جلسه چهارم ؛ 74/7/15
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محّمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) در ادامه می فرمایند:
* إلا تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ
مگر اینکه این خلقت موجودات برای تثبیت حکمتش بود. حکمت به معنی قدرت بر یک شی ء است اما بر طبق مصلحت. در اینجا حضرت می فرمایند حکمت الهی به یک معنا اقتضاء خلقت می کند و البته فضل خداوند و فیاضیّتش هم از طرف دیگر اقتضاء خلقت می کند. همه اینها اقتضاء دارد که حکمت خود را بروز بدهد و ظاهر بسازد و الاّ بخیل خواهد بود. یعنی در موردی که مصلحت ایجاب می کند و توان انجام آن را هم دارد اگر انجام ندهد بخیل است. پس خداوند به واسطۀ خلق موجودات حکیم بودن خویش را ثابت و ظاهر کرد.
* وَ تَنْبیهاً عَلیٰ طٰاعَتِهِ
و خداوند خلق کرد همچنین برای اینکه آگاه بسازد من و شما را بر طاعتش. اینجا دو سؤال مطرح می شود، اوّل اینکه آیا طاعت به معنای فرمان بَرداری یا فرمان بُرداری از خداوند امری تحمیلی است که ما به خودمان تحمیل می کنیم و دوّم اینکه آیا عبادت ما تحمیلی است؟ چون می دانید که عبادت غیر از طاعت است. ما یک سنخ اطاعتها داریم که عبادت نیست بلکه تنها آن عملی که پیکره اش پرستش است عبادت نام دارد و در آن خضوع، خشوع و یک نوع کُرنش و امثال اینها نهفته است. اما پاسخ سؤال اوّل را حضرت زهرا (سلام الله علیها) چنین فرمود که اطاعت امری تحمیلی نیست بلکه انسان مفطور به اطاعت است. یعنی اطاعت خدا از فطریات انسان است و این نافرمانی خداست که امری تحمیلی است. شاید این مطلب را به این شکل تاکنون نشنیده باشید که اطاعت، تحمیلی نیست بلکه معصیت برای انسان تحمیلی است، زیرا وقتی انسان آگاه می شود که خداوند خالق اوست و خالق هر چه مخلوق است می باشد و هر چه هست از اوست و هر چه می کند بر طبق حکمت و مصلحت است در باطن و نهاد او این میل وجود دارد که از چنین موجودی اطاعت کند. همان طور که اگر در مسائل معمولی زندگی اگر تشخیص دهیم یک نفر توان آن را دارد که همۀ گره های کار ما را باز کند و خیر ما را می داند و می شناسد و توان انجامش را هم دارد ما یکسره مطیع او می شویم و دیگر به خودمان تکیه نمی کنیم. پس اگر انسان به این معنا برسد که خداوند متعال خالق او و همۀ موجودات است و بر اساس حکمت و مصلحت کار می کند و این نظام آفرینش هم برای بروز و ظهور قدرت همراه با مصلحت است انسان طبق فطرت اختیارش را به او می دهد و می گوید هر چه که او بگوید و مطیع بودن هم به همین معناست.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تعبیر زیبای خود می فرمایند تَنْبیهاً عَلیٰ طاعَتِهِ یعنی آگاه کردن انسان برای اطاعت از خدا. معنایش این است که اطاعت خدا یک امر فطری است و اگر یادت رفته باید آگاهت کرد.
* وَ إظْهٰاراً لقُدْرَتِهِ
و برای اینکه ظاهر کند قدرتش را. اصلاً آن چیزی که گویای تعریف هر موجودی است قدرت و توان اوست. اگر کسی بخواهد خودش را معرفی بکند چه کار می کند؟ هر چه در توانش هست می گذارد تا او را بشناسند. یعنی خداوند هم با خلقت اشیاء قدرت خود را آشکار می کند و می شناساند در حدیث قدسی هم آمده است:
کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرَفْ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اُعْرَفْ[1]
گنجی نهفته بودم دوست داشتم شناخته شوم پس خلق کردم مخلوقات را تا شناخته شود.
در آنجا هم خداوند خودش را نشان می دهد برای اینکه او را بشناسند.
* وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ
و برای آنکه مخلوقات او را پرستش کنند. در اینجا پاسخ سؤال دوم داده می شود که عبودیت و عبادت هم امری فطری است و نه تنها جزو فطریات من و شما بلکه در فطرت همۀ موجودات ذی شعور است؛ و همۀ موجودات ذی شعور مفطور به عبودیتند. من یک رابطه ای بین این جمله با آن عبارت قبلی احساس می کنم، در آنجا در خلقت با بروز و ظهور قدرت می خواهد خودش را بشناساند و در این عبارت برای اینکه مخلوقات او را پرستش کنند. پس معلوم می شود یک رابطه ای بین اینها وجود دارد و آن رابطه این است که هر ذی شعوری وقتی عظمت و قدرت را درک کند بی چون و چرا کُرنش می کند. یعنی آدمی در مقابل قدرت و عظمتِ نعمت و فیاضیّت، خاضع و خاشع می شود که حقیقت پرستش هم همین خضوع و خشوع است که انسان را به پرستش و کرنش وامی دارد. البته باید توجه کنید که عبادت یک ظاهری دارد و یک باطنی. خضوع، خشوع، کرنش و امثال اینها ظاهر عبادت است، و همین پرستش و تعبّد است که موجب کمال و ارتقای درجۀ بندگان می شود و لذا همین پرستش و تعبد خود هدف خلقت است و در آیۀ شریفه آمده است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ اِلا لِیَعْبُدُونِ[2]
و نیافریدم جن و انس را مگر برای اینکه پرستشم کنند.
حتی نماز هم که سرآمد عبادات است ظاهری دارد و باطنی، و باطن او درست مقابل ظاهرش است یعنی ظاهرش خضوع و خشوع و کرنش است اما باطن و اثرش وارستگی است، آزادگی است، رفعت و بلندی است. در حدیث است که:
اَلْعُبُودِیّةُ جِوهَرةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّة[3]
یعنی پرستش گوهر گرانبهایی است که جوهره و باطنه و ژرفای آن آزادگی و ربوبیت است. ظاهرش بندگی است امّا باطنش ربوبیت است، به یک معنا خدایی است. زیرا در عبادت واقعی انسان با توجه به نقطۀ مرکزی عالم هستی جمیع سلطه های غیرالهی را در سلطۀ الهی افناء می کند و نابود می سازد. پس در عبادت ما به ظاهر طوق بندگی را گردن می نهیم اما در واقع داریم خود را از همۀ بندگی های غیر رها می کنیم. بنابراین عبادت، ظاهرش بندگی و باطنش آزادگی است و بالاخره طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون آوردن است.
* وَ إِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ
اِعزاز در اصطلاح به معنای تقویت و تثبیت است. در این که انبیاء آمده اند تا بشر را به سوی خداوند دعوت کنند شبهه ای نیست. امّا هر دعوت یک پشتوانه می خواهد، دلیل و برهان می خواهد. حال پشتوانۀ نبوت چیست؟ همین نظام آفرینشی است که خداود درست کرده. این معنا خیلی زیباست که حضرت (سلام الله علیها) بستگی نبوت را با توحید مطرح کرده اند. یعنی بهترین دلیل و برهان و پشتوانۀ همین نظام هستی و آفرینش است که از آن به ابداع تعبیر کردند. به تعبیر دیگر خلقت و احتیاج مخلوق به حق تعالی بزرگترین پشتوانه برای تثبیت و تقویت دعوت انبیاء است.
فلسفۀ ثواب و عقاب الهی
* ثُمَّ جَعَلَ الثَّوٰابَ عَلی طاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ
آن گاه خداوند قرار داده است پاداش بر طاعتش و کیفر بر معصیتش.
اگر دقت کنید معلوم می شود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) گام به گام پیش آمده اند از توحید به نبوّت، از نبوّت به معاد و همۀ این امور را در ارتباط با هم مطرح می کنند مثل دانه های تسبیح که در یک نخ به دنبال هم جمع می شود. قبلاً گفته شد که طاعت و عبادت امری مطابق با فطرت آدمی است حال اینکه خداوند برای عمل مطابق به فطرت پاداش هم می دهد، این تفضّل خداوند است.
* ذِیادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ
برای اینکه بندگانش را از کارهای زشت بازدارد. این روال هم یک روال منطقی است. ما هم همین طور هستیم اگر بخواهیم کسی را به عملی وادار سازیم یا از عملی بازبداریم دو کار می کنیم اول تطمیع و اگر نشد تهدید. عقل هم همین اقتضا را دارد. در این عبارات هم آمده که ابتدا جَعَلَ الثَّوابِ عَلی طاعَتِهِ یعنی تطمیع و پاداش و اگر با پاداش نشد بر اساس آخِرُ الدَّواءِ الْکَی آن وقت تهدید صورت می گیرد. امّا این تطمیع و تهدیدها اصلاً برای چیست؟
* حِیٰاشَةً لَهُمْ إِلی جَنَّتِهِ
برای این است که خدا می خواهد همه را به بهشت ببرد. خدا می گوید بهشت رفتن شما انتخاب من است. امّا دوزخ انتخاب خودتان است. پس این را بدانید خدا می خواهد همه را به بهشت ببرد، ما خودمان هستیم که نمی خواهیم به بهشت برویم و جهنم را انتخاب می کنیم. البته خدا مرتبۀ بالاتر از بهشت را هم برای ما می خواهد و آن قرب خودش است، (البته بهشت مراتب دارد و آن مراتب هم به حسب عبودیت می باشد) امّا این ما هستیم که فرار می کنیم و دور می شویم. پس نگو که چرا خدا من را به جهنم می برد؟ خدا نمی خواهد تو را به جهنم ببرد تو خودت می خواهی به جهنم بروی پس جوابش را هم باید خودت بدهی. یعنی جهنمی ها باید جواب بدهند که چرا به جهنم می روند چون خدا که نمی خواهد کسی را به جهنم ببرد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در ادامۀ خطبه می فرمایند:
شهادت بر عبودیت و رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
* وَ أشْهَدُ أنَّ أبی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
و گواهی می دهم که پدرم بندۀ خدا و فرستادۀ او بود. در اینجا ایشان دو وصف برای پدر بزرگوارشان مطرح می کند و این بعد از آن است که با کلمۀ ابی یعنی پدرم در واقع خودش را هم معرفی می کند. امّا آن دو وصف یکی عبودیت است که می گوید پدرم عبداللّه بود و دیگری رسالت او یعنی پدرم رسول اللّه است. امّا عبودیت او مقدّم است بر رسالتش، و علّت و زیربنای رسالت همان عبودیت است و همان توصیفی است که خدا در قرآن کریم نسبت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان کرده:
سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأقْصی[4].
یعنی عبودیت پیغمبر. اشاره به این که مقام قرب رابطۀ مستقیم با عبودیت دارد یعنی هر چه عبودیت بالاتر باشد قرب هم بیشتر است. در باب درجات معنویه هم همین عبودیت مطرح می شود و هر چه عبودیت عمیق تر و بالاتر باشد مقام و درجه هم بالاتر و والاتر است. عبارت بعد حضرت گویای همین معنی است:
* اِخْتٰارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ اَرْسَلَهُ
خداوند اختیار کرد و برگزید پدرم را قبل از اینکه به او رسالت بدهد. در اینجا برخی اختیار و اِجتباء را یکسان و به معنای برگزیدن معنا می کنند، امّا به نظر من تفاوت ظریفی بین این دو تعبیر وجود دارد. بعنوان مثال ما انسانها در میان چیزهای مختلف که به آنها می نگریم یکی چشم مان را می گیرد. یعنی انتخابش می کنیم و بعد آن را سوا می کنیم یعنی از بقیه جدا می کنیم. در اینجا هم اِختارَهُ یعنی با یک نگاه در بین جمیع موجودات او را که سرآمد و چشمگیر بود برگزید و بعد هم وانتجبه یعنی او را جدا کرد.
* وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ إجْتَبٰاهُ
یعنی همین که او را زیر نظر گرفت او را ذکر کرد قبل از آنکه جدایش کند. در اینجا دو احتمال است یکی اینکه منظور این است که نام مقدس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبل از آن که آن حضرت به این عالم بیاید و رسالتش ظاهر شود به جمیع انبیاء معرفی کرد و اسمش را آورد. دوّم اینکه اشاره باشد که خداوند قبل از آنکه حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را به این عالم بیاورد و مبعوث به رسالت کند نام محمد را برای او انتخاب کرد.
* وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أنْ إبْتَعَثَهُ
و او را برگزید قبل از آنکه او را مبعوث کند. برخی گمان می کنند که پیغمبر به این عالم آمد و بعد مبعوث به پیغمبری شد. امّا این ظاهر امر است. حضرت می فرماید این ظاهر باطنی دارد، یعنی خداوند او را برای خود انتخاب کرد. یعنی در سراسر عالم خداوند موجودی برتر از پدر من ندارد.
---------------------------------------------
منبع: پایگاه اطلاع رسانی مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی
---------------------------
پی نوشتها:
[1]. احقاق الحق، ج 1، ص 431.
[2]. ذاریات /56.
[3]. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، باب 100.
[4]. اسراء /1