خاتمه كتاب در آداب بعضى از امور داخله و خارجه نماز است و در آن چند فصل است‏

 

فصل اوّل در تسبيحات اربعه است كه در ركعت ثالث و رابع نماز خوانده مى‏شود و اسرار و آداب قلبيّه آن به قدر مناسب‏ و آن متقوم به چهار ركن است:

ركن اول در تسبيح است.

و آن، تنزيه از توصيف به تحميد و تهليل است، كه از مقامات شامله است. و بنده سالك بايد در تمام عبادات متوجّه آن باشد و قلب خود را از دعواى توصيف و ثناجويى حق نگاه‏دارى كند؛ گمان نكند كه از براى عبد ممكن است قيام به حقِ عبوديّت، فضلًا از قيام به حقّ ربوبيّت كه چشم آمال كمل اولياء از آن منقطع و دست طمع بزرگان اصحاب معرفت از ذيل آن كوتاه است عنقا شكار كس نشود دام بازگير(611). ( از اين جهت گفته‏اند كمال معرفت اهل معارفْ عرفان عجز خويش است‏(612).
آرى، چون رحمت واسعه حق جلّ و علا شامل حال ما بندگان ضعيف است، به سعه رحمت خود ما بيچارگان را بار خدمت داده و اجازه ورود در يك همچو مقام مقدّس منزّه، كه پشت كرّوبيّين از قرب به آن خم است، مرحمت فرموده. و اين از بزرگترين تفضّلات و ايادى ذات مقدّس ولىّ نعمت است بر بندگان خود، كه اهل معرفت و اولياء كمّل و اهل اللَّه قدر آن را به قدر معرفت خود مى‏دانند، و ما محجوبان بازمانده از هر مقام و منزلت و محرومان دور افتاده از هر كمال و معرفت بكلّى از آن غافليم؛ و اوامر الهيه را، كه فى الحقيقه بالاترين نعم بزرگ نامتناهى است، از تكلف و كلفت دانيم و با انضجار و كسالت قيام به آن كنيم، و از اين جهت از نورانيّت آن بكلى محروم و محجوبيم.
و بايد دانست كه چون تحميد و  تهليل متضمّن توحيد فعلى است و در آن شائبه تحديد و تنقيص است، بلكه شائبه تشبيه و تخليط است، عبد سالك براى تهيه ورود در آن لازم است در حصن حصينِ تسبيح و تنزيه خود را وارد كند و به باطن قلب خود بفهماند كه حق جلّت عظمته منزّه از تعيّنات خلقيّه و تلبّس بملابس كثرات است، تا ورود در تحميدش از شائبه تكثير تنزيه شود.

ركن دوم تحميد است.

و آن، مقام توحيد فعلى است كه مناسب حال قيام است و مناسب قرائت است نيز. و از اين جهت، اين تسبيحات در ركعات اخيره قائم مقام حمد است و مصلى مختار است كه حمد را نيز بخواند به جاى آن. و توحيد فعلى را- چنانچه در حمد مذكور شد- از حصر حمد به حق تعالى استفاده كنيم و دست عبد را از محمدتها بكلّى كوتاه نماييم و  هُوَ الَاوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِن‏(613) ( را به سامعه قلب رسانيم، و حقيقت ما رَمَيْتَ اذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّه رَمى‏(614) ( را به ذائقه روح چشانيم، و خودبينى و خودخواهى را زير پاى سلوك نهيم تا به مقام تحميد خود را رسانيم و دل را از زير بار منّت خلق بيرون كشانيم.

ركن سوم تهليل است‏

و از براى آن مقاماتى است:
يكى مقام نفى الوهيّت فعليّه است كه عبارت اخراى لا مُؤَثِّرَ في الوُجودِ الّا اللَّه است. و اين مؤكّد حصر  تحميد بلكه موجب و مسبّب آن است. چون كه مراتب وجودات امكانيّه ظلّ حقيقت وجود حق جلت قدرته و ربط محض است و از براى هيچ يك از آنها به هيچ وجه استقلال و قيام به خود نيست، از اين جهت، تاثير ايجادى را به هيچ وجه به آنها نتوان نسبت داد، چه كه در تأثير استقلالِ ايجاد لازم و استقلالِ ايجاد مستلزم استقلال وجود است. و به عبارت اهل ذوق، حقيقت وجودات ظلّيّه ظهور قدرت حق است در مرآيى خلقيّه، و معنى لا اله إلا اللَّه مشاهده فاعليّت و قدرت حق است در خلق و نفى تعيّنات خلقيّه است، و افناى مقام فاعليّت آنها و تأثير آنها است در حق.

و يكى مقام نفى معبود غير حق است، و لا إله إلا اللَّه اىْ، لا معبودَ سِوى اللَّه. و بنا بر اين، مقام تهليل نتيجه مقام  تحميد است؛ زيرا كه اگر محمدت منحصر به ذات مقدّس حق شد، عبوديّت نيز بار خود را در آن مقام مقدّس افكند؛ و جميع عبوديّتهايى كه خلق از خلق مى‏كند، كه همه براى رؤيت محمدت است، منتفى شود؛ پس، گويى سالك چنين گويد كه چون جميع محامد منحصر در حق است، پس عبوديت نيز منحصر به او شود، و او معبود شود و بتها همه شكسته شود. و از براى تهليل مقامات ديگرى است كه مناسب اين مقام نيست. ركن چهارم تكبير است. و آن نيز تكبير از توصيف است؛ گويى كه عبد در اول ورود در تحميد و  تهليل، تنزيه از توصيف نموده، و پس از فراغ از آن نيز تنزيه و تكبير از توصيف نمايد، كه تحميد و تهليلش محفوف به اعتراف به تقصير و تذلّل باشد. و شايد كه تكبير در اين مقام تكبير از تحميد و  تهليل باشد، زيرا كه در آن شائبه كثرت است؛ چنانچه مذكور شد. و شايد در  تسبيح تنزيه از تكبير، و در تكبير تكبير از تنزيه نيز باشد، كه دعاوى عبد بكلّى ساقط شود و به توحيد فعلى متمكّن گردد و مقام قيام به حقّ ملكه گردد در قلب، و از تلوين بيرون آيد و حالت تمكين حاصل شود.
و عبد سالك بايد در اين اذكار شريفه كه روح معارف است حال تبتّل و تضرّع و انقطاع و تذلّل را در قلب تحصيل كند؛ و به كثرت مداومت باطن قلب را صورت ذكر دهد و حقيقت ذكر را در باطن قلب متمكّن سازد، تا قلب متلبّس به لباس ذكر شود و لباس خويش، كه لباس بُعد است، از تن بيرون آورد؛ پس، قلب الهى حقّانى شود و حقيقت و روح  انَّ اللَّه اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤمِنينَ أَنْفُسَهُم‏(615) ( در آن متحقّق گردد.

فصل دوم در آداب قلبيه قنوت است‏

بدان كه قنوت يكى از مستحبّات مؤكّده است كه ترك آن شايسته نيست، بلكه احتياط در اتيان به آن است؛ زيرا كه بعضى از اصحاب قائل به وجوب شده‏اند، و ظاهر بعض روايات نيز وجوب است، گر چه اقوى‏ در صناعت فقهى عدم وجوب است، چنانچه مشهور بين علماء اعلام است. و آن به همين كيفيّت خاصّه كه بين اماميّه رضوان اللَّه عليهم متعارف است مى‏باشد؛ يعنى، متقوّم است به بلند نمودن دست را در حذاء وجه، و بسط باطن كفها را طرف آسمان و خواندن ادعيه مأثوره يا غير مأثوره. و جايز است دعا نمودن به هر زبان، عربى يا غير آن. و عربى احوط و افضل است.

و فقها فرموده‏اند افضل ادعيه در آن، دعاى فَرَج است‏(616). ( و دليل فقهى معتدّ بهى به نظر نويسنده نرسيده بر افضليّت؛ ولى مضمون دعا دالّ بر فضيلت تامّه آن است، زيرا كه مشتمل بر تهليل و  تسبيح و تحميد است كه روح توحيد است؛ چنانچه بيان آن شد. و نيز مشتمل بر اسماء بزرگ الهى است از قبيل: اللَّه، الحَليم، الكريم،  العَلِىّ، العَظيم، الرَّبّ؛ و نيز مشتمل بر ذكر ركوع و سجود است؛ و نيز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و افعال است؛ و نيز مشتمل است بر مراتب تجليّات حق جلّ و علا؛ و نيز مشتمل است بر سلام بر مرسلين، گر چه احتياط ترك آن است، ولى اقوى جواز است؛ و نيز مشتمل است بر صلوات بر پيغمبر و آل او عليهم السلام. گويى اين دعاى شريف با اين اختصار مشتمل به تمام وظايف ذكريّه صلاة است.

و از گفته فقها رضوان اللَّه عليهم نيز اثبات افضليّت توان كرد، يا به واسطه تسامح در ادلّه سنن‏(617) ( ؛ گر چه نويسنده را در آن تأملى است. و يا به واسطه كشفِ دليل معتبرى، كه به نظر ما نرسيده، كه مبناى اجماع در نظر متأخرين است.

و از ادعيه شريفه كه بسيار فضيلت دارد و نيز مشتمل بر آداب مناجات بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطاياى كامله الهيّه است كه با حال قنوت كه حال مناجات و انقطاع به حق است تناسبى تامّ دارد و بعضى از مشايخ بزرگ رحمه اللَّه بر آن تقريباً مواظبت داشت، دعاى يا مَنْ اظْهَرَ الْجَميل است كه از كنوز عرش است، و تحفه حق براى رسول خدا است؛ و براى هر يك از فقرات آن فضايل و ثوابهاى بسيار است؛ چنانچه در توحيد شيخ صدوق رحمه اللَّه است‏(618).
و بهتر در ادب عبوديّت آن است كه در حال قنوت، كه حال مناجات و انقطاع به حق است در خصوص صلاة، كه همه‏اش اظهار عبوديت و ثناجويى است، و در اين حالت كه ذات مقدّس حق جلّ و علا بالخصوص فتح باب مناجات و دعا به روى عبد فرموده و او را به اين تشريف شرافت داده، بنده سالك نيز ادب مقام مقدّس ربوبيّت را نگاه دارد، و از ادعيه خود مراقبت كند كه مشتمل بر تسبيح و تنزيه حق تعالى و متضمّن ذكر و ياد حق باشد؛ و چيزهايى كه از حق در اين حال شريف مى‏خواهد از سنخ معارف الهيّه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوى او باشد؛ و از طلب دنيا و امور خسيسه حيوانيّه و شهوات نفسانيّه احتراز كند، و خود را در محضر پاكان شرمساز ننمايد و در محفل ابرار بى‏مقدار نكند.
اى عزيز، قنوت دست شستن از غير حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبيّت پيدا كردن است، و كف خالى و سؤال به جانب غنىّ مطلق دراز نمودن است؛ و در اين حال انقطاع، از بطن و فرج سخن راندن و از دنيا يادكردن كمال نقصان و تمام خسران است.
جانا، اكنون كه از وطن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار اين ظلمتكده پر رنج و محن گرديدى، خود چون كرم ابريشم بر خود متن.
عزيزا، خداى رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمير نموده، و به انوارى چون انبياء و عشاقى مانند اولياء مؤيّد فرموده، اين نار را به خاك و خاكستر دنياى دنىّ منطفى نكن؛ و آن نور را به كدورت و ظلمت توجّه به دنيا كه دار غربت است مكدّر ننما؛ باشد كه اگر توجّهى به وطن اصلى كنى و انقطاع به حق را از حق طلب كنى و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناك به عرضش برسانى و احوال بيچارگى و بينوايى و گرفتارى خويش را اظهار كنى، مددى غيبى رسد و دستگيرى باطنى شود و جبران نقايص گردد،  اذْ مِنْ عادَتِهِ الْاحْسانُ وَ مِنْ شيمَتِهِ التَّفَضُّل‏(619).

اگر از فقرات مناجات شعبانيّه امام متَّقين و امير مؤمنين و اولاد معصومين او عليهم السلام، كه امامان اهل معارف و حقايقند، در قنوت بخوانى، خصوصاً آن جا كه عرض مى‏كنند: الهى هَبْ لي كَمالَ الْانْقِطاعِ إِلَيْكَ‏(620) ( - الخ، ولى با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نويسنده، بسيار مناسب اين حال است.

بالجمله، مقام قنوت در نظر نويسنده چون مقام  سجود است: آن يك، توجّه و اقبال به ذلّ عبوديّت و تذكّر مقام عزّ ربوبيّت است؛ و اين يك، اقبال به عزّ ربوبيّت و تذكّر عجز و ذلّ عبوديّت است. و اين به حسب مقام متوسّطين است. و اما به حسب مقام كمّل، چنانچه سجود مقام فناى عبد و ترك غير و غيّرت است، قنوت مقام انقطاع به حق و ترك اعتماد به غير است كه روح مقام توكّل است. و بالجمله، چون  قيام مقام توحيد افعالى است و اين توحيد در ركعت دوم تمكين شود، در قنوت اظهار نتيجه آن كند كه كشكول گدايى را پيش حق بَرَد و از خلق منقطع شود و گريزان گردد. فصل سوم در تعقيب است‏
و آن يكى از مستحبّات مؤكّده است و ترك آن نيز مكروه است و در نماز صبح و عصر تأكيدش بيشتر است. و تعقيبات مأثوره بسيار است؛ از آن جمله تكبيرات ثلاثه اختتاميّه است.
و مشايخ عظام مواظبت دارند كه مثل تكبيرات افتتاحيه در هر تكبيرى دست را تا حذاى گوش بلند كنند و باطن كف را به حذاى قبله مبسوط كنند. و اثبات آن مشكل است؛ گر چه ممكن است از بعضى روايات استفاده سه مرتبه رفع يد را نمود. و شايد دست را بلند نمودن و سه مرتبه تكبير گفتن و بعد دعاى لا الهَ الّا اللَّه وَحْدَهُ وَحْدَه‏(621) ... ( الخ را خواندن كفايت كند. و اگر رفع يد به آن طور كه مشايخ مواظبند مستحب باشد، تمكين همان اسرار است كه مذكور گرديد. و شايد اشاره به طرد صلاة و عبادات خود باشد كه مبادا عجب و خودبينى در قلب راه يابد.

و تكبيرات ثلاثه شايد اشاره باشد به تكبير از توحيدات ثلاثه كه مقوِّم روح تمام صلاة است. پس ادب قلبى اين تكبيرات آن است كه در هر رفع يدى طرد توحيدى از توحيدات ثلاثه را كند، و تكبير و تنزيه حق جل و علا را از توصيفات و توحيدات خود كند و عجز و ذلت و قصور و تقصير خويش را در محضر مقدّس حق جل و علا عرضه دارد. و ما در رساله سرّ الصلاة اسرار روحيّه اين تكبيرات و رفع يد را به طور لطيفى، كه مذكور در آن رساله است، ذكر نموديم. و آن از الطاف حق تعالى است به اين مسكين. و له الشّكر و الحمد.

و از جمله تعقيبات شريفه، تسبيحات صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به آن معظّمه تعليم فرمود. و آن افضل تعقيبات است. در حديث است كه اگر چيزى افضل از آن بود، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را به فاطمه عليها السلام عطا مى‏فرمود(622). ( و از حضرت صادق مروى است كه اين تسبيحات در هر روز در تعقيب هر نمازى پيش من محبوبتر است از هزار ركعت نماز در هر روز(623). (و معروف پيش اصحاب در ترتيب آن آن است كه تكبير سى و چهار مرتبه، و تحميد سى و سه مرتبه، و  تسبيح سى و سه مرتبه؛ به همين ترتيب. و بعيد نيست كه اين افضل باشد نه متعيّن؛ بلكه در تقديم و تأخير تحميد و  تسبيح انسان مخيّر باشد؛ بلكه شايد در تأخير تكبير و تقديم تسبيح نيز مخيّر باشد. ولى افضل و احوط همان ترتيب مشهور است.

و آداب قلبيه آن آن است كه در تسبيحات اربعه مذكور شد. و زايد بر آن، آن كه چون اين اذكار شريفه بعد از نماز وارد شده است، و تسبيح آن، تكبير و تنزيه از قيام به حق عبوديّت است، و نيز تنزيه و تكبير از لياقت عبادت است براى محضر مقدّس او، و نيز تنزيه و تكبير از معرفت است كه غايت عبادت است، پس عبد سالك بايد در تعقيب نماز قدرى تفكّر كند در نقص خود و عبادت خويش و غفلتهاى در حال حضور، كه خود گناهى است در مذهب عشق و محبّت؛ و حرمان خود را از حظوظ حضور و محضر مقدّس حق جلّ جلاله به نظر آورد؛ و در تعقيبات، كه خود فتح باب ديگرى است از رحمت حق تبارك و تعالى، به اندازه ميسور جبران كند، و اين اذكار شريفه را به قلب برساند و دل را به آنها زنده كند؛ شايد خاتمه‏اش به حسن و سعادت مختوم شود. و در  تحميد تسبيحات صدّيقه عليها الصلاة و السلام اثبات اين محمدت را كه قيام به عبوديّت است نيز براى هويّت الهيّه كند، و از توفيق و تأييد و حول و قوّه آن ذات مقدّس بداند و بشمارد. و حقايق اين امور را به سرّ قلب برساند و سرّ اين لطايف را به ذائقه دل بچشاند تا قلب به ذكر حق زنده شود و دل حيوة جاويد به حق پيدا كند.

و چون صبحْ افتتاح اشتغال به كثرات و ورود در دنيا است و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان سالكِ بيدار در اين موقعِ باريك براى ورود در اين ظلمتكده تاريك به حق تعالى متوسّل شود و به حضرتش منقطع گردد. و چون خود را در آن محضر شريف آبرومند نمى‏بيند، به اولياء امر و فُخَراى زمان و شُفَعاء انس و جان، يعنى رسول ختمى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و ائمّه معصومين عليهم السلام، متوسّل گردد و آن ذوات شريفه را شفيع و واسطه قرار دهد. و چون براى هر روزى خفير و مجيرى است، پس روز شنبه به وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، و روز يكشنبه به حضرت امير المؤمنين عليه السلام، و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان عليهما السلام، و روز سه‏شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق عليهم السلام، و روز چهارشنبه به حضرات كاظم و رضا و تقى و نقى عليهم السلام، و روز پنجشنبه به حضرت عسكرى عليه السلام، و روز جمعه به ولىّ امر عجّل اللَّه فرجه الشّريف، متعلّق است‏(624)، ( مناسب آن است كه در تعقيب نماز صبح براى ورود در اين بحر مهلك ظلمانى و دامگاه مهيب شيطانى، متوسّل به خفراى آن روز شود؛ و با شفاعت آنها، كه مقرّبان بارگاه قدس و محرمان سراپرده انسند، از حق تعالى رفع شرّ شيطان و نفس اماره بالسّوء را طلب كند، و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسك غير لايقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد. البته حق تعالى شأنه چنانچه محمّد صلى اللَّه عليه و آله و دودمان او را وسايط هدايت و راه‏نماهاى ما مقرّر فرموده و به بركات آنها امّت را از ضلالت و جهل نجاتْ مرحمت فرموده، به وسيله و شفاعت آنها قصور ما را ترميم و نقص ما را تتميم فرمايد و اطاعات و عبادات ناقابل ما را قبول مى‏فرمايد. انّهُ وَلىَّ الْفَضْلِ وَ الْانْعام. و تعقيبات مأثوره در كتب أدعيه مذكور، و هر كس مناسب با حال خود انتخابى كند و اين سفر شريف را به خير و سعادت به اتمام رساند.

ختم و دعاء

مناسب بود كه ما اين رساله را تتميم كنيم به ذكر موانع معنويّه صلاة از قبيل ريا و عجب و امثال آن، لكن به واسطه آن كه در كتاب اربعين‏(625) ( در شرح بعض احاديث، در اين موضوعات شرحى مذكور داشتيم، و اينك به واسطه كثرت اشتغال و تشتّت قواى فكريّه معذور از اين خدمت مى‏باشم، لهذا اين اوراق را با اعتراف به نقص و تقصير ختم، و از ارباب نظر پاك عفو خطا مى‏طلبم، و به دعاى خير آنان و نفس كريم آنها نيازمندم.
بار خداوندا كه ما بندگان ضعيف را بى‏سابقه خدمت و طاعتى يا احتياج به بندگى و عبادتى با تفضّل و عنايت و محض رحمت و كرامت لباس هستى پوشانيدى، و به انواع نعمتهاى روحانى و جسمانى و اصناف رحمتهاى باطنى و ظاهرى مفتخر فرمودى، بى‏آنكه از نبود ما خللى در قدرت و قوت تو راه يابد، يا از بود ما به عظمت و حشمت تو چيزى افزايد، اكنون كه سرچشمه رحمانيّت تو جوشيد و چشم خورشيد جمال جميل تو درخشيد و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منوّر فرمود، نقايص و خطيئات و گناهان و تقصيرات ما را نيز به نور توفيق باطنى و دستگيرى و هدايت سرّى جبران فرما، و دل سر تا پا تعلّق ما را از تعلّقات دنياويّه برهان و به تعلّق به عزّ قدس خود آراسته نما.
بارالها، از طاعت ما ناچيزان بسطى در ملك تو حاصل نشود، و از سرپيچى ما نقصى در مملكتت راه نيابد، و از عذاب و شكنجه گناهكاران نفعى به تو عايد نگردد، و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانى در قدرت تو حاصل نشود، عينِ ثابت خطاكاران طالب رحمت است و فطرت ناقصانْ طلبكار تماميت، تو خود بالطف عميم با ما رفتار فرما و به سوء استعداد ما نظر نفرما.
الهى، انْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ، فَانْتَ اهْلٌ انْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ. الهي، قَدْ سَتَرْتَ عَلىَّ ذُنوباً فِى الدُّنْيا، و انا احْوَجُ الي سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِي الْاخْرى‏. الهي، هَبْ لِي كَمالَ الْانْقِطاعِ الَيْكَ؛ وَ انِرْ ابْصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتّى‏ تَخْرِقَ ابْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النّوُرِ، فَتَصِلَ الى‏ مَعْدِنِ الْعَظَمَة(626).
تا اين جا به تقدير الهى جلّ و علا كلام ما ختم شد، حامِداً شاكِراً على نَعْمائِهِ، مُصلِّياً عَلَى محمَّدٍ و آلِهِ الطّاهرين. به تاريخ روز دوشنبه دوم ربيع الثانى هزار و سيصد و شصت و يك قمرى.(627)

پايان

-------------------------------------------

611 -

عنقا شكار كس نشود دام بازگير          كانجا هميشه باد به دست است دام را

 - حافظ
612 - بحارالانوار، ج 94، ص 150، المناجات ثمانيه عشر، مناجات العارفين.
613 - اوست آغاز و انجام و پيدا و نهان. (حديد / 3).
614 - هنگامى كه تير انداختى تو نبنداختى بلكه خدا انداخت. (انفال / 17).
615 - همانا خدا از مومنان جهايشان را خريده است. (توبه / 111).
616 - لا اله الاالله الحليم الكريم... وسائل الشيعه، ج 4، ص 906، كتاب الصلوه، ابواب القتنوت، باب 7، حديث 4. مستدرك وسائل الشيعه، كتاب الصلوه، ابواب القنوت، باب 6، حديث 4 و 9.
617 - رويات متعددى - در حد استفاضه - وارد شده است كه اگر به كسى خبر برسد (بشنود يا در حالى بخواند) كه انجام عملى ثواب و پاداش دارد و او آن عمل را انجام بدهد، بدان عمل مثاب و مأجور خواهد بود اگر چه آن خبر صحيح نباشد. اين روايات به اخبار من بلغ معروف است؛ و عمل مثاب و مأجور خواهد بود اگر چه آن خبر صحيح نباشد. اين روايات به اخبار من بلغ معروف است؛ و مفاد مضمون آنها را تسامح در ادله سنن گويند. رجوع شود به بحارالانوار، ج 2، ص 256، كتاب العلم، باب 30. اصول كافى، ج 3، ص 139 ، كتاب الايمان و الكفر، باب من بلغه ثواب من الله على عمل.
618 - التوحيد، باب اسماء الله تعالى، باب 29، حديث 14.
619 - از عادت او نيكويى كردن است و از خوى او تفضيل.
620 - بارالها، كمال بريدگى (از متعلقات دنيوى) برا توجه به خودت ار زانيم فرما، و چشم دلهايمان را به نور نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پرده‏هاى نور ار دريده به كان عظمت و جلال برسد و جهانهايمان به عزت قدس تو آويخته گردد (تعلق يابد). مناجات شعبانيه، بحارالانوار، ج 91، ص 99.
621 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 1030، كتاب الصلوه، ابواب التعقيب، باب 14، حديث 2.
622 - فروع كافى، ج 3، ص 343، كتاب الصلوه، باب التعقيب بعد الصلوه و الدعاء، حديث 14.
623 - بحارالانوار، ج 83، ص 332. از ثواب‏الاعمال، ص 149. وسائل الشيعه، ج 4، ص 1024، كتاب الصلوه، ابواب التعقيب، باب 9، حديث 2.
624 - بحار الانوار، ج 24، ص 239. از الخصال، ج 2،ص 394، باب 7.
625 - كتاب اربعين (شرح اربعين حديث) از آثار جناب مولف قدس سره الشريف مى‏باشد كه نوشتن آن در محرم 1358 هجرى قمرى به انجام رسده است. در مقدمه اين كتاب شريف بعد از حمد و صلوه و دعا آمده است: و بعد، اين بنده بى‏بضاعت ضعيف مدتى بود با خود حديث مى‏كردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كه در كتب معتبره اصحاب و علماء رضوان الله عليهم ثبت است جمع آورى كرده و هر يك را به مناسبت شرحى كند كه با حال عمه مناسبتى داشته باشد، و از اين جهت آن را به زبان فارسى نگاشته كه فارسى ربانان نيز از آن بهره برگيرند؛ شايد ان اشاء الله مشمول حديث شريف ختمى مرتبت (ص) شوم كه فرموده است: من حفظ على امتى اربعين حديثنا نبتقون بها بعث الله يوم القيامه فقيها عالما. تا بحمدالله و حسن توفيقه موفق به شروع آن شدم و از خداى تعالى توفيق اتمام مى‏طلبم - انه ولى التوفيق.
626 - خداى من، اگر من شايسته رحمت تو نيستم تو اهل آن هستى كه با فضل شاملت بر من كردم نمايى. خداى من، در دنيا گناهانى از من پوشانيدى و من نيازمندتر به اينكه در آخرت آن گناهان را بپوشانى.... بارالها، كمال بريدگى (از متعلقات دنيوى) برا توجه به خودت ار زانيم فرما، و چشم دلهايمان را به نور نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پرده‏هاى نور ار دريده به كان عظمت و جلال برسد و جهانهايمان به عزت قدس تو آويخته گردد (تعلق يابد). مناجات شعبانيه، بحارالانوار، ج 91، ص 99.
627 - مطابق با 30 فروردين 1321 هجرى شمسى. 

Share