آیه سأل سائل
اشاره
یکی از آیاتی که درباره قصه غدیر خم نازل شده و دلالت حدیث غدیر بر امامت و ولایت و خلافت حضرت علی علیه السلام را تأیید می کند، آیه «سأل سائل» است. خداوند متعال می فرماید: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ»؛(145) «تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شود. این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند.»
اصل قصّه چیست؟ و چگونه ارتباط با واقعه غدیر دارد؟ و چگونه دلالت حدیث امامت و ولایت را تأیید می کند؟ این ها سؤال هایی است که در این مبحث به آن می پردازیم.
اعتراف به نزول آیه در مورد قصه غدیر
توضیح
برخی از علمای اهل سنّت این آیه را مربوط به قصه غدیر می دانند؛ از قبیل:
1 - ابو اسحاق ثعلبی
او می گوید: از سفیان بن عیینه درباره تفسیر قول خداوند - عزّ وجلّ - « سَأَلَ سائِلٌ» سؤال شد که در شأن چه کسی نازل شده است؟ او در جواب گفت: تو از من درباره مسأله ای سؤال کردی که کسی قبل از تو از من سؤال نکرده بود. حدیث کرد مرا پدرم از جعفر بن محمّد، از پدرانش: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله به سرزمین غدیر خم رسیدند، مردم را ندا داده و همه را جمع کردند. آن گاه دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست.
این خبر شایع شد و در همه کشورها و شهرها پیچید. از آن جمله خبر به حارث بن نعمان فهری رسید. او در حالی که بر شتر خود سوار بود وارد سرزمین ابطح شد و از شتر خود پایین آمده، شتر را خوابانید و پای او را بست. آن گاه به خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله آمد در حالی که در میان جمعی از اصحاب خود بود. عرض کرد: ای محمد! ما را از جانب خداوند امر کردی تا شهادت به وحدانیّت خدا دهیم و این که تو رسول خدایی، ما هم قبول کردیم. و امر نمودی تا پنج نوبت نماز بخوانیم. آن را نیز از تو قبول کردیم. و ما را به زکات و روزه ماه رمضان و حج امر کردی آن ها را نیز قبول کردیم. به این راضی نشدی تا آن که بازوان پسر عمویت را بالا برده و او را بر
ما برتری دادی و گفتی: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»؛ «هر کس که من مولای اویم این علی مولای اوست.» آیا این مطلبی بود که از جانب خود گفتی یا از جانب خدای - عزّ وجلّ -؟!
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: قسم به کسی که جز او خدایی نیست، همانا این مطلب از جانب خداوند بوده است.
در این هنگام حارث بن نعمان به پیامبر پشت کرده و به سوی راحله خود حرکت کرد در حالی که می گفت: بار خدایا! اگر آنچه محمد می گوید حقّ است بر من سنگی از آسمان ببار یا عذابی دردناک بر من بفرست. او به شتر خود نرسیده بود که خداوند بر او سنگی فرستاد که بر سر او خورده و از پشت او بیرون آمد و با این طریق به قتل رسید. در این هنگام بود که خداوند - عزّ وجلّ - این آیه را نازل کرد: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ».(146)
ترجمه ابی اسحاق ثعلبی
ابن خلّکان می گوید: «ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری، مفسّر مشهور که یکتای اهل زمان خود در علم تفسیر بود، تفسیری نوشته که با آن بر سایر مفسّران فایق آمده است. عبدالغافر بن اسماعیل فارسی در کتاب سیاق تاریخ نیشابور او را یاد کرده و بر او درود فرستاده و نیز او را صحیح النقل و مورد وثوق و اطمینان دانسته است....»(147)
صفدی نیز درباره او می گوید: «او حافظ، عالم، صاحب نظر در عربیّت و موثّق است.»(148)
ترجمه سفیان بن عیینه
سفیان از مشاهیر مورد وثوق نزد اهل سنّت است. نووی درباره او می گوید: «سفیان بن عیینه... اعمش، ثوری، مسعر، ابن جریح، شعبه، همّام، وکیع، ابن مبارک، ابن مهدی، قطّان، حمّاد بن زید، قیس بن ربیع، حسن بن صالح، شافعی، ابن وهب، احمد بن حنبل، ابن مدینی، ابن معین، ابن راهویه، حمیدی و بسیاری که قابل شمارش نیستند، از او روایت نقل کرده اند. و ثوری از قطّان، و او از ابن عیینه روایت نقل کرده است. علما اتفاق بر امامت و جلالت و عظمت مرتبه او دارند.»(149)
ذهبی گوید: «امام ابو محمد سفیان بن عیینه هلالی شیخ حجاز.»
شافعی گفته: اگر نبود مالک و سفیان، علم حجاز از بین رفته بود... او ثابت قدم در حدیث بود.
بهز بن اسد گفته: همانند ابن عیینه را ندیدم... و احمد گفته من کسی را داناتر به سنن از او نیافتم.»(150)(151)
یافعی می گوید: «علما در حقّ او گفته اند: او امام، عالم، ثابت و باورع بوده و اجماع بر صحت حدیث اوست....»(152)
2 - ابو عبید هروی (م 223)
هروی در تفسیرش به نام «غریب القرآن» در ذیل آیه « سَأَلَ سائِلٌ» می نویسد: «هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله در غدیر خم آنچه قرار بود ابلاغ کند به مردم رساند و آن مطلب در کشورها و شهرها پخش شد، جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدری آمد و عرض کرد: ای محمد! تو ما را از جانب خدا امر کردی که شهادت به وحدانیت خدا دهیم... تا آخر روایت.»
ابن خلکان در ترجمه هروی می نویسد: «او مردی ربّانی، و دارای فنون مختلف در علوم اسلامی بود، روایتش حسن و صحیح النقل بود. و کسی را نمی شناسم که در امر دین
او طعنی وارد کرده باشد.»(153)
3 - شیخ الاسلام حمّوئی
او در باب پانزدهم از کتاب «فرائد السمطین» از شیخ عمادالدین عبدالحافظ بن بدران، از قاضی جمال الدین عبدالقاسم بن عبدالصمد انصاری، از عبدالجبار بن محمد خوارزمی بیهقی، از ابی الحسن علی بن احمد واحدی نقل کرده که گفت: من از شیخ مان استاد ابی اسحاق ثعلبی در تفسیرش قرائت کردم که از سفیان بن عیینه درباره این آیه « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» سؤال شد که در شأن چه کسی نازل شده است؟ او این حدیث را (که قبلاً ذکر کردیم) نقل نمود... .(154)
حموئی همان ابراهیم بن محمد بن مؤیّد بن حمویه صدرالدین ابو المجامع شافعی است که از شیوخ ذهبی بوده و در سال 722 وفات یافته است. علماء اهل سنّت او را امام در علوم حدیث و فقه معرفی کرده اند.(155)
تألیف کتاب او «فرائد السمطین» در سال 716 به پایان رسیده است.
بغدادی می گوید: «جوینی از کتابش (فرائد السمطین) در سال 716 فارغ شد.»(156)
کتاب او از بهترین کتاب هایی است که اهل سنّت در نقل فضایل و مناقب اهل بیت علیهم السلام به رشته تحریر درآورده اند.
4 - حاکم حسکانی
حاکم حسکانی حنفی این روایت را با سندهای بسیار از برخی از امامان اهل بیت علیهم السلام و تعدادی از صحابه نقل کرده است. اینک ما یک روایت از آن ها را نقل می کنیم: او از ابوبکر محمد بن محمد بغدادی، از ابو محمد عبداللَّه بن احمد بن جعفر شیبانی، از عبدالرحمن بن حسن اسدی، از ابراهیم بن حسین کسائی، از فضل بن دکین، از سفیان بن سعید، از منصور، از ربعی، از حذیفه بن یمان نقل کرده که گفت: هنگامی که رسول خداصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام فرمود: «من کنت
مولاه فهذا علیّ مولاه»؛ نعمان بن منذر فهری ایستاد و گفت:... آن گاه تا آخر قصه را نقل می کند.(157)
- ابوبکر محمد بن محمد بغدادی؛ حافظ عبدالغافر نیشابوری در ترجمه او می گوید: «او فقیه، فاضل، دین دار... بود.»(158)
- عبداللَّه بن احمد بن جعفر شیبانی نیشابوری؛ خطیب بغدادی در ترجمه او می گوید: «وی اموال بسیاری داشت، همه آن ها را در راه علم و اهل علم و حج و جهاد و اعمال نیک به کار گرفت، واز تمام علمای هم عصرش بیشتر حدیث شنید... او مورد وثوق است... .»(159)
- عبدالرحمن بن حسن اسدی؛ خطیب بغدادی او را در ترجمه اش تمجید کرده است.(160) گرچه برخی از معاصرینش او را تضعیف کرده اند، ولی بنا بر رأی ذهبی و ابن حجر، تضعیف معاصر قابل توجه نیست.(161)
- ابراهیم بن حسین کسائی معروف به ابن دیزل؛ ذهبی درباره او می گوید: «امام حافظ، ثقه، عابد... حاکم او را ثقه مأمون معرفی کرده است....»(162)
فضل بن دکین؛ او از رجال صحاح ستّه به شمار می آید. ابن حجر می گوید: «او ثقه و ثبت بوده و از بزرگان شیوخ بخاری به حساب می آید.»(163)
سفیان بن سعید؛ او که معروف به ثوری است، شعبه و سفیان بن عیینه و ابو عاصم نبیل و یحیی بن معین و بسیاری از علما او را امیرالمؤمنین در حدیث معرفی کرده اند. سفیان بن عیینه می گوید: اصحاب حدیث سه نفرند: ابن عباس در زمانش، شعبی در زمانش، ثوری در زمانش. عباس دوری می گوید: مشاهده کردم که یحیی بن معین هیچ کس را در فقه و حدیث و زهد و هر چیز، بر سفیان مقدم نمی داشت. او از رجال صحاح ستّه است.(164)
- منصور؛ همان منصور بن معتمر است
که از رجال صحاح ستّه بوده و ابن حجر در شأن او گفته: «او ثقه و ثبت است و اهل تدلیس نبوده است.»(165)
- ربعی؛ همان ربعی بن خِراش است که از رجال صحاح ستّه به حساب می آید. ابن حجر او را ثقه و عابد معرفی کرده است.(166)
- حذیفه بن یمان؛ او از اصحاب جلیل القدر است.
راویان حدیث از اهل بیت علیهم السلام و اصحاب
این روایت را برخی از امامان اهل بیت علیهم السلام و نیز برخی از صحابه نقل کرده اند؛ از قبیل:
1 - امام امیرالمؤمنین علیه السلام.
2 - امام محمد باقرعلیه السلام.
3 - امام جعفر صادق علیه السلام.
4 - عبداللَّه بن عباس.
5 - حذیفه بن یمان.
6 - سعد بن ابی وقاص.
7 - ابو هریره.
راویان حدیث از عامه
مضمون این حدیث را عده ای از علمای اهل سنّت در کتب خود نقل کرده اند؛ از قبیل:
1 - حافظ ابو عبید هروی (223).(167)
2 - ابوبکر نقّاش موصلی بغدادی (351).(168)
3 - ابو اسحاق ثعلبی نیشابوری (427).(169)
4 - حاکم حسکانی حنفی.(170)
5 - ابوبکر یحیی قرطبی (567).(171)
6 - سبط بن جوزی حنفی (654).(172)
7 - شیخ الاسلام حموئی.(173)
8 - شیخ محمد زرندی حنفی.(174)
9 - نورالدین ابن صبّاغ مالکی.(175)
10 - سید نورالدین سمهودی شافعی.(176)
11 - ابو السعود عمادی.(177)
12 - شمس الدین شربینی شافعی.(178)
13 - سید جمال الدین شیرازی.(179)
14 - شیخ زین الدین مناوی شافعی.(180)
15 - شیخ برهان الدین علی حلبی شافعی.(181)
16 - سید مؤمن شبلنجی شافعی.(182)
17 - شیخ احمد بن باکثیر مکی شافعی.(183)
18 - شیخ عبدالرحمن صفوری.(184)
19 - شمس الدین حنفی شافعی.(185)
20 - ابو عبداللَّه زرقانی مالکی.(186)
21 - قندوزی حنفی.(187)
22 - محمد بن یوسف گنجی.(188)
و دیگران.
دلالت حدیث
این روایت از جمله شواهد و قراینی است که دلالت بر معنای سرپرستی در حدیث غدیر دارد؛ زیرا اگر مقصود از مولا در حدیث غدیر محبّت و یا نصرت بود، چه ضرورتی داشت که حارث بن نعمان این گونه با رسول خداصلی الله علیه وآله محاجّه کرده و در نهایت امر از خداوند تقاضای مرگ کند؟ به طور حتم او از حدیث غدیر معنای سرپرستی و امامت حضرت علی علیه السلام را فهمیده بود، لذا به جهت عنادی که با حضرت داشت تحمل نیاورده، حسد او باعث شد که چنین درخواستی از خداوند نماید.
پاسخ به شبهات
توضیح
برخی از متعصّبین از علمای اهل سنّت، درصدد توجیه یا تکذیب این حدیث برآمده اند. اینک به این شبهات پرداخته و هر یک را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد:
1 - سوره معارج مکّی است!!
ابن تیمیه در یک سری از اشکالات خود بر این حدیث می گوید: «سوره معارج که این آیه در اول آن آمده است به اتفاق اهل علم مکّی است، در نتیجه نزول آن ده سال یا بیشتر قبل از واقعه غدیر بوده است.»(189)
پاسخ
اجماعی را که ابن تیمیه ادعا کرده متیقّن از آن نزول مجموع سوره در مکه است نه مجموع آیات آن؛ زیرا ممکن است که خصوص این آیه مدنی باشد.
اگر کسی اشکال کند قاعده در این که سوره ای مکّی یا مدنی است این است که اولین آیه آن در کجا نازل شده باشد، و چون افتتاح سوره با آیه مدنی است پس با مکّی بودن سوره سازگاری ندارد.
در جواب می گوییم: این ادعا خلاف واقع است زیرا چه بسیار مواردی که بر خلاف این مطلب آمده است:
الف) سوره عنکبوت؛ تمام آیات آن مکّی است به جز ده آیه از اول آن.(190)
ب) سوره کهف؛ تمام آیات آن مکّی است بجز هفت آیه از اوّل آن که مدنی است.(191)
ج) سوره مطفّفین؛ تمام آیات آن مکی است به جز آیه اول آن.(192)
د) سوره لیل؛ تمام آیات آن مکّی است به جز آیه اول آن.(193)
ه) سوره مجادله؛ تمام آیات آن مدنی است به جز ده آیه از اول آن.(194)
و) سوره بلد؛ تمام آیات آن مدنی است به جز آیه اول آن.(195)
2 - خداوند با وجود پیامبر کسی را عذاب نخواهد کرد!!
ابن تیمیه نیز می گوید: «این آیه به سبب مطلبی است که مشرکان در مکه گفته اند، و بعد از آن هم عذابی به خاطر آن نازل نشد؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: « وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»؛(196) «ولی [ای پیامبر!] تا تو در میان آن ها هستی، خداوند آن ها را مجازات نخواهد کرد. و [نیز] تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.»(197)
پاسخ
اوّلاً: منافاتی ندارد که عذاب خداوند در مکه بر مشرکان وارد نشده باشد ولی در این مکان بر حارث نازل گشته باشد.
ثانیاً: از برخی روایات استفاده می شود که در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله برخی از اشخاص مورد عذاب قرار گرفتند.
الف) مسلم در صحیح خود به سندش از ابن مسعود نقل می کند که قریش نافرمانی رسول خدا نمود و از قبول اسلام سرباز زد، پیامبرصلی الله علیه وآله در حقّ آن ها نفرین کرد و به خداوند عرض کرد: «بار خدایا! همانند هفت سال یوسف بر آنان قحطی بفرست. در این هنگام بود که خشکسالی شبه جزیره حجاز را فرا گرفت و کار به جایی رسید که مردار می خوردند. و از شدت گرسنگی و عطش، آسمان را همانند دود مشاهده می کردند... .(198)
ب) ابن عبدالبر نقل می کند: پیامبرصلی الله علیه وآله هر گاه راه می رفت به طرف راست و چپ مایل می شد. حکم بن عاص آن حرکت را به جهت استهزای حضرت انجام می داد. پیامبرصلی الله علیه وآله روزی او را دید که چنین کاری را انجام می دهد، حضرت او را نفرین کرد که خدا کند که چنین شوی. از همان روز به حالتی مبتلا شد که هنگام راه رفتن بدنش می لرزید.(199)
ج) بیهقی به سند خود از اسامه بن زید نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه وآله کسی را به محلّی فرستاد، او بر رسول خداصلی الله علیه وآله دروغ بست. حضرت او را نفرین کرد. او را مشاهده کردند که از دنیا رفته و شکمش پاره شده است. و هنگام دفن هر چه کردند او را خاک کنند، زمین او را قبول نکرد.(200)
از این قضایا و قصه های دیگر استفاده می شود که مقصود از عذابی که با وجود پیامبرصلی الله علیه وآله بلکه پیامبران از مردم برداشته می شود، عذاب عمومی است نه عذاب خصوصی و مربوط به یک یا دو فرد، و این مطلب موافق با مقتضای حکمت است؛ زیرا گاهی ضرورت چنین اقتضایی را دارد.
3 - اگر چنین بود باید معجزه می شد!!
ابن تیمیه می گوید: «اگر این واقعه صحیح بود، باید همانند قصه اصحاب فیل به عنوان معجزه ای در بین همه مردم پخش می شد و همه آن را می دانستند در حالی که چنین نیست.»(201)
پاسخ
اوّلاً: قیاس ابن تیمیه؛ یعنی قیاس یک قضیه و واقعه فردی را به قصه اصحاب فیل، قیاس مع الفارق است؛ زیرا در مورد قصه اصحاب فیل، حادثه ای عظیم و همگانی اتفاق افتاد و لذا خبر آن سریع بین مردم پخش شد، بر خلاف قصه حارث بن نعمان که قضیه ای فردی و در محدوده ای خاص بوده است.
ثانیاً: از آنجا که این قصّه از فضایل حضرت امیرعلیه السلام به حساب می آید، لذا سعی مکتب خلفا در طول تاریخ در مخفی داشتن آن بوده است.
4 - مسلمان عذاب دنیوی نمی شود!!
ابن تیمیه می گوید: «از ظاهر کلمات حارث استفاده می شود که او مسلمان بوده و به مبادی پنجگانه اسلامی اعتراف داشته است. و معلوم است که در دنیا خصوصاً در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی که مسلمان است عذاب نمی شود.»(202)
پاسخ
از حدیث مذکور همان گونه که اسلام حارث استفاده می شود، ارتداد او هم از آن حرفی که در آخر کلامش زده، استفاده می شود و در حقیقت مشرک است. و لذا او استحقاق چنین عذابی را داشته است