در روایات مختلف هم آمده است که انسان دارای دو نوع پدر است. یکی آنکه باعث و منشأ تولّد و پیدایش انسان است و دیگری، آنکه عهده دار تربیت و کمال روحی و معنوی اوست. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه؛ من و علی دو پدر این امّت هستیم.»
در روایات مختلف آمده است که انسان دارای دو نوع پدر است؛ یکی آنکه باعث و منشأ تولّد و پیدایش انسان است و دیگری آنکه عهده دار تربیت و کمال روحی و معنوی اوست.
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمودند:
«أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه؛[1]
من و علی دو پدر این امّت هستیم.»
در نهمین روز از ماه صفر، در سال یازدهم هجری، یعنی نوزده روز مانده تا پایان عمر پیامبر اکرم(ص)، بلال حبشی را به سراغ علی(ع) می فرستند تا به نزد رسول خدا(ص) بیایندد. بلال به سوی خانه علی(ع) می رود و ایشان را خبر می کند. وقتی علی(ع) نزد پیامبر(ص)
مدند و نشستند، حضرت به ایشان فرمودند:
«ای علی! إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَانِی مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِرِسَالَه...؛[2]
اکنون جبرئیل نزد من بود و از سوی خداوند نامه ای برای من آورد. در این نامه آمده است که من تو را نزد مردم بفرستم تا پیامی را برای مردم بازگو کنی.» پیامبر(ص) پیام را به علی(ع) می گویند تا آن را برای مردم بیان کند.
بلال به همه مردم خبر می دهد تا در مسجد جمع شوند. علی(ع) وارد مسجد شده و چنان که پیامبر(ص) فرموده بودند، بر منبر نشستند و فرمودند:
«أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَیهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیه...؛[3]
آگاه باشید هر کس عاقّ پدر و مادرش شود، لعنت خدا بر او باد. آگاه باشید هر کس از مولای خود ببُرد (اطاعت نکند) لعنت خدا شامل حال او می شود. بدانید هر کس اجر و مزد کارگری را ندهد، لعنت خدا بر او باد.»
در این هنگام، عمربن خطّاب از جا برمی خیزد و رو به علی(ع) کرده و می گوید:
سخنی سر بسته آوردی؛ آیا تفسیر و شرحی دارد؟
علی(ع) جواب می دهند: «خدا و رسولش بر تفسیر آن آگاهی بیشتری دارند.»
همگی به سراغ پیامبر(ص) می روند تا تفسیر پیام را بشنوند. پیامبر(ص) فرمودند:
«هر کس عاقّ والدینش شود، لعنت خدا بر او باد! بدانید که من و علی پدران این امّت هستیم. هر کس عاقّ ما شود، لعنت خدا بر او باد!»
دیگر اینکه؛ هر کس از مولای خود اطاعت نکند، لعنت خدا بر او باد! بدانید که هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست و هر کس از او اطاعت نکند، لعنت خدا بر او باد!
و دیگر اینکه؛ هرکس اجر کسی را که اجیر کرده، ندهد، لعنت خدا بر او باد! بدانید که خداوند محبّت و دوستی خاندانم را مزد رسالت من قرار داده است و هر کس اجر مرا ندهد و با خاندانم مهربان نباشد، لعنت خدا بر او باد!
«مَنْ سَبَّ أَبَوَیهِ فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ أَنَا أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکمْ أَنِّی وَ عَلِیاً أَبَوَا الْمُؤْمِنِینَ فَمَنْ سَبَّ أَحَدَنَا فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّه؛
هر کس والدینش را دشنام دهد پس لعنت خدا بر او باد! و من خداوند و شما را شاهد می گیرم که من و علی پدران مؤمنان هستیم. پس هر کس به یکی از ما دشنام دهد، پس لعنت خداوند بر او باد!»
حضرت رسول اکرم(ص)، پیام نازله از سوی خداوند را، حسب مأموریت اعلام شده به مردم ابلاغ فرمودند. در واقع باید متذکّر شد که اعلام مقام و شأن پدری حضرت رسول اکرم(ص) و پسر عمّش، علیّ بن ابی طالب(ع)، جَعل خداوند متعال است. واضح است که تا به حقیقت، مسمّای اسمی حاضر و حاصل نشده باشد، اسم از سوی خداوند اعلام و ابلاغ نمی شود. این اسم، در خود و با خود، حقیقت و مُسمّای جعل شده را داراست. ضمن آنکه، این امر، به دلیل نسبتی که به منبع وحیانی و حقیقی پیدا می کند، پیراسته و فارغ از هرگونه تعارف یا امر اعتباری میرنده یا وابستگی به جهان و زمان فانی است.
این حقیقت، علی الدّوام، درباره حضرات معصومان، محمّد(ص) و علی(ع) تا به وقت دمیدن صور جاری و پابرجاست؛ در حالی که در عصر حضرت نبیّ اکرم(ص) و پس از آن، بر اثر غفلت از منشأ وحیانی کلام و آنچه که جعل حضرت حق بود، مردم حقّ موضوع را به جا نیاورده و در اثر دسیسه شیطان، خبر غیبی را مشمول امری اعتباری، این جهانی، بشری و حاصل آمده از تعصّب و وابستگی خویشی دانسته و آن را یله گذاشتند و درباره اش ظلم روا داشتند.
اصبغ بن نباته، صحابی عالی مقام، ماجرای رفته در آخرین روزهای حیات حضرت امیر(ع) را چنین بیان می کند:
چون ابن ملجم بر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) ضربت زد ما چند نفر از یاران، من و حارث (بن عبد اللَّه اعور) و سوید بن غفله و گروهی دیگر، صبح زود به دیدن آن حضرت رفتیم، بر در خانه نشستیم و صدای گریه از خانه شنیدیم و ما نیز گریستیم، امام حسن مجتبی(ع) از خانه بیرون آمد و فرمود: امیر المؤمنین(ع) می فرماید: به خانه های خود بروید.
به جز من همه رفتند، و صدای گریه و ناله از منزل آن حضرت بلند شدند و من نیز گریه کردم، امام حسن(ع) بیرون آمدند و فرمودند: «مگر نگفتم بروید؟» عرض کردم: نه، به خدا سوگند ای پسر رسول خدا نفسم با من یاری نمی کند و پاهایم بار تنم را نمی کشد که بروم جز اینکه امیرالمؤمنین(ع) را ببینم.
حضرت اندکی درنگ کردند و درون خانه رفتند، چیزی نگذشت که بیرون آمدند و به من فرمودند: «داخل شو»، پس بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شدم. دیدم حضرت تکیه داده و دستمالی زرد بر سر مبارک بسته و از کثرت خونریزی رنگ چهره مبارکش به قدری زرد شده بود که نمی دانم صورت مبارکش زردتر بود یا دستمالی که به سر بسته بود. خود را به روی حضرت انداختم و او را بوسیدم و گریستم. به من فرمودند: «اصبغ! گریه مکن، به خدا سوگند به بهشت می روم»، عرض کردم:
فدایت شوم به خدا سوگند می دانم که شما به بهشت می روید و همانا گریه من به خاطر آن است که شما را از دست می دهم. ای امیرالمؤمنین! فدایت شوم! یکی از احادیثی را که از رسول خدا(ص) شنیده ای برایم بازگو که من فکر کنم از این روز به بعد دیگر نتوانم از شما حدیثی بشنوم. فرمود: «آری ای اصبغ؛ روزی رسول خدا(ص) مرا فرا خواند و فرمود: ای علی برو به مسجد من، سپس بر منبر بالا می روی و مردم را به سوی خود فرا می خوانی، پس حمد و ثنای خدا ـ عزّ و جلّ ـ به جای می آوری و درود فراوان بر من می فرستی آنگاه می گویی: ای مردم، من فرستاده رسول خدا به سوی شما هستم، و ایشان به شما می فرماید: «آگاه باشید، لعنت خدا بر کسی که عاقّ والدینش شود و آگاه باشید! هر کس از مولای خود اطاعت نکند، لعنت خدا بر او باد! آگاه باشید هر کس اجر کسی را که اجیر کرده ندهد، لعنت خدا بر او باد!
ای اصبغ، من آنچه را بدان حبیبم رسول خدا(ص) امر کرده بود، انجام دادم. کسی از انتهای مسجد برخاست و گفت: یا اباالحسن! سه عبارت را به نحو ایجاز و خلاصه گفتی، پس آنها را برای ما شرح بده، پس جوابی ندادم تا به محضر رسول خدا(ص) رسیدم و گفتم ماجرای آن مرد را.
اصبغ گفت: «علی(ع) دستم را گرفت و به من فرمود: «ای اصبغ! دستت را دراز کن، وقتی دستم را دراز کردم یکی از انگشتانم را دستشان گذاشتند و فرمودند: «اصبغ! رسول خدا(ص) به همین شکل یکی از انگشتان من را در دستشان گذاشتند و فرمودند: یا ابالحسن! بدان من و تو پدران این امّتیم، هر که را ما عاقّ کنیم، لعنت خدا بر او خداهد بود و بدان، من و تو مولای این امّتیم، هر کس از ما اطاعت نکند، لعنت خدا بر او خواهد بود. بدان من و تو اجیران این امّتیم و هر کس درباره اجرت ما ظلم کند، لعنت خدا بر او خواهد بود. سپس فرمودند: «آمین و من هم آمین گفتم.»[4]
امام علی(ع) در آخرین ساعات از حیات پر برکتش، هنگام نقل ماجرای رفته، تأکید می فرمایند که: «من آنچه را که حبیبم رسول خدا(ص) به من امر فرموده بود، انجام دادم.»
بر هیچ کس پوشیده نیست که به تأیید قرآن، رسول خدا(ص) «وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی؛[5] هرگز دوست شما (محمّد) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید و آنچه آورده، چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است.»
حضرت امام علی(ع) در آخرین ماه مبارک رمضان از حیاتشان نیز، یک بار دیگر با گسیل داشتن امام حسن(ع) به مسجد و در جمع حاضران، پیام رسول خدا(ص) را ابلاغ فرمودند و حتّی خودشان در جمع مردم و برای رفع شبهه ماجرای رفته را بازگو فرمودند و اضافه کردند:
«سَمِعْتُ قَائِلَینِ یقُولَانِ مَعِی آمِینَ فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِلَانِ مَعِی آمِینَ قَالَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکائِیلُ؛[6]
و صدای دو گوینده را شنیدم که هم نوای با من می گفتند: «آمین» به پیغمبر خدا(ص) عرض کردم: این دو که با من آمین می گفتند، چه کسانی بودند؟ فرمود: جبرئیل و میکائیل بودند.»
نکته زیبا اینجاست که پس از ایشان، حضرت فاطمه زهرا (س) و سایر حضرت معصومان، یک به یک تا به امام حسن عسکری(ع) در این باره سخن فرموده و بر آن تأکید داشته اند:
«وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِی، یقِیمَانِ أَوَدَهُمْ وَ ینْقِذَانِهِمْ مِنَ الْعَذَابِ الدَّائِمِ إِنْ أَطَاعُوهُمَا، وَ یبِیحَانِهِمُ النَّعِیمَ الدَّائِمَ إِنْ وَافَقُوهُمَا؛[7]
حضرت فاطمه (س) فرمود: محمّد و علی(ع) پدران این امّتند که کژی های آنها را راست می کنند؛ اگر از آن دو اطاعت کنند از عذاب همیشگی رهایشان می سازند و اگر با آن دو موافقت نمایند، نعمت جاویدان را در اختیارشان می گذارند.»
حدیث مورد گفت وگو، مشهور در میان مصادر شیعه و سنّی است. در بحارالانوار دو باب برای همین عنوان باز شده است[8] و به جز روایات نقل شده از سوی اهل سنّت[9] بیش از بیست حدیث از انواع روایات (مرسل و مسند) در آن گرد آمده است.
آنچه که باعث جعل تکلیف می شود، ناظر بر وجود حقّی است که فراهم آمده است. این دو، یعنی حقّ و تکلیف با هم تلازم دارند.
حقّ پدر نسبی که الزاماً ولایت ایشان بر فرزندان جسمانی را در پی دارد، به نقش وی در خلقت فرزند معطوف است. چنانچه پدر و مادر متحمّل زاد و ولد و رشد و تربیت طفل نمی شدند، آن طفل زاده نمی شد یا در اثر ناتوانی در همان ماه های اولیّه پس از تولّد از بین می رفت. بدین سبب، فرزندان قادر به جبران حتّی یک روز از رنج و تعبی که مادر در هنگام تولّد طفل خود متحمّل شده نیستند. با این همه، هیچ پدر و مادری، متضمّن عاقبت و بهشت و دوزخ اطفال خود نیست. در حالی که به قول رسول خدا(ص)، پدران امّت یعنی حضرت معصومان(ع)، منجیّ فرزندان از آتش و رهنمون آنها به بهشتند.
«وَ قَالَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یقُولُ أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَیهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَی وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَی دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِیةِ بِخِیارِ الْأَحْرَارِ؛[10]
علیّ بن ابی طالب فرمود: شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود: من و علی دو پدر این امّت هستیم و حقّ ما بر این امّت، از حقّ پدر نسبی شان بیشتر است؛ زیرا اگر از ما اطاعت نمایند، آنان را از آتش نجات می دهیم و به بهشت رهنمون می شویم و از راه بندگی خدای متعال، آنان را به برگزیدگان آزاده ملحق می نماییم.»
شاید بتوان گفت، «جهنّم»، بازگشت و نتیجه غایی عاقّ والدین شدن جمیع خلق روزگار است. گویا این نسبت ثابت خداوند یکتا است که ظالم به حقّ والدین و عاقّ شدن فرزندان، لاجرم ابتلای به عذاب و دوزخ را در پی دارد. مرتبه نازله این عاقّ به پدر و مادر نسبی و جسمی و مرتبه عالی آن به «عاقّ» پدران حقیقی، یعنی محمّد و آل محمّد(ص) برگشت می کند.
عاقّ در لغت، به معنی «ناخوش دارنده»، نافرمانی و سرکشی با پدر و مادر آمده است.[11]
«قَالَ جَبْرَئِیلُ(ع) للنّبی(ص): وَ الَّذِی بَعَثَک بِالْحَقِّ نَبِیاً لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ یحِبُّونَ عَلِیاً کمَا یحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ لَمَا خَلَقَ اللَّهُ نَاراً؛[12]
جبرئیل(ع) به پیامبر اکرم(ص) فرمود: قسم به کسی که تو را به نبوّت برگزیده، اگر اهل زمین، علی را چون آسمانیان دوست می داشتند، خداوند هرگز جهنّم را خلق نمی کرد.»
پی نوشت:
[1] مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، ج 16، ص 95، باب 6؛ عیون اخبار الرّضا (ع)، ج 2، ص 86.
[2] همان، ج 22، ص 489
[3] همان، ج 40، ص 45؛ جامع احادیث شیعه، ج 19، ص 18.
[4] بحار الأنوار، نشر دار إحیاء التراث العربی (بیروت)، ج 40، ص: 45.
[5] سوره نجم، آیات 3و 4.
[6] این بابویه، محمّد بن علی، معانی الأخبار، ترجمه عبدالعلی محمّدی شاهروی، نشر دارالکتب الاسلامیّه، ج 1، باب 53، صص 275- 274
[7] تفسیر الامام (تفسیر منسوب به امام حسن عسکری)، ص 133
[8] مجلسی، همان، تهران، نشر اسلامیّه، چاپ بیست و سوم، سال 1385، ج 36، ص 5 و 275.
[9] ر.ک. همین دو باب در بحارالانوار.
[10] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ص330.
[11] لغتنامه دهخدا.
[12] ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، نشر علّامه ژ، متن عربی، ج 3، ص 200؛ استرآبادی، علی، تأویل الآیات الظّاهره فی فضائل العتره الطاهره، موسسه نشر اسلامی، ذیل تأویل سوره اخلاص، ص 823.
-----------------------------
منبع: موعود، اردیبهشت ماه سال 1393 شماره 154و155