مرگ / شاعر : قیصر امین پور
ما
در تمام عمر تو را در نمی یابیم
اما
تو
ناگهان
همه را در می یابی!
ما
در تمام عمر تو را در نمی یابیم
اما
تو
ناگهان
همه را در می یابی!
بهترین لحظه ها
روزها
سالها را
با تمام جوانی
خدا روستا را
بشر شهر را...
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
باری من و تو بی گناهیم
او نیز تقصیری ندارد
پس بی گمان این کار
باور نمی کنم
که ناگهان به سادگی آب
وقتی که غنچه های شکوفا
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گُل!
در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
خدا ابتدا آب را
سپس زندگی را از آب آفرید
جهان نقش بر آب
و آن آب بر باد...*