حكم بازسازى قبور انبياء و اوليا عليهم السلام و عبادت در آنها

بسم الله الرحمن الرحيم 

قال الذين غبلوا على امرهم لنتخذن عليهم مسجدا

آنان كه بر حالشان (= اصحاب كهف ) آگاه شدند، گفتند: بر جايگاهشان مسجدى مىسازيم . (كهف / 21)
و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى
و از مقام ابراهيم عبادتگاهى بگيريد. (بقره / 125)
دلايل معتقدان به تحريم بنا بر قبور 

مسلمانان در موضوع بازسازى و عمارت بر قبور انبياء و اولياء، و طواف پيرامون آنها،و مسجد و عبادتگاه قرار دادن اين قبور، با يكديگر، اختلاف كرده اند. معتقدان به تحريمبه رواياتى استدلال مى كنند كه مهمترين آنها اينهايند:

الف - از امام على - عليه السلام - روايت كرده اند كه فرموده :
كان رسول الله صلى الله عليه و آله فى جنازهفقال : ايكم ينطلق الى المدينه فلا يدع بها و ثنا، الا كسره ، و لاقبرا الا سواه ، و لاصوره الا لطخها؟ فقال رجل : انا يا رسول الله : فانطلق فهاباهل المدينه ، فرجع ، فقال على : انا انطلق يارسول الله ؟ قال : فانطلق . فانطلق ثم رجعفقال : يا رسول الله ! لم ادع بها و ثنا الا كسرته و لا قبرا الا سويته ، و لا صوره الالطختها.
على - عليه السلام - فرموده : رسول خدا صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه اىبود كه فرمود: كدام يك از شما به سوى مدينه مى رود تا همه بتهاى آنجا را شكسته وهمه قبرهاى آن را صاف و همه صورتها (= مجسمه هاى ) آن را در دگرگون كند؟مردى گفت : من اى رسول خدا! او رفت و از مردم مدينه ترسيد و بازگشت . على -عليه السلام - گفت : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله من بروم ؟ فرمود:برو. او رفت . سپس بازگشت و گفت : اىرسول خدا صلى الله عليه و آله ! همه بتها را شكستم ، همه قبرها را صاف كردم و همهصورت ها را واژگون نمودم .
اين روايت در كتابهاى حديثى تكرار شده و ماكامل ترين عبارت آن را آورديم .(1)
ب - از رسول اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه فرموده :
اللهم لا تعجل قبرى و ثنا، لعن الله قوما اتخذوا قبور انبيائهم مساجد.
پروردگارا قبر مرا بت مگردان ، خدا لعنت كند گروهى را كه قبور انبيايشان را مسجدگزيدند. (2)

در روايت ديگرى رسول خدا صلى الله عليه و آله آنانى را كه قبور انبياى خود رامسجد گزيده اند معرفى كرده و فرموده :
قاتل الله اليهود، اتخذوا قبور انبيائهم مساجد.
خدا بكشد يهود را، آنان قبور انبيايشان را مسجد گزيدند. (3)
ج - استدلال بدانچه از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره نهى زنان از زيارتقبور روايت شده ، مانند آنچه ابن ماجه و ترمذى و ابو داود با اسناد خودشان در سنن ازابوهريره و حسان و ابن عباس آورده اند كه :
ان رسول الله صلى الله عليه و آله لعن زوارات القبور
رسول خدا صلى الله عليه و آله زنهاى زيارت كننده قبور را لعنت فرموده است . (4)

اشكال و خدشه در روايات بخش اول 

اشكال نخست - اوضاع مدينه پيش از هجرت :
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از آنكه برخى از مردم مدينه اسلام آوردند، پيشاز هر كار، ابتدا مصعب بن عمير را براى ياد دادن احكام آنروزين اسلام به تازهمسلمانان ، به سوى آنان گسيل داشت ، زيرا تنها بخشى از مردم مدينه در سفرى كه بهحج رفتند در عقبه حاضر شده و با رسول خدا صلى الله عليه و آله مخفيانه بيعت كردهبودند، و اسلام در ميان آنان گسترش نيافت مگر آنگاه كهرسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى ايشان هجرت كرد، و آنان به تدريج بهاسلام گرويدند. امام على عليه السلام نيز، پس از سه روز يا بيشتر، در پى آن حضرتروان شد. داستان ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه نيز، معروف و مشهوراست . و نيز، رسول خدا صلى الله عليه و آله پس ‍ از آنكه با يهود بنى قريظه وبنى النضير و بنى قينقاع پيمان نامه منعقد كرد، حكومت خود بر مدينه را به تدريجبسط و گسترش اسلام در مدينه مى دانيم ، سوال اين است كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله در كجا و چه وقت ، در حالى كه در تشييع جنازه بوده، امام على - عليه السلام - را به مدينه فرستاده تا بتها را نابود، قبرها را صاف وپيكره ها را واژگون نمايد؟
آن هم از موضع قدرت و بمانند فرمانروايى كه سرپيچى از فرمانش ممكن نيست ؟!اضافه بر آن ، فرستاده نخستين كه مى رود و ترسان باز مى گردد، پيامبر و ديگرانهمچنان در تشييع جنازه بوده اند!
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله امام على - عليه السلام - را بعد از او فرستاده وآنان همچنان در تشييع جنازه بوده اند! اين چگونه ممكن مى شود؟!

اشكال دوم - زمان و مكان ماموريت :

در دنباله روايت آمده است كه امام على - عليه السلام - به ابوالهياج اسدى فرمود:
ابعثك فيما بعثنى رسول الله صلى الله عليه و آله : امرنى ان اسوىكل قبر و اطمس كل صنم . (5)
من تو را به كارى مامور مى كنم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا مامور آن كرد:فرمانم داد تا همه قبرها را صاف و همه بتها را نابود كنم .
مسلم است كه امام - عليه السلام - ابوالهياج اسدى را تنها در دوران حكومت و خلافت خويشماموريت داده است . بنابر اين ، باز هم اين سوال پيش مى آيد كه : ماموريت امام - عليهالسلام - به ابوالهياج در كجا و چه وقت بوده است ؟
در عصر خلافت امام على - عليه السلام - و پس از فتوحات اسلامى و پس ‍ از دوران خلفاىسه گانه يا پيش از آن ؟
امام - عليه السلام - ابوالهياج را به كدام يك از سرزمينها فرستاده تا قبرها را ويران وصاف و بتها را محو و نابود كند؟!
ختام سخن آنكه ، در هر دو روايت ، فرمان صادره ازرسول خدا صلى الله عليه و آله و امام على - عليه السلام - - اگر هر دو خير صحيحباشد - فرمان نابودى و ويرانى قبور مشركين در سرزمين شرك است . گسترش اين حكمبه قبور مسلمانان و وجوب ويرانى آنها از كجا روايت به دست مى آيد؟!

اشكال و خدشه در روايات بخش دوم 

نخست - درباره قبور انبياى بنى اسرائيل
در باب بيست و پنجم سفر پيدايش تورات روايتى است كه فشرده آن چنين است :
ابراهيم عليه السلام وفات كرد و اسحاق واسماعيل او را در غار مكفيله در صحراى عفرون بن صوحار حتى درمقابل قمرا دفن كردند.(6)
و در باب پنجاهم آمده است : هنگامى كه يعقوب در مصر وفات كرد فرزندشيوسف او را به غار مكفيله آورد و در كنار پدر و جدش ‍ دفن كرد.
و در باب دهم از سفر اعداد آمده است : هارون وفات كرد و برادرش ‍ موسى او را بر فراز كوه هور دفن كرد.
و در باب سى و چهارم از سفر تثنيه آمده است : موسى - عليه السلام - در سرزمينمواب وفات كرد و در جواء مقابل خانه فغور دفن گرديد و هيچ انسانىتا به امروز قبر او را نمى داند.
و در باب بيست و چهارم از سفر يوشع آمده است : او را در كوه افرايم دفنكردند. و استخوانهاى يوسف در شكيم دفن شده است . و از مدفن داود و سلميان در اسفار تورات ذكرى نيست . صاحب كتاب قاموس ‍ كتاب مقدس در معرفى وترجمه صهيون گويد: مدفن داود و سليمان شناخته نشده است .

در ماده الخليل معجم البلدان آمده است :

الخليل نام موضع و شهرى است نزديك بيت المقدس به فاصله يك روزراه ، داراى قلعه ها و ساختمانها و بازار كه قبر ابراهيمخليل عليه السلام در آنجا و در غارى زير زمين است .
آنجا زيارتگاه و محل اجتماع و مهمانسراى زائران است و آن موضع راالخليل گويند؛ نام اصلى اش حبرون يا حبرى است . در توراتاست كه خليل - عليه السلام - محلى را از عفرون بن صوحار حتى به مبلغ چهارصد درهم نقره خريدارى و ساره را در آن دفن كرده است .
گروهى از اهل حديث بدانجا منسوب اند. آنجا محلى پاك و روح افزاست كه آثار بركت برآن هويداست . مى گويند: قلعه آن از بناى سليمان بن داود عليه السلام است .
هروى گفته است : در سال567 هجرى قمرى وارد بيت المقدس شدم . در آنجا و در شهرالخليل با بزرگانى از اهل حديث گرد آمدم . آنان براى من روايت كردند كه در513 هجرى قمرى در دوران ملك بر دويل محلى در غارالخيل فرو رفت ؛ گروهى از فرنگيان با اجازه شاه وارد آن شدند و ابراهيمو اسحاق و يعقوب عليهم السلام را در آنجا يافتند؛ كفن هايشان پوسيده بود و آنانبه ديوارى تكيه داشتند؛ بالاى سرشان قنديل هايى آويزان و سرهايشان باز بود؛پادشاه دوباره بر آنان كفن پوشانيد و محل فرو رفته را مسدود كرد.

گويد: نزد سلفى خواندم : مردى كه ارمنى اش مى گفتند، قصد زيارتالخليل كرد و هداياى فراوانى به متولى آنمحل داد و از او خواست تا امكان فرود و ديدار جسد ابراهيم عليه السلام را برايشفراهم كند. پاسخ شنيد: اكنون نمى شود ولى اگر بمانى تا خلوت شود و زائرانبروند؛ انجام خواهم داد. هنگامى كه زائران رفتند سنگى را كنار زد و چراغىبرگرفت و با يكديگر به اندازه هفتاد درجه به سوى غارى كه هواى فراوانى در آنجريان داشت فرود آمدند. در غار سكويى بود كه ابراهيم عليه السلام بر روىآن خوابيده و جامه سبزى بر روى او پوشيده بود و هواى جارى در غار با ريش سفيدشبازى مى كرد؛ اسحاق و يعقوب نيز در كنار او بودند. سپس او را به نزديكديوار غار آورد و به او گفت : ساره پشت اين ديوار است . او خواست تا پشت ديواررا نظاره كند كه ناگهان صدايى برخاست : از نزديك شدن به حرم بپرهيز! اوگفته است : (با شنيدن صدا) از همان جا كه پايين رفته بودم بازگشتم .(7)

در جلد اول تاريخ ابن عساكر در اين باره مطلبى آمده كه فشرده آن چنين است :

هنگامى كه پس از سال (86 ه ) جامع دمشق را به دستور وليد بن عبدالملك (متوفاى : 96 ه ) حفر مى كردند، سر يحيى بن زكريا را در سبدى در صندوق ودر زير يكى از پايه هاى گنبد يافتند و آن را به همان گونه در زير ستونى از ستونها قرار دادند.
در تورات و غير تورات ذكرى از قبور ديگر انبياى بنىاسرائيل نيامده و مدفن ، لواط و يوشع و ايوب و عزير و زكريا عليهم السلام شناخته نشده است . عيسى بن مريم عليه السلام را هم كه خداوند به سوى خودبالا برد.
* * *
آنچه گذشت ، اخبار قبور انبياى بنى اسرائيل - يهود - بود. ما نه ديده و نهشنيده ايم و نه كسى نوشته است كه يهود قبور انبياى خويش را بت گرفته باشند و مى دانيم كه بت كردن قبر با احترام قبر و زيارت آن تفاوتدارد.
بت گرفتن و بت ساختن قبر معنايش آن است كه در نمازها قبر را همانندكعبه قبله گاه خويش قرار دهند. پس مقايسه اين دو با هم قياسىباطل است .

دوم - معبد يهود و عبادتگاه بنى اسرائيل :
عبادتگاه بنى اسرائيل - يهود - كه تابوت عهد در آن بود، خيمهاجتماع نام داشت . در باب (25 - تا - 28) سفر خروج تورات چگونگى فرمان خدابه پيامبرش موسى - عليه السلام - درباره ساخت آنها، و در باب (29 و 30) چگونگىفرمان خدا به بنى اسرائيل - آنگاه كه در صحرا بودند - براى عبادت در خيمه و تابوت بنابر آنچه در قاموس كتاب مقدس آمده چنين است : OOO
بنى اسرائيل به هر جا كه مى رفتند خيمه و تابوت را با خود بر مىداشتند تا آن گاه كه به سرزمين فلسطين رسيدند. داود عليه السلام در آنجا مقدمات بناى معبدى بر سبك و سياق خيمه اجتماع را براى آنان فراهم آوردو سليمان عليه السلام آن را بنيان نهاد و خيمه اجتماع و تابوت را درآن جاى دادند.
* * *
بدين گونه ، در مى يابيم كه يهود از هنگامى كه در صحرا بودند براى عبادتشانخيمه اجتماع داشتند. زمانى هم كه در فلسطين جايگزين شدند،سليمان عليه السلام براى آنان عبادتگاه ويژه -هيكل سليمان - بنا كرد تا خيمه عبادت و تابوت عهد را در آن جاى دهند.(پس ، بت كردن قبور انبيا و پرستش آن در كجا بوده است ؟!)
البته همه توجه داريم كه سوال و ترديد ما در اين بررسى ها به هيچ روى متوجهاحاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله نمى باشد - ما از چنين كارى به خدا پناهمى بريم - بحث و بررسى ما تنها درباره راويان اين احاديث است ؛ راويانى كه خداونداز خطا و لغزش و نسيان مصونشان نداشته است .
تا اينجا، دلايل كسانى را كه بازسازى و بناى بر قبور را مخالف شريعتاسلامى مى دانند، همراه با پاسخ آن ، بيان داشتيم . آنچه در پى مى آيد،دلايل آنانى است كه عمارت و بازسازى قبور را موافق شريعت مى دانند.
دلايل كسانى كه ساختن مسجد و عبادتگاه بر قبور انبياء و اولياء را جايز مى دانند 
ما، در بحث و بررسى تشكيل مجالس بزرگداشت براى انبيا و صالحين ، وچگونگى گسترش و تاثير بركت و شومى بر زمان و مكان را - به واسطهآنچه در هر يك از آنها بر بندگان خدا وارد آمده - بيان داشتيم . در اين بحث ، دوبارهبدانجا بازگشته و - به اذى خداى متعال - مواردذيل را بر آن افزوده و مى گوييم :

نخست - در قرآن كريم : 

معتقدان به صحت عبادت در محل قبر انبيا و اولياى خداوند مى گويند: خداىمتعال در قرآن كريم فرموده :
الف - و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى
و از مقام ابراهيم عبادتگاهى بگيريد.
ب - قال الذين غلبوا على امرهم لنتخذن عليهم مسجدا
آنان كه بر حالشان (= اصحاب كهف ) آگاه شدند گفتند: بر جايگاهشان مسجدى بناخواهيم كرد.
داستان مقام ابراهيم عليه السلام را در جزوه شماره (2) در بحث از مجالسبزرگداشت انبياء و بندگان صالح خدا آورديم . فشرده آن ، بنا بر آنچه بخارىدر صحيح خود آورده چنين است :
كار اسماعيل و ابراهيم عليهما السلام به هنگام ساختن بيت الله آنبود كه اسماعيل سنگ مى آورد و ابراهيم بنا مى كرد تا آنگاه كه ديوار بالارفت .
اسماعيل اين سنگ (= مقام ابراهيم ) را آورد؛ ابراهيم بر روى آن ايستاد واسماعيل سنگ به دستش مى داد تا بنا را بالا برد. مقام ابراهيم كه خداوند فرمانمان دادهتا از آن عبادتگاه و مصلا برگيريم همين جا است .OOO
در اين اطاقك شيشه اى هشت ضلعى ، سنگى است كه جاى پاى ابراهيم عليه السلام بر آنديده مى شود؛ مقصود از مقام ابراهيم همين است .

فشرده داستان اصحاب كهف در تفاسير:

اصحاب كهف گروهى از جوانمردان دربار دقيانوس بودند. پادشاهىكه ادعاى ربوبيت كرد. آنان مخفيانه به پروردگارشان ايمان آورده ، از نزدپادشاهشان گريخته و به غارى پناه آوردند. خداوند گوش و هوش آنان را گرفته وخواب چند صد ساله را بر ايشان چيره و سپس آنان را بيدار كرد. آنها فردى از خود رابراى تهيه غذا به شهر فرستادند. مردم شهر با ديدن سكه هاى قديمى آنان ، بهرازشان پى بردند. مردم شهر در آن وقت مومن بودند و از داستان فرار يك گروه مومن ازشهر، براى حفظ دين خود، آگاهى داشتند، لذا هنگامى كه جايگاه آنان را دانستند به سوىغار شتافتند.
اين خبر به آن جوانمردان رسيد و آنان كه خوش نداشتند دوباره به شهرشان بازگردنداز خدا خواستند تا آنان را بر حالى كه بودند بازگرداند.
خداوند بار ديگر آنان را بسان مردگان در خواب كرد. مردم شهر درباره چگونگىبرخورد با آنان به بحث و جدال با هم پرداختند، و آنان كه برحال اصحاب كهف آگاه شده بودند، گفتند: بر جايگاهشان مسجدى بنا مى كنيم.(8)

نتيجه بحث :

در آيه اول ، خداوند متعال فرمانمان داد تا از جاى پاى ابراهيم نمازگاه برگيريم و درپس آن خدا را عبادت كنيم . اين كار به هيچ روى شرك نيست بلكه توحيد عبادى و عين اطاعتاز خداى سبحان است .
در آيه دوم ، خداوند از مومنينى خبر داده كه مصمم شدند تا بر خوابگاه آن جوانمردان مومنمسجدى بسازند و خداى سبحان را در آنجا عبادت كرده و براى او سجده نمايند. اينان همهمومن بودند نه مشرك ! خداوند نيز آنان را بر اين كارشان مذمت نفرموده است .
* * *
اين دو نمونه را از كتاب خدا بيان داشتيم . در سنترسول خدا صلى الله عليه و آله نيز نمونه هايى است كه بيان مى داريم :
دوم - در سنت رسول الله صلى الله عليه و آله : 
الف - در صحيح مسلم و نسائى و ابن ماجه و ترمذى و موطا مالك از بريده ازپدرش آمده است :
قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله نهيتكم عن زياره القبور فزوروها...
راوى گويد: رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: من شما را از زيارت قبور نهى كردم ، اكنون بهزيارت آنها برويد... (9)

در سنن ابوداود در پايان اين حديث آمده است :
فان فى زيارتها تذكره
زيرا كه بازديدن قبور پندآموز است .
در سنن ابن ماجه از زبان ابن مسعود گويد:
ان رسول الله صلى الله عليه و آله قال : كنت نهيتكم عن زياره القبور فزوروهافانها تزهد فى الدنيا و تذكر فى الاخره .
همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من خود - در گذشته - شما را از زيارتقبور بازداشتم ، اكنون به زيارت آنها برويد كه زيارت قبور، دنيا را بى مقدار وآخرت را به هنجار نمايد.(10)
ب - داستان قبور انبياء و رسولان عليهم السلام در مكه و مدينه ، از دوراناسماعيل تا عصر خاتم انبياء صلى الله عليه و آله ، به شرح زير:
1 - در مكه :
داستان طواف كنندگان و كعبه در همه دورانها، همزمان با طواف بيت الله به طواف حجر اسماعيل پرداخته و با ساييدن خود به ديواره آن تبرك مىجويند. و اين در جايى است كه اسماعيل و مادرش ‍ هاجر در آنجا دفن شده اند!
در سيره ابن هشام (متوفاى / 218 ه ) و تاريخ طبرى (متوفاى / 310) و تاريخابن اثير (متوفاى / 630 ه ) و ابن كثير (متوفاى / 774 ه ) رواياتى است كه مى گويند:
اسماعيل با مادرش هاجر در حجر مدفونند.
اسماعيل وصيت كرد تا در كنار قبر مادرش در حجر دفن گردد.
ابن سعد در طبقات خود گويد:
اسماعيل هنگامى كه بيست ساله شد مادرش هاجر در سن نود سالگىدرگذشت . او مادرش را در حجر دفن كرد.اسماعيل نيز پس از پدرش ابراهيم در گذشت و در كنار مادرشهاجر در جنب كعبه دفن گرديد.

در روايتى ديگر گويد:

قبر اسماعيل زير ناودان بين ركن و بيت است .(11)
در كتاب الاكتفاء كلاعى روايتى است كه فشرده آن چنين است :
هاجر و اسماعيل و پسرش نابت در حجر دفن شده اند.(12)
حجر اسماعيل - عليه السلام - در عكس هاى زير - در حالى كه طواف كنندگان ونمازگزاران برگرد آنند - ديده مى شود. OOO
ابن جبير در سفرنامه اش قبر اسماعيل و مادرش هاجر را توصيفكرده و گويد:
در زير ناودان ، در صحن حجر، نزديك ديوار بيت الله الحرام قبراسماعيل عليه السلام است . علامت آن سنگ سبز و مرمرين ومستطيل محراب مانندى است كه سنگ سبز مرمرين ديگرى بر گردد آن پيوسته است . هر دوسنگ از ديدنيهاى شگفت آور است . در آن ها رگه ها و نقاطى است كه اندكى به زردى مىزند چنان كه گويا درز و شكاف است و شبيه ترين چيزها به ذرات باقى مانده در بوتهذوب طلاست . در جنب آن نزديك ركن عراقى ، قبر مادرش هاجر است . علامت آن نيزسنگ سبزى به اندازه يك وجب و نيم است . مردم در نماز به اين دومحل از حجر تبرك مى جويند، و اين براى آنان سزاست . زيرا، آن دو قبر ازبيت عتيق بوده و در بردارنده دو جسد مقدس و گرامى هستند. قبورى كه خداوند آنهارا نورانى كرده و به بركت آنها نمازگزاران و دعاكنندگان در آنجا را سود رساند.
فاصله اين دو قبر مقدس از يكديگر هفت وجب است . (13)

عبدالرحمان بن جوزى (متوفاى 597 ه ) در كتاب (14) خود در باب : معرفىبزرگان مدفون در حرم مى نويسد:
از صفوان بن عبدالله الجمحى روايت شده كه گفته است : ابن زبير، محلىرا (در اطراف بيت ) حفر كرد، پوسته اى از سنگ سبز پيدا شد، از قريش درباره آنتوضيح خواست ، هيچكس را آگاه بر آن نيافت ، نزد پدرم فرستاد و از او پرسيد، پدرمگفت : اين قبر اسماعيل - عليه السلام - است ، آن را جا به جا مكن . او نيز چنينكرد.
ابن زبير گفته است : اين (ديوار) نيم دايره اشاره به آن دارد كه ، آنچه به ركنشامى مسجدالحرام مى پيوندد قبور دوشيزگاناسماعيل است .
روايت شده كه محل دفن ، ميان ناودان تا درب غربى حجراسماعيل است .
ابو عبدالله محمد بن اسحاق الفاكهى (متوفاى 272 ه ) در كتاب خود (15)باب :معرفى دوشيزگان اسماعيل عليه السلام مى نويسد: روايت شده كه ابنزبير گفته است : اين نيم دايره كه به ركن شامى پيوسته ، قبور دوشيزگاناسماعيل - عليه السلام - است . اين ابى عمر در حديث خود گويد: از سفيان راوىپرسيدند: اين مكان كدام است ؟ او با دست خود به حجر، روبروى ركنغربى كه به ركن يمانى دار العجله مى پيوندد، اشاره كرد.
اين مطلب را (16)عبدالرزاق نيز، در مصنف (ج 5 ص 120) و 0 ازراقى در (ج 2 ص 66) كتاب خود آورده اند.

ابن جوزى در باب : معرفى بزرگان مدفون در حرم و ازراقى در اخبار مكه روايتى دارند كه فشرده آن چنين است :
هر پيامبرى كه امتش هلاك مى شدند به مكه مى آمد و با مومنين همراه خود به عبادت مىپرداخت تا وفات مى كرد؛ هود و صالح و شعيب از آنان بودند.
و در بين ركن و مقام (ابراهيم ) و زمزم و حجر (اسماعيل ) قبر نود و نه نفر از انبياء است.
ابوبكر فقيه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
هيچ پيامبرى از قوم خود جدا نشد مگر آنكه به سوى كعبه آمد و خدا را عبادت كرد تا ازدنيا رفت . قبر هود و شعيب و صالح در بين زمزم و مقام (ابراهيم ) است . قبرسيصد تن از پيامبران در كعبه است و بين ركن يمانى تا ركن اسود هفتاد تن از پيامبرانمدفونند.(17)
* * *
آنچه بيان شد روايات آمده در كتب مكتب خلفا بود، در كتاب هاى حديثى مكتباهل بيت عليه السلام نيز رواياتى همانند آنها بشرح زير آمده است :
كلينى (متوفاى 329 ه ) در كتاب كافى و صدوق (متوفاى381 ه در كتاب من لا يحضره الفقيه وعلل الشرائع و فيض ‍ كاشانى متوفاى 1089 در وافى و مجلسى (متوفاى 1111) در بحار، روايت كرده اند كه :
- عبارت از كافى است -
قبر هاجر و قبر اسماعيل در حجر است . (18)

و نيز روايت كرده اند:
در حجر قبور انبياء عليهم السلام است .
در كافى و وافى و بحار آمده است :
در حجر در محدوده ركن سوم : دوشيزگاناسماعيل مدفونند. (19)
* * *
آن چه آورديم اخبار قبور انبياء و اولياء در مكه بود. در بحث آينده برخى اخبار مربوطبه قبور آنان در غير مكه را مى آوريم .
قبر مادر پيامبر صلى الله عليه و آله در ابواء وزيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله از مزار مادر

صاحب كتاب معجم البلدان در معرفى ابواء گويد:
ابواء قريه اى است از توابع مدينه كه فاصله آن تا جحفه - از سمت مدينه- بيست و سه مايل است .
قبر آمنه دختر وهب ، مادر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ابواءاست . سبب دفن او در ابواء آن است كه عبدالله پدررسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى مدينه رفت تا خرما بياورد. او در مدينهوفات كرد. همسرش آمنه بنت وهب سالى يك بار براى زيارت قبر او به مدينهمى رفت . هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله شش ساله شد، آمنه به همراهعبدالمطلب و ام ايمن دايه رسول خدا صلى الله عليه و آله رهسپار مدينه شد ودر راه بازگشت به سوى مكه در ابواء جان سپرد.(20)

در تاريخ ابن عساكر آمده است :
آمنه دختر وهب مادر آقاى ما رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. اورسول خدا صلى الله عليه و آله را براى ديدار دائى هاى خود از قبيله بنى عامر بننجار به مدينه برد، سپس به سوى مكه بازگشت و در ابواء ميان مكه و مدينه ،در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله شش ساله بود، بدرود حيات گفت.(21)

ابن سعد در طبقات پس از آوردن مشروح اين خبر سخنى دارد كه فشرده آن چنين است :
رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه در راه عمره حديبيه به ابواءرسيد نزد قبر مادرش آمنه آمد، آن را اصلاح كرد و در كنار آن گريست . مسلمانان هم بهخاطره گريه رسول خدا صلى الله عليه و آله گريستند.
خبر گريستن رسول خدا صلى الله عليه و آله بر سر قبر مادرش و گريستن صحابهدر ساير كتاب هاى حديثى (22) نيز آمده است .
قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه 

در طبقات ابن سعد و سيره ابن هشام روايتى است كه فشرده آن چنين است :
رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه خود، در همان اطاقى كه جان به جانآفرين تسليم كرد، دفن گرديد. پس از آن هر يك از دو خليفه ، ابوبكر و عمرنيز، در آنجا دفن شدند. سپس اين گنبد سبز رنگ را بر فراز آن بنا كردند.(23)
OOO
ثواب زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله 
دارقطنى در سنن ، طبرانى در معجم و فاكهى در اخبار مكه بااسناد خودشان از ابن عمر آورده اند كه گفت :
قالرسول خدا صلى الله عليه و آله : من حج فزار قبرى بعد موتى كان كمن زارنى فىحياتى .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس حج بگزارد و قبر مرا - پس ازرحلتم - زيارت كند همانند كنى است كه مرا درحال حيات زيارت كرده است .(24)
طيالسى با سند خود از عمر روايت كرده كه گفت : شنيدمرسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:
من زار قبرى او من زارنى كنت له شفيعا او شهيدا.
هر كس قبر مرا زيارت كند - يا مرا زيارت كند - من شفيع او - يا گواه او - خواهمبود.(25)
زائران قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله از اهل بيت و صحابه

الف - فاطمه عليها السلام اولين زائر قبررسول الله صلى الله عليه و آله :
ابن جوزى با سند خود از على عليه السلام روايت كرده كه فرمود:هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دفن گرديد، فاطمه عليها السلام نزدقبر آمد، اندكى ايستاد و سپس مشتى از خاك قبر بر گرفت و بر ديده نهاد و گريست وابيات زير را ترنم كرد:

ماذا على شم تربه احمد ان لا يشم مدى الزمان غواليا
صبت على مصائب لو انها صبت على الايام عدن لياليا (26)
راستى آنكه شميم سر كويت بوييد چه غم ار بوى دو عالم به مشامش نرسد
بر من آن شد كه اگر بر همه ايام رود ظلمت دهر به تاريكى شامش نرسد

ب - ابوايوب انصارى ، زائرى كه صورت بر تربت پاكرسول الله صلى الله عليه و آله مى سايد:
در مجمع الزوائد به سند خود از ابو داود بن ابو صالح آورده كه اوگفت :
روزى مروان به سوى قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله نظر كرد.
و ديد مردى صورت خود بر قبر نهاده ، گفت : مى دانى چه مى كند؟ آن مرد كه ابوايوب انصارى صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، روى خود بهسوى مروان گردانيد و گفت : آرى (مى دانم چه مى كنم ) من به زيارترسول خدا صلى الله عليه و آله آمدم ، به زيارت حجر نرفتم . (27)

خلاصه و نتيجه بحث ها: 

معتقدان به تحريم بنا و بازسازى قبور انبياء و اولياء و عبادتگاه كردن آنها، با استنادبه برخى روايات مى گويند:
نخست - امام على - عليه السلام - به الوالهياج اسدى فرمود:
من تو را به كارى ماموريت مى دهم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا مامور آنكرد. او گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه اى بود كه فرمود:كدام يك از شما به مدينه مى رود تا همه بتهايش را شكسته ، همه قبرهايش را صاف و همهصورتهايش را دگرگون نمايد؟ مردى براى انجام آن روانه شد، ولى از مردم مدينهترسيد و ناكام بازگشت .
امام على - عليه السلام - روانه شد و همه آنها را به انجام رسانيد!
نمى توانم فهميد چگونه استدلال كنندگان به اين روايت متوجه اشكالات آن نشده اند: آيارسول خدا صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه در مكه بوده كه فرستاده اش را بهمدينه مى فرستد و او ناكام باز مى گردد، سپس پسر عمويش على - عليه السلام - را مىفرستد و او همه دستورات را انجا مى دهد، يا در مدينه بوده ؟!
اين تشييع جنازه چه مقدار طول كشيده كه فرداول مى رود و ناكام باز مى گردد و پس از او پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله روانه مى شود و همه قبور را صاف مى كند، و همه صورتها را واژگون و همه بتها را مىشكند؟! آيا صاحبان اين بتها مسلمان بوده اند؟ اگر چنين بوده ، براى چه بتها را نگه مىداشتند؟! و اگر مشرك بوده اند چگونه به مجرد رفتن پسر عموىرسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آنان ، تسليم فرمان او شدند؟! ديگر آنكه، فرمان امام على عليه السلام به ابوالهياج بناچار بايد در زمانخلافت آن حضرت باشد. زيرا صدور فرمانى اينچنين درباره مردمان يك شهر، تنها ازحاكم مقتدر مسلط بر امور ممكن گردد.
پس ، زمان صدور اين فرمان بعد از زمان حكومت خلفاى سه گانه بوده است .حال نمى دانم آيا در آن روزگار در سرزمين هاى اسلامى بتى برجاى مانده بود تاابوالهياج آن را بشكند؟! راستى را كه نمى توانم فهميد!!
دوم - استدلال آنان به روايت رسول خدا صلى الله عليه و آله است . مى گويند:رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده : قبر مرا بت نكنيد بدان گونه كه يهودقبور انبياى خود را بت كردند. نمى توانم فهميد، چه وقت يهود قبور انبياى خود رابت كردند؟ آنان پس از خروج از مصر و سرگردانى در بيابان كه براى عبادت ،خيمه اجتماع داشتند. در زمان سليمان هم كه آن حضرت براى ايشان عبادتگاه -هيكل سليمان - بنا نهاد. همان گونه كه مسجدرسول الله صلى الله عليه و آله در مدينه براى عبادت بنا شد.
اما درباره قبر پيامبرانشان نيز، چنانكه گذشت : برخى از آنان اصلامحل دفنشان ناشناخته است ، برخى نيز در غارهايى در زير زمين مدفونند و جاى دفن آنانرا تنها افراد معدودى مى دانسته اند.
اما آنچه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه آن حضرت زنهاى زيارتكننده قبور را لعنت كرده ، نمى تواند در مقابل روايات صحيح و فراوان ديگر هماوردىنمايد، رواياتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنها فرموده : من خود شمارا از زيارت قبور نهى كردم . اكنون آنها را زيارت كنيد.
* * *
اينها خلاصه دلايل معتقدان به حرمت بنا و بازسازى قبور و عبادتگاه و مسجد كردن آنهابود.
معتقدان به جواز بازسازى و عمارت و عبادت درمحل قبور نيز، به دلايل زير استدلال كرده اند:

نخست - در قرآن كريم
و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى
و از مقام ابراهيم عبادتگاهى بگيريد. (بقره / 125)
قال الذين غلبوا على امرهم لنتخذن عليهم مسجدا
آنان كه بر حالشان (= اصحاب كهف ) آگاه شدند، گفتند: بر جايگاهشان مسجدى مىسازيم . (كهف / 21)
پس ، خداى سبحان ما را فرمان داده تا از جاى پاى خليلش ابراهيم عليه السلام عبادتگاهبگيريم . و نيز، خبر داده كه ، آنان كه بر حال اصحاب كهف آگاه شدند گفتند:بر خوابگاه ايشان مسجدى مى سازيم و با اين خبر اقدام آنان را تاييد فرمودهاست .

دوم - در سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله
مى گويند: سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله مويد آن است كه آنچه براى قبر نبىخدا اسماعيل و مادرش هاجر و دوشيزگان او و ساير انبياى مدفون درحجر اسماعيل و بيت الله الحرام انجام شده و برخى از آنها قرنهاىمتمادى پس از عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز عيان و آشكار و در ديد همگاناست ، همگى مشروع و مجازند. زيرا، رسول خدا صلى الله عليه و آله خود شخصاحجر اسماعيل را طواف كرده و ذريه رسول الله صلى الله عليه و آله وصحابه نيز متابعت نموده و نيكان و پاكان مسلمان تا به امروز، بر اين سنت استوار، وبر انجام آن پاى فشارند.

سوم - سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله در زيارت قبر مادر و گريستن وگرياندن صحابه و ترميم قبر:

چهارم - استدلال به اطاق سقف دار:
اطاقى كه قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و دو خليفه ابوبكر وعمر در آن است و گنبد سبز رنگ افراشته بر فراز آن كه امروزه شاهد آنيم .

پنجم - ترغيب و تشويق مسلمانان از سوىرسول خدا صلى الله عليه و آله به زيارت قبر خود.

ششم - زيارت پاره تن رسول الله صلى الله عليه و آله فاطمه زهرا عليهاالسلام از قبر پدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله و زيارت صحابى ابو ايوبانصارى از همان قبر.

پس ، زيارت قبور انبياء و اولياء و بناى عمارت بر آنها و مسجد گزيدن و عبادتگاهگرفتن اين قبور، از سنتهاى بنيادين خداى رحيم ورسول كريم اوست .
بنابراين ، اولين (پيشواى ) قبر گرايان - آنگونه كه برخى تعبير مى كنند -رسول خدا صلى الله عليه و آله است و پس از او پاره ، تنش فاطمه عليها السلام وبعد صحابه والامقام ، و سپس ما شيعيان و محبان ! و اين شرافت ما را بس كه همگى پيرورسول الله صلى الله عليه و آله بوده و آن حضرت الگوى و مقتداى ما باشد.
آرى ، اگر امروزه نيز، مجال و فرصت يابيم ، از سنترسول خدا صلى الله عليه و آله در گريستن بر قبور انبياء و اولياء و ترميم آنهاپيروى كرده و زيارت قبر مبارك آن حضرت را سر لوحه آنها قرار مى دهيم ، و در اين كاربه صحابى نيكوكار ابوايوب انصارى اقتدا كرده و صورت بر تربت پاكقبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى نهيم و از پاره تنش فاطمه عليهاالسلام درس گرفته خاك قبرش را مى بوييم و زمزمه مى كنيم :

راستى آنكه شميم سر كويت بوييد چه غم ار بوى دو عالم به مشامش نرسد

بر من آن شد كه اگر بر همه ايام رود ظلمت دهر به تاريكى شامش نرسد

ولى چه بگوييم كه در چشم خار و در گلو استخوان است . و انا لله و انا اليه راجعون !!

-----------------------------------------------------

1-مسند احمد ج 1 ص 87 و 89 و 96 و 110 و 111 و 128 و 138 و 139 و 145 و150؛ و مسند طيالسى حديث 96 و 155.
2-مسند احمد، ج 2 ص 246.
3-مسند احمد ج 2 ص 285.
4-سنن ابن ماجه كتاب جنائز چاپ دار الكتب العربيه (1372 ه ) ج 1 ص 502 حديث1576؛ و سنن ابو داود كتاب جنائز ج 3 ص 218 حديث 3226؛ و مسند احمد چاپ مصر(1313 ه ) ج 2 ص 337 و 356 و سنن ترمذى ابواب جنائز، چاپ مصر (1350 ه ) ج 2ص 276.
5-مسند احمد ج 1 ص 89 و 96.
6-تورات ، ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى ، ص 35.
7-معجم البلدان ، ج 2 ص 468.
8-به تفسير آيات در كتب تفسير مراجعه شود.
9-صحيح مسلم ، حديث : 977. سنن سنائى ، جلد9 ص 89. سنن ابن ماجه ، ج 1 ص500 - 501. سنن ترمذى ، ج 4 ص 274. سنن ابى داود، حديث : 3235. موطا مالك ، ج 2ص 485.
10-سنن ابن ماجه ، حديث : 1571.
11-طبقات ابن سعد چاپ ارويا ج 1 ص 25. روايات او را فشرده آورديم .
12-الاكتفاء فى مغازى المصطفى و الثلاثه الخلفاء ص 119، تصحيحهنرى ماسه ، چاپ جول كريونل ، الجزائر 1931 ميلادى .
13-ابن جبير، محمد بن احمد بن جبير كنانى اندلسى ... در شب شنبه دهم ربيعالاول سال 540 يا 539 هجرى به دنيا آمده و در شب چهارشنبه 29 يا 27 شعبان 616 ه .در اسكندريه بدرود حيات گفته است .
14-مثير الغرام الساكن الى اشرف الاماكن چاپ : دار الرايه للنشر، رياض، 1415 ه ، ص 218.
15-من اخبار مكه فى قديم الدهر و حديثه چاپ بيروت 1414 هجرى .
16-بنابر آنچه در پاروقى اخبار مكه ص 123 آمده است .
17-مختصر كتاب البلدان ، تاليف ابوبكر بن فقيه همدانى (ت : 340 ه ) چاپبريل ، ليدن ، 1302 ه ، ص 17.
18-فروع كافى ، كتاب حج . باب حج ابراهيم واسماعيل - عليه السلام - حديث 14، جلد 4 ص 210. من لا يحضره الفقيه ، كتاب حج ، ج 2ص 125. وافى ، كتاب حج ، ج 8 ص 28، و بحارالانوار، كتاب النبوه ، ج 5 ص 143 و144.
19-همان مراجع .
20-معجم البلدان ، ياقوت حموى ، ج 1 ص 100.
21-مختصر تاريخ دمشق ، ابن عساكر، ج 2 ص 100.
22-طبقات ابن سعد، چاپ بيروت (1376 ه ج 1 ص 116. سنن نسائى كتابجنائز، ج 1 ص 267. سنن ابى داود حديث 3234. سنن ابن ماجه ، حديث 1502.
23-طبقات ابن سعد، ج 2 ص 292 - 294. سيره ابن هشام ، جلد 4 ص 343.
24-سنن كبراى بيهقى ، ج 5 ص 246. سنن دارقطنى ، ج 2 ص 278. اتحاف السادهالمتقين ، زبيدى ، ج 4 ص 416. ترواء الغليل ، البانى ، ج 4 ص 335. كنزالعمال ج 5 ص 70. مجمع الزوائد، هيثمى ، جلد 4 ص 2. در المنثور، سيوطى ، جلد 1 ص237. معجم الكبير، طبرانى ج 12 ص 407.
25-مسند طيالسى متوفاى 204 ه ص 12. كنزالعمال ج 20 ص 161. مختصر تاريخ دمشق ، ج 2 ص 406. المطالب العاليه ، ابنحجر، ص 1254. در المنثور، سيوطى ، ج 1 ص 237. معجم الكبير، طبرانى ، ج 12 ص417.
26-مثير الغرام الساكن ، ص 300.
27-مجمع الزوائد، كتاب الخلاقه ، چاپ بيروت 1967 م ، ج 5 ص 245. اين روايتبا عبارات ديگرى در ج 4 ص 2 همين كتاب نيز آمده است . نيز: مسند احمد، ج 5 ص 224.مستدرك حاكم ، ج 5 ص 515.

Share