مسئول گروه به بزرگ روستا گفت: «آن ها آمدند توی روستای شما، اسرا را هم آوردند همین جا. برو بهشان بگو اگر گروگان ها همین امشب آزاد نشن، کاوه خودش میاد و آن وقت هرچه دیدند از چشم خودشان دیدند.» مأمور روستا و چندتا دیگر از اهالی به...
تشکیلات
گزارش ها و تحقیقات ثابت کرده که دو قاضی تخلف کرده اند. گفت: «باید علنی محاکمه بشوند تا همه ببیند نظام اسلامی اهل تســاهل بــا مسئــول خــاطی نیست.» هر دو محاکمه شدند؛ علنی.
می گفت: «برای تازه واردهای جنگ هم جزوه ی آموزشی می خواهیم. نیروها باید تشکیلاتی فکر کنند. بسیجی هایی که برمی گردند شهر، باید گروهان و گردان هر مسجد را درست کنند؛ اعزام مجددها هــــم بـــاید برگـــردند بـه یگان های خودشان، مثل...
قلاجه بود و سرمای استخوان سوزش . اورکت ها را آوردیم و بین بچه ها قسمت کردیم . نگرفت. گفت: «همه بپوشن . اگـه مونـد، مـن هـم می پوشم .» تا آن جا بودیم ، می لرزید از سرما.
با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس می رفت، نه شورای عالی دفاع. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت: «به دکتر بگو بیاد تهران.» گفتم: «عهد کرده با خودش، نمیاد.» گفت: «نه، بگو...
در این دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تک رَوى کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگى است. ما اگر امروز عملِ دسته جمعى نداشته باشیم کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! براى اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است.
حاجی خندید و گفت :« آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس»
بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و گفت: «رضایی بزنم یا می زنی؟»
مهدی بلند شد و اسلحه را گرفت و بدون یک کلمه اعتراض رفت سر پست. صبح زود، نگهبان پست بعدی آمد و سراغ آن بسیجی را گرفت و گفت: پس چرا دیشب من را بیدار نکردی؟ - پس کی را بیدار کردم؟ - نمیدانم، من که نبودم. وقتی فهمید فرمانده لشکر...
از جمله سیره های موفق فرماندهی و مدیریت در دوران دفاع مقدس که قابل الگوگیری برای مدیران و فرماندهان فعلی است، روحیه خط شکنی در همه زندگی است چه زندگی فردی و چه زندگی جمعی. کافی است مدیران و فرماندهان ما حق را بشناسند و با تمام...