این ترانه بوی نان نمی دهد / شاعر : قیصر امین پور
این ترانه بوی نان نمی دهد
این ترانه بوی نان نمی دهد
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
بگذار بعد از این
تنها
پیشانی تو را بسرایم!
طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل
افتاد
دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر می کشیدم
صدایی به رنگ صدای تو نیست
خوشا رقص مردانی از آینه
سواران میدانی از آینه
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است
خوشا چون سرو اِستادنی سبز
خوشا چون برگ ها افتادنی سبز
خوشا از دل نَمی اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن