اشعار ویژه رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم/بخش اول
در سوگ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)
جواد محدثى
بار دگر، ياد تو زد آتش به جانم
جا دارد از اندوه اين درد
گر جاى اشك، از ديدگانم، خون چكانم
اى سوره عشق
اى آيه مهر
اى چشمه نور
اى اختر تابنده، اى ياد معطّر
اى برترين و آخرين پيغام آور
اى پا نهاده بر بلنداهاى افلاك
اى همنشين بينوا بر بستر خاك
رفتى ولى ما را به دست غم سپردى
اى خوب ... اى پاك!
در روزهاى تيره و شبرنگ «بطح»
در ظلمت كور كوير جاهليت
مشعل به كف، درد آشنا، ره مىگشودى
در اوج خشم و كينه ديرين «يثرب»
در سينه ها بذر محبّت مى فشاندى
پاك و مبرا بودى از هر لغزش و عيب
سيماى تو آيينه ايزدنما بود
چشم خدا بين تو هم، چشم خدا بود
اى وارث خط شفقگون رسالت
دردا ... دريغا!
اى امى گويا ... از آن روزى كه رفتى
ما، همچنان در انتظارى تلخ، مانديم
بعد از تو اى محمود احمد، اى محمد (ص)
ديگر بلال «اللّه اكبر» بر نياورد
جبريل از سوى خدا ديگر نيامد
خوش روزگارى داشتيم اندر كنارت
امّا دريغ، آن روزها ديرى نپاييد
رفتى ... ولى از ياد ما هرگز نرفتى
بعد از تو اشك ديدهمان هرگز نخشكيد
بعد از تو خاطرهايمان هرگز نياسود
بعد از تو، اى يار ضعيفان، قصه ما
غم بود و حرمان بود و درد تازيانه
يا كنج زندان، يا اسارت، يا شهادت
آزارها و حملههاى وحشيانه
بعد از تو اولاد على آواره گشتند
بر خون سجود آورده و در خون نشستند
بعد از تو، ما مانديم و غوغا سقيفه
بعد از تو، ما مانديم، با زهراى مظلوم
آن چهره اى، كش بارها بوسيده بودى
آزرده و سيلى خور دست ستم شد
در كوفه محراب على گرديد گلگون
صحراى سرخ كربلا رنگين شد از خون
لبهاى قرآن خوان و حقگوى حسينت.
آماج ضربتهاى چوب خيزران گشت
يار وفادارت، «ابوذر»
چون عاشقان، در غربت تبعيد، جان داد
«عمار ياسر» كشته گرديد
فريادهاى «مالك اشتر» فرو خفت
بيدارهامان بر فراز دار رفتند
اى بنده خوب خداون
بعد از تو، ما مانديم و ميراث شهيدان
بعد از تو، ما بوديم و خيل سوگواران
رفتى تو، اى تنديس اخلاق و فضائل
اى عقل كامل
رفتى ولى ما را به دست غم سپردى
يادت گرامى باد، اى ياد معطّر
اى نامت احمد
نامت بلند و جاودان باد
از خواب برخیز
شیخ محمد هزین لاهیجی
به هجران، زارى دلهاى خونين
ز حد بگذشت يا ختم النّبيّن!
ز اشك و آه مهجوران بيتاب
جهانى غوطه زد در آتش و آب
سپاه درد با جان در ستيزست
لب هر زخم دل، خونابهْ ريزست
جهان از جلوه جان پرورت دور
به ما شد تنگتر از ديده مور
شدى تا گنج خلوتخانه خاك
ز داغ اندوخت صد گنجينه، افلاك
قد محراب زين محنت، دو تا شد
كه از سروِ سرافرازت جدا شد
ز قدرش، سايه بر عرش برين بود
كه بر پاى تو، منبر پايه مى سود
كنون در گوشه يى افتاده مدهوش
به حسرت، يك دهن خميازهْ آغوش
جدا از پرتو آن روى دلكش
به دل، قنديل را افتاده آتش
ز داغ هجرت اى شمع شب افروز!
به شبها، شمع مى گريد به صد سوز
برافروز اى چراغ چشم ايجاد
جهان شد بىفروغت، ظلمتْ آباد
به رخ، آرايش شمس و قمر كن
شب تاريك هجران را، سحر كن
ز خواب اى مهر عالمتاب، برخيز!
تو بخت عالمى، از خواب برخيز!
بلندْ آواز گردان طبل شاهى
ز نو، زن نوبت عالمْ پناهى
قدم بر تارك كرّ و بيان زن
علم بر بام هفتمْ آسمان زن
مشرَّف كن بساط خاكيان را
منوّر، منزل افلاكيان را
سراى خورشيد جان! از خواب بركن
كنار خاك را، جيب سحر كن
چراغ افروز بزم قدسيان شو
رواج آموز كار انس و جان شو
چو از جا، هول رستاخيز خيزد
رخ از شرمندگيها، رنگ ريزد
نظر بگشا بر احوال تباهم
بجنبان لب، پىِ عذر گناهم
شعر بوی غم می آید
سیدمحسن احمدزاده
بوی غم می آید از شهر رسول
بوی اشک حیدر و آه بتول
آسمانی ها همه دل بی شکیب
بر لب شیر خدا امن یجیب
لحظه ها لبریز از دل وا پسی
فاطمه گریان ز داغ بی کسی
می چکد بر گونه ها با صد محن
دانه دانه اشک از چشم حسن
اینک، غم گرفته عالمین
بغض کرده گوشه ی خانه حسین
در میان حجره ای غرق ملال
آیه های اشک می خواند بلال
لحظه های اخر پیغمبر است
روح هستی در میان بستر است
با دلی محضون به حال احتضار
چشم های خسته ی او اشک بار
اشک او از بی کسی حیدر است
قصه نامردی و میخ در است
گوشه ای گرم نیایش با خدا
می برد بالا علی دست دعا
اهل بیت خویش را با اشک و آه
در وداع آخرین دارد نگاه
گاه گوید با علی از غسل و قبر
درد دل با چاه و مظلومی و صبر
گاه گوید با غم و درد و محن
غم مخور هستی من زهرای من
بعد من حامی دست حق شوی
اولین کس تو به من ملحق شوی
بعد من اجر رسالت هیزم است
هستی ام در آتش نا مردم است
اشک او تصویری از حق نمک
در میان کوچه ها غصب فدک
آسمان را رنگ نیلی می زنند
بین کوچه بر تو سیلی می زنند
قطره قطره اشک او دارد سخن
از دل و لب های پر خون حسن
در نگاه آخرش راز مگوست
حرف ها از بوسه زیر گلوست
در سوگ حضرت محمد (ص)
شيخ محمّد حسين غروى اصفهانى (مفتقر)
ماتم جهانسوز خاتم النّبيّين ست؟
يا كه آخرين روز صادر نخستين ست؟
روز نوحه قرآن در مصيبت طاهاست
روز ناله فرقان از فراق ياسين ست
خاطرى نباشد شاد در قلمرو ايجا
آه و ناله و فرياد در محيط تكوين ست
كعبه را سزد امروز، رو نهد به ويرانى
زانكه چشم زمزم را سيل اشك خونين ست
صبح آفرينش را، شام تار باز آمد
تيره، اهل بينش را ديده جهان بين ست
رايت شريعت را، نوبت نگونسارى ست
روز غربت اسلام، روز وحشت دي نست
شاهد حقيقت را، هر دو چشم حقْبين خفت
آهِ بانوى كبرى همچو شمع بالين ست
هادى طريقت را، زندگى به سر آمد
گمرهان امّت را سينه يى پر از كين ست
شاهباز وحدت را، بند غم به گردن شد
كركس طبيعت را، دست و پنجه رنگين ست
شد هماى فرّخْ فر، بسته بال و بى شهپر
عرصه جهان يكسر، صيدگاه شاهين ست
خاتم سليمان را اهرمن به جادو برد
مسند سليمانى، مركز شياطين ست
شب ز غم نگيرد خواب، چشم نرگس شاداب
ليك چشم هر خارى، شب به خواب نوشين ست
پشت آسمان خم شد زير بار اين ماتم
چشم ابر پر نم شد در مصيبت خاتم
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه اول)
غلامرضا سازگار
شور محشر در عزای رحمةللعالمین شد
اوّل تنهـــایی مـــولا امیـــرالمــؤمنین شد
شد خزان باغ مدینه می زند زهرا به سینه(2)
دست حیــدر مخفیانه جسم پیغمبر کفن کرد
با سرشک دیدۀ خود شستشوی آن بدن کرد
شد خزان باغ مدینه می زند زهرا به سینه(2)
اشـک تنهایـی شده از دیـدۀ زهـرا روانه
تسلیت؛ سیلیِّ امّت، شاخۀ گل؛ تازیانه
شد خزان باغ مدینه می زند زهرا به سینه(2)
آنکـه بـوده خصـم دین و خصـم آیات شریفه
کشتن خیرالنّساء را کرده امضا در سقیفه
شد خزان باغ مدینه می زند زهرا به سینه(2)
بـــــر در بیـــت ولایــــت حـــقّ پیغـمبـــر ادا شــد
فاطمه نقش زمین شد، محسن از مادر جدا شد
شد خزان باغ مدینه می زند زهرا به سینه(2)
پیکــر پـاک محمّد تا سه شب روی زمین بود
آب غسلش اشک چشمان امیرالمؤمنین بود
شد خزان باغ مدینه می زند زهرا به سینه(2)
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه دوم)
سیدرضا مؤیّد
ای مدینه شهر دین، کو رسول الله
یــا امیــرالمـؤمنین، کـــو رسول الله
ای مدینـه کو بــلال، تا اذان گوید شرح این داغ گران، بر جهان گوید
ای مدینه شهر دین، کو رسول الله
یــا امیــرالمـؤمنین، کـــو رسول الله
رحمــةللعــالمین، رفتــــه از عـــالم درجهان زد رحلتش، شعله های غم
ای مدینه شهر دین، کو رسول الله
یــا امیــرالمـؤمنین، کـــو رسول الله
ســرزنـد بــا داغِ دل، لالــۀ صحـرا تا شود در دشت غم، همدم زهرا
ای مدینه شهر دین، کو رسول الله
یــا امیــرالمـؤمنین، کـــو رسول الله
دانه دانه اشک غم،بر رُخش ریزد نـالــۀ یــا ابتـــا، از دلــش خیـــزد
ای مدینه شهر دین، کو رسول الله
یــا امیــرالمـؤمنین، کـــو رسول الله
چشم حق بین علی،اشک ریزان است خنــده دیگـر از لـب او گـریزان است
ای مدینه شهر دین، کو رسول الله
یــا امیــرالمـؤمنین، کـــو رسول الله
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه سوم)
محمود شریفی (کمیل)
امشب مدینه تاصبح در اشک و آه و غوغاست
بــابـای نــازنینـت مهمـــان حـــق تعـــالی است
گــرید از این ماتم محـراب و منبر هم
یا فاطمه یا زهرا
چشم از جهان فـروبست امیّد و آرزویت
در احتضــار دیــدار خــوابیــده روبـــرویت
گشته کفن قرآن یا پیکر ایمان
یا فاطمه یا زهرا
پایــان عمــر بـابــا یــا ابتــدای غمهاست
تنها تویی امیدش علی غریب و تنهاست
محنت قرین گردید خانه نشین گردید
یا فاطمه یا زهرا
سیلی زند به رویت دشمن میانِ خانه
بینـی بـه تـن نشـانـه از ضــرب تـازیانه
حقّ ذویِ القربی گردد چنین اعطا
یا فاطمه یا زهرا
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه چهارم)
ژولیده نیشابوری
مدینه در غم و انـدوه پیمبـر بـود
ناله کنـان دل زهـرای مطّهـر بـود
آسمـان ها دیده گـریان، رحلت پیغمبر ما است
وامصیبت تا قیامت، خاک ماتم بر سر ما است
یا الهی یا الهی یا الهی یا الهی
در این عزا می چکد خون دل از دیده ها
ارض و سمـــا مـی زنــد نــــالۀ واغــربتا
چشــم حیــدر پرستاره، مصطفی رفته ز دنیا
در کنــــــار بستـــــر او دختـــــرش ام ابـیـهــا
یا الهی یا الهی یا الهی یا الهی
فرشتگان همگی شور و نوا سر کنید
دو دیـده را ز غــم ختــم رُسُل تر کنید
گشته یاران شهر یثرب، در عزای او سیه پوش
شمع نورانی عمرش گشته مظلومانه خاموش
یا الهی یا الهی یا الهی یا الهی
بـه نالــۀ دل زهــرای پــریشـان قسم
بـه گریۀ شب هـر فرد مسلمان قسم
تــا قیــامت از پیمبــر، لحظــه ای دل بـرنگیرم
تــا کـــه بـــا حــبّ علی و آل پیغمبــر بمیرم
یا الهی یا الهی یا الهی یا الهی
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه پنجم)
غلامرضا سازگار
شور محشر شده، در مدینه بپا
رفته از این جهــان، خـاتم الانبیا
آه و واویلتا آه و واویلتا (2)
تیـــره از دود آه، مـلـک داور شده
شیر حق مرتضی، بی برادر شده
آه و واویلتا آه و واویلتا (2)
شهــر یثـرب فتـاد، در بلائی عظیم
مرتضی بی کس و فاطمه شد یتیم
آه و واویلتا آه و واویلتا (2)
بستـه شـد دیـدۀ خـاتم المرسلین
دخترش فاطمه، گشته نقش زمین
آه و واویلتا آه و واویلتا (2)
در مـــدینـه بگـوش، آیـد این زمـــزمـه
کشته شد پشت در، محسن فاطمه
آه و واویلتا آه و واویلتا (2)
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه ششم)
سیدهاشم وفایی
بنشین دمـی کنـارم، ای دختـر حَزینم
تــا خـوب وقـت رفتن، روی تـو را ببینم
یا فاطمه یا زهرا (2)
من می روم از اینجا، با حال خسته بابا
امّــا در انتظــارت، آنجــا نشستـه بــابا
یا فاطمه یا زهرا (2)
تو دل شکسته هستی،من بغض در گلویم
مــــن از رخِ کبــــودت، تــــو از فـــراق رویـم
یا فاطمه یا زهرا (2)
بــا کـه بگـویم ای گُل، از ظلم این زمانه
گـــل طــاقتــی نـدارد، در پیـش تازیـانه
یا فاطمه یا زهرا (2)
نـاله مزن کزین غم، چون موج در خروشم
از پشت در صدایت، فـردا رسـد به گوشم
یا فاطمه یا زهرا (2)
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه هفتم)
مرحوم رضا سراج شیرازی
شور ماتم در جهان است یا که شور محشر است
نــــالۀ جــنّ و بشـــر از غــم بـه عـرش اکبـر است
ماتم پیغمبر است (2)
این چه غوغایی است کاین سان گشته پیدا در جهان
هـــر طــــرف بینـــم بـــه گــردون رفتـه از مــردم فغان
آه از دلهـــــا بـــــه گــــــردون مــی رود از هــر مکـــان
هر که را بینم ز خون دل دو چشم او تر است
ماتم پیغمبر است (2)
آنکـه بـودی مخـزن علـم خدا از دست رفت
آنکه شد در رتبه ختم الانبیاء از دست رفت
ای دریغا ای دریغـا مصطفـی از دست رفت
عالمی ماتم ســرا از رحلت آن سرور است
ماتم پیغمبر است (2)
باب امّت رفـت از دار جهـان سوی نعیم
امت مــرحومـه شد بعد از وفات او یتیم
از غـم جـانسوز او نالیـم بــا قلب دو نیم
سرور ما رفت از دنیا و دلها مضطر است
ماتم پیغمبر است (2)
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم (نوحه هشتم)
محمود شریفی (کمیل)
مدینه اشــک و آه حیـدر و زهـرا ببین
زمان می نالد و می گرید از ماتم زمین
که بسته چشم خود، رسول عالمین
پس از او مـی شود، علی خانه نشین
واویلا واویلا
مدینه بسته شد درهای وحی از آسمان
گُــلِ خلقت شود امشب میــان گِل نهان
کند با دست خود، علی او را کفن
بنـــالد فـاطمــه: مــرو بـابـای من
واویلا واویلا
کشد آه از جـدایی مسجد و حنّانه اش
که خالی مانده جای سجدۀ جانانه اش
نمی آیــد دگـــر، بــه محــراب نماز
دگر کس نشنود، از او صوت حجاز
واویلا واویلا
افزودن دیدگاه جدید