آواتار/ یاد مرگ
امام علی عليه السلام : در شگفتم از کسي که مرگ را فراموش مي کند در حالي که دارد مردگان را مي بيند! [1]*
از ياد بردن مرگ، در اثر زنگار گرفتن دلها [گناه] است. [2]*
یاد مرگ و تدبیر تمام زندگی و در عالم واقع زیستن، به حدی مهم و پر رنگ است که فقدان آن، دیگر ارزش ها را بی رنگ می کند و نشان ولایت شیطان معرفی شده است. آدمی با داشتن اوصاف نیکو، ارزشمند و سزاوار مدح دیگران می شود؛ اما بدون توجه به مرگ، از ارزش ها سقوط می کند.
یاد مرگ در فرهنگ علوی به محرومیت انسان از بهره های طبیعی منجر نمی شود؛ بلکه او را بیشتر بر آن می دارد که از دنیا و هر آن چه در آن است، برای ساختن زندگی مطلوب و کسب رضایت محبوب بهره گیرد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکند. در اندیشه علوی، انسان هم دنیا و هم آخرت را دارد. داشتن دنیا برای به دست آوردن آخرت است؛ یعنی دنیا بهای آخرت است و سرمایه به دست آوردن آن.
حضرت مولا امام علی(علیه السلام) می فرماید : و بندگان خدا بدانید که پرهیزگاران ـ مردند و ـ بر دنیای گذرا و آخرت آنان شرکت نداشتند. در دنیا زیستند هر چه نیکوتر و نعمت دنیا را خوردند هر چه بهتر. پس از دنیا چون نازپروردگان نصیب بردند و چون سرکشان نعمتش را خوردند. سپس از این جهان رخت بربستند با توشه ای که به مقصدشان رساند و سودایی که سودشان را فراهم آورد. در دنیا طعم لذت زهد چشیدند و یقین کردند که فردا در آخرت، همسایه خدا گردند. دست دعای آنان برنتابد و بهره شان از لذت کاهش نیابد. [1]
مرگ اندیشی، ترمز زندگی است برای وقتی که جزر و مد وسوسه ها و خواسته های دل، از کنترل آدمی خارج می شود. هنگامی که آدمی برای بینش و ارزش خویش و پندار و رفتار خود دست به انتخاب می زند، یاد مرگ است که او را به سویی می کشاند که آخرت را در نظر گرفته و برای آن، کار کند.
امام علی(علیه السلام) از ویژگی مرگ چنین یاد می کند: هان! بر هم زننده لذات، تیره کننده شهوت ها و برنده آرزوها را به یاد آرید، آن هنگام که به کارهای زشت شتاب می آورید و از خدا یاری خواهید، بر گزاردن واجب او ـ چنان که شاید ـ و نعمت و احسان او که به شمار نیاید.[2]
وقتی آدمی همواره به یاد مرگ باشد، نسبت به آن شناخت پیدا کرده و به حیات پس از مرگ یقین پیدا می کند. آنگاه دیگر مرگ را نابودی نمی پندارد و زندگی را به سال های زیستن در این دنیا محدود نمی داند؛ بلکه دنیا را مقدمه زندگی ابد، مرگ را وسیله انتقال به آخرت و خود را مسافری می داند که سرمایه اش، عمرش است. او زندگی را همانند رودخانه ای می پندارد که به دریای ابدیت در مرحله زندگی جدید قیامت می پیوندد.[3]
این نگاه به مرگ، سبب می شود آدمی در انتخاب های خود دقت کند؛ زیرا می داند که در برابر همه آن ها پاسخگو خواهد بود. دشواری های زندگی را با آرامش سپری می کند؛ چرا که مقصد و بازگشت برای او مهم است، نه سختی های راه. وقتی مرگ به سراغ می آید، پریشان نمی شود؛ زیرا در طول زندگی درباره آن اندیشیده و برایش برنامه ریزی کرده است. با این اندیشه، از فرصت زیستن و زندگی در این دنیا بهره می جوید و آن را غنیمت می شمارد و تمام توان خود را برای شکوفا کردن پندار، کردار و گفتار خود به کار می گیرد. اگر آدمی با اندیشه در باب مرگ آن را برای خود ملموس و مأنوس سازد و برای گریز از آن به اقدامات جنون آمیز دست نزند، هم آرامش درونی خود و هم آرامش و صلح میان خود و دیگر هم نوعانش را به خود و دیگران بخشیده است؛ چرا که بسیاری از جنگ افروزی ها در اثر غفلت از مرگ و پذیرش آن از سوی انسان هاست؛ انسان هایی که خلأ این باور در وجود آن ها حتی هدف از بودنِ خودشان در این دنیا را نیز از یادشان زدوده است.[4]
پی نوشت:
[1]* نهج البلاغه، کلمة ۱۲۱
[2]* مواعظ عديه، ص ۲۴
[1] نهج البلاغه، نامه 27.
[2] همان، خطبه 99.
[3] سید محمد شفیعی مازندرانی، سرچشمه های آرامش در روان شناسی اسلامی، ص 122.
[4] ر.ک: محمدجواد فدایی، یاد مرگ، ص 74 ـ 73.
-----------------------------------
مطالعه بیشتر در :
مرگ حقیقتی قطعی و غیر قابل انکار
افزودن دیدگاه جدید