مطالعه؛ باب ورود به عالَم عقل فعّال

ضرورت مطالعه و نحوه آن/استادطاهرزاده
نزول كتاب مقدس تورات,حضرت موسی بن عمران,گنجینه تصاویر ضیاءالصالحین
یکی از موضوعات بسیار با ارزش در امر مطالعه، موضوع خودشناسی یا معرفت النفس است.

مطالعه ؛ باب ورود به عالَم عقل فعّال

عزیزان باید دقت کنند که چه مطالبی را بخوانند تا شوق ادامه ی کار در جان شان شعله ور شود، وگرنه اگر در یافتن موضوع مورد مطالعه و شخص مورد نظر سهل انگاری کنند پس از مدتی از مطالعه خسته  می شوند و آن را رها  می کنند.

لازم است انسان های بزرگ و اندیشه های بزرگ را پیدا  کنید، و در راستای ارتباط با آن ها برنامه ی درازمدت بریزید، تا آرام آرام از طریق دریچه ی روح آن ها به سوی عالم بیکرانه ی غیب و معنویت سیر کنید. وقتی به عالم غیب وصل  شدید، می یابید که به چشمه وصل اید؛ آن وقت إن شاءالله به مرحله ی خودآگاهی رسیده اید و جانتان کتابی خواهد شد که می توانید هر روز ورق بزنید. گفت:

مرا به هیچ کتابی مکن حواله دِگر
که من حقیقت خود را کتاب می بینم

یک مدتی آثار کُنفسیوس را می خواندم، سخنان زیبایی بود، تا حدّی که احساس می کردم از سخنان او بیشتر از روایات خوشم می آید، ولی با این همه ارتباط خود را با روایات قطع نکردم، تا این که متوجه  شدم علت علاقه ام به کنفسیوس این است که او به شخصیت محدود من نزدیک تر است؛ به خودم آمدم که اگر بالاتر نیایم، به کنفیسوس خلاصه  می شوم. خدا لطف  کرد با همه احترامی که برای او قائل بودم، از او گذشتم.

از کنفسیوس عمیق تر، لائوتْسِه است؛ لائوتْسِه به طور  فوق العاده ای زیباست. چون روح سخنانش به عالم قدس متصل  است. ولی اگر بنا داشته باشید به عمیق ترین ابعاد خود متصل شوید متوجه می شوید حرف های دیگری هست که بیشتر به ابعاد نهایی ما جواب  می دهد و آن فرهنگ معصومین(علیهم السلام) است.

سیری که ما را در مسیر اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهد در انتها موجب می شود که نفس ما به نور آن ذوات مقدسه با جبرائیل(علیه السلام) و یا به تعبیر فیلسوفان با عقل فعّال مرتبط شود. البته معلوم است که در این مسیر باید از شخصیت خود درآئیم و خود را به سوی شخصیتی دیگر سیر دهیم. به قول مولوی:

بس بلا و رنج بایسْت و وقوف
تا رهد آن روح صافی زین حروف

عمده آن است که شما بدانید نظرتان را باید به کدام سو بیندازید، مثل روزه گرفتن است؛ وجود مقدس پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باب این کار را باز  کردند و جهت آرمانی این کار را در منظر ما قرار دادند، ولی معلوم است که ابتدای امر نمی شود چشم و گوش و دلمان روزه دار باشد، اما راه نزدیکی به آن امر جلوی ما گشوده شده، این  قدر ادامه  می دهیم تا کم کم بتوانیم روزة واقعی بگیریم.

یکی از موضوعات بسیار با ارزش در امر مطالعه، موضوع خودشناسی یا معرفت النفس است. ملاصدرا در جلد 8 و 9 اسفار باب آن را باز کرده و بنده نیز تحت عنوان «معرفةُ النَّفسِ و الحَشر» آن را ترجمه کرده ام، اگر کسی دو سال روی آن وقت  بگذارد إن شاءالله نفس او آمادگی حضور در عالم معنویت را پیدا می کند.

نمی خواهم هدف آرمانی را که قابل دسترس نباشد مطرح کنم، بلکه معتقدم اگر راه را درست تشخیص دهید، به همین اندازه که تلاش می کنید، نتیجه می گیرید. باید بدانید با واردشدن به عالَم علما، نفس شما پنجره ی ارتباط با حقایق معنوی را پیدا می کند.

وقتی قدم قدم جلو بروید و منظر و هدف مناسبی هم برای خود پیدا کنید، دیگر در عین احترام به کنفسیوس، نمی توانید در او خلاصه شوید و لذا جلو می روید و نتیجه می گیرید. وقتی با عالَم علمایی مرتبط شدید که پنجره ی ارتباط با امامان معصوم (علیهم السلام) اند، متوجه می شوید افرادی که در کنفسیوس و امثال او متوقف اند، حقیقتاً جواب نیازهای خود را نداده اند. بعضی ها با افلاطون و در افق فکری او به سر می برند. افلاطون چیز عجیبی است! عده ای را می شناسم که این ها تمام زندگی شان تلاش برای نزدیکی به افق تفکر افلاطون است. باید افلاطون را به عنوان یک متفکر شناخت و با او همدل شد و با منظر او آشنا گشت، و از او گذشت. آن اشخاصی که به بالاتر از افلاطون نظر نکردند و به همان اندازه جواب بعضی از استعدادهای خود را ندادند، باید خود را ملامت کنند که به خلأهای خود راضی  شدند. بعضی ها با مثنوی زندگی می  کنند، مثنوی از نظر سیر انسان به شکوفایی های متعالی، قابل مقایسه با کنفسیوس یا افلاطون نیست ولی با این همه نمی تواند تمام خلأهای انسان را پُر کند. کسی که به مثنوی راضی شود، به عدم فعلیت یافتن بعضی از استعدادهایش راضی  شده  است. ولی اگر از اشاره های او استفاده کردید و جلوتر آمدید می رسید به اهل البیت، همان طور که ابن فارض رسید.[1] او می گوید:

ذَهَبَ الْعُمْرُ ضیاعًا وَ انْقَضَی
باطِلاً إذْ لَمْ أفُزْ مِنْکُمْ بِشَی

غَیرَ ما اُولیتُ مِنْ عِقْدی  وَلا
عِتْرَةِ الْمَبْعوثِ حَقًّا مِنْ قُصَی

«عمر من  ضایع  شد و به  باطل  سپری  گشت ؛ چرا که  من  به هیچ وجه  به  حقیقت  شما نرسیدم  و کامیاب  نشدم، غیر از عهد و طوق  ولایتِ  عترتِ  پیامبر برانگیخته شده به  حقّ، از اولاد قُصَی[2] که  آن  به  من  رسیده  است .»

می گوید  نتیجه ی یک  عمر سیر و سلوک  إلَی  الله، وصول  به  ولایت  عترت  طاهره  و گره  خوردن  و عقد ولای ایشان  است  که  به  صورت هِبه و بخشش  به  من  اعطاء شده  و من  از آن  کامیاب  و فائز گردیده ام .

از این جا اوّلاً: به دست  می آید که : سیر و سلوک  صحیح  و بی غِشّ و خالص  از شوائب  نفس  امّاره، بالاخره  سالک  را به  عترت  طیبه  می رساند، و از انوار جمالیه  و جلالیه ی ایشان  در کشف  حُجُب  بهرمند می سازد. و ابن  فارض  که  مذهب  سنّت  را داشته  و حتّی  کنیه  و نامش  أبوحَفْص  عُمَر است، در پایان  کار و آخر عمر از شرب  مَعین  ولایت  سیراب  و از آب  دهان  محبوب  ازل  سرشار و شاداب  گردیده  است .[3]

وقتی سیر فکری و قلبی ما درست بود می رسیم به جایی که احساس می کنیم روایات معصومین(علیهم السلام) جواب اصلی جان ماست.

یکی از موضوعات خوبی که راه به ما نشان  می دهد، «معرفة النفس» است. «معرفة النفس» روش حضرت امام خمینی«رضوان  الله علیه» و علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» و بسیاری دیگر از بزرگان است، چون در این روش انسان سعی می کند لایه های وجود خود را یکی یکی ورق بزند تا به لایه های عمیق تری دست یابد، آن لایه هایی که با نور حق و روش معصومین(علیهم السلام) به نشاط می آیند، و اگر در این دنیا آن لایه ها به نور حق منور نگردند، فردای برزخ و قیامت که حجاب ها یکی پس از دیگری برطرف می شود، انسان با خلأهای عمیقی روبه رو خواهد شد.

 


[1] - ابن فارض، شرف الدین عمربن مرشدبن علی(576- 632 ق) متولد در مصر از بزرگ ترین عارفان جهان اسلام است که قصیده ی تائیه ی او متذکر مبانی عرفان است و شهرت جهانی دارد.
[2] - قُصَی، جدّ اعلای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
[3] - ابن  فارض  در قصیده ی تائیه بنا به  مشرب  تحقیق  و مختار، معتقد است  که ؛ جهت  ولایت  حضرت  ختمی  نبوّت  قطع  نمی شود، و ولی کامل  در هر عصر، قائم  مقام  نبوّت  است  و وارث  این  مقام، عترت  و اهل  بیت  نبوّت  می باشد، لذا گوید: «بِعترتِهِ اسْتَغْنَتْ عَنِ الرّسُلِ الوَرَی... و أولادِه  الطّاهرینَ الائمّةِ».

 
 
Share