معمولا شبای جمعه مهمون مادربزرگ بودیم.
بچه که بودم داخل محله مون یه آقا اصغری داشتیم که بخاطر اینکه شغلش لبو فروشی بود ، همه بهش می گفتن اصغر آقا لبوئی