسانها معمولًا در یکی دو رشته تخصّص دارند، امّا نهجالبلاغه تخصّص علی علیه السلام را در زمینههای مختلف به تصویر میکشد، آن هم به گونهای که در آن رشته برتر از علی علیه السلام قابل تصوّر نیست.
به خطبه اشباح (2) که مینگریم درباره توحید و صفات خداوند چنان سخن میگوید که هیچ فیلسوفی نمیتواند به آن معارف دست یابد، و آنها را در قالب کلام بریزد. و هنگامی که خطبه همام (3) را مطالعه میکنیم که حضرت یکصد و ده صفت از صفات پرهیزکاران را در اوج فصاحت و بلاغت بیان کرده نمیتوانیم تصوّر کنیم که هیچ استاد اخلاقی توانایی چنین توصیفی از متّقین داشته باشد. و زمانی که عهدنامه مالک اشتر(4) را مورد بررسی قرار میدهیم، و میبینیم که گذشت قریب به 1400 سال گرد و غبار کهنگی بر آن ننشانده، بلکه اخیراً به عنوان یک سند رسمی پرافتخار در سازمان ملل به ثبت رسیده، و به زبانهای مختلف ترجمه و در اختیار نمایندگان تمام کشورها قرار داده شده، تصوّر این که سیاستمداری بتواند این گونه آیین کشورداری را به تصویر بکشد برایمان غیر ممکن میشود.

1- ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 608.

2- نهجالبلاغه، خطبه 91.

3- نهجالبلاغه، خطبه 193.

4- نهجالبلاغه، نامه 53.

 

نامهای که دربسترشهادت برایامام حسن وحسین علیهما السلام ودیگرفرزندانش نوشته،(1) که حتّی در مورد قاتلش هم به آنها سفارش کرده، در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.
با توجّه به این نکات سفارش میکنیم که فاصله خود را با نهجالبلاغه کم کنید و آن را در زندگی خود وارد نمایید، که باعث نورانی شدن زندگانی و برکت آن میگردد، و شما را دگرگون میکند.

 

دو نمونه از قضاوتهای علی علیه السلام

1- جوانی خدمت علی علیه السلام رسید و عرض کرد: علی جان! پدرم مردی ثروتمند بود، همراه عدّهای به سفر رفت، اکنون همراهان پدرم بازگشتهاند، امّا پدرم برنگشته است. از آنها پرسیدم: پدرم چه شد؟ میگویند: از دنیا رفت. پرسیدم: اموالش چه شد؟ میگویند: اطّلاعی از اموالش نداریم. یا امیرالمؤمنین! من به این افراد مشکوکم. لطفاً حقّ مرا از آنها بگیرید.
حضرت اگر قاضی سادهای بود به آن جوان میگفت: برای ادّعایت بیّنه اقامه کن! و با توجّه به این که وی بیّنهای نداشت، از متّهمین میخواست که بر نفی اتّهام سوگند یاد کنند، و با سوگند آنان دعوی خاتمه پیدا میکرد، و حق جوان پایمال میشد. امّا حضرت قاضی زیرک و باهوشی است.
نگاهی به جوان کرد و فرمود: فردا به مسجد بیا، چنان در مورد مشکل تو داوری کنم که در تاریخ، جز در زمان حضرت داود علیه السلام سابقه نداشته باشد. سپس به متّهمین نیز ابلاغ کرد که فردا در مسجد حاضر شوند، و از مردم هم دعوت کرد که ناظر و شاهد قضاوت وی باشند. لحظه موعود فرا رسید، حضرت هر یک از متّهمین را در کنار ستونی قرار داد، و با پارچه چشمانشان را نیز بست. به مردم اشاره کرد که هرزمان من تکبیر گفتم شما هم تکبیر بگویید. سپس دستور داد نفر اوّل را چشم بسته نزد وی آورند. پرسید: پدر این جوان به مرگ طبیعی مرد، یا کشته شد؟ متّهم عرض کرد: فوت کرد. پرسید: اموالش چه شد؟ عرض کرد: نمیدانم اموالش چه شد.

1- نهجالبلاغه، نامه 47.


پرسید: چه روزی فوت کرد؟ پاسخ داد (مثلًا) روز شنبه. حضرت خطاب به کاتب فرمود: تمام این اظهارات را یادداشت کن. سپس پرسید: او را در کجا دفن کردید؟
عرض کرد: فلان مکان. پرسید: چه کسی بر او نماز خواند؟ جواب داد: فلان شخص. پرسید: بر اثر چه بیماری فوت کرد؟ پاسخ داد: فلان بیماری. حضرت جزئیّات دیگری نیز از وی پرسید و کاتب همه را یادداشت میکرد. اگر متّهم راست گفته باشد باید بقیّه هم مثل او جواب بدهند، و اگر دروغ گفته پاسخ بقیّه حداقل در بعضی موارد متفاوت خواهد بود. بازجویی از وی تمام شد، حضرت تکبیری گفت، و جمعیّت حاضر نیز تکبیر گفتند. متّهمان با شنیدن صدای تکبیر دلشان خالی شد، با خود گفتند حتماً دوستمان اعتراف کرد و همه ما را لو داد. حضرت متّهم نفر دوّم را طلبید. خطاب به او فرمود: «آنچه رفیقت باید بگوید گفت، تو حقیقت را بگو» حضرت بدون آن که دروغی گفته باشد با یک جمله دوپهلو دل او را بیشتر خالی کرد، و این باعث شد که وی به واقعیّت اقرار کند. عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من به تنهایی قاتل نبودم، بلکه این جنایت توسّط همه ما رقم خورد! با اعتراف متّهم دوّم، حضرت تکبیر گفت و مؤمنان حاضر نیز تکبیر گفتند. حضرت خطاب به فرزند مقتول فرمود: با اینها چه میکنی؟ عرض کرد: یا علی به حرمت تو از آنها گذشتم، آنگاه حضرت آنان را یکی پس از دیگری فراخواند. همه آنان به قتل و تصرف اموال پدر آن جوان اقرار کردند. آنگاه فرد اوّل را که اقرار نکرده بود بازگرداند و او هم اقرار کرد. علی علیه السلام آنان را به پرداخت مال و قصاص خون ملزم ساخت.(1)

1- دانشنامه امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 11، ص 59.


قضات محترم باید از این قضاوت حیرتانگیز و نمونههای دیگر آن که فراوان است و در کتب معتبر ما ذکر شده،(1) درس بگیرند، و با مطالعه این گونه قضاوتها بهتر و سریعتر حقوق از دست رفته مظلومان را به آنها بازگردانند.
ضمناً این واقعه نشان میدهد این که گفته میشود نباید به نفع ارباب دعوی تحقیق و تفحص نمود مطلب بیاساسی است، بلکه حتّیالامکان باید تحقیق کرد و برای کشف حقیقت تلاش نمود.
2- طبق روایتی که در منابع معتبر آمده، در زمان خلیفه دوّم دو زن به وی مراجعه کرده و هر کدام مدّعی بود مولود پسر تعلّق به وی دارد و دختر متعلّق به دیگری است. ماجرا از این قرار بود که دو زن حامله بدون حضور ماما زایمان کردند. یکی پسر و دیگری دختر زایید، و بر سر این که پسر متعلّق به کدام یک، و دختر متعلّق به کیست با هم اختلاف پیدا کردند، و هر کدام مدّعی بودند که پسر متعلّق به اوست.(2)
عمر با شنیدن شکایت آنها، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را جمع کرد و از آنها پرسید: آیا در این زمینه مطلبی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شنیدهاید؟ گفتند: نه. گفت: چه کنیم؟ برخی پیشنهاد دادند که از طریق قرعه مشکل را حل کنیم. خلیفه این راه حل را نپذیرفت.
سپس گفت: کلید حلّ مشکل به دست علی است. گمان میکنم او بتواند راه صحیحی جلوی پای ما بگذارد. حاضران در جلسه ضمن تأیید این پیشنهاد گفتند:
شخصی را به دنبال او بفرست تا حاضر شود، و مشکل را حل نماید. عمر که به ظواهر امور اهمیّت میداد گفت: با توجّه که ما از او سؤال داریم باید ما به سراغ او برویم! خلیفه و همراهان به درِ خانه امیر مؤمنان رفتند. امّا علی علیه السلام در خانه نبود سراغ حضرت را گرفتند، گفتند: در نخلستان مشغول آبیاری درختهای خرماست.
 

1- وسائل الشیعه، ج 18، ص 206.

2- هنگامی که خداوند به امام سجاد علیه السلام فرزندی میداد، از این که پسر است یا دختر سؤال نمیکرد! بلکه تنها از سلامتی او سؤال میکرد.( وسائل الشیعه، ج 15، ص 143). و این درس بزرگی برای همه ماست، زیرا پسر و دختر تفاوتی نمیکند، هر دو نعمت و هدیه خداوند است. خوانندگان محترم! جوانان عزیز! سرور و مولای ما کشاورزی و آبیاری و دامداری میکرد، ما هم نباید از کار کردن خجالت بکشیم؛ چرا که کار کردن عار نیست، سربار جامعه و پدر و مادر شدن عار است. به هر حال، آنها به سمت نخلستان حرکت کردند. وقتی که به نزدیکی مولا علی علیه السلام رسیدند صدای تلاوت قرآن آن حضرت آنها را میخکوب کرد. حضرت مشغول تلاوت آیه 36 سوره قیامت بود:
«أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً»؛ آیا انسان گمان میکند بیهدف رها میشود؟!».
حضرت آیه شریفه را تلاوت میکرد و اشک میریخت.
خدمت حضرت رسیدند و داستان را به طور کامل گفتند. حضرت خم شد، مشتی خاک برداشت، و فرمود: حلّ این مسأله از برداشتن این مشت خاک از زمین آسانتر است! و در پی آن فرمود یک تراز و دو ظرف هم اندازه بیاورند. سپس به آن دو زن دستور داد ظرفهای مذکور را از شیر خود پر کنند. بعد ظرفهای شیر را وزن کرد. سپس فرمود آن که شیرش سنگینتر است مادر پسر، و آن که شیرش سبکتر است مادر دختر است. زیرا شیر مورد استفاده پسر، که طبع خشنتری دارد، سنگینتر است، و شیر مورد استفاده دختر، که طبع لطیف و حسّاسی دارد، سبکتر است. بدین وسیله مشکل آن دو زن حل شد، و فرزند واقعی هر کدام به آنها رسید.
اینجا بود که عمر جمله معروفش را تکرار کرد:
«اللّهم لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابوالحسن 
؛ پروردگارا! مرا زنده مگذار، در هنگامی که مشکلی به وجود آید و حضرت علی برای حلّ آن نباشد».(1)

1- به این داستان به صورت مختصر در وسائل الشیعه، ج 18، ص 210، ح 6 اشاره شده است.

 

3- زمینهای پاکیزه 

طیّبات در بعضی از آیات قرآن به عنوان توصیف زمینهای شیرین قابل کشت، و خبائث وصف زمینهای شورهزار ذکر شده است. به آیه 58 سوره اعراف توجّه کنید:
«وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَایَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ»؛ سرزمین پاکیزه (و مستعد)، گیاهش به فرمان پروردگار میروید، امّا سرزمینهای ناپاک (و شورهزار)، جز گیاه اندک و بیارزش، از آن نمیروید؛ این گونه آیات (خود) را برای گروهی که شکرگزارند، شرح میدهیم».

 

قابلیّتِ قابل هم شرط است

به تعبیر شاعر:
باران که در لطافت طبعش کلام نیستدر باغ لاله روید و در شوره زار خس 
بارانی که بر زمین شیرین و شوره زار میروید یکی است، امّا یکی قابلیّت رویش گیاهان و میوههای خوب و قابل استفاده را دارد، و دیگری این قابلیّت را ندارد.
ابوجهلها و ابولهبها مکرّر از دو لب مبارک پیامبر عظیمالشأن اسلام صلی الله علیه و آله آیات قرآن و احادیث و موعظهها و پند و اندرزهای زیادی شنیدند، امّا هیچ تأثیری بر آنها نداشت! در لطافت طبع کلام پیامبر صلی الله علیه و آله شک و شبههای نیست، بلکه اشکال از عدم قابلیّت ابوجهلها و ابولهبهاست. در مقابل کسانی هستند که با گذشت هزار سال از آمدن اسلام، در پی شنیدن یک حدیث از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هدایت شده، و تسلیم میگردند؛ چرا که قابلیّت دارند. بنابراین فیض خداوند و عنایات امام زمان (عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف) محدودیّتی ندارد، امّا تنها دلهای قابل و روحهای آماده مشمول آن فیوضات و عنایات میگردد.


4- خاکهای پاکیزه 

طیّبات به عنوان توصیف خاکهای پاکیزه نیز آمده است. هنگامی که وضو یا غسل بر انسان واجب میشود، و به هر علّتی قادر بر غسل و وضو نمیباشد، باید تیمّم کند؛ تیمّم بدل از غسل یا وضو، ولی بر چه چیزی میتواند تیمّم نماید؟ قرآن مجید میفرماید:
«فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً»؛ و آب (برای غسل یا وضو) نیافتید، بر زمین پاکی تیمّم کنید».(1)
بعضیها به هنگام تیمّم بر خلاف توصیه آیه شریفه، گرد و خاک فرش زیر پایشان را تکان میدهند و با آن تیمّم میکنند! این خلاف بهداشت است. انسان میتواند یک قطعه سنگ (مثلًا) 30* 30 تهیّه نموده، و به هنگام نیاز بر آن تیمّم کند. در زمان گذشته هنگامی که دختر را به خانه بخت میفرستاند در میان جهیزیّه او ظرفی حاوی خاک پاکیزه جهت تیمّم بود، تا اگر مثلًا شب زفاف نتواند غسل کند، تیمّم نماید و نمازش قضا نشود.
 

5- زندگانی پاکیزه 
در آیه 97 سوره نحل زندگانی با واژه پاکیزه توصیف شده است. توجّه کنید:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»؛ هر کس کار شایستهای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، به طور مسلّم او را به حیات پاکیزهای میبخشیم؛ و پاداش آنها را به مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند، خواهیم داد».

1- سوره مائده، آیه 6.


زندگانی انسان میتواند زندگانی پاک و پاکیزهای باشد، همان گونه که میتواند زندگی خیبث و ناپاک و آلودهای باشد. زندگی پاکیزه زندگی آمیخته با امنیّت، آرامش، سلامت و محبّت است. و زندگی خبیث و ناپاک همراه با درگیری، تشویش، ترس از یکدیگر، فقدان امنیّت، و فریب دادن همدیگر است. آیه شریفه مورد بحث راه رسیدن به زندگی پاکیزه را عمل صالح همراه با ایمان و اعتقاد راسخ درونی بیان کرده است. و عمل صالح گسترده بسیار وسیعی دارد؛ بهگونهای که از ایمان به خدا و ذکر لا اله الّا اللّه شروع شده، و شامل برداشتن قطعه سنگی از محلّ عبور و مرور مردم نیز میشود.(1)
و در این بین جهاد فی سبیل اللّه، تهذیب نفس، مسجد ساختن، مدرسهسازی کمک به ایتام و نیازمندان، شرکت در راهپیماییها و انتخاب مهم و سرنوشتساز، تهیّه جهیزیه دختران دم بخت بیبضاعت، کمک به آزادی زندانیان بیگناه، و هزار کار نیک و پسندیده را شامل میشود. باید از خداوند توفیق درک و انجام این اعمال صالح را داشته باشیم.
 

6- غذاهای پاکیزه 
طیّبات صفت غذاهای پاکیزه نیز قرار گرفته است؛ همان گونه که در آیه 57 سوره بقره شاهد آن هستیم. توجّه فرمایید:
«وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِنْ کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»؛ و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم؛ و «منّ» (/ نوعی صمغ شیرین گیاهان و «سلوی» (/ پرندهای مانند بلدرچین را برای شما فرستادیم؛ (و گفتیم:) «از نعمتهای پاکیزهای که به شما روزی دادهایم بخورید؛» و

1- عوالی اللئالی، ج 1، ص 431، و صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب 12، ح 58، و مسند احمد، ج 2، ص 379.


(آنها کفران کردند، ولی با این کار؛) آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم مینمودند».
آری بنیاسرائیل بر اثر نافرمانی خدا در بیابانی (ظاهراً بیابان سینا که بین کشور مصر و سرزمین فلسطین است) گرفتار شدند. 40 سال به فرمان خدا و به جرم معاصی که مرتکب شده بودند در بیابان حیران و سرگردان ماندند. نه سایبانی، نه لطف و رحمت الهی، از هیچ چیز خبری نبود، تا این که حضرت موسی علیه السلام برای آنها دعا کرد، و به برکت دعای او ابرها در روزها بر سرشان سایه میافکند و خداوند غذاهای مخصوص بهشتی برایشان میفرستاد، و به آنها سفارش شد که از غذاهای پاکیزهای که خداوند فرستاده بود خورده، و شکر خدای را بجا آورده، و کفران نعمت نکنند. امّا آنها باز هم راه خطا و معصیّت را در پیش گرفته، و با این کار بر خویشتن ظلم کردند.

 

فلسفه تحریم گوشتهای حرام

اگر گوشت درندگان تحریم گردیده، به خاطر آن است که انسان مسلمان با خوردن چنان گوشتی خوی درندگی پیدا نکند. اگر گوشت خنزیر (خوک) تحریم گشته، بدان جهت است که این حیوان معروف به بیبند و باری جنسی است، و اسلام نمیخواهد از طریق هورمونهای گوشت او، این صفت زشت به انسان منتقل گشته، و جامعه اسلامی به جامعه بیبند و باری تبدیل شود. اگر اسلام گوشت حیوان جلّال (نجاستخوار) را حرام اعلان کرده، علّت آن این است که گوشت این حیوان آلوده و خبیث است، و اسلام نمیخواهد با خوردن آن بدن شخص مسلمان آلوده و خبیث شود، لذا دستور به تطهیر آن میدهد تا پس از تطهیر و دوری از نجاست در مدّت خاصّی، خباثت و آلودگی موجود در آن دفع گردد، سپس قابل خوردن شود. اگر اسلام شرب خمر را در طیّ چهار آیه حرام کرده به خاطر آن است که بوی آن بد، مزه آن ناخوشایند، و آثار آن نامیمون، و ضررهای فراوانی به دنبال دارد، تا آنجا که در روایات به «امّالخبائث»؛(1) «مفتاح کلّ شرّ»؛(2) «رأس کلّ اثم»؛(3) و مانند آن (4) تعبیر شده، و تمام پیامبران آن را تحریم کردهاند.(5)
با توجّه به آنچه گفته شد، آیا مواد مخدّر بلکه مطلق دخانیات جزء طیّبات است یا خبائث؟ بیشک این موادّ خانمانسوز جزء طیّبات نیست، بلکه جزء خبائث است. هنگامی که یک سیگاری برای پرسیدن مسألهای شرعی مراجعه میکند بوی بد دهانش که ثمره کشیدن سیگار است، برای ما قابل تحمّل نیست! حال خانوادهاش چگونه تحمّل میکنند؟ خدا میداند، آیا این جزء خبائث نیست؟
اخیراً یکی از اطبّا میگفت: 75% سیگاریها بالاخره به سرطان ریه، و 40% آنها به سرطان پروستات مبتلا میشوند. آیا استفاده از چیزی که ثمره آن، این بیماریهای خطرناک و مانند آن است، جزء طیّبات است یا خبائث؟(6)

 

احکام تابع مصلحت و مفسده است

بین پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام و جمعی از اهل سنّت در مورد این که آیا احکام الهی تابع مصالح و مفاسد هست یا نه؟ اختلاف نظر وجود دارد. معتقدین به وجود مصلحت و مفسده میگویند: آنچه را خداوند حکیم حرام کرده، حتماً مفسدهای داشته که به خاطر آن مفسده حرام شده است و آنچه را که واجب کرده، حتماً مصلحتی داشته که سبب وجوب آن شده است.

1- وسائل الشیعه، ج 17، ص 253، ح 11.

2- همان مدرک، ص 254، ح 8.

3- همان مدرک، ص 253، ح 7.

4- همان مدرک، ص 251، ح 3.

5- همان مدرک، ص 240، ح 12.

6- شرح بیشتر را در کتاب ما« سیگار پدیده مرگبار عصر ما» مطالعه فرمایید.

منکرین این عقیده معتقدند که واجبات و محرّمات قبل از وجوب و حرمت هیچ مصلحت و مفسدهای نداشته، بلکه محرّمات پس از تحریم از سوی خداوند مفسده، و واجبات پس از واجب شدن مصلحت پیدا میکند، و این سخن عجیبی است که معتقدان به آن کم نیستند.
ما پیروان مکتب اهلبیت علیهم السلام با تمسّک به دامان اهل بیت پیامبر در سایه عمل به حدیث ثقلین معتقدیم که حکمت خداوند ایجاب میکند که محرّمات قبل از تحریم دارای مفسده، و واجبات قبل از وجوب دارای مصلحت باشد. در قرآن مجید حدود 70 آیه در مورد عقل سخن میگوید، و خداوند به اشکال مختلف مسلمانان را به تفکّر و اندیشه دعوت میکند، بنابراین اسلام دین عقل و خرد است.
خرد میگوید سرقت کار زشت و بدی است و مفاسدی به دنبال دارد، خداوند هم حکم به تحریم شراب میدهد. عقل و خرد تصرّف در اموال مردم بدون جلب رضایت صاحبان آن را کار زشت و بدی میداند، خداوند هم هماهنگ با حکم عقل آن را حرام میکند. همه محرّمات و واجبات مفسده و مصلحت دارد، منتها مفسده بعضی از محرّمات، و مصلحت بعضی از واجبات را درک کرده، و برخی دیگر را هنوز درک نکردهایم. و لذا در روایات ما فلسفه و علل احکام بیان شده، و کتابهایی در این زمینه نوشته شده است.(1)

1- شرح بیشتر در این زمینه را در کتاب ما« ربا و بانکداری اسلامی، ص 29 به بعد» مطالعه فرمایید.

ص: 150

ص:

Share