معامله پیراهن
به نقل علامه مجلسی امام امیرمؤمنان علیه السلام در ایام خلافت همانند یک فرد عادی وارد بازار بزّازها شد تا برای خود و غلامش پیراهن تهیه کند، آنگاه در مغازه پیراهن فروش رفت و چون مغازه دار حضرتش را شناخت و گفت: یا امیرالمؤمنین! بفرمائید آنچه را که بخواهید نزد من موجود است، از آن مغازه گذشت تا رسید به دکان جوانی نورَس و از وی دو پیراهن خرید، یکی را به سه درهم و دیگری را به دو درهم و جمعاً پنج درهم پرداخت و در بین راه به غلامش قنبر فرمود: لباس سه درهمی را تو بگیر و بپوش.
قنبر گفت: شما بر فراز منبر می روید و برای مردم سخنرانی می فرمایید، شایسته تر هستید که پیراهنِ بهتر را بپوشید.
امام فرمود: تو جوانی و شور و شوقِ جوانی در سر داری و باید آن را که بهتر است بپوشی، وانگهی من از پروردگارم شرم می کنم که از تو - در پوشش لباس - برتری جویم.
من شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: از همان لباسی که خود می پوشید به غلامانتان بپوشانید و از همان خوراکی که خود می خورید بدان ها بخورانید.
آنگاه لباس را در تن کرد و آستینش را کشید و دستور داد مقدار بلندی آن را قطع نماید تا برای فقرا کلاهی دوخته شود.
جوانِ فروشنده گفت: اجازه دهید تا لبِ آستین را بدوزم.
فرمود: آن را رها کن، کار از این حرف ها زودتر می گذرد.
بعداً پدرِ جوان که صاحب اصلی مغازه بود از راه رسید، او امیرمؤمنان را می شناخت و چون از جریانِ معامله آگاه شد، به دنبال آن حضرت رفت و با ارائه دو درهم گفت: آقا ببخشید، پسرِ من شما رانمی شناخت، این دو درهم سود آن است، من از شما سود نمی خواهم، اینک آن را بگیرید.
حضرت از پس گرفتنِ دو درهم امتناع کرد و فرمود: من نمی گیرم، ما حرف هایمان را باهم زدیم، - من چانه زدم و او چانه زد[1] - و سرانجام هردو بر این مبلغ توافق کردیم
راستی داستانِ پیراهن خریدنِ امام امیرمؤمنان و اعطای پیراهن گران تر را به غلامِ خود قنبر، چقدر جالب و آموزنده است که باید هرکسی در راستای موقعیت شخصی و شغلی خود از آن درس گیرد و عملاً آن را سرمشق معاشرت با طبقات مختلف قرار دهد، به ویژه کسانی که دست اندر کار امور ریاستی هستند.
پی نوشت:
1. بحارالانوار، ج40، ص324، نیز باکمی اختلاف در ص331، به نقل از فضائل احمدحنبل
افزودن دیدگاه جدید