محمود ژولیده
بوی غم می آید از شهر رسول
بوی اشک حیدر و آه بتول
آسمانی ها همه دل بی شکیب
بر لب شیر خدا امن یجیب
کیست از این بی نوا بیچاره تر
کیست در کویت ز من آواره تر
کیست در آوارگی صاحب مکان
هر کجا باشم کنار لا مکان
نگاه کودکي ات ديده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بميرم برات، مي خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
مناجات با خدا
هر لحظه از این عمر استغفار دارد
دوری ز استغفار استكبار دارد