معرفی و شهادت اصحاب امام حسین (علیه السلام)/بخش سوم

ظهر عاشورا,نماز ظهر عاشورا,آخرین نماز امام حسین,گنجینه تصاویر ضیاءالصالحین

آخرین نماز
چون وقت نماز ظهر فرا رسید، مردی از یاران آن حضرت به نام ابو ثمامه صیداوی(106) به آن حضرت عرض کرد: ای ابا عبدالله! من به فدایت شوم، این گروه به ما نزدیک شده اند و به خدا سوگند که پیش از تو من باید کشته شوم و دوست دارم چون خدا را ملاقات می کنم با تو نماز خوانده باشم!
امام حسین (علیه السلام) سر به سوی آسمان برداشت و فرمود: نماز را تذکر دادی، خدای تو را از نمازگزاران قرار دهد.
آنگاه امام حسین (علیه السلام) زهیر بن قین و سعیدبن عبدالله را گفت در جلوی آن حضرت بایستند تا او نماز ظهر بگذارد، پس امام (علیه السلام) با نیمی از یارانش نماز خوف بجای آوردند.(107)
17- سعیدبن عبدالله حنفی(108): سعیدبن عبدالله در جلوی امام ایستاد و امام نمازگزارد و او در اثر تیرباران دشمن به روی زمین  افتاد در حالی که می گفت: خدایا این گروه را لعنت کن همانند لعن قوم عاد و ثمود، و سلام مرا به پیامبرت برسان؛ همچنین گفت: پروردگارا! این زخم ها را برای درک ثواب تو در راه نصرت فرزند پیامبر تو بر جان خود خریدم.
آنگاه به طرف امام التفاتی کرده گفت: آیا به عهد خود وفا کردم ای پسر رسول خدا؟!
امام (علیه السلام) فرمود: آری، تو در بهشت پیشاپیش من قرار خواهی داشت.
او در حالی به شهادت رسید که سیزده تیر غیر از زخم نیزه و شمشیر بر بدنش فرو رفته بود، و چون امام (علیه السلام) از نماز فارغ شد به اصحابش فرمود: ای انصار من! این بهشت است که درهای آن به روی شما باز شده و نهرهای آن جاری و میوه های آن آماده است، و این پیامبر خداست و اینان شهدایی که در راه خدا کشته شده اند، منتظر قدوم شمایند، و شما را به بهشت بشارت می دهند، پس از دین خدا و دین پیامبر حمایت و از حرم پیامبر دفاع کنید.
اصحاب به امام عرض کردند: جان های ما فدای تو باد و خون های ما نگاهدارنده خون تو، به خدا سوگند که هیچ گزندی به تو و حرم تو نمی رسد مادامی که از ما کسی زنده باشد.(109)
18- ابو ثمامه صائدی:
نام او عمرو بن عبدالله بن کعب و از تابعین بود و مردی دلاور و از شخصیت های شیعه بشمار می رفت. از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و در جنگ ها با آن حضرت شرکت می کرد، و بعد از امیرالمؤمنین از اصحاب امام حسن مجتبی (علیه السلام) گردید و در کوفه ماند، و چون معاویه مرد، به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشت و او را دعوت کرد و از جمله فرماندهان مسلم بن عقیل بود(110) که با سپاهیان خود عبیدالله بن زیاد را در قصر دارالاماره محاصره کرد، و چون مردم از اطراف مسلم پراکنده شدند ابو ثمامه بصورت مخفیانه زندگی می کرد و ابن زیاد شب و روز در جستجوی او بود! او با نافع بن هلال در اثنای راه به امام حسین (علیه السلام) ملحق گردید و در روز عاشورا پس از آن که با امام حسین نماز گزارد به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبدالله! تصمیم گرفته ام که به یاران خویش ملحق شوم، و ناخوش دارم که زنده بمانم و تو را کشته ببینم.
امام (علیه السلام) به او اذن داد و فرمود: ما هم بعد از ساعتی به شما ملحق می شویم؛ پس او سرگرم نبردی شدید با سپاه کفر شد تا بر تن او جراحات زیادی رسید و در این احوال مردی به نام قیس بن عبدالله صائدی که پسر عموی او بود و با ابو ثمامه سابقه دشمنی داشت، او را به قتل رساند؛ و شهادت او بعد از شهادت حربن یزید ریاحی بود.(111)
19- سلمان بن مضارب:
او پسر عموی زهیر بن قین بود و همراه او به حج آمده بود، و چون زهیر در بین راه به امام حسین (علیه السلام) پیوست، سلمان بن مضارب نیز به امام ملحق گردید و به کربلا آمد و در روز عاشورا بعد از ادای نماز ظهر با امام، قبل از زهیر بن قین به شهادت رسید.(112)
20- زهیر بن قین بجلی:
او مردی شجاع و شریف در قبیله خود بود و در کوفه اقامت داشت و شجاعت او در جنگ ها مشهور بود، در ابتدای کار از طرفداران عثمان بود و پس از ملاقات با امام حسین (علیه السلام) در اثر هدایت الهی از عقیده خود دست کشید و از شیعیان علی و اهل بیت (علیهم السلام) شد و همراه امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمد.(113)
روز عاشورا بعد از گزاردن نماز با امام (علیه السلام)، دست خود را روی شانه امام نهاد و این رجز را خواند:
اقدم هدیت هادیا مهدیاالیوم تلقی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذاالجناحین الفتی الکمیا و اسدالله الشهید الحیا.(114)
سپس به میدان آمد و مبارزه سختی با سپاه کوفه کرد(115) تا آن که یکصد و بیست نفر از آنان را به قتل رساند.
او از زمره اصحاب وفاداری بود که پیشاپیش امام (علیه السلام) شمشیر می زد تا به درجه والای شهادت نائل آمد.(116)
بشیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی بر او حمله برده و او را شهید کردند و امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت او فرمود: ای زهیر! خدا تو را از لطف خود دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.(117)
وقتی که خبر کشته شدن زهیر بن قین در رکاب امام (علیه السلام) به همسر با وفای او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را کفن کن، غلام زهیر وقتی که بدن مطهر امام حسین (علیه السلام) را عریان در قتلگاه مشاهده کرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را کفن کنم ولی حسین (علیه السلام) را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند که چنین نکنم. پس امام را در پارچه ای که همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچه ای پاره کفن نمود.(118)
21 - حجاج بن مسروق الجعفی:
او از شیعیان و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و در کوفه سکونت داشت، چون امام حسین (علیه السلام) به مکه عزیمت کرد، از کوفه به مکه آمد و پس از ملاقات با امام (علیه السلام) در خدمت او بود و در اوقامت نماز برای حضرت اذان می گفت، و در روز عاشورا که آتش جنگ شعله ور گردید حجاج بن مسروق پیش آمد و از امام اجازه جنگ گرفته به میدان رفت و مدتی مبارزه کرد و به طرف امام بازگشت، و در حالی که بدنش غرق خون بود این رجز را می خواند:
الیوم القی جدک النبیاثم اباک ذالندی علیا      ذاک الذی نعرفه الوصیا(119) و (120 )
امام (علیه السلام) فرمود: من هم به شما ملحق و آنان را ملاقات خواهم کرد، سپس حجاج بن مسروق به میدان بازگشت و آنقدر مبارزه کرد تا شهید شد.(121)
22 - یزید بن مغفل جعفی:
او از شعرای خوب و از شجاعان شیعه و از اصحاب علی (علیه السلام) در جنگ صفین بشمار می رفت، او در مکه به همراه حجاج بن مسروق به امام حسین (علیه السلام) ملحق شد و روز عاشورا نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و برای مبارزه اذن گرفت و به میدان رفت و این رجز را خواند:
انا یزید و انا ابن مغفلو فی یمینی نصل سیف مصقل اعلو به الهامات وسط القسطلعن الحسین الماجد المفضل ابن رسول الله خیر مرسل.(122 )
و آنچنان شجاعانه جنگید که دشمن را به حیرت واداشت، و پس از آن که گروهی را به قتل رسانید به فیض شهادت نائل آمد.(123)
23 - حنظلة بن اسعد شبامی:
از بزرگان شیعه و مردی فصیح و شجاع و قاری قرآن بود، و فرزندی داشت به نام علی که در تاریخ از او یاد شده است. حنطله بعد ار ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا به اردوی آن حضرت ملحق شد و امام او را به عنوان رسول نزد عمر بن سعد می فرستاد، و چون روز عاشورا فرا رسید نزد امام آمد و از آن حضرت برای جهاد اذن گرفت و در جلوی امام ایستاد و شروع به سخن گفتن با لشکر کوفه کرد و گفت: ای مردم! من بر عاقبت کار شما بیمناکم همانند روز احزاب و سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، ای مردم! من از رسوائی شما در روز قیامت می ترسم، آن روزی که هیچ نگهدارنده ای جز خدا نیست و کسی که گمراه شد راهی به سوی هدایت ندارد. ای مردم! حسین را نکشید که خداوند شما را به عذاب خود مبتلا سازد و کسی که افترا می بندد، زیان خواهد بود.
امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: هنگامی که تو این گروه را به حق دعوت کردی و آنان نپذیرفتند و تصمیم به ریختن خون تو و یارانت گرفتند و دست خود را به خون برادران صالح تو آلوده کردند، اینها مستوجب عذاب شدند.
حنظله بن اسعد به امام (علیه السلام) عرض کرد: راست گفتی، فدایت شوم، آیا اجازه می دهی که به ملاقات پروردگارم شتافته و به برادرانم ملحق شوم؟
آن حضرت اجازه داد و فرمود: برو به سوی چیزی که بهتر از دنیا و آنچه در آن است، جهانی که حدی نپذیرد و سلطنتی که زوال نیابد.
حنظله گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله صلی الله علیک و علی اهل بیتک، ملاقات ما و شما در بهشت!
امام فرمود: آمین! آمین!
سپس به سپاه کوفه حلمه کرد و سرانجام بر او حمله کردند و او را به شهادت رساندند، رضوان الله تعالی علیه.(124)
24 - عابس بن ابی شبیب(125):
او از قبیله بنی شاکر می باشد که طائفه ای است از همدان؛ عابس از رجال شیعه و از رؤسای آنها و مردی شجاع و خطیبی توانا و عابدی پر تلاش و متهجد بود.(126) و (127)
عابس در روز عاشورا می گفت: امروز روزی است که باید تلاش کنیم برای سعادت خویش با هر چه در توان داریم زیرا بعد از امروز حساب است و عمل به کار نیاید.
آنگاه نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و گفت: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند روی زمین چه در نزدیک و یا دور کسی عزیزتر و محبوب تر از تو نزد من نیست، اگر من چیزی عزیزتر از جانم و خونم داشتم که فدایت کنم و کشته شدن را از تو دفع کنم، هر آینه تقدیم می کردم؛ سپس گفت: «السّلام علیک یا ابا عبدالله اشهد انی علی هداک و هدی ابیک»؛ «سلام بر تو ای اباعبدالله، من گواهی می دهم که بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت می یابم.» سپس با شمشیر به سوی دشمن آمد.
ربیع بن تمیم گوید: چون دیدم که عابس به سوی میدان می آمد او را شناختم و سابقه او را در جنگ ها می دانستم که او شجاع ترین مردم است؛ به سپاه عمر بن سعد گفتم: این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا کسی به جنگ او رود؛ پس عابس مکرر فریاد می زد و مبارز می طلبید و کسی جرأت نمی کرد به میدان او رود.
عمر بن سعد گفت: حال که چنین است او را سنگباران کنید، پس لشکر اینگونه کردند.
عابس که چنین دید زره از تن به در کرد و کلاه خود از سر برداشت سپس بر سپاه کوفه حمله کرد.
وقت آن آمد که من عریان شوم                 جسم بگذارم سراسر جان شوم    
آزمودم مرگ من در زندگی است                چون رهم زین زندگی پایندگی است    
آنچه غیر از شورش و دیوانگی است           اندرین ره روی در بیگانگی است   
ربیع بن تمیم می گوید: سوگند به خدا او را دیدم که بیش از دویست رزمنده را تار و مار کرد، پس بر او از هر طرف حمله بردند و او را شهید کردند، و من شاهد بودم که سر عابس بن شبیب در دست مردانی بود و منازعه می کردند، این می گفت من عابس را کشته ام و دیگری می گفت من کشته ام. عمر بن سعد گفت: مخاصمه نکنید، سوگند به خدا یک نفر نمی تواند این مرد را کشته باشد.(128)
از شور تو پر، کون و مکان شد عابس!          در سوگ تو خون، دل جهان شد عابس    
تن از تو و، تو برهنه تر از تن خویش             عریان تر ازین نمی توان شد عابس   
25 - شوذب بن عبدالله:
او از رجال شیعه و از معدود دلیران بنام و حافظ حدیث از امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود، و مجلس حدیث داشت که شیعیان نزد او آمده و اخذ حدیث می کردند. با عابس بن ابی شبیب از کوفه به مکه آمد و نزد امام (علیه السلام) ماند تا روز عاشورا، و چون جنگ آغاز شد به مبارزه پرداخت. عابس او را طلب کرد و از تصمیم او مبنی بر یاری امام و شهادت در راه او سؤال کرد و او عزم خود را بر شهادت ابراز نمود و همانند دلیران به مبارزه پرداخت تا به شهادت رسید.(129)
26 - جَون بن ابی مالک(130):
او بنده سیاه چرده ابوذر غفاری بود که نزد امام (علیه السلام) آمد و برای مبارزه اجازه خواست. امام حسین (علیه السلام) فرمود: تو از جانب ما مأذونی و برای عافیت همراه ما آمده ای، خود را در مشقت مینداز!
گفت: من در راحتی باشم و در سختی شما را تنها بگذارم؟!! به خدا سوگند هر چند که بوی بدن من بد، و حسب من رفیع نیست ولی امام بزرگواری چون تو بوی مرا خوش و بدنم را مطهر و رنگ روی مرا سفید می کند و به بهشتم مژده می دهد! به خدا سوگند که از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته گردد! بعد شروع به رجز خوانی کرد:
کیف تری الفجّار ضرب الاسود بالمشرفی القاطع المهنّد أذبُّ عنهم باللّسان و الیدارجو به الجنْ یوم المورد. (131) و شجاعانه به جنگ  با دشمن پرداخت و بیست و پنچ نفر از آنان را به قتل رساند تا این که شهید شد. امام حسین (علیه السلام) بر بالین او حاضر شد و گفت: خدایا روی او را سپید و بوی او را خوش و او را با نیکان محشور کن و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که: هر کسی کشته خود را از میدان بیرون می برد و به خاک می سپرد، اما جون کسی را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیکر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالی که بوی مشک از بدنش به مشام می رسید.(132)
27 - عبدالرحمن الارحبی:
او از تابعین و مردی شجاع و دلاور بود و به همراه قیس بن مسهر با نامه های مردم کوفه در مکه در شب دوازدهم ماه رمضان به خدمت امام رسید، و امام (علیه السلام) عبدالرحمن را همراه مسلم بن عقیل به کوفه فرستاد و او مجدداً بازگشت و از جمله یاران امام بود. در روز عاشورا چون آن حال را مشاهده نمود اذن گرفت، امام (علیه السلام) او را اجازه داد، پس به میدان آمد و مبارزه کرد و رجز خواند: صبراً علی الاسیاف و الاسنّْصبراً علیها لدخول الجنّْ(133) تا آن که به شهادت رسید.(134)
28 - غلام ترکی:
او غلام امام (علیه السلام) و از قاریان قرآن بود، اذن گرفت و به میدان آمد مبارزه می کرد و رجز می خواند:
البحر من طعنی و ضربی یصطلی و الجوُّ من سهمی و نبلی یمتلی اذا حسامی فی یمینی ینجلی ینشقُّ قلب الحاسد المبجل.(135) و گروهی از سپاهیان دشمن را کشت سپس به علت زخم های وارده بر روی زمین افتاد. امام حسین (علیه السلام) آمد و گریست! و صورت بر صورتش نهاد!
غلام همین که چشمش را باز کرد و امام (علیه السلام) را بر بالین خود مشاهده کرد لبخندی زد و سپس جان داد.(136)
29 - انس بن حارث:
او از اصحاب رسول خداست که در غزوه های بدر و حنین در خدمت آن حضرت بود و احادیثی از پیامبر اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که از جمله آنها این حدیث است که رسول خدا  (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلم فرمود: «این فرزندم حسین در زمین کربلا کشته خواهد شد. هر کس در آنجا باشد باید او را یاری کند.»(137) و (138)
او روز عاشورا از امام (علیه السلام) اذن گرفت و عمامه خود را به کمر بست و با پارچه ای ابروهای خود را به بالا برده، بست! امام (علیه السلام) چون او را با این هیئت مشاهده کرد گریست و فرمود: «شکر الله لک یا شیخ»، او با همان کهنسالی هجده نفر از لشکریان کوفه را به قتل رسانده و آنگاه شهید شد، رضوان الله تعالی علیه.(139)
30 و 31 - عبدالله بن عروه، عبدالرحمن بن عروه:
این دو برادر، جدشان از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده و در کربلا به امام حسین (علیه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد آن حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم.
امام (علیه السلام) فرمود: مرحباً بکما! آفرین باد بر شما! و این دو برادر در نزدیکی امام با دشمن مبارزه کردند تا این که شهید شدند.(140)
و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروة بن حراق الغفاریَّین.»(141)
32 - عمرو بن جناده:
عمرو بن جناده انصاری بعد از شهادت پدرش جنادة بن حارث انصاری، به خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد در حالی که یازده سال بیشتر نداشت. امام (علیه السلام) به او اجازه نداد و فرمود: پدر این کودک در حمله اول شهید شده و شاید مادرش از این کار ناخشنود باشد.
آن کودک گفت: مادرم به من فرمان داده است که به میدان روم!
وقتی امام (علیه السلام) سخن او را شنید او را اذن داد(142)، پس به میدان رفت و شهید شد و سر او را از تن جدا کرده و به سوی امام حسین (علیه السلام) پرتاب نمودند! مادرش آن سر را گرفت و خاک و خون از آن پاک کرد و آن را بر سر مردی از سپاه کوفه که در نزدیکی او قرار داشت، کوبید و او را به هلاکت رساند، بعد به خیمه بازگشت و عمود خیمه - و به قولی شمشیری - را برگرفت و این رجز خواند:
انا عجوزٌ سیّدی ضعیفه خاویة بالیة نحیفه اضربکم بضربة عنیفهدون بنی فاطمة الشّریفه.(143)
سپس به دشمن حمله کرد و دو نفر را کشت، سپس امام حسین (علیه السلام) او را به خیمه باز گرداند.(144)
33- واضح الترکی:
او مردی شجاع و قاری قرآن و ترک زبان بود و با جنادة بن حارث به حضور امام حسین (علیه السلام) آمده بودند، و گمان دارم همان کسی است که اهل مقاتل ذکر کرده اند که روز عاشورا را در مقابل سپاه کوفه ایستاد و پیاده با شمشیر مبارزه می کرد و رجز می خواند و چون روی زمین افتاد به امام (علیه السلام) استغاثه کرد، امام بر بالین او آمد و دست بر گردن او نهاد در حالی که او جان می داد و او به خود می بالید که: چه کسی همانند من است در حالی که پسر رسول خدا صورتش را بر صورتم گذارده است، سپس به ملکوت اعلی پیوست.(145)
34 - رافع بن عبدالله:
او با مولایش مسلم بن کثیر هنگامی که امام (علیه السلام) وارد کربلا شده بود، خدمت آن حضرت رسید و در جنگ با سپاه کوفه شرکت کرده و بعد از مسلم بن کثیر و پس از نماز ظهر مبارزه کرد و شهید شد.(146)
35 - یزید بن ثبیط :
او از اصحاب ابوالاسود و از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بوده است، با دو فرزندش از بصره به مکه آمد و با امام (علیه السلام) رهسپار کربلا شد و پس از مبارزه با دشمن به شهادت رسید.(147)
36 - بکر بن حی:
او با عمر بن سعد و سپاه کوفه به جنگ حسین (علیه السلام) آمده بود، روز عاشورا که آتش جنگ مشتعل گردید، متوجه امام شد و توبه کرد و از سپاه کوفه جدا گردید و با آنها مبارزه کرد و در مقابل امام حسین (علیه السلام) شهید شد.(148)
37 - ضر غامة بن مالک:
او از شیعیان کوفه و از کسانی بود که با مسلم بیعت کرده بود. چون مردم، مسلم را تنها گذاشتند او با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد و به امام (علیه السلام) ملحق گردید و با سپاه کوفه مقاتله کرد و در برابر امام حسین (علیه السلام) بعد از نماز ظهر در مبارزه با دشمنان به شهادت رسید(149)، و این رجز را می خواند:
الیکم من مالک ضرغام ضرب فتی یحمی عن الکرام یرجو ثواب الله بالتمام سبحانه من ملک علام.(150)
38 - مجمع بن زیاد:
او در منازل جهینه اطراف مدینه به اصحاب امام (علیه السلام) پیوست و بعد از خبر شهادت مسلم همچنان با امام بود تا در کربلا برابر آن حضرت به شهادت رسید.(151)
39 - عباد بن مهاجر:
او نیز در میان راه در منزلی که از منازل جهینه بود به امام (علیه السلام) ملحق و در کربلا با آن حضرت به شهادت رسید.(152)
40 - وهب بن حباب کلبی:
وهب بن حباب اذن جهاد گرفت و رهسپار میدان گردید، قتالی نیکو با دشمن نمود و بر سختی ها و ناراحتی ها شکیبائی کرد، و برگشت به سوی همسر و مادرش که در کربلا به او بودند، پس به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟
گفت: از تو راضی نشوم مگر آن زمان که پیش روی حسین و در راه او کشته گردی.
همسرش به او گفت: مرا به ماتم خویش اندهناک مکن.
مادرش گفت: ای پسرک من! از تقاضای همسرت روی گردان و برابر حسین (علیه السلام) مقاتله کن تا به شفاعت جدش در روز قیامت نائل شوی .
پس جنگید تا دستانش قطع شد؛ همسرش چوبی را به دست گرفت و سوی او روانه شد و به او گفت: پدر و مادرم به فدایت، از حرم پیامبر دفاع کن و مقاتله نما.
وهب خواست او را بازگرداند، امتناع کرد، امام حسین (علیه السلام) به او گفت: بازگرد خدا تو را از اهل بیت (علیهم السلام) جزای خیر دهد؛ پس به خیمه ها باز گشت و وهب مقاتله نمود تا به شهادت رسید.(153)
41 - حبشی بن قیس بن سلمه:
جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نَهْم است، و پدر او نیز گویا محضر پیامبر گرامی را درک کرده بود. او در ایامی که هنوز در کربلا صحبت از جنگ نبود به خدمت امام حسین (علیه السلام) آمده و به همراه آن حضرت شهید شد.(154)
42 - زیاد بن عریب: از قبیله همدان و مکنی به ابی عمره است، مردی متهجد و اهل عبادت بود، پدر او از اصحاب پیامبر بود و خود او نیز محضر پیامبر گرامی را درک کرده بود، مردی شجاع و معروف به عبادت و پرهیزگاری بوده است. مهران کاهلی می گوید: در کربلا حضور داشتم، مردی را دیدم شدیداً می جنگید و هرگاه که بر سپاه کوفه حمله می کرد آنها را پراکنده می ساخت سپس به نزد امام حسین (علیه السلام) آمده و می گفت: ابشر هدیت الرشد یابن احمد! فی جنّْ الفردوس تعلو صعدا.(155)
سؤال کردم: او کیست؟
گفتند: او ابوعمره حنظلی است.
پس شخصی به نام عامر بن نهشل راه را بر او گرفت و او را به شهادت رساند و سر او را از بدن جدا کرد.(156)
43 - عقبة بن صلت:
این مرد نیز در میان راه مکه به کربلا در یکی از منازل جُهینه به خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد و از او جدا نشد تا در کربلا به شهادت رسید.(157)
44 - قعنب بن عمر:
او از شیعیان بصره و با حجاج بن بدر از بصره به مکه آمده و به یاران امام (علیه السلام) ملحق شد و در روز عاشورا برابر آن حضرت به شهادت رسید(158). و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام علی قعنب بن عمر النمیری.»(159)
45 - انیس به معقل:
او نیز مردی شجاع بود و پس از مبارزه ای سخت به فیض شهادت نائل آمد.(160)
46 - قرة بن ابی قرة:
او به دفاع از فرزندان رسول خدا  (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلم پرداخت و با دشمن جنگید و بعد از به هلاکت رساندن شصت و شش نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید.(161)
47 - عبدالرحمن بن عبدالله الیزنی:
او نیز برای رسیدن به فوز عظیم شهادت راهی میدان گردید و همانند دیگر یاران امام حسین (علیه السلام) مقاتله کرد و شهید شد، و این رجز را می خواند:
انا ابن عبدالله من آل یزندینی علی دین الحسین و الحسن اضربکم ضرب فتی من الیمنارجو بذلک الفوز عند المؤتمن.(162) و (163)
48 - یحیی المازنی:
این دلاور نیز با خواندن رجز - که حاکی از شجاعت او و نداشتن خوف و ترس از مرگ بود - همانند لشکری بر دشمن یورش برد و سرانجام برابر امام (علیه السلام) به شهادت رسید.(164)
49 – منجح:
شیخ طوسی او را از اصحاب امام حسین (علیه السلام) ذکر کرده است که در کربلا با آن حضرت شهید شد. از ربیع الابرار زمخشری نقل شده است که حسنیه جاریه امام حسین (علیه السلام) بود که او را از نوفل بن حارث خریداری کرده بود سپس او را به مردی به نام سهم تزویج کرد و از او منحج متولد شد، و مادرش حسنیه در خانه امام سجاد (علیه السلام) خدمت می کرد، چون امام حسین (علیه السلام) به سوی عراق آمد منحج نیز به همراه مادرش به کربلا آمد و در کربلا در آغاز جنگ به شهادت رسید.(165)
50 - سوید بن عمرو:
مردی شریف و کثیر الصلاة بود و در میدان جنگ همانند شیر خشمگین مبارزه می کرد و در رویاروئی با بلاها و سختی ها بسیار مقاوم بود و او آخرین نفر از اصحاب امام (علیه السلام) است که شهید شده است.
نوشته اند: او جراحات زیادی برداشته و در میان کشتگان افتاده بود، بعد از زمانی که به هوش آمد و شنید که می گویند: حسین (علیه السلام) کشته شده است، در خود قوتی یافت بپا خاست و با خنجری که به همراه داشت ساعتی با دشمن مبارزه کرد تا او را عروة بن بکار و زید بن ورقأ شهید کردند.(166)

------------------------
پی نوشت ها:
106- در تاریخ طبری و بعضی از مصادر دیگر ابو ثمامه صائدی ضبط شده است.
107- بحار الانوار، 45/21.
108- او از وجوه شیعه در کوفه بود، هم صاحب شجاعت و هم اهل عبادت بوده است. او در مرتبه سوم نامه اهل کوفه را نزد امام حسین (علیه السلام) به مکه برد، و امام پاسخ را توسط او قبل از اعزام مسلم بن عقیل برای مردم کوفه فرستاد، و چون مسلم به کوفه آمد سعیدبن عبدالله پس از عابس و حبیب بن مظاهر قیام نمود و اعلان بیعت و نصرت نمود، و مسلم بن عقیل او را مجددا با نامه ای برای امام (علیه السلام) به مکه فرستاد، و سعیدبن عبدالله ملازم او بود تا به کربلا آمد و شهید شد.(وسیلة الدارین، 146).
109- مقتل الحسین، مقرم 246 / تنقیح المقال، 2/28.
110- شیخ مفید رحمة الله فرموده است: چون مسلم به کوفه آمد، ابوثمامه با او همکاری می کرد و از طرف او مسئولیت دریافت اموال را از شیعه داشته است، و به وسیله آن اموال با توجه به بصیرتی که در امر سلاح داشت، اسحله خریداری می کرد. (ارشاد شیخ مفید 2/46).
111- ابصار العین، 69.
112- ابصار العین، 100.
113- ابصار العین، 95.
114- «به پیش ای هدایت شده و راهنما، امروز جدت نبی اکرم را دیدار خواهی کرد، و همچنین حسن مجتبی و علی مرتضی را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.»
115- نفس المهموم، 277.
116- نفس المهموم، 181.
117- بحار الانوار، 5/25.
118- تذکرة الخواص، 145.
119- «امروز جدت نبی مکرم را دیدار خواهم کرد، سپس پدرت مرتضی علی را، آن کسی که او را وصی پیامبر می شناسیم.»
120- مقتل الحسین، مقرم 254.
121- ابصار العین، 89.
122- «نامم یزید و من فرزند مغفل هستم، در دست راستم شمشیری صیقل داده شده است، آن را بر تارک ها در میان غبارها فرود آورم، و از حسین بزرگوار با فضلیت دفاع کنم، او که فرزند رسول خدا بهترین پیامبران است.»
123- ابصار العین، 91.
124- ابصار العین، 77.
125- بعضی او را عابس بن شبیب آورده اند(تظلم الزهرأ، 192)، ولی در ابصار العین، 74 و تنقیح المقال 2/112 او را عابس بن ابی شبیب ضبط کرده اند.
126- اساسا قبیله بنی شاکر از علاقمندان اهل بیت علیهم السلام بوده اند، خصوصا اخلاص زیادی زیادی نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته اند. نصر بن مزاحم در کتاب «وقعة صفین» نقل کرده است که امیرالمؤمنین در جنگ صفین فرمود: اگر تعداد قبیله بنی شاکر به هزار نفر می رسید، حق عبادت خدا بجا آورده می شد. و بنی شاکر از شجاعان جنگ بودند که آنها را «فتیان الصباح» یا جوانمردان صبح می نامیدند.
ابو مخنف می گوید: چون مسلم بن عقیل به کوفه آمد و در خانه مختار مستقر گشت و شیعیان نزد او گرد آمدند، مسلم نامه امام را بر آنها قرائت کرد، همه گریستند و هجده هزار نفر یا بیشتر با او بیعت کردند، عابس بن شبیب بپاخاست و گفت: من شما را از مردم خبر نمی دهم زیرا نمی دانم در دل های آنها چه قصدی است ولی از خودم می گویم، من دعوت شما را اجابت کرده و با دشمن شما می جنگم و در یاری شما شمشیر می زنم تا این که خدا را ملاقات نمایم و هدفی جز تحصیل رضایت خدا ندارم، آنگاه حبیب برخاست و کلام عابس را تأیید نمود.
هنگامی که مردم با مسلم بن عقیل بیعت کردند، نامه ای به امام (علیه السلام) نوشته و آن را توسط عابس بن شبیب به مکه ارسال داشت. (وسیلة الداین، 158).
127- ابصار العین، 74.
128- مقتل الحسین، خوارزمی 2/22.
129- ابصار العین، 76.
130- ابو علی در کتاب رجالش نقل کرده است که جون از اهل نوبه و حضرت علی (علیه السلام) او را به یکصد و پنجاه دینار خریده و او را به ابوذر غفاری بخشیده بود، و چون ابوذر به دستور عثمان به «ربذه» تبعید شد او به همراه ابوذر به ربذه رفت، و در سال 32 هنگامی که ابوذر وفات یافت به مدینه بازگشت و در خدمت حضرت علی (علیه السلام) و سپس نزد فرزندش حسن (علیه السلام) بود و پس از آن همراه امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه و از آنجا به عراق آمد. (وسیلة الدارین، 115).
131- «چگونه اهل فجور می بینند مبارزه غلام سیاه را با شمشیر مشرفی و جدا کننده؟ من با دست و زبان از آل پیامبر دفاع کنم، امیدوارم روز قیامت بهشت نصیبم گردد.»
132- نفس المهموم، 290.
133- «بر شمشیرها و نیزه ها صبر می کنم، و این تحمل و شکیبایی به جهت وارد شدن به بهشت است.»
134- ابصار العین، 77، ولی صاحب مناقب او را از شهدای حمله اول ذکر کرده است. در اصابه آمده است: عبدالرحمن بن الکدن بن ارحب، صحابی و کان من أصحاب النبی له هجرة و فضل فی دینه (وسیلة الداین 164)؛ ولی در تنقیح المقال 2/145 او را از جلمه تابعین ذکر کرده است.
135- «دریا از نیزه و شمشیر زدنم گرم، و فضا از تیرهای من پر می شود؛ چون شمشیرم در دست راستم ظاهر شود؛ قلب شخص حسود را پاره سازد.»
136- بحار الانوار، 5/30.
137- «ان ابنی هذا - یعنی الحسین - یُقتل بارض کربلا فمن شهد منکم فلینصره.»
138- اسد الغابة، 1/349.
139- مقتل الحسین، مقرم 252.
140- ابصار العین، 104.
141- وسیلة الدارین، 165.
142- مقتل الحسین، مقرم 253/ وسیلة الدارین، 114.
بعضی او را فرزند مسلم بن عوسجه می دانند و گفته اند: چون به میدان آمد این رجز می خواند:
امیری حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر علی و فاطمة والدا هو هل تعلمون له من نظیر(نفس المهوم، 293)
143- «من پیرزنی ضعیف و ناتوانم، نحیف و سالخورده ام، شما را با ضربه ای شدید می زنم تا دفاع نمایم از فرزندان فاطمه شریف.»
144- بحار الانوار، 45/28.
145- ابصار العین، 85.
146- ابصار العین، 108.
147- نفس المهموم، 284.
148- ابصار العین، 113.
149- ابصار العین، 114.
150- «از مالک ضرغام به سوی شما ضربه جوانی که از بزرگان حمایت کنند، امید ثواب کامل الهی را دارد از خداوند دانا و سبحان.»
151- ابصار العین، 115.
152- ابصار العین، 115.
153- مثیر الاحزان، 62.
154- ابصار العین، 79.
155- «بشارت باد تو را که به راه رشد هدایت یافتی ای پسر احمد، و در بهشت فردوس رتبه ای والا خواهی داشت.»
156- ابصار العین، 80.
157- ابصار العین، 115.
158- ابصار العین، 125.
159- وسیلة الدارین، 184.
160- حیاة الامام الحسین، 3/236.
161- حیاة الامام الحسین 3/238 / وسیلة الدارین، 180.
162- «من فرزند عبدالله از آل یزن هستم، دین من همان دین حسین و حسن است؛ شما را با شمشیر می زنم زدن جوانی از یمن، امید رستگاری دارم نزد پروردگار».
163- حیاة الامام الحسین، 3/239.
164- حیاة الامام الحسین، 3/237.
165- تنقیح المقال، 3/247.
166- ابصار العین، 101؛ و در کامل ابن اثیر، 4/79 به جای عروة بن بکار و زید بن ورقأ کشندگان سوید بن عمرو، عروة بن بطان تغلبی و زید بن رقاد الجهنی ذکر شده اند.

Share