صبر و شکیبایی بزرگان و اولیاء حق
صبر و شکیبایی بزرگان و اولیاء حق
در کتاب تذکرة الاولیاء [عطار نیشابوری]، حکایات بسیاری دربارهٔ صبر و شکیبایی عارفان بزرگ در برابر اذیت و آزار معاندان و منکران؛ هم چنین طعنه و ملامت و سرزنش اغیار و بیگانگان نقل شده است. از تأمّل و تعمّق در این حکایات، به این حقیقت می رسیم که صبر بر اذّیت و آزار دیگران، یکی از مقامات مهم عرفانی است، که عرفا توانسته اند از طریق آن به مراتب و درجات بلند عرفانی و هم چنین به کشف و کرامات و خرقِ عادات نایل آیند. چنان که از قول عطار نیشابوری آمده است:
«مالک وقتی خانه ای به اجارت بستد و همسایه ای جهود[یهودی] داشت و محراب خانهٔ مالک سوی خانهٔ جهود بود و آن جهود مبرزی[غسل خانه، یا طهارت خانه] ساخته بود و بر آن نجاست می کرد و به خانهٔ مالک می انداخت و محراب پلید می کرد. روزی جهود پیش مالک آمد و گفت: تو را از مبرز من رنج نیست؟ مالک گفت: هست؛ اما من پاک می کنم و می شویم. گفت: این رنج از برای چه می کشی و این خشم از برای که فرومی خوری؟ گفت: از حق تعالی فرمان چنین است که { وَالْکاظِمینَ الْغَیظِ وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ }[سوره آل عمران(3): آیه 134]؛ جهود گفت: زهی دین پسندیده، که دوست خدا، رنج دشمن خدای چنین کشد و هرگز فریاد نکند و چنین صبر کند و با کس نگوید. در حال مسلمان شد.[تذکرةالاولیاء: 52]
حکایت فوق بیان کنندهٔ این حقیقت است که از دیدگاه عرفا، صبر و شکیبایی بر اذّیت و آزار دیگران، گذشتن از وجود و هستی نفسانی و رسیدن به تعبـّد و بندگی محض دربرابر ارادهٔ خداوند است.
چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صحابه را فرمود آیا می توانید که هم چون ابوضمضم باشید؟ و عمل ابوضمضم آن بود که بامداد و شبانگاه می گفت: «ای بار خدای! من نفس و عرض خود را به تو بخشیدم. ای بار خدای! من عِرض خود را بر بندگان تو صدقه کردم. اگر مرا دشنام دهند، باز دشنام ندهم و اگر بر من ظلم کنند، باز ظلم نکنم».[أوراد الاحباب: 117]
ذوالنون مصری در کلام بسیار زیبایی گوید: «اگر به دل خلایق مرا به آتش بسوزند، من صبر می کنم. از آن جا که دعوی من است محبت او را، هنوز هیچ نکرده باشم».[تذکرة الأولیاء: 617]
در تصدیق محبّت خالصانه به خالق و یا مخلوق، از ابونصر سراج نقل شده است در ایامی که شِبلی بیمار شد، پس دوستان به عیادت او آمدند و شبلی از آنان پرسید: شما چه کسانی هستید؟ ایشان در جواب گفتند: ما دوستان تو هستیم. در این هنگام شبلی سنگی برداشت و به سوی آنان افکند. پس همگی متواری شدند و فرار کردند. شبلی خطاب به ایشان گفت: ای دروغ گویان!! [چگونه] ادعای محبت مرا دارید، درحالی که بر زدن من صبر نمی کنید؟![اللمع: 50]
رجوع به بخش های قبلی:
1. صبر و شکیبایی از منظر عرفان اسلامی
2. جزع در کلام عارفان و اولیای الهی
3. صبر جمیل از منظر عارفان و اولیای الهی
4. اقسام و انواع صبر از منظر عرفان
5. مراتب صبر و شکیبایی از منظر قرآن و عرفان
افزودن دیدگاه جدید