چند بارد غم دنیا به تن تنهایی / شاعر : شهریار
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی
ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی
چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی
بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی