اشعار مناجات با امام زمان ارواحنا فداه در ایام فاطمیه
در این بخش از ضیاءالصالحین، به مناسبت ایام فاطمیه ، اشعار مناجات با امام زمان ارواحنا فداه را با علاقه مندان به اشتراک می گذاریم. در ادامه با ما همراه باشید.
«اشعار مناجات با امام زمان عجل الله فرجه در ایام فاطمیه»
دوباره بزم عزا باز مرثیه خوانی
دوباره سفره روضه دوباره مهمانی
سلام حضرت صاحب عزا که از چشمت
جدا نخواهد شد ابر های بارانی
در این مقام که تنها برای محرم هاست
سپاس از این که مرا اهل خویش می دانی
تو ارث برده ای از مادت که روز و شبت
چنین اجین شده با گریه های طولانی
دوباره روضه بخوان تا که بشکند قلبت
دوباره اه بکش تا مرا بسوزانی
بگو به مردم نامرد شهر پیغمبر
کجاست غیرتتان پس چه شد مسلمانی
بهشت سوخته اتش جهنم اه
فرشته ای وسط شعله های شیطانی
با دو تا چشم و هفت دریا اشک
فاطمیه شروع شد با اشک
باز با گریه ی امام زمان
می شود کار اهل دنیا اشک
آه صاحب عزا! بیا که شده
سهمم از دوری تو تنها اشک
باز هم فاطمیه آمده و
می شوم مثل تو سراپا اشک
در عزاداریت شریکم کن
از شما روضه خوانی، از ما اشک
دلت از غصه های مولا خون
چشمت از ناله های زهرا اشک
(وای مادر) بگو که غرق کند
مردم چشمهای ما را اشک
بگو از مادری که خورد زمین
تا بریزم چو آسمانها اشک
هرچه خون می چکید از مسمار
ریخت از چشمهای مولا اشک
رضا تاجیک
دلگرمی این روز های سرد برگرد
ای سرخیه گل های خشک و زرد برگرد
اسان ندارد بی تو هر چه سخت باز ا
درمان ندارد بی تو هر چه درد برگرد
اشکو علیک از جهان خالی از مرد
با سیصد و با سیزده تا مرد برگرد
از عاشقی سر شار م و چون اهل کوفه
پشت تو را خالی نخواهم کرد برگرد
مایی ان روزی که شاید خاک باشم
تا پر کشم بر دامنت چون گرد برگرد
دنبال تو در کوچه های فاطمیه
حیران شدم چون عابری شب گرد برگرد
ای دست قهار خدا تا که بگیری
کفاره سیلی ان نامرد برگرد
زینب فقط میداند ان بلوای کوچه
شب ها چه بر روز حسن اورد برگرد
یک حرف می ماند برایم یابن زهرا
برگرد جان مادرت برگرد برگرد
محمد بیابانی
عمری که بی تو رفت یقینا حرام شد
امسال هم خیال ظهور تو خام شد
با جمعه سال امد و با جمعه هم گذشت
یک سال دیگر امد و بی تو تمام شد
زیبا ترین زمان زبان دل من است
ان لحظه ها که با تو دمی هم کلام شد
خوبی نداشتم بدی ام را حلال کن
آقا دوباره وقت گذشت از غلام شد
این چند ساله فاطمیه حسن مطلع و
این روضه های هر شبه حسن ختام شد
روضه بخوان که سیر شود دیده ام ز اشک
چشم گرسنه با ز زمان طعام شد
از خانه ای بگو که به دستان شعله سوخت
از خانه ای که دور و برش ازدحام شد
از حرمتی که بعد پیمبر شکسته شد
از دخترش که دیگر بی احترام شد
ای منتقم به پهلوی زخمی مادرت
دیگر بیا که زمان قیام شد
محمد بیابانی
می خوانم از سوز جگر آقا ببخشید
از غصه شد خاکم به سر آقا ببخشید
با هیزم و اتش به قصد کشت ابلیس
شد سوی جنت حمله ور آقا ببخشید
راه نجاتی پشت در پیدا نمی کرد
هر قدر می زد بال و پر آقا ببخشید
سینه سپر امد به یاری علی
اه از ان لگد تا شد سپر آقا ببخشید
در کنده شد از جا و بار شیشه اش ریخت
در زیر پای چل نفر آقا ببخشید
هم ریشه های رو سری هم پیروهن سوخت
از شعله های روی در آقا ببخشید
در خانه اش بر اولین مظلوم عالم
بی حرمتی شد اینقدر آقا ببخشید
پای برهنه بی عبا با دست بسته
در کوچه ها با چشم تر آقا ببخشید
هر قدر میزد هر کسی با هر سلاحی
میزد مغیره بیشتر آقا ببخشید
با هم تبانی کرده اند انگار از پیش
میخ در و تیر سپر آقا ببخشید
امروز مادر سینه اش شد خورد از در
از نعل ها فردا پسر آقا ببخشید
محمد بیابانی
پر از حاجتم حاجتم را روا کن
گره های کوره مرا باز وا کن
دلی بی قرارم قرار دلم شو
غبارم مرا خاک پا کن
میان قنوتت میان نمازت
مرا هم دعا کن مراهم دعا کن
فقط خوب ها نه کمی مال من باش
بد و خوب را کم تر از هم سوا کن
دو دست پر از خواهشم را بگیر و
اگر که دلت امد ان دم رها کن
شبی بین روضه بگو وای مادر
شبی بین ما مادرت را صدا کن
همان جا جدا کن ز تن روح ما را
و این جسم را خاک در کربلا کن
محمد بیابانی
عزادار این روز های غریبی
دمی هم ز شادی نداری نصیبی
گل فاطمه حتم دارم نخواند
بدون گل روی تو عندلیبی
گمانم که در گریه کن های عالم
تو در گریه کردن بدون رقیبی
اگر چه بعید است با ما نشینی
در این روضه حس می کنم که قریبی
تو هم با یتیمان فردای زهرا
در این روز های فردا گرم امن یجیبی
به قربان جدت که در خانه دارد
مریضی که دیگر ندارد طبیبی
نبیند کسی کاش بی مادری را
چه حال غریبی چه حس عجیبی
هر وقت دل بهانه یاد تو را گرفت
شادی از ان بلند شد و غصه جا گرفت
ابریست اسمان دل بی قرار تو
بی خود نبود اگر که دوباره هوا گرفت
گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی
چشمم ز اشک خشک شد آقا صدا گرفت
تو سوختی که سینه ام اتش گرفته است
تو روضه خوانده ای اگر این روضه پا گرفت
امروز هم بیا و بگو وای مادرم
اخر مریض خانه مولا شفا گرفت
راحت شدند اهل مدینه ز رفتنم
این خانه علیست که دیگر عزا گرفت
در اخرین وصیت زهرا دل علی
از روضه های زینب و کرب و بلا گرفت
جاده رفیق راه مرا زیر پا گرفت
از من تمام دار و ندار مرا گرفت
رد ترک به اینه ام بیشتر شده
با هر تکان تمام محله صدا گرفت
از انچه ترس داشتم امد سرم چه زود
غم حجله بست و بی کسی ام را عزا گرفت
از خانه در نیامده تا مسجد انقدر
اشوب و اضطراب دلم را فرا گرفت
از هر که التماس دعا داشتم عجیب
و ان نیش خند ز خیبر گشا گرفت
پیچید مرگ نسخه بیمار من چه زود
از من تمام دل خوشی ام را چرا گرفت
این شهر بی حساب حساب تو را رسید
از پای رو سری تو اتش که پا گرفت
در بیت وحی از تو تقاص مرا چه سخت
قنفذ جدا گرفت مغیره جدا گرفت
خنجر غلاف چکمه پا تازیانه میخ
حورای من پرت به لب چند جا گرفت
انداختم عمامه گریبان دریدم
از این سکوت تلخ دل مرتضی گرفت
این خانه بود صبح پر از عطر زندگی
برخیز گرد مرگ همه خانه را گرفت
ای رو به قبله روی علی را زمین نزن
پلکی به هم بزن نفس بچه ها گرفت
تا خواستم ملحفه بر دارم از رویت
با گریه زینب آمد و دست مرا گرفت
من پسر خون خدا مهدی ام
طالب خون شهدا مهدی ام
مادر من مادر خون خداست
مادر من ائمه را مقتداست
مادر من ام ابیها بود
مادر من حضرت زهرا بود
مادر من بهشت احمد بود
روح دو پهلوی محمد بود
مادر من سید الانبیاست
دائره المعارف کبریاست
مادر من اسوه صبر و رضاست
اینه پیمبر و مرتضاست
مادر من روح نماز شب است
حاصلی از تربیتش زینب است
مادر من حسین می پرورد
دامن پاک او حسن پرورد
مادر من دست ید الله بود
دست مگو هست ید الله بود
مادر من بود و نبود علیست
مادر من یاس کبود علیست
مادر من فدایی حیدر است
شاهد او ناله پشت در است
مادر من کیست امید علی
مادر اولین شهید علی
مادر من چو مرغ بی بال شد
مثل کتاب وحی پامال شد
حیف از ان نخل که بی برگ شد
اول زندگی جوان مرگ شد
حیف که ناموس خدا را زدند
مادر مظلومه ما را زدند
حیف از ان سینه که در خون نشست
حیف از ان دست که دشمن شکست
استاد غلامرضا سازگار
خریدنی نشیدم و ز قیمت افتادیم
از ان به بعد چقدر از خجالت افتادیم
پی شما که نرفتیم گم شدیم همه
در این خرابه دنیا به حیرت افتادیم
بدون وصل تو به دنبال راحتی بودیم
ولی هزار برابر به زحمت افتادیم
گناه بالاخره ضربه خودش را زد
که مدتی ز فیض عبادت افتادیم
کمی ظرفیت ما دوباره مسئله شد
و بین راه وصالت به صورت افتادیم
بیا که منتظرانت غریبه شهر اند
بیا که بی تو در این درد غربت افتادیم
گرفت دامن ما را نگفتن از غم تو
درست وقت گدایی به لکنت افتادیم
هر انچه ایم عزا دار داغ زهراییم
شبیه تو ز غم این مصیبت افتادیم
همین که چادر خاکی مادری دیدیم
به یاد کوچه و ان هتک حرمت افتادیم
غم فراق تو اصلاً برام کم نگذاشت
لبم که خواست شکایت کند دلم نگذاشت
همیشه درددلم با تو نیمه کاره گذشت
لبم که باز شد این دفعه گریه ام نگذاشت
زمانه باعث هجران نشد، خودم شده ام
گناه کارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت
مرا ببخش که از دورى ات نمى میرم
سرم دوید بسویت ولى پرم نگذاشت
اگر که دیر رسیدم پرم وبالم شد
کمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت
به هرکسى که به فکرم رسید رو زده ام
ولى براى وساطت کسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى، نگفته بخشیدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
همیشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه کریمت معطّلم نگذاشت
قرار بود که قهرت مرا بسوزاند
دوباره سایه ى گلدسته ى حرم نگذاشت
محمد جواد پرچمی
چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا
من دلم تنگ شده تنگ، کجایی آقا
همه دارند به تنهایی من میخندند
به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا
وقت و بی وقت هوای همه کردم جز تو
کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا
بیشتر از همه دنبال من و کار منی
من کیم دربدِر بی سر و پایی آقا
به خدا معترفم نوکر بد یعنی من
آمدم بر درت ای شاه گدایی آقا
تو فقط ناز بکش، اخم کنی میمیرم
یار و غمخوار من زار شمایی آقا
امتحان کردی و شرمنده شدم پیش حسین
من ندارم بخدا خرده حیایی آقا
مادرت واسطه باشد همه را می بخشند
قبل آنکه ببری کرببلایی آقا
کاش میشد که در این شعر زبان میشد لال
فاطمه باز دلش ریخت اذان گفت بلال
امسال هم نوکر حسابم کردی آقا
بد بودم امّا انتخابم کردی آقا
در مجلس روضه مرا هم راه دادی
یک بار دیگر مستجابم کردی آقا
اصلاً نگفتی که برو ، برگرد ، جا نیست
آه از خجالت خیسِ آبم کردی آقا
کوهِ گناهم را تو نادیده گرفتی
با لطف خود غرق ثوابم کردی آقا
مثل همیشه آبرویم را خریدی
پیش همه عالی جنابم کردی آقا
از اولش کارِ تو ذرّه پروری بود
در آخرش هم آفتابم کردی آقا
بالِ فرشته فرشِ راهِ عرشی ام شد
تا «خادم الزّهرا» خطابم کردی آقا
زهرا نوشت و پای آن را مُهر کردی
با این قباله کامیابم کردی آقا
یک «آه مادر» گفتی و آتش گرفتم
از میخ در گفتی کبابم کردی آقا
محمد فردوسی
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است دیاری که گم شده است
تقویم ها خزان به خزان زرد می شوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
ای مهربان !چگونه بگردم بدون تو
دنبال دانه های اناری که گم شده است
آرام تر بخوان که نلرزد به روی اسب
این بیت را به گوش سواری که گم شده است:
ترسم ز دشت کرب و بلا سر در آوریم
در حین جستجوی مزاری که گم شده است…
سعید بیابانکی
بااین همه گناه به سویِ تو آمدم
آقا دوباره خانۀ لطفِ تو دَر زَدَم
هرچند بسته راهِ نگاهِ مرا گناه
هرچند عاصیَّم من وُ آلوده وُ بَدَم
یکبارِ دیگر آمده ام در حریم تو
مهمانِ مادرت شدم آقا مَکُن رَدَم
آلودگی کنار، بدان درتمامِ عمر
از داغِ مادَرَت به سَروُ سینه اَم زدم
یک عمر نامِ مادرِ غمدیده بُرده ام
بودم برایِ او پسرآیا؟ …. مُرَدَّدَم
ازخاکِ چادری که به افلاک می رسم
یعنی دخیلِ رشته ای از حَبلِ ایزَدم
مابینِ روضه رویِ دوچشمَم حساب کُن
هرچند روسیاه به سویِ تو آمدم
حسین ایمانی
ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
ایام می روند به امید دیدنت
یک بار رد شو از گذر فاطمیه ام
دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام
آقا! گناه روزی چشم مرا گرفت
رزقی بده به چشم تر فاطمیه ام
با خود همیشه گفته ام آیا نمی شود
دیدار روی تو ثمر فاطمیه ام
وقتی شنیده ام که میایی به روضه ها
هر شب اسیر و در به در فاطمیه ام
پایان راه سینه زنی ها شهادت است
ای کاش گل کند هنر فاطمیه ام
در می زنم که اذن عیادت دهی به من
با این امید پشت در فاطمیه ام
محمد علی بیابانی
سلام فاطمیه باز پر زدم به هوایت
سلام بر تو و بر اشک های صاحب عزایت
سلام صاحب عزا جان فدای بغض گلویت
سلام صاحب عزا جان فدای سوز صدایت
نشسته اند دو تا چشم من گرسنه و تشنه
به پای سفره ی اشکت به شوق آب و غذایت
دوباره گرد یتیمی گرفته آینه ات را
غبار چادر خاکی نشسته روی عبایت
گدا رسیده و سوگند می خورد که بمیرد
اگر تو روضه بخوانی شبی برای گدایت
طناب بسته شده دور دست های علی را
بیا که باز کنی با ظهور عقده گشایت
نوشته اند که زهرا میان آن در و دیوار
ز سوز سینه دعای ظهور خوانده برایت
محمد علی بیابانی
آقا بیا دعای مرا مستجاب کن
ما را برای نوکریت انتخاب کن
قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه
امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن
تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت
دستی بکش به روی دلم فتح باب کن
تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟
آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن
ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است
رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن
ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان
امشب میان سینۀ ما انقلاب کن
ما در پی تلافی سیلی کوچه ایم
یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن ..
محمد فردوسی
باز هم جمعه شب و باز به نجوای سحر
در قنوت سحری ، نام شما می آید
سجده بیچاره به محراب توسل دارد
رکعتی نافله ی صبر ، بجا می آید
اشک گم کرده ره و ، در پی قربان گاهست
جمعه شب باز تمنای دعا می آید
نیستی و نفس صبر ، به آه افتاده
این همه موج غم آخر، ز کجا می آید
به کمیل شب و بازمزمه ی ندبه خوشم
که دعای لب ما ، کام روا می آید
هفته ها میگذرد ، نیست نشانی از تو
پس کی از این در غم راه گشا می آید
جمعه ها جامه دران ، بوى تو را میگیرند
بغض را، از نفس بسته شفا می آید
ای مسیحای زمین ، دیر نکردی مولا؟
باور اینست که بر درد دوا می آید
سینه زن شد قلمم ، روضه به لب بست دلم
جمعه شبها ، هوس کرببلا می آید
یوسف گم شده این بادیه ، کنعان شده است
سر هر " کاش " شب جمعه ، " چرا " می آید
دل تو را میطلبد ، دیده تو را میخواهد
سیل غم هر طرف از بغض ، مرا می آید
ذکر عجل فرجه ، از در و دیوار انگار
از همه کون و مکان جمله صدا می آید
تو دعا کن که سر عقده گشایی داری
موج آمین ز جولانگه ما می آید
آخرش ، کعبه تجلی گه مهتاب شود
نور از ارض و ز آماج سماء می آید
فاطمیه شده و شال عزا بستی باز
بازهم از درو دیوار صدا می آید
فاطمه ، پای در و میخ گرفتار شده
عاقبت جمعه شبی ، عقده گشا می آید
من که شاعر شده ی دست ، علی فاطمه ام
زین سبب ، پشت هم ، این قافیه ها می آید
نرگس غریبی
مطالب مرتبط :
فیش روضه های ایام فاطمیـه سلام الله علیها
ایام فاطمیـه سلام الله علیها - ویژه نامه بانوی بی نشان
شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها - ویژه نامه ایام فاطمیـه