طی الارض آقا سید علی قاضی (خاطره ای از علامه طباطبایی)
حکایـت دیـگـری کـه علامه طباطبایی در ایـن مـورد نـقل فرموده اند، این احتمال را تقویت می نماید. مرحوم آیت الله سید محمد حسین تهرانی از قول ایشان چنین نقل می کنند:
برادر ما، مرحوم آقا سید محمد حسن الهی قاضی یک روز به وسیله شاگردی که داشت و او احضار ارواح می نمود نه با آینه و نه با میز سه گوش ، بلکه دستی به چشم خود می کـشـیـد و فـورا احضار می کرد، از روح مرحوم حاجی میرزا علی آقای قاضی راجع به طی الارض سـو ال کـرده بـود. مـرحـوم قـاضـی جواب داده بودند که طی الارض ، شش آیه از اول سوره طه است .
مرحوم آیت الله تهرانی می افزایند:مـن از علامه طباطبایی پرسیدم : مراد از این آیات چیست ؟ آیا مرحوم قاضی خواسته اند بـه طـور رمـز صـحـبـت کـنـنـد و مـثـلا بـگـویـنـد طی الارض با اتصاف به صفات الهیه حاصل می شود؟علامه طباطبایی فرمودند: نه ؛ برادر ما مردی باهوش و چیزفهم بود و طوری مطلب را بـیـان مـی کرد مثل آنکه دستور العمل برای طی الارض را خودش از این آیات فهمیده است و ایـن آیـات بسیار عجیب است ، به خصوص آیه الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی ؛ خـداونـد هـیچ معبودی جز او نیست ؛ تمام نامهای نیکو تنها برای او است ، چون این آیه تمام اسماء را در وجود مقدس حضرت مقدس حضرت حق جمع می کند و مانند جامعیت این آیه در قرآن کریم نداریم .
و نیز علامه طباطبایی می فرمودند:
مـعـمـولا ایـشـان (مرحوم قاضی ) در حال عادی یک ده ، بیست روزی در دسترس بودند و مثلا رفقا می آمدند و می رفتند و مذاکراتی داشتند و صحبتهایی می شد و آن وقت ، دفعه ایشان غیب می شدند و یک چند روزی از چشم مردم دور بودند، نه در خانه و نه در مدرسه و نه در مسجد و نه در کوفه و نه در سهله ، ابدا از ایشان خبری نبود و عیالاتشان هم نمی دانستند کـجـا مـی رفـتـنـد چـه مـی کـردنـد. هـیـچ کـس خبر نداشت . رفقا در این روزها به هر جا که احتمال می دادند، مرحوم قاضی را می جستند؛ ولی نمی یافتند. بعد از چند روزی باز پیدا می شد و درس و جلسه های خصوصی را در منزل و مدرسه دایر می کردند.
۶٫ علامه طباطبایی می فرمایند:
بـرادر مـا (مـرحـوم آیـت الله سـید حسن الهی ) به وسیله شاگردش از حضرت قاضی سو ال کـرده بـود کـه قالیچه حضرت سلیمان که آن حضرت روی آن می نشست و به مشرق و مـغـرب عـالم مـی رفـت ، آیـا روی اسباب ظاهریه ، چیز ساخته شده ای بود و یا از مبدعات الهـیـه بـود و هـیـچ گـونـه بـا اسباب ظاهریه ربطی نداشت ؟ آن شاگرد چون از مرحوم قـاضـی سـو ال مـی کند، ایشان فرموده بودند: فعلا چیزی در نظرم نمی آید، ولیکن یـکـی از مـوجـوداتی که در زمان حضرت سلیمان بودند و در این کار تصدی داشتند، الان زنـده انـد، مـی روم از او مـی پـرسـم . در ایـن حـال مـرحوم قاضی روانه شدند و مقداری راه رفتند تا آنکه منظره کوهی نمایان شد چون بـه دامنه کوه رسیدند، یک شبحی در وسط کوه که شباهت به انسان داشت دیده شد. مرحوم قـاضـی از آن شـبـح سـو ال و مـقداری با هم گفتگو کردند. آن شاگرد از مکالماتشان هیچ نـفـهمید؛ ولی چون مرحوم قاضی برگشتند، گفتند: می گوید از مبدعات الهیه بود و هیچ گونه اسباب ظاهریه در آن دخالتی نداشته است.
منبع: دریای عرفان//هادی هاشمیان
افزودن دیدگاه جدید