در تاریخ تاریخ را ببند و برو / سعید بیابانکی

انجمن‌ها: 

در تاریخ تاریخ را ببند و برو / شاعر : سعید بیابانکی

این گرام شکسته روی سکوت
سوزنش گیر کرده است انگار

این قناری چقدر بی تاب است
مادرش دیر کرده است انگار

چه سماور ذغالیِ کسلی
هیچ کس چای از آن نمی نوشد

!نکند مرده اند اهل محل
در دلش سیر و سرکه می جوشد

شمعدان های رنگ رو رفته
قوریِ لب پریده ی چینی

هوس چای تازه کرده دلم
آی مادر! مرا نمیبینی؟

این صدای که بود می آمد
«سعدی از دست دوستان فریاد»

آن طرف بود روی آن دیوار
یادگاری به خط میر عماد

این دولول لمیده بر لب میز
عاشق بوی تند باروت است

چون خماری که دور مانده ز می
تشنه کام شراب شاتوت است

درکنار هم اند مثل دو چشم
هر دو چشم انتظار و چشم به راه

هردوشان پادشاه یک قلیان
شاه عباس و ناصرالدین شاه

تا که دنیا به هم نریخته است
روی این سفره ی قلمکاری

در تاریخ را ببند و برو
حاج عباس خان سمساری!

 

پدیدآورنده: 
Share