باب هفتم در اشاره اجماليّه به آداب تشهّد است و در آن دو فصل است‏

فصل اوّل‏

بدان كه شهادت به وحدانيّت و رسالت در اذان و اقامه، كه از متعلّقات نماز و مُهيّئات ورود در آن است، و در تشهّد كه خروج از فناء به بقاء و از وحدت به كثرت و در آخر نماز است، عبد سالك را متذكّر كند كه حقيقت صلاةْ حصول توحيد حقيقى، و شهادت به وحدانيّت از مقامات شامله است، كه با سالك از اول صلاة تا آخر آن است. و نيز در آن، سرّ اوّليّت و  آخريّت حقّ جل و علا است. و نيز در آن سرّ عظيمى است كه سفر سالك من اللَّه و إلى اللَّه است: كَما بَدَأَكُمْ تَعوُدوُن‏(604). ( پس، سالك بايد در همه مقامات متوجّه اين مقصد باشد، و حقيقت وحدانيّت و الوهيّت حق را به قلب برساند؛ و قلب را در اين سفر معراجى الهى كند تا شهادتش حقيقت پيدا كند و از نفاق و شرك منزه گردد.
و در شهادت به رسالت نيز اشاره به آن شايد باشد كه دستگيرى ولىّ مطلق و نبىّ ختمى در اين معراجِ سلوكى از مقامات شامله است، كه بايد سالك در تمام مقامات متوجّه آن باشد و سرّ ظهور اوّليّت و آخريّت كه از مقامات ولايت است، از براى اهلش واضح گردد.

و بايد دانست كه فرق است بين شهادت در اول نماز، و  شهادت در تشهد؛ زيرا كه آن، شهادت قبل از سلوك است و شهادت تعبّدى يا تعقّلى است، و اين شهادت پس از رجوع است و آن شهادت تحقّقى يا تمكّنى است. پس  شهادت تشهّد را خطر عظيم است، زيرا كه در آن دعوى تحقّق و تمكّن است و دعوى رجوع به كثرت است بى‏احتجاب. و چون اين مقام شامخ براى امثال ما حاصل نيست، بلكه با اين حال كه اكنون داريم متوقع نيز نيست، ادب در حضرت بارى آن است كه قصور خود و ذلّت و نقص و عجز و بيچارگى خويش را در نظر آريم و با حال شرمسارى به بارگاه قدس متوجّه شده عرضه داريم:
بارالها، ما از مقامات اولياء و مدارج اصفياء و كمال مخلصين و سلوك سالكين، حظّى جز الفاظى چند نداريم؛ و از جميع مقامات به قيل و قال قناعت نموديم كه نه از آن كيفيّتى حاصل شود نه حال. بار خدايا، حبّ دنيا و تعلّقات آن ما را از بارگاه قدس و محفل انس تو محجوب نموده؛ مگر تو با لطف خفىّ خود از ما افتادگان دستگيرى فرمايى و جبران ما سبق را فرمايى، تا بلكه از خواب غفلت انگيخته شده راهى به محضر قدس پيدا كنيم.  

فصل دوم‏

عن مِصباحِ الشَّريعَةِ. قالَ الصّادقُ عليه السّلامُ: التَشَهُّدُ ثَنَاءٌ عَلَى اللَّهِ تعالى‏؛ فَكُنْ عَبْداً لَهُ فِى السِّرِّ خَاضِعاً لَهُ فى الْفِعْل، كَمَا أَنَّكَ عَبْدٌ لَهُ بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْوَى. وَ صِلْ صِدْقَ لِسَانِكَ بِصَفَاءِ صِدْقِ سِرِّكَ؛ فَإِنَّهُ خَلَقَكَ عَبْداً، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعْبُدَهُ بِقَلْبِكَ وَ لِسَانِكَ وَ جَوَارِحِكَ، وَ أَنْ تُحَقِّقَ عُبُودِيَّتَكَ لَهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ لَكَ، وَ تَعْلَمَ أَنَّ نَوَاصِيَ الْخَلْقِ بِيَدِهِ، فَلَيْسَ لَهُمْ نَفَسٌ وَ لا لَحْظٌ إِلَّا بِقُدْرَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ، وَ هُمْ عَاجِزُونَ عَنْ إِتْيَانِ أَقَلِّ شَيْ‏ءٍ فِي مَمْلَكَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِرَادَتِهِ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمَ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ‏(605). ( فَكُنْ عَبْداً شَاكِراً بِالْفِعْلِ، كِما انَّكَ عَبْدٌ ذَاكِرٌ بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْوَى. وَ صِلْ صِدْقَ لِسَانِكَ بِصَفَاءِ سِرِّكَ. فَإِنَّهُ خَلَقَكَ، فَعَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكوُنَ إِرَادَةٌ وَ مَشِيَّةٌ لِاحَدٍ إِلَّا بِسَابِقِ إِرَادَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ؛ فَاسْتَعْمِلِ الْعُبُودِيَّةَ فِي الرِّضَا بِحُكْمِهِ، وَ بِالْعِبَادَةِ فِي أَدَاءِ أَوَامِرِهِ. وَ قَدْ أَمَرَكَ بِالصَّلاةِ عَلَى نَبِيِّهِ (حَبِيبِهِ- خ) صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ آلِه، فَأَوْصِلْ صَلاتَهُ بِصَلاتِهِ وَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِهِ وَ شَهَادَتَهُ بِشَهَادَتِهِ. وَ انْظُرْ لا يَفوتُكَ بَرَكَاتُ مَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِ، فَتُحْرِمَ عَنْ فَائِدَةِ صلاتِهِ. وَ أَمْرِهِ بِالاسْتِغْفَارِ لَكَ وَ الشَّفَاعَةِ فِيكَ إِنْ أَتَيْتَ بِالْوَاجِبِ فِي الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ السُّنَنِ وَ الآْدَابِ وَ تَعْلَمَ جَلِيلَ مَرْتَبَتِهِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏(606).

در اين حديث شريف اشاراتى است به آداب قلبيّه عبادات و حقايق و اسرار آنها. چنانچه فرمايد: تشهد ثناء حق جل و علا است. بلكه در سابق نيز اشاره شده كه مطلق عبادات ثناء حق است يا به اسمى يا به اسمائى، يا به تجلّى از تجليات، و يا به اصل هويّت.

و عمده آداب را اشاره فرمايد كه چنانچه در ظاهر بندگى مى‏كنى و مدّعى عبوديّت هستى، در سرّ نيز عبوديّت كن تا عبوديّت سرّىِ قلبى به اعمال جوارحى نيز سرايت كند، و عمل و قولْ نقشه باطن و سرّ باشد؛ و حقيقت عبوديت به جميع اجزاء وجود، چه اجزاء ظاهرى و چه اجزاء باطنى، سارى شود و هر يك از اعضاء حظّى از توحيد ببرند. و لسان ذاكر ذكر را به قلب ايصال كند، و قلب موحد مخلصْ توحيد و اخلاص را به لسان افاده نمايد. و از حقيقت عبوديت طلب ربوبيت كند و از خودپرستى بيرون آيد و الوهيت حق را به قلب برساند؛ و بداند كه ناصيه بندگان به دست حق تعالى است، و قدرت بر تنفّس و نگاه كردن ندارند مگر با قدرت و مشيّت حق تعالى، و آنها عاجزند از تصرف در مملكت حق به جميع انحاء تصرّفات، گر چه تصرّف ناچيزى باشد، مگر با اذن و اراده آن ذات مقدّس؛ چنانچه حق فرمايد: خداى تعالى فقط خلق مى‏كند هر چه بخواهد و اختيار فرمايد هر چه اراده كند؛ كسى را در امر خود اختيارى نيست يعنى استقلالًا منزه است خداى تعالى از شريك در تصرف در مملكت وجود. و چون اين لطيفه را به قلب رساندى، شكرت از حق حقيقت پيدا كند؛ و شكر در اعضاء و اعمالت سرايت كند؛ و چنانچه در عبوديّت زبان و قلب بايد همقدم باشند، در اين توحيد فعلى نيز بايد صدق لسان به صفاء سرّ قلب موصول باشد؛ زيرا كه حق جل و علا خالق است و مؤثّرى جز او نيست، و تمام اراده‏ها و مشيّتها ظلّ اراده و مشيّت ازلى سابق اوست.

پس از آداب شهادت به وحدانيّت و الوهيّت حق، متوجّه به مقام مقدّس عبد مطلق و رسول ختمى شود. و از تقدّم مقام عبوديّت بر  رسالت متنبّه شود كه قدم عبوديّت مقدّمه همه مقامات سالكين است؛ و رسالت شعبه عبوديت است. و چون رسول ختمى عبد حقيقى فانى در حق است، اطاعت او اطاعت حق است؛ و شهادت به رسالت موصول به شهادت به وحدانيّت است. و عبد سالك بايد از خود مراقبت كند كه قصور در طاعت رسول، كه طاعت اللَّه است، نكند تا از بركات عبادت كه وصول به بارگاه قدس است، به دستگيرى ولىّ مطلق، محروم نشود. و بداند كه كسى را بى‏دستيارى ولىّ نعم و رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به بارگاه قدس و جايگاه انس بار ندهند

-----------------------------------------------

604 - به همان گونه كه در آغاز آفريدتان باز مى‏گرديد. (اعراف / 29).
605 - و پروردگار تو آنچه را بخواهد مى‏آفريند و انتخاب مى‏كند، آنان را در كار خود اختيارى نيست، خدا منزه است و برتر از آنچه شرك مى‏روزند. (قصص / 68).
606 - مصباح الشرايعه، الباب السابع عشر، فى التشهد. 

Share