آداب دعا/بخش اول

موضوع نوشتار: 
آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بینندگان پای تلویزیون در آستانه ی شهادت آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بحث را گوش می دهند. هر کجا هستید، یک سلام به نجف! «السلام علیک یا ابالحسن، یا امیرالمؤمنین، و رحمة الله و برکاته»
شب قدر اسمش در قرآن آمده است، در سوره ی دخان می گوید: «لَیلَةٍ مُبارَكَة» (دخان/3) شب پربرکتی است. شب قدر شبی است که قرآن نازل شد. روایات می گوید: شب نوزدهم، شب بیست و یکم،  شب بیست و سوم یکی شب قدر است. ولی شب بیست و یکم پررنگ تر از شب نوزدهم است و شب بیست و سوم از شب بیست و سوم هم پررنگ تر است. ولی به هر حال یکی از این دو شب، شب قدر است. که ثواب... یعنی به اندازه ی هزار ماه است، هزار ماه را که تقسیم بر دوازده کنیم،  تقریباً به اندازه هشتاد و چند سال می شود. یعنی شبی است که ارزشش به اندازه ی هشتاد و خورده ای سال است. یعنی یک عمر طولانی. هر کاری در شب قدر ضربدر هزار می شود. شما اگر شب بیست و یکم، شب بیست و سوم به یک نفر افطاری بدهید، انگار به هزار نفر افطاری داده اید. بعضی آدم هایی که حواسشان جمع تر است، خمسشان را شب قدر می دهند. چون می گوید: اگر پنج میلیون خمس می دهم، انگار پنج ضربدر هزار می شود. انگار پنج میلیارد داده است. حالا شب قدر وظیفه چیست؟ در مسجدها گفته شده است. پیشنهاد من به همکارها و  طلبه ها و منبری ها این است که از منبر یک ده دقیقه ای دو آیه تفسیر کنند، چون این درست نیست که شب قدر که شب نزول قرآن است، دعای الغوث سهم دارد و باید هم سهم داشته باشد، قرآن سرگرفتن سهم دارد، مداحی سهم دارد، همه چیز سهم دارد. ولی خود قرآن در بعضی از مسجدها سهم ندارد. یعنی شب قدر یک آیه که خدا چه می خواهد به ما بگوید؟ بنابراین، اگر کسی شب قدر سهم قرآن را ندهد، اگر توجه داشته باشد، انصاف را مراعات نکرده است، مگر اینکه بگوییم که توجه نداشته است. کارهایی که...
1- ایمان به تأثیر دعا در زندگی
بحثی که الان می خواهم بگویم، چون شب قدر یکی از کارهایش دعا است. می خواهم راجع به دعا صحبت کنم. امیرالمؤمنین که شب شهادتش بحث را گوش می دهید، فرمود: «الدُّعا تُرسُ المؤمن‏» (عدة الداعی، 25) تُرس مثل ترس! یعنی دعا سپر مؤمن است. یعنی دعا شما را حفظ می کند. حدیثی در کافی داریم،  «إِنَّ الدُّعَاءَ أَنْفَذُ مِنَ السِّنَانِ» (كافى/ج2/ص469) دعا از سرنیزه تیزتر است. یعنی اثر می کند. حالا چرا بعضی از دعاها اثر نمی کند؟ آخر بحثم می گویم. 
منتها چطور دعا کنیم؟ می گویند: اول از خدا تمجید کنید. «كُلُّ دُعَاءٍ لَا یكُونُ قَبْلَهُ تَمْجِیدٌ فَهُوَ أَبْتَر» (بحارالانوار/ج95/ص221) در دعا اول از خدا تمجید کنید. الان دعاهایی که ما در ماه رمضان می خوانیم چیست؟ می گوییم: یا علی و یا عظیم! یا غفور و یا رحیم! ببینید اول از خدا تمجید می کنید. شما یک وامی که می خواهید بگیرید، می گویید: سلام علیکم، آقا شما خدمات زیادی کرده اید، به گردن ما حق دارید، اول می گویید: آقا خدماتی هست، بعد می گوییم: حالا یک مشکل دیگر هم داریم، آن را هم بلکه ان شاء  الله برای ماه حل کنید. از خدا تمجید کنید. در دعاها دائم می گوید: «اَنتَ الذِّی... اَنتَ الذِّی... اَنتَ الذِّی...» من را آفریدی،  می شد من را نیافرینی. انسان آفریدی، می شد شکل دیگری باشم. عقل به من دادی، دین به من دادی، در بلاد اسلام متولد شدم، پدر و مادری در اختیارم گذاشتی، مریض شدم، شفایم دادی. منحرف بودم، هدایتم کردی. بی سواد بودم، به من سواد دادی. از خدا تمجید کنید. 
2- درخواست همه نیازها از خدا
دوم همه چیز را از خدا بخواهیم. نگوییم این که چیزی نیست. حتی بند کفشت اگر مشکلی داشت، آن را هم از خدا بخواهید. نگویید که چیزی نیست. چند جا نگویید که چیزی نیست. یکی گناه را نگویید این که چیزی نیست. مثلاً می گوییم: آقا این نگاه حرام بود. برو بابا رابطه ای که با او نداشتیم. حالا یک خورده نگاهش کردیم. خانم حجابت خوب نیست. برو بابا انقدر بی حجاب هست که من پیش او حزب اللهی هستم. آقا اینجا خلاف کردی، من چه خلافی کردم؟ مگر آدم کشتم؟ مگر از دیوار کسی بالا رفتم؟ یعنی گناه را کشتن آدم می دانیم. و حال اینکه گاهی وقت ها من ممکن است به یک کسی گفته باشم: بنشین! و او در جمعیت خراب شده باشد، و همین گناه برای من بماند که تو در جمعیت به یک نفر گفتی بنشین و او در جمعیت خیط شد. حالا پنجاه تا سخنرانی هم اگر کرده باشی،  هوا رفت. چون یک مؤمن را خراب کردی. این مهم است. نگویید: چیزی نیست. گناه را نگویید چیزی نیست. گاهی وقت ها تیغ چیزی نیست،  اما همین تیغ اگر به پای یک پهلوان هم فرو برود،  از راه می افتد. پوست خیار مگر چیزی است؟ ولی یک قهرمان وزنه برداری را ویلچری می کند. پایش را می گذارد و از پشت می افتد،  نخاعی می شود،  یا علی ویلچر! نگویید: تیغ چیزی نیست، آدم را می اندازد. نگویید: پوست خیار چیزی نیست، آدم را می اندازد. نگویید: این دو تا مو طوری نیست، نگو حالا ما شوخی کردیم، حالا یا شوخی کردی، یا جدی گفتی. آبروی طرف را بردی. آخر گاهی وقت ها به یک کسی شوخی می کنند،  طرف را لهش می کنند، بعد می گوید: آقا من شوخی کردم. حالا یا شوخی کردی، یا جدی کردی، آبروی ما رفت. مثل اینکه من طلا بردارم و به شکل میخ دربیاورم،  بزنم در چشم شما،  شما کور شوی، بعد بگویم: طلا است! حالا یا طلا است، یا میخ طویله! من کور شدم. اینکه شوخی کردم، غرضی نداشتم، باید مواظب باشیم. اینکه بچه ی من است. بچه شما در خانه یک کاری می کند،  روبروی مهمان بگویی: برو گمشو! چرا به این بچه گفتی: برو گمشو؟ بچه ی من است،  بچه شما هست، حق ادب و تربیت داری، حق تحقیر نداری! نمی توانی بگویی: برو گمشو! آخر خلاف کرد. خلاف کرد، نهی از منکر کن. بگو: آقاجان این کار را نکن. تو در جلسه به دخترت گفتی: برو گمشو! او هم چون بچه بود،  جواب شما را نداد. ولی این بچه، به گردن شما حق پیدا کرد. چرا به او گفتی: برو گمشو؟ عجب گوساله ای است. به این راحتی مردم گوساله شدند؟ حق داری این کلمه را بگویی؟  دعا را هم کوچک نشمارید. این که چیزی نیست. نه گناه را کوچک بشمارید، نه عبادت را کوچک بشمارید. گاهی یک عبادت کوچک...
3- کوچک نشمردن دعا
دنیا هم همینطور است. ما یک وقتی در یکی از کشورها سوار هواپیما شدیم، در حال مسافرت به کشور دیگری بودیم. همه را پیاده کردند، بارها را هم پیاده کردند. گفتیم: چه خبر است؟ تروریست در هواپیما است؟ هواپیماربا سوار شده است؟ گفتند: نه! مثلاً یک موش در هواپیما رفته است. گفتیم: این همه مسافر را به خاطر یک موش!!! گفتند: بله! ممکن است یک موش یک سیمی را بجود، رابطه ی خلبان با فرودگاه قطع بشود. رابطه قطع شود، همه چیز به هم می خورد. یعنی موش است، ولی همین موش می تواند دویست تا مسافر را پیاده کند. نگویید: چیزی نیست. چیزی هست. دعا را هم نگویید: این که چیزی نیست. 
خوب دیگر چه؟ امیرالمؤمنین که امشب شب شهادتش است و بینندگان شب شهادت بحث را گوش می دهید، می گوید: «فَلا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیئاً مِنْ دُعَائِهِ» (خصال صدوق،ج1، ص209) هیچ دعایی را سبک نشمارید. و لذا امام باقر(علیه السلام) نقل شده است، که وقتی می خواست دعا کند، بچه های کوچک را هم با خودش می برد. می گفت: من دعا می کنم، شما هم آمین بگویید. یعنی گاهی آمین یک بچه، دعای امام باقر(علیه السلام) را فعال می کند. پیغمبر ما وقتی می خواست به مخالفین دعا کند، دو تا بچه ی کوچک، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) کوچک بودند، با خودش می برد، گفت: من دعا می کنم، شما آمین بگویید. دعای این کوچولوها دعای پیغمبر را زور می دهد. گاهی یک فقیر دعا می کند. چیزی را سبک نشمرید. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «إِذَا دَعَوْتَ» وقتی دعا می کنی، چنان دعا کن، «فَظُنَّ أَنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ» (كافی، ج 2، ص473) در کتاب کافی است. وقتی دعا می کنی، انگار حاجتت دم در است. یعنی خوشبین باش. نگو دعای ما مستجاب نمی شود. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: پیغمبر وقتی دعا می کرد، «كَانَ یرْفَعُ یدَیهِ» (أمالی طوسی، ص585) دست هایش را بالا می برد، یعنی در مقابل صورت. این است. آخر بعضی ها وقتی دعا می کنند، چنین می کنند. دست را بالا برد، یعنی تا مقابل صورت بیاور. اگر کسی دستش را بالا آورد، هر چه می خواهد خدا به او می دهد، اگر صلاحش نباشد. مشابهش را به او می دهد. اگر اصلاً صلاحش نباشد، چون دستش را بالا آورده است، خدا می گوید: دست بالا بیاید من خجالت می کشم، چیزی به او ندهم. ولی صلاحش نیست، ولی چون دستش را بالا آورده است، در عوض یک بلا از جانش دور می کنم. یا برای نسلش یک چیزی ذخیره می کنم، یا برای قیامتش یک چیزی ذخیره می کنم. دست بالا بیاید محروم نمی شود. 

مطالب مرتبط: 
Share