کجایی ای فراموشی... / علیرضا قزوه
کجایی ای فراموشی... / شاعر : علیرضا قزوه
نه پلکی می زند عقلم، نه راهی می رود هوشم
چراغ خسته ای در انتهای شهر خاموشم
شبیه گنگ حیرانم، همین اندازه می دانم
نه هشیارم، نه سرمستم، نه بیدارم، نه مدهوشم
به دوشم بار شبهایی و روزانی ست پر حسرت
یکی این کوزه های کهنه را بردارد از دوشم
به چشمم عیش و نوش این جهان فرقی ندارد هیچ
نه عسرت می زند نیشم، نه عشرت می دهد نوشم
سکوتستان فریاد است هر سطر غزل هایم
اشارت های پنهانم، قیامت های خاموشم
نصیحت های واعظ را لبی تر می کنم امشب
به قدر آتش روز قیامت باده می نوشم
به یاران اعتمادی نیست از خاطر اگر رفتم
کجایی ای فراموشی تو هم کردی فراموشم
بیا ای آفتاب مطمئن، خورشید پنهانی
که دست تو گره وا می کند از فکر مغشوشم
موضوع انجمن
افزودن دیدگاه جدید