کوفه شود شام تان، کوفه مرامان شام! / علیرضا قزوه
کوفه شود شام تان، کوفه مرامان شام! / شاعر : علیرضا قزوه
شور به پا می کند، خون تو در هر مقام
می شکنم بی صدا، در خود، هر صبح و شام
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون
پیرغلام تو کیست؟ عشق علیه السلام!
در رگ عطشان تان، شهد شهادت به جوش
می شکند تیغ را، خنده ی خون در نیام
ساقی، بی دست شد، خاک ز می، مست شد
میکده آتش گرفت، سوخت می و سوخت جام
بر سر نی می برند، ماه مرا از عراق
کوفه شود شام تان، کوفه مرامان شام!
از خود بیرون زدم در طلب خون تو
بنده ی حرّ توام، اذن بده یا امام!
عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من، در غزلی ناتمام...
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید