شاکله «قل کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِه»
صاحب نظران، براى شاکله معانى مختلفی ذکر کرده اند؛ از جمله مفردات، آن را از ماده «شَکل» (به معناى بستن پاى چهارپا) دانسته و همان ، «سجیّه» معنا کرده است که پاى انسان را مى بندد و او را براى انجام اعمال بر طبق مقتضاى خود مهار مى کند. (۱) مرحوم طبرسى نیز در مجمع البیان آن را به معناى طریقه، روش و راه دانسته است؛ زیرا هر راهى، روندگان خود را ملتزم به حدود خود و عدم تخلّف از آن حدود مى کند.(۲)
اما گذشته از این ها، مى توان گفت «شاکله» اصطلاحى است که در فارسى هم تقریباً همان معناى عربى را دارد. این که مى گویند: «شاکله وجودى فلانى چنین است»؛ منظور، نوع ساختار روحى اوست.
خداوند متعال در قرآن مى فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبیلا؛(۳) بگو هر کس طبق شاکله اش عمل مى کند و پروردگارت به کسى که راه یافته تر است، داناتر است».
این آیه شریفه به همه کسانى که مى خواهند در طریق هدایت قرار گیرند و به رشد و تعالى روحى و معنوى بپردازند، گوشزد مى کند که به شاکله وجودى و ساختار روحى خود و اثر آن در اعمال، توجه داشته باشند و براى یک سلوک صحیح، تربیت را از «شاکله» آغاز کنند؛ البته این آیه جنبه تأثیرگذارى «شاکله» را مطرح مى کند و این که اعمال هرکس، از شاکله او اثر مى پذیرد؛ ولى شاکله، جنبه دیگرى هم دارد و آن، اثر پذیرى شاکله از امور مختلف است که آن هم در قرآن مطرح شده است.
عوامل مؤثر در شکلگیری «شاکله»:
مرحله اول شکل گیرى شاکله انسان، اصلاب پدران است. با مراجعه به کتب روایى، احادیث بسیارى در این باره یافت میشود؛ مانند روایات حلال بودن رزقى که نطفه از آن ایجاد مى شود و نیز روایات آداب و زمان انعقاد نطفه. مرحوم علامه مجلسى(ره)در کتاب حلیه المتقین جمع آورى خوبى از این روایات ارائه کرده است.(۴)
مرحله بعد، برای شکلگیری شاکله، ارحام مادران است. به این بیان که پس از انعقاد نطفه، مراعات هاى مادر، در کیفیت شکل گیرى شاکله مثبت یا منفى فرزند، مؤثر است. به عنوان مثال مادری که در زمان بارداری علاقه به موسیقی دارد، با این که فرزندش قصد دارد قرآن را حفظ کند؛ ولی هر چه سعی می کند آیه ای از قرآن بخواند، صدای موسیقی در ذهن او می آید، این صدا صدای موسیقیای است که مادر در زمان بارداری شنیده و در فرزند اثر گذاشته است؛ البته نکته مهم این است که بدانیم هر یک از این مراعات ها و عدم مراعات ها، علّت تامّه سعادت یا شقاوت نیستند؛ یعنى اگر پدر و مادرى مراعات هاى لازم را اجراء کردند، زمینه سعادت در فرزند، تقویت مى شود؛ ولى اصل سعادتِ فرزند، در گرو اراده و همّت و اعمال صالح خود او است. همچنین اگر پدر و مادرى آداب و دستورات و سنت ها را مراعات نکردند، در فرزند زمینه هاى شاکله منفى ایجاد مى شود؛ اما شقاوت فرزند با نیّت بد و اعمال بد خودش رقم مى خورد.
شروع حرکت معنوی انسان، با بیرون آمدن از اصلاب آباء و ارحام امهات محقّق می شود؛ یعنی انسان باید صفاتی که از پدر و مادر به او منتقل شده است را از خودش دور کند و خود را با قرآن طوری آشنا کند که بخل و دنیاطلبی و صفات دیگری که از طریق وراثت به او منتقل شده را اصلاح کند و این اصلاح، امکان پذیر است. سیر اخلاقی و سلوک، به همین معناست. سلوک؛ یعنی حرکت به سمت توحید و پایین گذاشتن بارهای اضافی که بر دوش انسان است. بارهای اضافی، صفاتی است که از پدر، مادر و مدرسه به انسان، منتقل شده است که خروج از این صفات، باعث اعتدال انسان می شود. همچنین از آیات قرآن کریم، استفاده میشود که غذا،(۵)رفیق،(۶)اجتماع و موارد دیگر نیز در شاکله و رفتار انسان، مؤثر است.
راهکارهای اصلاح «شاکله»:
به عنوان مقدمه باید عرض کنیم که یک سلوک معنوى حکیمانه و قاعده مند، از سه رکن تشکیل شده است:
۱. امور تربیتى
۲. امور اخلاقى
۳. امور معنوى
هیچ یک از این سه مرحله نباید کم اهمیت تلقّى شود؛ چرا که از نظر معنوى هر سه مرحله، پیوندهایى لطیف و نامرئى با هم دارند که موفقیت یا عدم موفقیت در هریک، در دیگرى نیز اثر مى گذارد.
در حقیقت، توجه صحیح به سه محور فوق، شاکله اى صحیح از انسان مى سازد که در پیشرفت معنوى و سلوک صحیح، نقش اساسى دارد. این، مطلبى اساسى است که به آن کم توجهی شده است؛ به این معنا که بسیارى از افراد معنویت جو فقط به دنبال امور معنوى خاص و برنامه هاى عبادى و ذکر و غیره هستند و کمتر به این فکر مى افتند که از شاکله و اصلاح آن شروع کنند. معمولًا شخص مى خواهد شاکله اش را حفظ کند و آن را تغییرى ندهد؛ آن هم شاکله اى که اعمال و اذکار بسیاری همراهش باشد؛ چون گمان مى کند که این شاکله فعلى، با قدرت برنامه هاى معنوى، بُرد بیشترى دارد؛ ذکر و عبادت را ناخودآگاه ابزارى مى خواهد براى این که «أنا» و شاکله اش زیباتر شود؛ آن هم شاکله اى که خودش ساخته است؛ در حالى که قرآن، خواهان تغییر اصل شاکله است؛ ولى معمولًا افراد نمى پذیرند. طولانى شدن سلوک معنوى نیز به همین برمى گردد؛ زیرا مقدمات تربیتى و اخلاقی ، وقت و نیروی زیادی از انسان مى گیرد وگرنه با اصلاح در امور تربیتى و اخلاقى، راه معنویت، ره صد ساله نخواهد بود؛ بلکه مى توان زودتر به مقصد رسید. با توجه به این مقدمه، مرحله اول راهکار اصلاح شاکله؛ یعنى امور تربیتى را توضیح مى دهیم. پیش از بیان مراحل، بیان دو تذکر، لازم است. نخست این که قبل از این مراحل، التزام جدّى به شرع مقدس و اهتمام به تکالیف شرعى و ترک گناه و انجام واجبات در شخص ثابت شده باشد و دوم این که ذکر این سه مرحله، به معناى ترتیب داشتن آن مراحل نیست؛ بلکه در بسیارى از افراد، مجموع این سه مرحله، باید مورد توجّه و عمل قرار گیرد.
مرحله اول: امور تربیتى
امور تربیتى به دو بخش فردى و اجتماعى تقسیم مى شوند.
بخش اول: امور فردى
هر شخص با هر هدف و انگیزه مهمى که براى خود ترسیم مى کند، براى رسیدن به آن هدف، باید خود را ملزم به رعایت قواعد و قوانینى بداند؛ مانند تنظیم اوقات خواب، برنامه ریزى براى خوراک و غیره. امور معنوى و سلوکى نیز از این قاعده مستثنا نیست و باید در آن ها به این امور توجّه کرد؛ البته امور تربیتى اى که باید به آن ها اهتمام داشت، بسیارند که تفصیل آن را باید در جای خودش ذکر کرد.
بخش دوم: امور اجتماعى
در یک سلوک صحیح و یک حرکت معنوى سالم، نباید اجتماع و امور اجتماعى به فراموشى سپرده شود. منظور از امور اجتماعی در این بحث، امور تربیتى اجتماعى است، نه امور اجتماعى اى مانند حکومت و اداره آن که آن هم در جاى خود بسیار مهم و مورد تأکید قرآن و روایات است. در اهمیت امور تربیتى اجتماعى همین بس که گاهى موارد جزیى این امور نیز در آیات قرآن، تأکید شده است؛ مانند آیاتی که درباره کیفیت صدا و سخن گفتن، چگونگى مجالست و کیفیت برخورد با طبقات مختلف مردم است.
علاوه بر قرآن، سیره نبى مکرّم (ص) که قرآن مجسّم است نیز سرشار از رعایت آداب و امور اجتماعى است. اهتمام آن حضرت به آراستگى هنگام خروج از منزل، خوشخویى و خوش رفتارى با مؤمنان، رعایت آداب مجلس و مجالست، مواردى هستند که بنابر آیه کریمه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه»،(۷)باید الگوى همه مسلمین و به ویژه طالبان امور معنوى باشد. بنابر اهمیت این موضوع، به برخى از مهم ترین موارد امور اجتماعى به طور خلاصه اشاره مى کنیم:
الف) ارتباطها و وابستگى ها
انسان، ناگزیر از ارتباط با سایر همنوعان است؛ اما براى موفقیت در هر هدفى، باید این ارتباطها، حدّ و حدودى متناسب با هدف داشته باشد و طبق آن، تنظیم شوند. امور معنوى هم نه از این قاعده مستثنا است و نه کم اهمیت تر از سایر اهداف است.
از طرفى ارتباط، وابستگى به دنبال دارد که آن هم باید طبق قاعده و ضابطه باشد. به هر حال بدون مراقبت در امور مختلف و از جمله در ارتباط و وابستگى ها کسى راه به جایى نمى برد؛ البته آنچه مهم است این است که حدّ و حدود ارتباطها و وابستگى ها باید طبق موازین دقیق شرعى ـ که گرفته شده از مجموع آیات و روایات است ـ باشد. در غیر این صورت، حرکت انسان در این زمینه، حرکتى جاهلانه است که به فرموده امیرالمؤمنین (ع)یا به افراط مى انجامد یا به تفریط؛۸ از این رو نه خودفراموشى و غرق شدن در مسائل اجتماعى مطلوب شرع است و نه فراموش کردن وظایف اجتماعى نسبت به خانواده و جامعه.
ب) رعایت آداب اجتماعى
منظور از این عنوان، معناى جامعى است اعم از رعایت نظم در امور اجتماعى، نظافت، توجه به آراستگى ظاهر، شیوه سخن گفتن با دیگران و مواردی از این قبیل. متأسفانه دیده مى شود عده اى به نام دین و دیانت، به این امور کم توجهى مى کنند؛ در حالى که آیات قرآن و سیره اهل بیت (علیهاالسلام)اهمیت این امور را گوشزد مى کند.
مرحله دوم: امور اخلاقى
قبل از بیان مرحله دوم، معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق و همچنین معنای تهذیب اخلاق را بررسی میکنیم.
معناى لغوى اخلاق
«خَلق» و «خُلق» در اصل، یکى هستند؛ مانند «شَرب و شُرب» و «صَرم و صُرم»؛ ولى «خَلق» مخصوص هیئات و اشکالى است که با بصر (بینایى ظاهرى) درک مى شوند و «خُلق» مخصوص قوا و سجایایى است که با بصیرت (بینایى باطنى) درک مى شوند.(۹)
معناى اصطلاحى اخلاق
مرحوم نراقى ـ قدّس سرّه ـ درباره معنای اصطلاحی «خُلق» مى فرمایند: «الخُلق عبارهٌ عن ملکهٍ للنفس مقتضیهٌ لصدور الأفعال بِسُهولهٍ من دون احتیاج إلى فکر و رویّهٍ؛(۱۰)خُلق، عبارت است از ملکه اى نفسانى که سبب مى شود افعال، به آسانى و بدون نیاز به فکر و تأمّل، از انسان صادر شوند».
معنای تهذیب اخلاق
با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق، مناسب است معنای تهذیب اخلاق را نیز ذکر کنیم: « المراد من تهذیب الاخلاق تعدیلها إلى الوسط من الإفراط و التفریط و ردّ کل قوهٍ إلى کمالها و هو المراد من التغییر لا إماطه القوه رأساً »؛(۱۱)«منظور از تهذیب اخلاق، تعدیل آن از جانب افراط و تفریط، به سوى حدّ وسط و برگرداندن همه قوا به سوى کمالشان است و مراد از تغییر هر قوّه، تعدیل آن است نه از بین بردن خود قوّه».
با توجه به مطالب ذکر شده، منظور از امور اخلاقى، همان فضایل و رذایل اخلاقى است که در کتب اخلاقى، به طور مفصّل درباره آن، بحث شده است. بشر، از همان آغاز خلقت، نیازمند اخلاق بوده است. حکمت خدا اقتضا مى کرد اولین فردى که روى کره زمین مى آید، یک نبىّ، ولىّ و استاد کامل اخلاق باشد و زمین، هیچ گاه از اخلاق خالى نماند. برخى از نقل ها حاکى از آن است حضرت آدم (ع)از همان ابتدا علاوه بر این که خودشان مقیّد به مسائل اخلاقى بودند، اطرافیان خود را نیز به مسائل اخلاقى دعوت میکردند. پس از حضرت آدم، همه انبیاء (علیهاالسلام) این سیر را داشته اند تا برسد به حضرت خاتم الانبیاء (ص) که بنابر آنچه در برخى کتب روایى نقل شده است، آن حضرت، هدف بعثت خود را اتمام و اکمال مکارم اخلاقى معرّفى مى فرمایند: « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ؛(۱۲)فقط مبعوث شده ام که مکارم اخلاق را به تمام و کمال برسانم». وقتى هدف رسالت حضرت ختمى مرتبت (ص) به تمام و کمال رساندن مکارم اخلاق است، ما باید در مرحله اول، مکارم اخلاق را بشناسیم و در مرحله دوم، بدانیم که مسیر رسیدن به مکارم اخلاق چیست و ما چه مقدار به مکارم اخلاق رسیده ایم؟
براى اصلاح اخلاق و تهذیب آن، در طول تاریخ، راه کارهاى مختلفى پیشنهاد شده است که نمونه اى از آن راهکارها روشى است که در کتاب معراج السعاده و امثال آن آمده است که در توضیح آن باید گفت: مرکز گرفتارى ها و بدبختى هاى انسانى، حیوانیّت است. هر انسان غیر مهذّب، اسیر یک نوع از حیوانیّت است. مشکلات و گرفتارى هاى افراد، متفاوت است. ممکن است در یک نفر، بُعدی از ابعاد حیوانى تشدید شده باشد؛ ولی بُعدی دیگر از آن ابعاد، تضعیف شده باشد. ممکن است یک نفر در امور شَهوى مشکل داشته باشد و یک نفر دیگر در امور غضبى. همین طور ممکن است کسى در مقطعى از عمر خود، احساس مشکل در زمینه اى نکند؛ غافل از آن که هنوز زمینه بروز آن مشکل در او فراهم نشده است؛ مثلًا حبّ ریاست و جاه طلبى معمولا در سنین بالاتر و پس از جوانى ظهور و بروز مى یابد؛ از این رو انسان جوانى که خود و صفاتش را به درستى نشناخته است، ممکن است خود را از برخى رذایل، خالی بداند یا در تشخیص مشکلات خود، دچار مشکل و اشتباه شود.
این که فضایل و رذایل اخلاقى، پس از تشریح و تبیین، طبقه بندى شود، حدّ اعتدال و منشأ هر صفت اخلاقى معلوم شود و اسباب و موانع آن نیز مشخص گردد، از دانستنى هاى بسیار مهم و ضرورى علم اخلاق است.
به هرحال در مرحله دوم اصلاح شاکله، آنچه مطلوب و مورد توجه است، شناخت فضایل و رذایل اخلاقى و منشأ آن ها و سپس تطبیق آن ها بر خویش و شناخت صفات اخلاقى خود و در نهایت، تعدیل صفات اخلاقى است.
مرحله سوم: امور معنوى
اخلاق، یک ابتدا و انتهایى دارد. انتهاى اخلاق این است که انسان را از حیث صفات اخلاقى به اعتدال برساند و او را از افراط و تفریط نجات دهد. رسیدن به اعتدال، یکى از قلّه هاى رفیع کمال انسانى است؛ اما با همه اهمیّت و ارزشی که اعتدال دارد، باید بدانیم که اعتدال، نهایت کمال انسانى نیست؛ بلکه زمینه ساز آن کمال است. اعتدال در صفات اخلاقى و دورى از رذایل و کسب فضایل، امرى است که منوط به ایمان نیست؛ به این معنا که ممکن است شخصى بدون ایمان به ادیان الهى، از نظر کسب فضائل اخلاقى در مرحله بالایى باشد و به اعتدال، بسیار نزدیک باشد و در مقابل، ممکن است انسانى که به یکى از ادیان الهى متدین است، از نظر اخلاقى، بسیار پایین تر باشد و نمونه هایی از هر دو گروه در تاریخ، فراوان است. پس سیر معنوى انسان و کمال آدمى به این مرحله دوم (اخلاق) محدود نمى شود؛ بلکه مرحله اى دیگر دارد که امور معنوى، نامیده میشود.
این مرحله سوم است که ملازم ایمان به خداست؛ آن هم ایمانى مستحکم. ثمره این مرحله، قرب به حقّ تعالى است. در این مرحله به مراقبه هاى دقیق و دائم در اعمال و صفات؛ حتّى در نیّات و افکار و ضبط خیالات، احتیاج است. همچنین در این مرحله، توجه به اذکار، اسماء الهى، توسّل به ذوات مقدس چهارده معصوم (علیهاالسلام)که مصداق تامّ و اتمّ اسماء الله هستند، برنامه هاى عبادى، کسب بصیرت و بینش الهى و ورود به عالم مجردات، مطرح مى شوند. طىّ کردن این مراتب، از امورى است که به راهنمایى انسانى خبیر و راه یافته نیاز دارد.
به قول حافظ: طیّ این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلماتست بترس از خطر گمراهى
-----------------
پی نوشت:
۱- مفردات راغب اصفهانى، ماده« شکل»
۲- مجمع البیان، ج ۴، ص ۹۰
۳- سوره اسراء، آیه ۸۴
۴- حلیه المتقین، باب چهارم، بیان آداب زفاف و مجامعت و معاشرت زنان
۵- مانند سوره مؤمنون، آیه ۵۱: «یَأَیهَّا الرُّسُلُ کلُواْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُواْ صَالِحًا إِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم».
۶- مانند سوره فرقان، آیه ۲۸ و ۲۹: «یَاوَیْلَتىَ لَیْتَنىِ لَمْ أَتخِّذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَّقَدْ أَضَلَّنىِ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنى ».
۷- سوره احزاب، آیه ۲۱
۸- نهج البلاغه، حکمت ۷۰
۹- المفردات فى غریب القرآن، ج ۱، ص ۲۹۷
۱۰- جامع السعادات، ج ۱، ص ۵۵
۱۱- کشف الغطاء، ص ۳۴
۱۲- بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۳۸۲
---------------
منبع : چشمه زلال
افزودن دیدگاه جدید