ضروریات دین/بخش اول

ضروری دین

قلمرو ضروری دین

روشن شد که منظور از دین در اصطلاح «ضروری دین»، اسلام است. حال برای شناخت قلمرو ضروری دین در احکام و عقاید اسلام، نخست باید اقسام اعتقادات اسلامی را بشناسیم.
دین مقدس اسلام از اعتقادات و احکام تشکیل شده که در بخش اعتقادات، از مکلف، ایمان و اعتقاد، و در بخش احکام نیز از مکلف، عمل خواسته شده است. در اعتقادات، تقلید جایز نیست و باید با دلیلهای عقلی و تفکر، به آن اعتقادات یقین پیدا کرد؛ اما در بخش احکام لازم نیست همه مسلمانان، توسط ادله شرعیه به احکام الهی برسند، بلکه می توانند با تقلید از صاحب نظران به وظایف خود، عمل کنند.
حال اقسام مسائل اعتقادی را بررسی خواهیم کرد تا روشن کنیم مرز ضروریات دین تا کجاست و ضروریات چه محدوده ای از دین اسلام را در بر می گیرد.

اقسام مسائل اعتقادی

مسائل اعتقادی دو گونه اند:
الف) اصول دین؛ انسان مسلمان باید به اصول دین یقین پیدا کند. این یقین باید بر اندیشه و دلایل عقلی مبتنی باشد. افزون بر این، هر مسلمانی باید به اصول دین اعتقاد تفصیلی داشته و به تک تک آنها معتقد باشد؛ زیرا اینها اصول اعتقادی دین است و اعتقاد به بعضی از آنها کفایت نمی کند.
این اصول، به طور کلی در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و می توان گفت اعتقاد عقلی به آنها، از ضروریات ادیان الهی است و هر کس برخی یا همه این اصول را نپذیرد و انکار کند، از قلمرو دین خارج است.
راه یافتن به دین اسلام، بر دو اصل اساسی استوار است:
در آغاز، اعتقاد به وحدانیت خداوند و اینکه تنها آفریننده جهان هستی اوست و شریکی ندارد. سپس، اعتقاد به اینکه خداوند، پیامبر اسلام را برای هدایت انسانها فرستاده است و آنچه او آورده، از قرآن و احکام دیگر، همگی حق محض است و اطاعت از آنها واجب است. برخی از فقها، معاد را نیز بر این دو اصل افزوده اند.
انسان باید برای جهان سرانجامی را به عنوان آخرت بپذیرد که در آن جهان به حساب اعمال انسانها رسیدگی خواهد شد. این سه اصل را با عناوین «توحید» و «نبوت» و «معاد» می شناسیم و آنها در تحقق دین، موضوعیت استقلالی دارند.
یادآوری این نکته ضروری است که انکار این اصول ـ هر چند از روی جهل قصوری باشد ـ موجب کفر است و هر کس به این اصول معتقد نباشد کافر خواهد بود. هر چند در آخرت، رفتار خداوند با اینان متفاوت است و گروهی به عنوان مستضعف، مشمول رحمت الهی می شوند و رفع عذاب از آنها باعث نمی شود که حکم کافر در دنیا بر آنها بار نشود.

ملاک ایمان و کفر در مسائل اعتقادی

«کفر» در لغت به معنای پوشاندن است؛ مثلاً وقتی گفته می شود «کَفَرتُ الشَّی ء» یعنی آن چیز را پوشاندم. با توجه به همین معنا، به کشاورز در زبان عربی «کافر» هم گفته می شود. کسی که خالق هستی را انکار کند یا نبوت پیامبر را نپذیرد، کافر خواهد بود و فرقی ندارد که این انکار، فقط زبانی یا هم زبانی و هم قلبی باشد. پس ملاک در حکم به کفر یا ایمان افراد، همان شهادتین و جحد و انکار لفظی آنهاست؛ زیرا افکار پنهان اشخاص بر دیگران پوشیده است و مسلمانان مأمور به ظاهرند و هر جا که علم داشتن به پنهان و واقع ممکن نیست، به مقتضای ظاهر عمل می کنند. از جمله در عدالت و پارسایی افراد، به عملکرد ظاهری آنان استناد می نمایند.
در کفر و ایمان نیز باید به اقرار شخص نگریست: اگر به توحید و نبوت پیامبر ایمان داشت و با شهادتین آن را اظهار کرد، مسلمان خواهد بود و تمام حقوق مسلمان را دارا خواهد شد. پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در آغاز بعثت، جهان را به شهادتین فراخواند و فرمود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» و نفرمود «اعتقدوا ان لا اله الاّ اللّه».
این سخن گرانبها که بر تارک جامعه بشری می درخشد، دربردارنده این حقیقت است که شهادت به یگانگی خداوند باعث مسلمان شدن است و تفتیش عقاید و تجسس در اعتقادات مردم، ممنوع است. این اصل مترقی، بر عملکرد قرون وسطایی کلیسا در تفتیش عقاید مردم خط بطلان کشیده است. به بخشی از روایاتی که ملاک کفر و ایمان را مطرح می کنند، توجه کنید.
«محمد بن یعقوب ـ رحمة الله علیه ـ عن محمد بن یحیی، عن احمد بن محبوب، عن ابی ایوب، عن محمد بن مسلم قال: سمعت ابا جعفر ـ علیه السلام ـ : یقول: کل شی ء یجرّه الاقرار و التسلیم فهو الایمان و کل شی ء یجرّه الانکار و الجحود فهو الکفر.»(1)
«امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: هر چه اقرار و تسلیم در پی داشته باشد، ایمان است و هر چه انکار و جحود در پی داشته باشد، کفر است.»
«عن داود بن کثیر الرقّی قال: قلت لابی عبداللّه ـ علیه السلام ـ سنن رسول اللّه ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ کفرائض اللّه عز و جل؟ فقال ان اللّه عز و جل فرض فرائض موجبات علی العباد فمن ترک فریضة من الموجبات فلم یعمل بها و جحدها کان کافراً و امر رسول اللّه بامور کلّها حسنة فلیس من ترک بعض ما امراللّه عز و جل به عباده من الطاعة بکافر و لکنّه تارِکٌ للفضل منقوص من الخیر.»(2)
«داود بن کثیر رقّی می گوید: به امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض کردم: آیا سنتهای پیامبر مثل واجبات و دستورهای الهی است؟ حضرت فرمود: خداوند متعال چیزهایی را بر بندگان واجب فرموده است. کسی که یکی از آنها را ترک کند و انکار نماید، کافر می شود. پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نیز به اموری دستور فرموده اند که همه نیک است. پس این گونه نیست که اگر کسی برخی از دستورهای الهی را ترک نماید، کافر شود؛ بلکه گاه، مستحبات را ترک کرده و ثواب و خیر را از دست داده است.»
در روایات بالا اقرار و تسلیم موجب ایمان، و انکار و جحد باعث کفر شمرده شده است و در روایت دوم، ترک واجبات به تنهایی موجب کفر شمرده نشده، بلکه افزون بر ترک واجبات، بر انکار نیز تأکید شده است.
«عن ابن بکیر عن زرارة عن ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: لو انّ العباد اذا اجهلوا وقفوا و لم یجحدوا لم یکفروا.»(3)
دلالت این روایت صریح تر است؛ زیرا می فرماید اگر انسان در مسئله ای که نمی داند جزء دین است یا نه، توقف کند و انکار نکند کافر نمی شود. پس ملاک کفر، انکار است و تا زمانی که کار به انکار نکشیده به کفر حکم نمی شود.
«عن حسن بن علی بن شعبه فی تحف العقول عن الصادق ـ علیه السلام ـ : فمعنی الکفر کل معصیة عصی اللّه بها بجهة الجحد و الانکار و الاستخفاف و التهاون فی کلّ مادقّ و جلّ و فاعله کافر ... الی ان قال: فان کان هو الذی مال بهواه الی وجه من وجوه المعصیة لجهة الجحود و الاستخفاف و التهاون فقد کفر.»(4)
«عن الصادق ـ علیه السلام ـ ... صفة الخروج من الایمان و قد یخرج من الایمان بخمس جهات من الفعل کلّها متشابهات معروفات، الکفر و الشرک و الضلال و الفسق و رکوب النار فمعنی الکفر کل معصیة عصی اللّه بها بجهة الجحد و الانکار و الاستخفاف و التهاون فی کل مادقّ و جلّ و فاعله کافر ... .»(5)
امام صادق ـ علیه السلام ـ پس از ذکر اسباب خروج از ایمان می فرماید: معنای کفر، هر معصیتی است که از روی انکار و سبک شمردن دین و سستی در آن باشد.
این دو حدیث شریف، اسباب خروج از «ایمان» را که بعد از «اسلام» در دایره محدودتری قرار دارد، ذکر می کند و کفر را مشروط به جحد و انکار نموده است.
علامه مجلسی می فرماید:
«والاسلام هو الاذعان الظاهری باللّه و رسوله و عدم انکار ما علم ضرورة من دین الاسلام فلا یشترط فیه ولایة الائمة و لا الاقرار القلبی فیدخل فیه المنافقون و جمیع فرق المسلمین ممّن یظهر الشهادتین عدا النواصب و الغلاة و المجسمة و من اتی بما یخرجه من الدین کعبادة الاصنام و القاء المصحف فی القاذورات عمداً ...
ثم انّه ذکر من الثمرات المترتبة علی الاسلام ثلاثة: الاوّل حقن الدم قال فی القاموس "حَقَنَه یَحْقِنُه = حَسَبَه یَحسِبُهُ" انتهی و ترتب هذه الفایدة علی الاسلام الظاهری ظاهرٌ لانّ فی صدرالاسلام و زمن رسول اللّه کانوا یکتفون فی کف الید عن قتل الکفار باظهارهم الشهادتین و بعده ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ لمّا حصلت الشبهة بین الامة و اختلفوا فی الامامة خرجت عن کونه من ضروریات دین الاسلام فدم المخالفین و سایر فرق المسلمین محفوظة الاّ الخوارج و النواصب ... الثانی: اداء الامانة و ظاهره عدم وجوب رد ودیعة من لم یظهر الاسلام ... و هو خلاف المشهور و اکثر الاخبار فان المشهور بین الاصحاب ردّ الودیعة و لو کان المودّع کافراً، الثالث: استحلال الفرج بالاسلام فیدل علی عدم جواز نکاح الکافرة مطلقاً و کذا الکافر.»(6)
ایشان اسلام را همان اعتراف و اذعان ظاهری به خدا و رسول می داند، به شرطی که چیزی از ضروریات دین اسلام را انکار نکند. اقرار قلبی در اسلام شخص، لازم نیست و چون ولایت از ضروریات نیست، ولایت ائمه هم شرط نیست. به همین سبب منافقان و تمام فرقه های مسلمان فقط به همان شهادتینی که بر زبان جاری کردند در آن داخل اند؛ اما «نواصب» و «غُلات» و «مجسّمه» به دلیل خاص خارج اند؛ چون انکار ضروری کرده اند؛ زیرا دوستی اهل بیت از ضروریات دین اسلام است و آنان به دوستی ائمه معتقد نیستند؛ بلکه دشمنی می ورزند.
گاه انجام کاری باعث خروج از دین می شود؛ مانند عبادت کردن بتها. در این مثال، باید دقت شود که با عبادت غیرخدا به فعل خاص، کفر لازم نمی آید؛ بلکه قطعاً انکار خداوند و قصد عبادتِ غیرخدا، شرط است. زیرا اگر گفتیم فعل عبادت به تنهایی و بدون دخالت شرط دیگر باعث کفر است، باید به کفر تمام کسانی که صورت فعل عبادت را برای غیرخدا به جا می آورند، حکم کنیم. شهید ثانی در شرح لمعه می فرماید:
«و فی حکم الصنم ما یقصد به العبادة للمسجود له فلو کان لمجرّد التعظیم مع اعتقاد عدم استحقاقه للعبادة لم یکن کفراً بل بدعة قبیحة و ان استحقّ التعظیم بغیر هذا النوع، لان الله تعالی لم ینصب السجود تعظیماً لغیره.»(7)
«اگر انسان برای مسجود، قصد عبادت نماید، حکم آن، حکم بُت است. پس اگر سجده یا رکوع فقط برای احترام باشد و شخص، اعتقاد داشته باشد که طرف، مستحق عبادت نیست، باعث کفر نمی شود؛ ولی بدعت زشتی است، هر چند طرف، مستحق احترام به گونه ای دیگر باشد؛ زیرا خداوند سجده را فقط برای خود سزاوار دانسته است.»
برخی انسانها به هنگام احترام در مقابل دیگران رکوع می کنند و بدیهی است که کسی آنها را کافر ندانسته است؛ زیرا قصد این افراد عبادت نیست، بلکه صرفاً احترام است. برخی از شیعیان به سبب ارادت به امامان و امام زادگان، در مقابل ضریح آنان و در آستانه در، سجده می کنند و مسلم است که سجده، عبادت است؛ اما کسی به کفر آنان (در مذهب شیعه) حکم نکرده است؛ زیرا قصد آنان فقط احترام است نه پرستش! پس باید گفت کفری که با فعل خاص پیش می آید، متفرع بر قصد عبادت غیرخدا و انکار خداوند است.
در برخی روایات آمده است که ارتکاب گناهان کبیره، به تنهایی باعث خروج از دین اسلام نیست، بلکه قصد استحلال در آن شرط است:
«عن عبداللّه بن سنان قال: سألت ابا عبدالله ـ علیه السلام ـ عن الرجل یرتکب الکبیرة فیموت هل یخرجه ذلک من الاسلام و ان عذّب کان عذابه کعذاب المشرکین ام له مدّة و انقطاعٌ؟ فقال ـ علیه السلام ـ : من ارتکب کبیرة فزعم اَنّها حلال اخرجه ذلک عن الاسلام و عذّب اشدّ العذاب... .»(8)
«عبدالله بن سنان می گوید از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم: مردی مرتکب گناه کبیره می شود و می میرد. آیا از اسلام خارج می شود و عذاب مشرکین را دارد یا عذاب او در مدت محدودی است؟ فرمودند: کسی که گناه کبیره را به عنوان حلال انجام دهد از اسلام بیرون است ... .»
ب) فرعیات اصول دین؛ مانند دانستن مفصّل مسائل برزخ و صراط و خصوصیات بهشت و جهنم. چون اصل دین به این مسائل بستگی ندارد، لازم نیست دانسته شود و به آنها اعتقاد جزمی تفصیلی پیدا شود.
اصل دین همانهایی بود که در گونه نخست آمد و اگر فرد، غیر از آن دو یا سه اصل را نشناسد و نداند، ایمانش درست است، هر چند اگر این مسائل را بداند، ایمانش افزون خواهد شد. گذشته از این، در مسائل غیر اصولی، تعبّد و تسلیم به ادله نقلی شرعی جایز است؛ چرا که در این مسائل آنچه از مسلمان خواسته شده است، اعتقاد است نه یقین پیدا کردن. اما اگر یقین پیدا کرد و بالاتر از آن، جزء مسائل بدیهی دین شد، اعتقاد تفصیلی به آن واجب می شود و انکار آن نیز جایز نخواهد بود.
اگر فرد، به مسائل گونه دوم گمان معتبر پیدا کرد، باز لازم است که به آن معتقد شود؛ مانند اینکه شخصی با خبر موثق از ائمه معصومین، به مطلبی در معاد گمان قوی پیدا کند. اما اگر در این مسائل برای فرد گمان ضعیف پیدا شد، سزاوار نیست به آن معتقد شود؛ مانند وقتی که روایت ضعیفی برای او نقل شود.
وظیفه کسی که این تفصیلات را نمی داند چیست؟ از آنجا که در این گونه مسائل، از مسلمانان اعتقاد خواسته شده است نه شناخت مفصل، پس باید به این مسائل، همان گونه که در واقع هست، اعتقاد پیدا کند. مثلاً اگر خبر ضعیفی برای ما نقل شد و با آن، گمان ضعیفی به واقعی بودنش پیدا کردیم، لازم نیست به مضمون آن معتقد شویم؛ بلکه باید بگوییم ما به آنچه در واقع است، هرگونه که هست، اعتقاد داریم. این گونه اعتقاد و شناخت را «اعتقاد اجمالی» می گویند.
برخی از علما بر این باورند که حتی در صورت رسیدن به دلیل ظنی معتبر، لازم نیست به آن معتقد شد؛ بلکه می توان به واقع امر، همان طور که هست، معتقد شد؛ اما نمی توان این دلیل ظنی را رد یا انکار کرد؛ زیرا ظن قوی با ادله شرعی حجت است و نمی توان بی دلیل آن را رد کرد.
مسائل ضروری دین از قبیل گونه دوم اند که در ادامه به توضیح و شرح دقیق آن می پردازیم.

 


پی نوشت:
1- وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، حر عاملی، ج 1، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی و محمد رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ه.ق، ص 20.
2- همان.
3- اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 4، ص 101، ح 19.
4- تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن علی بن شعبه الحرانی، چاپ پنجم، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1394 ه.ق، ص 242.
5- همان.
6- بحارالانوار، ج 68، باب 24، ح 3.
7- الروضة البهیّه فی شرح اللمعة الدمشقیه، زین الدین الجبعی العاملی، ج 2، چاپ سوم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1367 ه.ش، ص 391.
8- اصول کافی، محمد یعقوب کلینی، ج 3، ص 389.
--------------------------------
منبع: مجله  فرهنگ جهاد  پاییز و زمستان 1382، شماره 33 و 34، ضروریات دین

Share