بسم الله الرحمن الرحیم
اثرگذاری روی نیروها
کم کم همه ی بچه ها شده بودند مثل خود دکتر؛ لباس پوشیدنشان، سلاح دست گرفتنشان، حرف زدنشان. بعضی ها هم ریش شان را کوتاه نمی کردند تا بیشتر شبیه دکتر بشوند. بعدا که پخش شدیم جاهای مختلف بچه ها را از روی همین چیزها می شد پیدا کرد. یا مثلا از اینکه وقتی روی خاکریز راه می روند نه دولا می شوند و نه سرشان را می دزدند. ته نگاهشان را هم بگیری یک جایی آن دور دست ها گم می شود...
ولایت پذیری
با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس می رفت، نه شورای عالی دفاع. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت: «به دکتر بگو بیاد تهران.» گفتم: «عهد کرده با خودش، نمیاد.» گفت: «نه، بگو بیاد؛ امام دلش برای دکتر تنگ شده.» بهش گفتم.
گفت: «چشم؛ همین فردا میریم.»
عدم تبعیض
گفتـم: «دکتـرجـان!
جلسـه رو مـیذاریـم همیـن جـا، فقــط هواش خیلی گرمه. این پنکه هم جواب نمیده. ما صد، صد و پنجاه تا کولر اطراف ستاد داریم، اگه یکیش را بذاریم این اتاق... .»
گفت: «ببین، اگه میشه برای همه ی سنگرا کولر بذارید، بسم الله؛ آخریش هم اتاق من.»
ادبیات سازی
اوایـل که آمـده بود لبنان، بعضـی کلمـه های عربی را درسـت نمی گفت.
یک بار سـر کلاس کلمــه ای را غلـط گفتـه بـود، همـه ی بچه ها همان جور غلط می گفتند.
می دانستند و غلط می گفتند. امام موسی می گفت: «دکتر چمران یک عربی جدیدی توی این مدرسه درست کرد.»
--------------
بر گرفته شده از کتاب اسوه های تشکیلاتی