مرحوم ملا قلی جولا و آیت الحق سید علی شوشتری
در این نوشتار مختصراً به نحوه آشنایی مرحوم ملا قلی جولا قد سره و آیت الحق سید علی شوشتری اعلی الله مقامه پرداخته می شود... با ما همراه باشید.
حدود 187 سال پیش در سال 1213 هجری شمسی در شوشتر، مجتهدی زندگی می کرد به نام آیت الله سید علی شوشتری. ایشان روزی در دفترشان نشسته بودند و بین دو نفر شاکی که دست روی یک ملک وقفی می گذارند و هر یک ادعا می کرد که این ملک مال من است قضاوت می کردند. آیت الله شوشتری بعد از شنیدن شواهد و دلائل هر دو طرف، بالاخره به نفع یکی حکم کرد. در حالی که آن دو نفر قبلا با هم توافق کرده بودند که به نفع هر کدام رأی داده شد اشکالی ندارد، بعدا با هم نصف می کنیم.
وقتی سرانجام آقا به نفع یکی رأی داد و مهر و امضاء کرد و آنها رفتند، پیرمرد ژولیده ای وارد می شود و دم در می ایستد و خطاب به ایشان می گوید: این راهی که تو می روی به جهنم ختم می شود. آقا می پرسند: چرا من جهنم بروم؟! پیرمرد می گوید: قضاوتی که چند دقیقۀ پیش انجام دادی حق نبود. این ملک وقف حضرات ائمه است و وقفنامه آن در حسینیۀ شوشتر، در فلام مکان دفن شده است. شما هم اکنون بنّایی بیاورید و بیایید با هم برویم تا محل وقفنامه را نشان دهم.
جمعی از حضار و خود آیت الله شوشتری به حسینیه می روند. یکی از طاقچه ها را نشان می دهد که بشکافند. جعبه ای چوبی ظاهر می شود. وقفنامه ای از جنس پوست آهو در داخل آن جعبه بود. پیرمرد می گوید: من به نفع خود ادعایی ندارم و این ملک متعلق به ائمه اطهار است. مرحوم شوشتری به دو نفر از جوان ها دستور دادند که بروید آن حکمی که من نوشته و مهر و امضاء کردم را از آن دو نفر حیله گر بگیرید و بیایید.
در این فرصت ملا قلی جولا که همان پیرمرد ژنده پوش ژولیده بود، خود را پنهان کرد. آیت الله شوشتری پرسید: این پیرمرد که بود و کجا رفت؟ ولی هیچ کس او را نمی شناخت، با این که او ساکن شوشتر بود و در مغازه کوچکی جولائی (پارچه بافی) می کرد. آقا سید علی شوشتری در همان جا می گوید: ای مردم! شاهد باشید که من از مرجعیت و قضاوت استعفاء کردم و دیگر از من استفتاء نکنید.
از این رو به منزل رفت و دستور داد که در را به روی کسی باز نکنید و در منزل را بست و فقط خادم را نگه داشت. بعد از چند دقیقه که در منزل نشسته بود دیدند که کسی در را به شدت می کوبد؛ خادم به دم در می رود و می بیند که همان پیرمردی است که آقا در طلب او بود. لذا خوشحال شده و نزد آقا برمی گردد و می گوید: همان پیرمردی که دنبالش بودید خودش آمده است. آقا با پای برهنه تا دم در به استقبال او می دود پیرمرد را به آغوش کشیده و می بوسد و او را به منزل دعوت می کند.
ملا قلی جولا به آقا می گوید: با شما حرف محرمانه ای دارم، بعد می گوید: اموال خود را حراج کن و هر چه زودتر به نجف برگرد و در هفته، یک درس اخلاق در حوزۀ نجف تدریس کن و هر روز به پای درس ملاحسینقلی همدانی برو. پس از اینکه شما درنجف مستقر شدید یک روز به وادی السلام برو، من خواهم آمد و دستورات دیگری را به شما خواهم گفت.
مرحوم آیت الله شوشتری اوامر و ارشادات پیرمرد را سریعاً عمل کرد و به نجف هجرت کرد. پای درس فقه آیت الله ملاحسینقلی همدانی حاضر می شد و ایشان هم پای درس اخلاق سید علی شوشتری می آمدند. پس از استقرار، حسب الامر، ملا قلی جولا بدون هماهنگی و قرار مشخص در وادی السلام او را ملاقات می کند و دستورات سیر و سلوک را به مرحوم آیت الله شوشتری املا می کند.
آیت الله شوشتری، آیت الله ملاحسینقلی همدانی را به عنوان وصّی عرفانی خود معرفی می کند.
مرحوم آیت الله ملاحسینقلی همدانی شاگردان بسیاری را تربیت می کند که برترین آنها مرحوم آیت الله سید احمد کربلایی بوده و او شاگردانی را تربیت می کند که برترین آنها آیت الله سیّدعلی قاضی بوده و ایشان موفق می شود بزرگانی را تربیت کند که آیت الله محمدتقی بهجت و سید هاشم حداد و آیت الله سید محمد حسین طباطبائی، صاحب تفسیرالمیزان و آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی که وصی عرفانی مرحوم آیت الله قاضی بود نیز از شاگردان ایشان بوده اند.
جای تعجب این جاست که این پیرمرد ژنده پوش بی سواد، ولی عارفی واصل، چگونه توانست این حرکت عرفانی عجیب را در حوزۀ علمیۀ نجف ایجاد کند و ده ها انسان کامل در مکتب او تربیت شوند. البته این که آیا این سلسۀ مذکور در مرحوم ملا قلی جولا ختم می شود و مستقیماً به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل می شود یا ادامه دارد، الله اعلم.
بیشتر بخوانید: ملاقلی جولا کیست و این معارف را از کجا اخذ نموده؟
منبع : کتاب غم عشق