جریان شناسی سلفی گری و وهابیت و نقد آن

جریان شناسی سلفی گری
معرفی کردن جریان سلفی وهابی و بیان یکی از عقاید آنها و نقد کردن عقیده این جریان مورد بررسی قرار می گیرد

مقدمه

صیانت و پاسداری از کیان دین و دین داران از مهم ترین رسالت علما و روحانیون دینی، حسب آموزش های قرانی و اوامر معصومین(علیهم السلام) به شمار می آید. این پاسداری و حراست در عرصه هایی همچون: تبیین گزاره ها و آموزه های دینی با روش ها و ادبیات مناسب و قابل فهم برای همگان بوده و از طرفی دیگر مقابله با تبلیغات دشمنان و مخالفان و مبارزه با آنان بوده است.
از این رو تاریخ اسلام به ویژه شیعه همواره شاهد جهاد بی وقفه و مستمر عالمان بیدار و بصیر و روشن ضمیر بوده است که با هجرت و جهاد در عرصه اثبات  به تربیت عالمان و تبیین و بیان معارف اسلامی و ارزش های الهی پرداخته و در عرصه سلبی، به نقد کج فکری ها و انحراف ها پرداخته  اند.
از این رو بنا بر ضرورتی که در جامعه اسلامی ایجاب می کند، باید جریان های انحرافی شناخته شوند و مقابل آنها ایستاد تا جامعه را به سمت افکار خود سوق ندهند و آن را به فقر فرهنگی  و اعتقادی دچار نکنند.
امروزه با توان و فرصت های مناسب و ارزشمندی که در اختیار ما قرار دارد، باید اطلاعات نادرست در متن ها و منابع و افکار عمومی را بشناسیم تا بر پایه ی چنین فرضیه ها و اطلاعات نادرستی به داوری و بازسازی حوادث تاریخی نپردازیم و ذهن و جان کسانی که در ساحت اهل بیت طلب فیض می کنند، از وجود این کج راهه ها آگاه شده و تشنگان شناخت نبوی از حقیقت ها و آموزه های ناب بهره مند شوند.

تاسیس مکتب سلفیه و ظهور ابن تیمیه

احمدبن عبدالحلیم، معروف به ابن تیمیه در 661 قمری در خانوادهای حنبلی مذهب در شهر حرّان ترکیه به دنیا آمد. او نزد پدرش درس آموخت و سپس فتواهایی داد که باعث رنجش بسیاری از مسلمانان شد.
در جنگ ممالیک مصر با مغولان شرکت کرد و مردم شام را برضد غازان خان مغول تحریک نمود. مردم به او گفتند که غازان خان مسلمان شده است و جنگ با حاکم مسلمان جایز نیست؛ ولی او غازان خان را به خوارج تشبیه کرد و جنگ با او را لازم شمرد.[ دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 543]
 از دیگر عقاید و افکار ابن تیمیه این بود که به مخالفت با صوفیان و عرفای اسلامی برخاست و کتاب فصوص الحکم ابن عربی را نقد کرد و صوفیان اهل سنت را کافر خواند. همچنین از نظر او فقط اصحاب حدیث بر حق بودند و مسلمانان دیگر حتی شیعیان را باطل به شمار می آورد.
ابن قیم جوزی از شاگردان ابن تیمیه در 726ه.ق توسل به انبیا را جایز ندانست و به استناد به فتوای ابن تیمیه استحباب سفر برای زیارت قبور حضرت رسول را انکار کرد و این امر موجب ناراحتی مردم شام شد و قاضیان چهارگانه اهل سنت مصر نیز فتوای ابن تیمیه درباره ی معصیت دانستن سفر برای زیارت قبور انبیا را نکوهش کردند و به حبس ابن تیمیه حکم دادند.
به این ترتیب ابن تیمیه به زندان افتاد و سرانجام در سال 728ه.ق در زندان از دنیا رفت.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 11]
او خود را مجتهد مطلق می دانست در حالی که به نظر تمام اهل سنت پس از رهبران مذاهب چهارگانه اهل سنت، دیگر هیچ مجتهدی جامع الشرایطی ظهور نکرده است که اجتهادی در حد اطلاق داشته باشد.ولی ابن تیمیه با بی توجهی به عقاید دیگران حتی سران مذاهب، عقاید خود را هم سطح با ائمه اربعه می دانست و اجتهادهای جدیدی انجام داد که باعث رنجش اهل سنت شد.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 11]

قرن دوازده هجری و بازگشت سلفی گری

اندیشه های ابن تیمیه فقط در میان شاگردانش رونق یافت و با در گذشت آنها، عقاید خاص ابن تیمیه به انزوا رفت و در طول چهار قرن هیچ عالمی حتی از اصحاب حدیث از او پیروی نکرد؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهل سنت به نقد اندیشه های او پرداختند. ابن حجر عسقلانی از بزرگترین عالمان اصحاب حدیثِ پس از ابن تیمیه، به نقد افکار وی پرداخت و حتی به روشنی بیان کرد که ابن تیمیه به دلیل تقابل با شیعه، به تنقیص امام علی پرداخته است. سیوطی و متقی هندی از بزرگان دیگر علم حدیث در قرن یازدهم هجری هستند که نه تنها اندیشه های ابن تیمیه را نپذیرفتند، بلکه مطالبی را بر علیه او نوشتند.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 18]
اما در قرن دوازدهم هجری استادانی در مدینه به تدریس اندیشه های ابن تیمیه پرداختند و شاگردانی از دورترین نقاط عالم پیدا کردند که سه نفر از آنان باعث تاسیس مکتب های گوناگونی شدند که همه یا برخی از عقاید خاص ابن تیمیه را قبول داشتند. این سه نفر عبارتند از: محمدبن عبدالوهاب که با کمک آل سعود وهابیت را به وجود آورد؛ ابن الامیر صنعانی و شاه ولی الله دهلوی که افکار خود را در هند گسترش داد و پیروانی یافت که به«دیوبندیه» مشهور شدند. از این سه نفر فقط محمدبن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان باور داشت، ولی شاه ولی الله دهلوی و ابن الامیر صنعانی با پذیرش افکار ابن تیمیه به تکفیر مسلمانان معتقد نبودند.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 18]

جریان های مهم وهابی و شبه وهابی

با نگاهی به درون وهابیت، به خوبی می توان جریان های مختلفی را یافت که با وجود اشتراک در پایبندی به مکتب  ابن تیمیه و آوزه های ابن عبدالوهاب و ضدیت با تشیع، با یکدیگر افکار متفاوتی دارند و گاه اختلافات آنها با هم به جایی می رسد که به تکفیر آشکار یکدیگر می پردازند؛ ( آنان با وجود اینکه همگی از یک منبع سرچشمه می گیرند اما یکدیگر را این چنین تکفیر می کنند، چه برسد به مسلمانان و آنان که شیعه هستند؛ به مراتب دشمنی آنان با مسلمانان بیشتر می باشد). از سوی دیگرعقاید و نظرات این جریان ها نسبت به مذاهب گوناگون  اسلامی و روش برخورد با آنها متفاوت و شدت و ضعف دارد. در ادامه به جریان های مختلف سلفی وهابی اشاره می شود:

جریان های سلفی وهابی

1- سلفی آلبانی:

که تحت تاثیر اندیشه های ناصرالدین آلبانی در میان وهابیت به شمار می رود، او معتقد اسیت اهل علم عربستان هم به روش آنها عمل می کند.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 47]

2- سلفی قطبی:

این جریان از نظر عقیده، وهابی می باشداما در فکر و حرکت سیاسی اخوانی هستند. دلیل نامگذاری آنها به سروری یا همان قطبی این است که موسس این گروه یک اخوانی سوری  به نام شیخ محمد سرور زین العابدین بن نایف متولد 1938 ق بود.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 49]

3- سلفی جامی یا مدخلی

جریانی وابسته به دولت عربستان هستند که به عنوان مدافع تام حکومت سعودی ها شناخته می شوند و از این رو به آنان درباری هم گفته می شود؛ این گروه معتقدند که باید در کارهای خیر از حاکم اطاعت کنیم و در کارهای شر به نصیحت کردن او بسنده نماییم.دلیل ظهور این جریان به ماجرای جنگ عراق علیه کویت و تصمیم آمریکا برای بیرون کردن عراق از کویت باز می گردد؛ آمریکا از عربستان خواست تا به مقابله با عراق رود تا از اشغالگری کویت جلوگیری کنند. بن باز در کمک به دولت سعودی چنین فتوا داده است که: استعانت و یاری به کفار برای دفع ظالم و کمک به دین و دولت جایز است[الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی، ص991]. این فتوا منجر به مخالفت بسیاری از علما و احزاب شد و همین امر سبب شد که دولت عربستان خود را ممثل حقیقی برای افکار و آموزه های محمدبن عبدالوهاب معرفی کند.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص52]

4- جماعت انصار السنه المحمدیه

این جماعت در سال 1926م به وسیله شیخ محمد حامد فقی با همراهی عده ای  با هدف دعوت به توحید و برای رویارویی با آنچه از سوی آنان بدعت و خرافات نامیده می شد، به وجود آمد. پدر محمد حامد شیفته مطالعه آثار ابن تیمیه و به ویژه محمدبن عبد الوهاب شد، او درباره تاثیر مذهب سلف و علمای آن بر افکار خود می نویسد: اوایل عمرم در جهالت به سر می بردم تا اینکه خدا مرا هدایت نمود و به  راه سلف صالح دست یافتم و به ایمان و عمل صالح دست یافتم.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص54]
اگر با دید باز به اصول و عقاید این احزابی که بیان شد نگاه کنیم، در واقع خودشان بنیانگذاران انواع بدعت ها می باشند و جای تعجب دارد که خودشان را مدعیان مبارزه با بدعت می دانند.

معنای سلف

سلف به معنای گذشته می باشد و سلفی یعنی کسی که پیرو گذشتگان باشد. اما وهابیان ادعا می کنند که منظورشان از گذشتگان، صحابه به طور عام  وتابعین و تابع تابعین از فقهاست. آنها اعتقاد دارند که چون صحابه و تابعین به عصر رسالت نزدیک تر بودند، پس باید در عمل به آنها توجّه شود.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 16]
وهابیان روایتی از پیامبر اکرم نقل می کنند که «خَیرُ قُرون قَرنی» یعنی بهترین سده ها، سده اول، سده دوم و سده سوم است. آنها می گویند کسانی که در این سده بودند، جز سلف محسوب می شوند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 16]
حسن سقاف شافعی از علمای اردنی که کتاب السلفیه و الوهابیه را نوشته است می گوید: سلفی، همان وهابیت است. سلفی امروز، همان وهابی دیروز است. چون که این لقب سلفی برای آنها امتیازات فراوانی را به دنبال دارد.به گفته سقاف وهابی و سلفی ها، از پیروان احمدبن حنبل هستند که یکی از عقایدشان ناصبی بودن است و اینکه بغض اهل بیت را به دل دارند و هیچ احترامی  برای اهل بیت  قائل نیستند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 16]
اهل سنت، که پیروان مکتب خلفا هستند، در مقابل شیعه به عنوان پیروان مکتب اهل بیت به دو مکتب گوناکون تعلق دارند. آنها اسلام خود را از خلفا و همراهانشان گرفته اند و شیعه، اسلام خود را از امام علی و فرزندان آن حضرت دریافت کرده است که با لقب اهل بیت و امام از آن یاد می شود.[جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، ص 14]
بنابراین خلفا و صحابه ای که همراه آنها بودند، نزد اهل سنت، محترم اند و بی احترامی به آنها، گاه با کفر فاعل آن همراه می شود. به همین دلیل برخی از سلفی ها حکم کفر شیعه را صادر می کنند و بی هیچ دلیلی در این باره افراط نموده و به قتل شیعیان فتوا می دهند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 14و15] با این توضیح می توان به این نتیجه رسید که سلف واژه ی آشنا و مقدس برای تمام اهل سنت در طول تاریخ است. اما فهم سلف از اسلام در چه مرتبه ای از اعتبار است و اهل سنت چقدر آن را می پذیرند، در این باره میان مذاهب مختلف اهل سنت اختلاف شدیدی وجود دارد.
در ادامه بحث به یکی از عقاید سلفی گری  و وهابیت اشاره می کنیم. یکی از اقدامات آنان جعل حدیث می باشد. که در حدیثی که ذکر می کنند، رویکردشان چهره سازی و تقدس بخشی به افراد معیّن، پس از رحلت پیامبر بوده است. از آنجا که امام علی از مقام و منزلتی بزرگ برخوردار بودند، دیگر صحابه با استفاده از این جعل حدیث برای ایجاد منزلت ساختگی برای خود، تلاش کردند.

ادعای وهابیان بر اساس حدیث عشره مبشره

جعل حدیث«عشره مبشره» نمونه ای از قبیل این اقدام هاست. جالب اینکه با وجود اختلاف در متن حدیث، سعی شده نام مبارک امام علی نیز جزو این ده نفر قرار گیرد، تا بدین وسیله برای راستی حدیث، منزلتی ایجاد کنند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص220]
این حدیث نیز مانند بسیاری از حدیث های ساختگی دیگر، دچار بسیاری از اشکال های سندی و دلالتی می باشد که در ادامه به بررسی این حدیث پرداخته می شود.

طرح بحث حدیث:

به اعتقاد اهل سنت و بنابر روایتی، پیامبر اکرم به ده نفر بشارت بهشت داده است. این حدیث در چهار محور: بیان خود حدیث، سند حدیث، اشکال های حدیث واینکه حقیقت در باره چیست، مساله را مورد بررسی قرار می دهد.

طرح روایت، متن اول:

متن اول را احمدبن حنبل از حمیدبن عبدالرحمن از عبدالرحمن بن عوف نقل کرده است که پیامبر اکرم فرمودند:
«ابوبکر فی الجنه، عمر فی الجنه، علی فی الجنه، عثمان فی الجنه، طلحه فی الجنه، زبیر فی الجنه، عبدالرحمن بن عوف فی الجنه، سعدبن ابی وقاص فی الجنه، سعیدبن زید فی الجنه، ابوعبیده جراح فی الجنه»[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص221]

متن دوم حدیث:

متن دوم را ابوداوود در سنن ابی داوود بدین گونه نقل کرده است:
«عبدالله بن ظالم از سعید بن زید نقل کرده است، که هنگامی که فلانی[معاویه] وارد کوفه شد، فلانی[مغیره بن شعبه] از او خواست که سخنرانی کند. سعیدبن زید، دستم را گرفت و گفت: نمی بینی که این ظالم چه می گوید؟می گوید: شهادت می دهم که نُه نفر اهل بهشت هستند.بر دهمین هم شهادت دهم، گناهکار محسوب نمی شوم.عبدالله بن ظالم می گوید، گفتم: و نه نفر چه کسانی اند؟ پیامبر خدا در حالی که در کوه حرا بود، فرمودند: ای کوه آرام گیر، آن کس که بر تو قرار گرفته، کسی نیست، مگر نبی، یا صدیق، یا شهید. گفتم: و این نه نفر چه کسانی اند؟ گفت: پیامبر خدا، ابوبکر و عمر، عثمان و علی، طلحه و زبیر، سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف. گفتم: و نفر دهم چه کسی است؟ تاملی کرد و سپس گفت: دهمین، من هستم».[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص222]

بررسی دو متن

روایت اول با روایت دوم متفاوت است. در روایت اول، ابو عبیده جراح جز ده نفر بود، اما در روایت دوم، سخن از او نیست، و به جای آن پیامبر اکرم جز «عشره مبشره» قلمداد می شود. در این جا راوی اشاره نمی کند که پیامب اکرم فرمود: ده نفر اهل بهشت هستند. راوی خودش نام آن کسانی را که روی کوه بودند، بیان می کند و می گوید که« و پیامبرفرمود: این ها یا صدیق هستند، یا شهیدند، یا نبی». اما پیامبر اکرم نفرمود: که این ده نفر یا این نه نفر، در بهشت هستند. بر خلاف روایت اول که عبدالرحمن بن عوف می گوید: که پیامبر اکرم تصریح کرد، این ده نفر در بهشت هستند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص222]

بررسی سند حدیث

اشکال اول: اولین اشکال براین حدیث، ضعیف بودن آن است. روایتی که حمید از عبدالرحمن بن عوف نقل میکند، روایت مرسل است؛ زیرا حمید نمی تواند از پدر نقل کند، واسطه ای باید بین حمید و پدر موجود باشد و آن واسطه، حذف شده است؛ چون حمید سال 32 هجری به دنیا آمده است و عبدالرحمن بن عوف، سال 33 هجری فوت شده است؛ با این حساب آن پسر یک سال داشته است و در نتیجه نمی تواند با داشتن یک سال، از پدر روایت را نقل کند؛ پس این روایت مرسل و مقطوع است.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص223]
روایت دوم را که عبدالله بن ظالم نقل کرده است، نیز ضعف سند دارد؛ زیرا که خود عبدالله بن ظالم مشکل دارد. ابن عدی صاحب الکامل فی الضعفا، متوفی سال 354 قمری، در این باره گفته است: عبدالله بن ظالم عن سعید بن زید، لا یصلح؛ یعنی احادیث او صلاحیت عمل به آن را ندارد و این مساله را بخاری و عُقیلی نیز تاکید کرده اند که او صلاحیت را ندارد.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص224]
اشکال دوم: دومین اشکال، مساله ی نقل نشدن این حدیث در صحیحین؛ یعنی بخاری و مسلم است. اگر این روایت اعتبار سندی داشت و هیچ نقطه ضعفی در آن وجود نداشت، چرا بخاری آن را نقل نمی کند؟ در بسیاری از احادیث و روایات، چون بخاری آن را نقل نکرده است، اهل سنت هم آن را قبول ندارند؛ مثلا اهل سنت«حدیث الطیر» را قبول ندارند چون که بخاری آن را نقل نکرده است. همچنین در حدیث غدیر تشکیک می کنند، چون بخاری به آن اشاره ای نکرده اند.بنابر این می توان در حدیث عشره مبشره هم تشکیک کرد؛ زیرا بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص224و225]
اشکال سوم: سومین اشکال این حدیث این است که، کسان دیگری هم بودند که پیامبر به آنها بشارت بهشت داده بود و نباید بهشتیان را منحصر به این ده نفر کرد. به عنوان نمونه در تاریخ دمشق، این گونه آمده است که پیامبر به عمار بن یاسر بشارت بهشت دادند و فرمودند:
« حَرُمت النارُ علی عمّار؛ جهنم بر عمار حرام شده است».[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص226]
اشکال چهارم: چهارمین اشکال وارد بر حدیث عشره مبشره این است که در قرآن کریم آیه های فراوانی وجود دارد که در آنها به مومنان بشارت بهشت داده شده است. مانند:
«وبشّرِ الذینَ آمنوا و عملوا الصالحات أن لهم جنات تجری من تحتها الانهار».[سوره مبارکه بقره]
«إنَّ اللهَ اشتری مِن المومنینَ انفُسهم و أموالُهُم بأن لهم الجنه».[سوره مبارکه توبه]
طبق این آیه ها، آن کسانی که در راه خدا جهاد می کنند، مطیع خدا و رسول هستند و ایمان به خدا و عمل صالح دارند؛ همه به بهشت بشارت داده شده اند. پس هیچ امتیاز ویژه ای برای آن ده نفر وجود ندارد.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 228]
اشکال پنجم: اگر به راستی عشره مبشره جز احادیثی است که پیامبر اکرم در فضیلت خلیفه اول، خلیفه دوم، خلیفه سوم و دیگران بیان فرموده، پس چرا خلیفه اول به این فضیلت استناد نکرده است؟ حال اینکه آن افراد به چنین استدلال هایی نیاز داشته اند.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 232]

بررسی منشا و ریشه ی حدیث

طبق نقل اهل سنت، حدیث عشره مبشره برای اولین بار در سال 41 هجری یعنی سال ورود معاویه به کوفه مطرح شد. سعید بن زید برای اینکه متهم به طرفداری و دوستی با امیرالمومنین علی نشود و محکوم به اعدام نگردد، چنین حدیثی را جعل کرد. این ریشه ماجرا است که علامه امینی به آن اشاره می کند. اما در کتاب های شیعه چنین آمده است، که اولین کسی که این ماجرا را نقل کرد، سلیمان بن قیس هلالی در زمان جنگ جمل بود. البته کتاب احتجاج طبرسی نیز به این قضیه اشاره دارد. از  نظر آیت الله خویی سند این حدیث اشکال دارد. با وجود این، محتوی کتاب سلیمان بن قیس در کتاب های دیگر نیز آمده است، در صورتی که محتوای آنها را جمع کنیم، مضمونش همین کتاب سلیمان بن قیس می شود. ولی اگر همین کتاب هم مورد تامل باشد نتیجه این می شود که روایت عشره مبشره هیچ ریشه و اصلی ندارد.[جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، ص 233و234]
حدیث عشره مبشره، مُثبت صلاحیت عشره مبشره نمی باشد، ولی می تواند تایید کننده ی روایت هایی باشد که در تایید ولایت امام علی است. چرا که ادعای شیعه، اثبات درستی حدیث هاست و بهترین دلیل برای ساکت کردن دشمن استفاده از مسلمات خود آنهاست.

 

منابع:

[1]. قرآن کریم
[2]. محمدکاظم، موسوی بروجردی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره المعارف اسلامی.
[3]. مهدی، فرمانیان، جریان شناسی فکری فرهنگی سلفی گری معاصر، قم.
[4]. عماد، عبدالغنی، الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی، بیروت، مرکز دراسات الوحده العربیه، 2013م.
[5]. گروه نویسندگان، جستارهایی در نقد سلفی گری و وهابیت، قم، انتشارات تا ظهور، 1390.

Share