ولی بالأخره چه؟!

استاد اصغر طاهرزاده؛
مرگ و زندگی

عاقبت آید صباحی خشم وار ***** چند باشد مهلت؟ آخر شرم دار
جستن مهلت، دوا و چاره ها ***** که زنی بر خرقه ی تن پاره ها

فرصتِ آماده شدن برای ابدیت را به هر چه بیشتر بر تن وصله زدن تبدیل کردی!

عذر خود از شه بخواه ای پر حسد ***** پیش از آن که آنچنان روزی رسد

در حالی که وظیفه ی تو آن است که چشم خود را باز کنی و قبل از آن که با مرگِ سختی روبه رو شوی به سوی خداوند برگردی و استغفار کنی.
بالأخره آن مرد غریبه برای مردم آن شهر روشن کرد که موضوعِ شما مرگ نیست، چراکه از مرگ، گریزی نیست، مشکل نوع نگاهی است که به مرگ دارید. شما از نوع نگاه خود می ترسید.

قوم گفتندش مکن جَلدی برو ***** تا نگردد جامه و جانت گرو

در جواب مردم که به او می گفتند: این جا جای بی باکی نیست، این جا قصه ی مرگ و زندگی است، گفت:

ای حریفان! من از آن ها نیستم ***** کز خیالاتی در این ره بیستم

من از آن هایی نیستم که با خیالات و وَهمیات از مسیر خود برگردم. با چنین روحیه و تحلیلی نسبت به مرگ، به قصد خوابیدن در مسجد وارد مسجد شد.

خفت در مسجد،خود او را خواب کو؟ ***** مرد غرقه گشته چون خسبد بجو؟
نیم شب آواز با هولی رسید ***** کایم آیم بر سرت ای مستفید

در مقابل این صداهای ترسناک تهدیدآمیز، آن مرد:

بر جهید و بانگ بر زد کی کیا ***** حاضرم، اینک اگر مردی بیا

همین که خود را نباخت و جان بر کف با آن تهدید مقابله کرد، شرایط برایش تغییر کرد.

در زمان بشکست ز آوازش طلسم ***** زرهمی ریزید هر سو قِسْم قِسْم
بل زر مضروبِ ضرب ایزدی ***** کو نگردد کاسد، آمد سرمدی

وقتی تهدید مرگ را به چیزی نگرفت، پرده ها در مقابلش فرو ریخت و حقایق عالم و آدم برایش آشکار شد و دیگر روحیه ی تنگ دنیادوستی و محدود کردن خود در حدّ دنیا در او نماند، زرهای بصیرت و روشنگری جان او را فراگرفت.

آن زری که دل از او گردد غنی ***** غالب آید بر قمر در روشنی
شمع بود آن مسجد و پروانه او ***** خویشتن درباخت آن پروانه جو

در واقع نظر به مرگ، نظر به روشنایی برترِ سیر حیات است تا با ابتکار زندگی کنی، و با شجاعت بمیری. این جاست که عرض می کنم تمدن غربی آنچنان مقاصد انسان را دنیایی کرده که هنر مردن از انسان گرفته شده به طوری که بیمارستان ها وسیله ی غفلت از مرگ گشته و بشر را در پای مرگ ذلیلانه به التماس واداشته اند، حاصل کار بیمارستان ها بیش از آن که درمان حقیقی باشد، تحقیر کردن انسان در مقابل مرگ است وگرنه اصل درمان با هنر مُردن تضادی ندارد. چرا باید این همه از مرگ ترسید؟ چرا باید فضای ترس از مرگ، سراسر زندگی بشر را اشغال کند؟ و از بصیرتی که می توان در زندگی با عبور از مرگ به دست آورد محروم شویم؟
شرایط انتخاب آزاد وقتی حاصل می شود که دل در اندیشه ی مرگ و زندگی نباشد و از طریق دینداری و از طریق ترسیمی که دین از مرگ و زندگی در اختیار انسان می گذارد، انسان متوجه شود مرگ و زندگی از پایه و بن یکی هستند. چنین حیاتی است که به کمک آن، انسان در دنیا با نشاط زندگی می کند، ولی همواره آماده است بدون هیچ بیم و هراسی با مرگ روبه رو شود و در سکون و آرامشی درونی، بدون هیچ اضطرابی زندگی را رها کند. چنین کسانی بر مرگ و زندگی فرمان می رانند و این هدیه ی بزرگی است که دین به انسان ها می دهد. می فرماید: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کنْتُمْ صَادِقِین» اگر در دیدن حقیقت صادقید به جای هراس از مرگ، تمنّای مرگ داشته باشید.

Share