کتاب خوب می خواهیم؛ سالم و مقوی !
کتاب خوب می خواهیم؛ سالم و مقوی !
کتاب خوب می خواهیم؛ سالم و مقوی ! گزیده ای از بیانات رهبر انقلاب در مورد «کتابِ خوب» است که پایگاه اطلاع رسانی دفتر معظم له به مناسبت هفته کتاب منتشر کرده بود.
بیشتر بخوانید: ویژه هفته کتاب و کتابخوانی - ویژه نامه یار مهربان
رمزگشایی یک حقیقت تاریخی
کتاب، دروازه ای به سوی گستره دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است. همه دستاوردهای بشر در سراسر عمر جهان، تا آنجا که قابل کتابت بوده است، در میان نوشته هایی است که انسان ها پدید آورده اند و می آورند. در این مجموعه بی نظیر، آموزش های آسمانی، و درس های پیامبران به بشر، و دانش ها و شناخت هایی است که سعادت بشر بدون آگاهی از آن امکان پذیر نیست. کسی که با این دنیای زیبا و زندگی بخش- دنیای کتاب- ارتباط ندارد بی شک از مهم ترین دستاورد انسانی و نیز از بیشترین معارف الهی و بشری محروم است. برای یک ملت، خسارتی بزرگ است که افراد آن، با کتاب سر و کاری نداشته باشند و برای یک فرد، توفیق عظیمی است که با کتاب، مأنوس و همواره در حال بهره گیری از آن یعنی آموختن چیزهای تازه باشد. با این دیدگاه، به روشنی می توان ارزش و مفهوم رمزی عمیق این حقیقت تاریخی را دریافت که اولین خطاب خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) این است که: "بخوان!" و در اولین سوره ای که بر آن فرستاده عظیم الشأن خداوند فرود آمده، نام قلم به تجلیل یاد شده است: "اقرأ و ربّک الأکرم، الذی علّم بالقلم".[1]
گنجینه ثروت بشری
حقیقت آن است که کتاب یکی از ارزشمندترین فرآورده های بشری و گنجینه بزرگ ترین ثروت های بشر یعنی دانش و تحقیق است. دین و دنیای بشر و جسم و جان انسان، به برکت کتاب تأمین و تغذیه می شود و فرآیند کمال بشری به وسیله کتاب تحقق می یابد. کتاب، مادر تمدن ها و نیز عصاره آنها است، و بشر با پدید آوردن کتاب، درس های بی شماری را که در کتاب تکوین بدو آموخته شده، گردمی آورد و در محیط بشری، منتشر می سازد و بدین گونه روزبه روز گنجینه ثروت بشری، غنای بیشتر می یابد.[2]
حرمان عظیم
در میان انسان ها بسیارند کسانی که نه تنها بر این خزانه لایزال چیزی نمی افزایند، بلکه از آن بهره نیز نمی برند. بی سوادی یا بی معرفتی نسبت به ارزش کتاب و بی رغبتی به بهره بردن از آن یا دسترسی نداشتن به آن، از عوامل این حرمان عظیم و این خسارت بزرگ اند. نباید شک کرد در این که همین ها نیز به نوبه خود معلول عوامل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است. از این رو بی تردید باید گفت که کم رغبتی نسبی به مطالعه کتاب در کشور ما نتیجه کوتاهی هایی است که در دوران حاکمیت رژیم های فاسد و وابسته، در این مورد شده است. پس از پیروزی انقلاب آمار تولید و نشر و ضبط و خواندن کتاب در کشور ما به طور چشمگیر بالا رفته است ولی آنچه اکنون داریم در برابر آنچه شایسته ملت بزرگ و پرتوان و هوشمند ما است، بسی کم و ناچیز است.[3]
انس با کتاب؛ هر طور شده!
مردم ما، با کتاب، بیش از آنچه که امروز انس دارند باید انس بگیرند. کتابخوانی چیزی است که برای یک ملت، فریضه است؛ واجب و لازم است. مردمی که اهل کتاب خواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذکاوت و هوشیاری، تفاوت می کنند با مردمی که با کتاب و مطبوعات انس نداشته باشند. خوشبختانه کتاب زیاد است و کتاب های زیادی چاپ می شود. نمی خواهم عرض کنم همه آنچه که چاپ می شود، کتاب های خوب و مفیدی است. نه؛ ای بسا کتابی چاپ می شود و به بازار هم می آید، اما کتاب مفیدی نیست. کتاب بی فایده و عاطل و باطلی است که اگر کسی نگاهش کند، از آن استفاده ای نخواهد کرد. و ای بسا کتابی که چاپ می شود و به بازار هم می آید و مضر است! این فایده ندارد، بلکه ضرر هم دارد. الان ما در کتاب هایمان- کتاب های بازار مطبوعات کشور- چنین کتاب هایی را داریم که در دسترس مردم است؛ یعنی چاپ شده و به بازار هم آمده است؛ اما هیچ فایده ای که ندارد، مضر هم هست. با این همه، اینها بخشی و تعداد کمی از مطبوعات است. اکثر آنچه که چاپ می شود، مفید است؛ چه از جهات علمی، چه از جهات فرهنگی، چه از جهات دینی، چه از لحاظ معارف گوناگون اسلامی و چه از لحاظ ادبی و هنری. مردم ما، از معارفی که در کتاب هاست بی نیاز نیستند و باید کتاب ها را بخوانند. انس با کتاب، بسیار چیز باارزشی است.[4]
باید اعتراف کنیم!
با تلخی باید اعتراف کنیم که رواج کتاب و روحیه کتابخوانی در میان ملت عزیز ما که خود یکی از مشعل داران فرهنگ و کتاب و معرفت در طول تاریخ پس از ظهور اسلام بوده است، بسی کمتر از آن چیزی است که از چنین ملتی انتظار می رود و این پدیده نیز مانند بیشتر پدیده های ناگوار در کشور ما، نتیجه فرمانروایی پادشاهان و فرمانروایان ظالم و فاسد و بی فرهنگ و بی سواد بر این کشور در 200 سال گذشته است.
در دورانی که برخی ملت های دیگر به سوی دانش و پژوهش و معرفت روی آورده بودند، ملت کهن و با استعداد ما در زیر سلطه آن انسان های پلید و خودپرست و زورگو و نااهل، از دانش و معرفت دور ماند و در دوره اخیر که حکومت دست نشانده و فاسد پهلوی همه کارها را برابر خواست بیگانگان و دشمنان این ملت و به زیان این ملت انجام می داد، نه تنها تلاشی برای ترویج کتاب و کتابخوانی نشد بلکه با ایجاد سرگرمی های ناسالم و دامن زدن به آتش غرائز جنسی در میان جوانان، این ضرورت فوری و فوتی را هرچه بیشتر، از میدان دید و توجه مردم، بیرون راندند و در یکی از بهترین دوران هایی که شرائط جهانی، دگرگونی های اساسی در وضع نابسامان ملت ایران را بر می تافت، ملت مظلوم ما را از آن محروم ساختند و کار را به آنجا رساندند که برابر گزارش های همان روزگار، در شهر تهران و برخی شهرهای دیگر، شماره میخانه ها بیش از شماره کتابخانه ها و کتابفروشی ها و یا چند برابر آنها بود![5]
به قلبم فشار می آید!
ملت ما مطالعه کردن را اصلاً جزو کارهای بشری نمی دانند! مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایی که جزو کارهای معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست! آدم باید عنوان دیگری داشته باشد- یا باید شب امتحانش باشد؛ یا باید معلم در مدرسه از آدم بخواهد؛ یا باید یک دانشمند باشد؛ یا باید بخواهد در جایی سخنرانی کند- تا موجب شود که مطالعه کند! این چه قدر خسارت است!؟ واقعاً خدا می داند من وقتی یادم می آید- و این چیزی است که تقریباً هیچ وقت از یادم نمی رود- که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار می آید! از این بابت، ما چقدر داریم هر ساعت خسارت می بینیم!؟ واقعاً این به عهده چه کسی است؟ در حال حاضر این طور است که بنده یا یک نفر مثل بنده، سالی یک بار به نمایشگاه کتاب برود و یک کلمه راجع به مطالعه بگوید؛ آن هم به شرطی که دست یک گزارشگر خاص نیفتد؛ این که نمی شود![6]
وظیفه ملی؛ واجب دینی
اکنون ملت ایران باید عقب افتادگی ها را جبران کند. اینک فرصت بی نظیری از حکومت دین و دانش بر ایران، پدید آمده است که باید از آن در جهت اعتلای فکر و فرهنگ این کشور بهره جست. امروز کتابخوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است. از همه بیشتر، جوانان و نوجوانان، باید احساس وظیفه کنند، اگرچه آنگاه که انس با کتاب رواج یابد، کتابخوانی نه یک تکلیف، که یک کار شیرین و یک نیاز تعلّل ناپذیر و یک وسیله برای آراستن شخصیت خویشتن، تلقی خواهد شد؛ و نه تنها جوانان، که همه نسل ها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.[7]
کم کاریم!
این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار عملی، از لحاظ ارائه مبانی فکری خودش، یکی از ضعیف ترین و کم کارترین انقلاب ها و بلکه تحولات دنیاست... اگر شما انقلاب های بزرگ دنیا را هم در نظر بگیرید، باز هم مشخص می شود که ما کم کار کرده ایم.
وقتی انقلاب اکتبر تحقق پیدا می کند، در طول ده پانزده سال، آن قدر کتاب و فیلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف راجع به مبانی فکری این انقلاب نوشته می شود که در کشورهایی که باد آن انقلاب به آنها رسیده، دیگر مردم احتیاجی ندارند از کتاب های آنها استفاده کنند! آن قدر فضای ذهنی پرشده است که روشنفکرهای خود کشورها می نشینند راجع به مبانی ارزشی و فکری آنها کتاب می نویسند! در سه چهار دهه گذشته، چقدر ایرانی ها درباره مبانی فکری انقلاب شوروی، به زبان فارسی کتاب نوشتند؛ چون دیگر اشباع شده بودند. یعنی آنها این قدر نوشتند که همه روشنفکرهایی که به نحوی از لحاظ فکری با آ ن ها ارتباط پیدا می کردند، از لحاظ فکری اشباع می شدند و بعد یک آدم مثلاً دست به قلم و با فکر و روشنفکری، خودش می جوشید و مطالبی- غیر از ترجمه های فراوانی که از آثار آنها می شد- می نوشت.[8]
اینها باقی می ماند!
به ادبیات فرانسه نگاه کنید؛ مطمئناً بخشی از این ادبیات، مصروف به قهرمانی های دوران جنگ است. چهار سال جنگ بوده، که فرانسوی ها دو سه سال آن را دچار فشار بودند و شکست خوردند؛ اما انواع مختلف قهرمانی ها را، هم در میدان جنگ، هم در مبارزات مردمی داخل پاریس، هم در روابط انسانی و نظایر آن، نشان دادند. شما ببینید که اینها در رمان های فرانسوی چقدر تکرار می شود. هرچند من با شعر آنها آشنا نیستم؛ اما بعضی از رمان های فرانسوی را که به فارسی ترجمه شده است، خوانده ام. اصلاً در بهترین رمان ها و در عالی ترین اثرها، نشانه آن روزها باقی می ماند. شما ببینید درباره انقلاب روسیه، چقدر کتاب نوشته شده و چه حجمی از تفاخر وجود دارد و برای دیگران باقی گذاشته اند. اینها چیزهایی نیست که تمام بشود؛ اینها باید باقی بماند.[9]
غذای سالم و مقوی؛ لطفاً!
لازم است آن روی این سکه زرین نیز مورد توجه قرار گیرد: نویسندگان و مترجمان و فراهم آورندگان کتاب؛ اینان کاری باارزش و پاداشی بزرگ، در کنار مسؤولیتی سنگین دارند. در جامعه کتابخوان، پدیدآورنده کتاب و عرضه کننده آن باید گرامی داشته شود و او نیز باید کار خود را با عنایت به تأثیر و اهمیت آن انجام دهد. غذای فکر و روح، باید سالم و مقوی عرضه شود و آن کس که جز این عمل کند، خطا یا جنایتی بزرگ تر از عرضه کننده مواد غذایی ناسالم یا بی مایه، مرتکب شده است.[10]
کتاب خوب می خواهیم؛ سالم و مقوی !
باید به فکر باشیم و دغدغه نوع کتاب هایی که تولید می شود نیز در ما باشد. باید کتابِ خوب تولید شود. کتاب یک غذاست؛ یک غذای روح است؛ یک نوشیدنی روح است و چنانچه مقوّی باشد، روح را تقویت می کند. ما که سفارش می کنیم از این نوشیدنی بخورید، نوع نوشیدنی را معیّن نکرده ایم. باید مواظب باشیم که مبادا نوشیدنی مسموم، خطرناک، فاسد، گندیده و مضر با رنگ آمیزی های خیلی خوب، دست مردم داده شود؛ بدون این که مردم بدانند. همان طور که اماکن و سازمان های ویژه، اگر ببینند غذایی فاسد به مردم فروخته می شود، با تولید کننده مقابله می کنند؛ اگر کتاب فاسدی هم به مردم داده می شود، باید با آن مقابله شود. البته من اعتقاد ندارم که باید هر کتاب و نوشته ای را که با سلیقه خاصی نمی سازد و مضر به نظر می رسد، جلوش را بگیریم. لکن کتب و نوشته هایی هست که مضر بودنشان برای مردم، واضح است؛ یعنی ترویج فحشا و فساد و از این قبیل است که برای مردم زیان آور است، نباید اجازه بدهند که چنین کتب و نوشته هایی منتشر شود. اما بیشتر باید تلاش کرد که کتاب های خوب، چاپ و منتشر شود.[11]
اگر بی فرهنگ و تاریخ بودیم...
من می بینم که متأسفانه کتاب در جامعه ما، آن مقدار که شأن این جامعه اقتضا می کند، رواج ندارد. اگر ما یک جامعه بی فرهنگ و تاریخ بودیم؛ جامعه ای بودیم که گذشته و کسان فرهنگی با معرفت و برجسته ای ندارد؛ انسان های بااستعداد و فهیم و دارای بینش و طرز فکر بالا ندارد- مثل بعضی از جوامع گوناگونی که در گوشه و کنار دنیا هستند- بی رغبتی به کتاب قابل توجیه بود؛ اما در جامعه ما با این همه انسان های فرهنگی، برجسته، والا، اساتید، مؤلفین، آشنایان با کتاب، شعرا، نویسندگان، علمای بزرگ، دانشگاهیان برجسته و عناصر فرهنگی و عالم، چرا باید انس با کتاب این طور باشد!؟ سابقه فرهنگی و تاریخی ما خیلی زیاد است. جامعه ما اساساً جامعه ای پخته و بالغ شده است؛ یک جامعه ابتدایی و بدوی نیست. مردم ما باید بیش از این با کتاب آشنا باشند.[12]
کتابخانه را خریدیم!
ما کتابخانه مرحوم حاج مصطفی خوانساری را بعد از وفات ایشان خریدیم. ایشان کتابخانه بسیار نفیسی با پنج شش هزار جلد کتاب خوب داشت که حدود هزار و اندی از کتاب هایش خطی بود. من چون دیدم این کتاب ها از دست می رود و ضایع می شود، همه اش را خریدم. ایشان مثل چشمش این کتاب ها را حفاظت می کرد و در زمان حیاتش آنها را به هیچ کس نشان نمی داد، ولی من می دانستم چنین کتابخانه ای دارد. ما کتاب های خطی کتابخانه ایشان را به آستان قدس فرستادیم و کتاب های چاپی اش را هم به مؤسسه آقای مصباح در قم دادیم؛ هدیه کردیم.[13]
سبد خرید خانوار!
باید خرید کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزییناتی و تجملاتی- مثل لوستر ها، میز های گوناگون، مبل های مختلف و پرده و...- به کتاب اهمیت بدهند. اول کتاب را مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازم بخرند؛ بعد که این تأمین شد به زواید بپردازند. خلاصه، باید با کتاب انس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعه ایرانی به هدف و آرزویی که دارد که حق او هم هست، نخواهد رسید.[14]
کاغذ؛ صرفه جویی و بازیافت
من به مواردی برخورد کردم که قیمت ها به نظرم زیاد و بیش از اندازه ای که امروز مقتضی است، بود. این بدین خاطر است که ما از لحاظ کاغذ مشکل داریم. باید روی بازیافت، صرفه جویی و تولید کاغذ داخلی کار شود؛ کاری کنند که در کاغذ، صرفه جویی شود. امروز با این که آدمی گاهی فکر می کند که حالا دیگر دوران "أدقّوا أقلامکم، قارعوا بین سطورکم" نیست، می بینیم نه! اتفاقاً، باز هم دوران همین هاست. باز هم باید قلم ها را ریز تراشید، تا کاغذ کمتر مصرف شود و باز هم باید در باب کاغذ، صرفه جویی کرد تا به نیاز جامعه برسد. علاوه بر این، مسأله بازیافت کاغذ و همچنین تولید کاغذ داخلی، باید إن شاءالله مورد توجه قرار گیرد. بعضی از این کارها به عهده دولت و بعضی به عهده مردم است.[15]
دلم سوخت!
چندسال پیش، قبل از مسؤولیت آقای افتخار حسینی در دانشگاه تربیت مدرس، برای بازدید به آنجا رفته بودم. در آنجا به من شکایت کردند که ما برای خرید کتاب، 80 هزار دلار پول می خواهیم ولی نداریم. من واقعاً تا آن ته دلم سوخت! البته هیچ امکانی هم نداشتم که به آنان بدهم؛ یعنی بودجه و پول و امکانات که در دست من نبود. آمدم با دولت، با نخست وزیر، با هرکس که می توانستم، صحبت کردم و بارها آن را تکرار نمودم. هنگامی که صحبت ارز و پول و بعضی از بذل و بخشش ها می شد، من آن را به یاد می آوردم و می گفتم وقتی که این طور نیازها وجود داشته باشد، سزاوار نیست که موارد غیر اولویت دار را بر اینها ترجیح بدهیم؛ علاوه بر این که حالا نیازها وسیع تر شده و بالاتر هم رفته است.[16]
اندکی بعد از کوتاه مدت!
اگر ما امروز بودجه ارزی و یا ریالی را به کار فرهنگی متوجه می کنیم، باید توجه نماییم که اگرچه ممکن است در کوتاه مدت، این بودجه به درد کارهای اقتصادی و گردش امور اقتصادی کشور ما نخورد، اما در اندکی بعد از کوتاه مدت- نه اینکه در بلند مدت زیاد- عایدی اش فوراً به خود ما برمی گردد؛ مثل همین مسأله انتشارات و کاغذ، که ما باید بتوانیم کتاب و نشریه علمی و امثال اینها را در اختیار داشته باشیم. باید کاغذ را در اختیار دستگاه های فرهنگی گذاشت تا بتوانند این کار مهم را انجام بدهند.[17]
جای کتاب؛ هیچ چیز!
من فکر می کنم اگر بتوانیم فرهنگ کتابخوانی را در کشور رایج کنیم و در کنار آن، تولید کتاب را هم خوب گسترش دهیم، بخش عمده ای از وظایف فرهنگی دولت جمهوری اسلامی، بدین وسیله انجام خواهد گرفت... کتاب، مقوله بسیار مهمی است. من البته به کارهای هنری و تصویری، تلویزیون یا سینما یا از این قبیل مقولات، خیلی اعتقاد دارم؛ اما کتاب، نقش و جایگاه مخصوصی دارد. جای کتاب را هیچ چیز پر نمی کند و باید کتاب را ترویج کرد.[18]
چند وظیفه بزرگ!
بی شک برخی از میراث مکتوب اسلامی در گوشه و کنار جهان هست که باید آن را شناخت و بدان دسترسی یافت. این یکی از وظائف بزرگ همه کسانی است که به گونه ای با مسأله کتاب سر و کار دارند... همگانی کردن کتاب از راه گسترش زنجیره کتابخانه های عمومی در هر گوشه و کنار کشور همراه با فراهم سازی زمینه لازم برای همگانی کردن کتابخوانی و معرفی کتاب های خوب و پدید آوردن نوشته های فراوان در همه موضوع های مورد نیاز و مورد علاقه، وظیفه بزرگ دیگری است که امید است بیش از آنچه که تاکنون شده، به گونه پیگیری، انجام گیرد.[19]
بالاتر از اینها...
سال 56 به اتفاق جمعی از دوستان بنا بود جهان بینی اسلامی را بنویسیم. بعد با تبعید بنده و بعضی دیگر از دوستان به ایرانشهر، جمع تقریباً متلاشی شد؛ لیکن بنا گذاشتیم کار را انجام دهیم. از جمله افراد این مجموعه، مرحوم شهید باهنر بود... سال 57 که در ایرانشهر تبعید بودم؛ یک روز مرحوم باهنر به دیدن من آمد.
در دوره تبعید، دنباله کارها را به ایرانشهر برده بودم تا از فراغت زمان تبعید استفاده کنم. آقای باهنر که به دیدن من آمد، بعنوان سوغاتی، چند جلد از این کتاب های تعلیمات دینی- که آن وقت تازه درآمده بود- برای من آورد. در آن موقع این کتاب ها را شهید باهنر و شهید بهشتی(رحمةالله علیهما) و آقای جلال الدین فارسی و امثال اینها می نوشتند. در حقیقت مرحوم آقای بهشتی برنامه ریزی و عنوان بندی می کرد و سپس مرحوم باهنر و آقای فارسی تدوین می کردند؛ کار عمده هم بر دوش مرحوم دکتر باهنر بود. ایشان آن کتاب ها را آورد و به من داد و گفت شما اینها را ببینید؛ ما سطح معارفی که داریم به بچه های دبیرستان می دهیم، اینهاست؛ اگر شما چیزی می خواهید بدهید، باید بالاتر از اینها باشد. آقای بهشتی نشسته بود و تمام محتوای ذهن خودش را که می توانست از مطالب اسلامی خارج کند، به زبان جوان پسند درآورده بود و در این کتاب تعلیمات دینی ریخته بود و مرحوم باهنر هم کار را ادامه داده بود؛ این سطح کمی نیست؛ این سطح خیلی بالایی است.[20]
تولید و احیای کتاب های خوب!
من این طور تصور می کنم که بایستی تولید کتابمان به مراتب از آن مقداری که هست، بیشتر باشد؛ هم به معنای تولید کتاب- که تألیف و ترجمه و این طور چیزهاست- هم به معنای احیای آثار کهن و قدیمی. خیلی از کتاب ها هست که در قدیم چاپ شده، ولی ما الان از آنها هیچ نشانه ای نمی بینیم و در دست مردم نیست. اینها را باید احیا کنند؛ البته مواردی که خوب و مناسب است... برای این که اثری ماندنی شود، باید خوب باشد.
آثار خوب می مانند، در دل ها جای می گیرند و کهنه نمی شوند. خوب هم که می گوییم، یعنی پاسخی به یک سؤال و یک نیاز باشد. خوب فقط معنایش این نیست که از لحاظ هنری خوب تنظیم شده باشد و خیلی عمیق باشد. ممکن است این طور نباشد؛ لیکن پاسخی به یک نیاز باشد؛ مهم این است.[21]
کمیت بالا!
بعضی از ناشران به من می گفتند: ما تشکر می کنیم از این که می بینیم فرهنگ کتابخوانی توسعه پیدا کرده است و مردم به کتاب تمایل بیشتری نشان می دهند... البته اگر ما به حدی برسیم که مورد نظر من در این صحبت است، باید تعداد کتاب هایی که هر بار چاپ می شود، از 2 هزار و 5 هزار و 10 هزار به 200 هزار و 300 هزار برسد؛ یعنی با چنین کمیت بالایی باید کتاب در جامعه پخش شود.[22]
گستره نیازها و مسؤولیت دولت
نیازها خیلی گسترده تر از آن چیزی است که انسان در وهله اول نگاه می کند. شاید اگر در کشور ما فرضاً در یک موضوع هیچ کتابی وجود نداشته باشد، یا هیچ تألیف درستی نباشد، آدم حس نکند که به این کتاب نیاز هست؛ ولی وقتی که این کتاب مطرح می شود، می بینیم نه، ذهن ها آن را می خواهند. معنایش این است که ما به هر فرآورده فکر و فرهنگ انسانی نیاز داریم و بایستی آن را بدانیم.
البته این حرف معنایش آن نیست که ما در زمینه تولید و چاپ و نشر کتاب، بی مبالاتی کنیم. بی مبالاتی جایز نیست... بایستی بدانیم یک دولت، همچنان که نسبت به بسیاری از امور مردم مسؤول است- کلّکم مسؤول عن رعیته- مسؤول وضع معیشتشان، وضع اقتصادشان، وضع سیاستشان، وضع فرهنگشان، وضع تحصیلاتشان، وضع بهداشتشان؛ مسؤول وضع ذهنشان هم هست. اگر دیدیم که فرضاً در جامعه ما کتابی هست که هنرش فقط این است که احساسات جنسی را در جوانان تحریک کند، این مضر است. این را نمی شود بعنوان این که یک فرآورده فرهنگی است، آزاد بگذاریم تا هرکه خواست، تولید و عرضه کند؛ نه، این بحث خواست نیست؛ مثل مواد مخدر است. مواد مخدر هم خیلی طالب دارد. خیلی ها هستند که اگر شما مواد مخدر را به آنها دادید، استقبال می کنند و مصرف می کنند؛ اما بعد که معتاد شدند، شما را لعنت می کنند! خیلی ها هستند که اگر مواد مخدر را از آنها بگیرید، ممکن است با شما دست به یقه هم بشوند؛ ولی بعد که با این کار توانستند از آن بیماری نجات پیدا کنند، شما را دعا خواهند کرد. بنابراین، خواست، یک امر مطلق نیست؛ آن خواستی که بر طبق مصلحت است، مطلوب است. تشخیص مصلحت هم به عهده آن کسی است که مسؤول است.[23]
استثناء
ما نمی خواهیم به مردم بگوییم شما حتماً این کتاب را بخوانید، آن کتاب را نخوانید؛ نه. انواع سلایق، انواع فکرها، انواع ذهن ها، انواع استعدادها، باید در مقابل خودشان میدان بازی داشته باشند، برای این که آنچه را می خواهند، بتوانند انتخاب کنند؛ اما آن چیزی که گمراه کننده و فاسد کننده است، ما نباید اجازه بدهیم وارد میدان شود. این، وظیفه ماست، وظیفه دولت است، وظیفه وزارت ارشاد است. به همین خاطر، این استثنای مطلبی است که من گفتم: ما بایستی فرآورده کتابی زیاد داشته باشیم.[24]
کتاب عملیاتی!
در باب نظریه پردازی نباید محدودیتی وجود داشته باشد. بیشتر بایستی برای نقد و ارزیابی و جدا کردن سره از ناسره همت شود؛ اما در زمینه کار عملیاتی، باید جلو کتاب های مضر را گرفت. ما کتاب عملیاتی داریم. کتاب عملیاتی این است که عملاً یک نفر را دچار مشکل می کند؛ مثل همان احساسات جنسی... اینجا بحث نظریه نیست. کسی که خواند، خودش به طور طبیعی تحت تأثیر قرار می گیرد. جلو این را باید گرفت؛ این اصلاً چیز قابل نقدی نیست. این ملاک است؛ یعنی آن نوشته ای که وقتی وارد بازار فرهنگ شد، مشغول عملیات می شود و قابل این نیست که به آن جواب داده شود، مضر است و بایستی جلوش را گرفت.[25]
مزد بیشتر!
به نظر من، طبقه ناشر در هر بخشی از نشر و طبع، جزو مجموعه های ارزشمند جامعه محسوب می شود؛ چون تولیدکنندگان کتاب و ناشران آن، مهم ترین وسیله انتقال فرهنگ را در اختیار مردممان می گذارند. در اینجا نباید کسی بگوید که ناشران به دنبال کسب درآمدند. البته این حرف، حرف درستی است؛ ناشران دنبال کسب درآمدند. گاهی مؤلف و مترجم هم همین فکر را می کنند؛ ولی این از ارزش کار آنها نمی کاهد... اگر کسی که این کار را انجام می دهد، نیت مخلصانه داشته باشد و این کار را برای اهداف عالی و الهی بکند، ارزش و مزد او مضاعف و چند برابر می شود.[26]
جوابی نداریم!
اگر در تجویز و ارائه دارو، بی توجهی کنید و چیزی را در اختیار مشتری کتاب بگذارید که برای او زیانبار است، شما هم ضرر معنوی بزرگی کرده اید. در نهایت، به هیچ وجه شانه شما و شانه ما از بار وِزر آن نوشته ای که شما وقتی آن را می دهید، به زیان تمام می شود، فارغ نخواهد بود. این نکته ای که ما بارها آن را تکرار می کنیم، ناشی از یک منطق و ناشی از یک استدلال قوی است. این طور نیست که به خاطر احساسات، یا به خاطر تصورات زودگذر، انسان از آنچه که در عالم نشر و طبع می آید و زیانبار است، شکوه کند؛ نه. چون ضرر آن به قدر اهمیت کار تألیف و نشر و انتقال فرهنگ، بزرگ است.
وقتی که یک اثر هنری و یک نوشته و یک عکس، یک تأثیر ویرانگر اخلاقی دارد، این قابل پاسخگویی نیست. جلو این کار فرهنگی را باید گرفت؛ این آن ممیزی واجب است؛ در جنجال علیه ممیزی و سانسور نباید هدف را گم کرد... این هیچ ربطی ندارد به این که ما با فکر آزاد موافقیم یا مخالفیم. طبیعی است که ما با آزادی هایی مخالفیم؛ مگر کسی شک دارد؟ ما با بعضی از آزادی ها مخالفیم. ما با آزادی های جنسی مخالفیم؛ ما با آزادی گناه مخالفیم و این کاری است که مردم را به این طرف سوق می دهد. همین الان در کتاب های ما هست؛ کتاب های منتشر شده الان وجود دارد. اگر خوف این نبود که با گفتن من، نام یک اثر غلطی تکرار شود، اسمش را می گفتم. کتابی که جوانان را به طور واضحی، با شیوه های هنری، به سمت گناه سوق می دهد! این یک مسأله فکری نیست که ما بگوییم حالا این کتاب منتشر شود، ما هم جوابش را منتشر کنیم؛ این جواب ندارد![27]
به اعتماد ما می آیند!
خطاست اگر کسی گمان کند، ما که نسبت به مسأله مطبوعات و کتاب و نوشتن و نشر در جامعه حساسیت به خرج می دهیم، با تفکر آزاد، با فکر آزاد و با مباحثه آزاد مخالفیم؛ نه. ما کسانی هستیم که اولین شعارهای این مسائل را داده ایم و الحمدلله تا الآن هم دنبالش بوده ایم؛ اما با آزادی گناه و آزادی ویرانگری مخالفیم. نمی شود اجازه داد که نسل جوان یک کشور که به اعتماد ما می آید کتاب را از شما می خرد و می گوید اینها متدیّن اند و در رأس کار هستند، از این طریق گمراه یا فاسد شود؛ یا از این طریق دشمن بخواهد کاری انجام دهد.[28]
کتاب مقدس مهاجمان فرهنگی!
بی بندوباری و فساد هم یکی از شاخه های تهاجم فرهنگی است؛ اما تهاجم فرهنگی بزرگتر این است که در طول سال های متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمی توانی؛ باید دنباله رو غرب و اروپا باشی. نمی گذارند خودمان را باور کنیم.
ده ها سال است که نظریات پوپر در زمینه های سیاسی و اجتماعی کهنه و منسوخ شده و ده ها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سال های اخیر آدم هایی پیدا شدند که با ادعای فهم فلسفی، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر! سال های متمادی است که نظریات حاکم بر مراکز اقتصادی دنیا منسوخ شده و حرف های جدیدی به بازار آمده است؛ اما عده ای هنوز وقتی می خواهند طراحی اقتصادی بکنند، به آن نظریات کهنه قدیمی نگاه می کنند! اینها دو عیب دارند: یکی این که مقلدند، دوم این که از تحولات جدید بی خبرند؛ همان متن خارجی را که برای آنها تدریس کرده اند، مثل یک کتاب مقدس در سینه خود نگه داشته اند و امروز به جوان های ما می دهند. کشور ما مهد فلسفه است، اما برای فهم فلسفه به دیگران مراجعه می کنند![29]
کتاب انقلاب!
وقتی انقلاب را مثل یک کتاب باز کنید، در درون آن، فصول و سطور معرفت وجود دارد: معرفت دینی، معرفت سیاسی و معرفت اخلاقی. همه اینها در ذیل کلمه انقلاب وجود دارد. در عرصه سیاسی، انقلاب تازه ترین و جذاب ترین سخن را نه فقط برای ملت ایران که برای بشریت دارد. بعضی خیال می کنند اصطلاحات و تعبیرات معرفتی فراهم آمده در اردوگاه به اصطلاح لیبرال دمکراسی غرب که وارد کشور می شود، سوغات های جدید و حرف های تازه ای است که انقلاب آنها را نشنیده است و حالا باید انقلاب و انقلابیون این حرف ها را بشنوند؛ این خطاست. انقلاب در خلأ متولد نشد. انقلاب اسلامی و این کتاب قطور معرفتی، وقتی تدوین شد که همه این حرف ها در دنیا بود؛ هم حرف و هم تجسم و عینیتش وجود داشت. [30]
این کتاب افسانه نیست!
سرگذشت پاسداری در کشور ما، یک واقعیت شبیه به افسانه است. اگر همین حالا قطعه های متفرقی از زندگی پاسداران فداکار را در کتابی جمع و به زبان های دیگر ترجمه کنند، کسانی که در حال و هوای مسائل ایران و 8 سال جنگ تحمیلی و حوادث کردستان و... نبوده اند، چنانچه این کتاب را بخوانند، به احتمال زیاد از هر 10 نفر، هشت، 9 نفر خواهند گفت که اینها افسانه و مبالغه است؛ در حالی که افسانه نیست؛ واقعیت است؛ اما این واقعیت آن قدر برتر از سطح عادی زندگی مردم مادی است که برای بشر امروز به آسانی قابل باور نیست.[31]
پی نوشت:
[1] پیام به مناسبت آغاز هفته کتاب - 04/10/1372
[2] پیام به مناسبت گردهمایی کتاب و کتابخانه - 21/06/1374
[3] پیام به مناسبت گردهمایی کتاب و کتابخانه - 21/06/1374
[4] مصاحبه در پایان بازدید از پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران - 17/02/1371
[5] پیام به مناسبت آغاز هفته کتاب - 04/10/1372
[6] در دیدار با اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران - 29/11/1370
[7] پیام به مناسبت آغاز هفته کتاب - 04/10/1372
[8] سخنرانی در دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم - 07/09/1368
[9] سخنرانی در دیدار با اعضای شورای سیاستگذاری صدا و سیما - 14/12/1369
[10] پیام به مناسبت آغاز هفته کتاب - 04/10/1372
[11] مصاحبه در بازدید از ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب - 21/02/1372
[12] مصاحبه در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب - 26/02/1374
[13] بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی 15/05/1384
[14] مصاحبه در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب - 26/02/1374
[15] مصاحبه در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب - 26/02/1374
[16] دیدار با وزیر و مسؤولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رؤسای دانشگاه های کشور 04/10/1369
[17] دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی - 21/09/1368
[18] مصاحبه در بازدید از ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب - 21/02/1372
[19] پیام به مناسبت گردهمایی کتاب و کتابخانه - 21/06/1374
[20] دیدار با اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران 13/12/1370 و دیدار با علما و روحانیون استان همدان 15/04/1383
[21] مصاحبه پس از بازدید از یازدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب - 05/03/1377
[22] مصاحبه در پایان بازدید از هفتمین نمایشگاه کتاب - 20/02/1373
[23] مصاحبه پس از بازدید از یازدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب - 05/03/1377
[24] مصاحبه پس از بازدید از یازدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب - 05/03/1377
[25] مصاحبه پس از بازدید از یازدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب - 05/03/1377
[26] سخنرانی پس از بازدید از نمایشگاه کتاب در حسینیه امام خمینی(ره) - 28/02/1378
[27] سخنرانی پس از بازدید از نمایشگاه کتاب در حسینیه امام خمینی(ره) - 28/02/1378
[28] سخنرانی پس از بازدید از نمایشگاه کتاب در حسینیه امام خمینی(ره) - 28/02/1378
[29] سخنرانی در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه های استان همدان - 17/04/1383
[30] دیدار با گروهی از اعضای سپاه پاسداران - 24/06/1381
[31] سخنرانی در دیدار با فرماندهان و جمعی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب - 18/11/1370
افزودن دیدگاه جدید