تاریخچه ارتش ایران از اول پیدایش/بخش سوم
به طور کلی توپ های توپخانه ارتش ایران از چند طرق تامین می شد:
1- غنائم جنگی که طی نبردهای مختلف از عثمانی ها به دست می آمد.
2- غنائم جنگی حاصل از پیروزی بر پرتغالی ها در خلیج فارس.
3- کارخانه توپ سازی که به همت برادران شرلی در اصفهان تأسیس شده بود.
4- پناهندگی بایزید، شاهزاده عثمانی به دربار شاه طهماسب که سی عراده توپ به همراه خود آورده بود و
5- کارگاههای ثابت و سیار توپ سازی که توسط نیروهای ارتش اداره می شد.
به طور کلی تعداد توپ های ایران در اوج قدرت صفویه را در حدود 500 عراده در شمرده اند.
ارتش قدرتمند صفوی، در پی بی کفایتی آخرین سلاطین این سلسله در برابر هجوم افغان ها شکست خورد اما محمود افغان نیز نتوانست بر آشفتگی های سیاسی و نظامی فائق شود. اونیز در نهایت در پی چند دستگی ها و اختلاف با سایر افغان ها سر تسلیم فرود آورد. در چنین آشفته بازاری سردار بزرگی به نام نادر که از ایل افشار بود، سر برآورد و با غلبه بر دیگر رقیبان خود مانند ملک محمود سیستانی و فتحعلی خان قاجار، قدرت را در دست گرفت. او در ادامه سرکوب خوانین سرکش خراسان، سرانجام توانست سپاهیان اشرف افغان را در نبردهای مهماندوست و مورچه خورت شکست داده و با غلبه بر عثمانی ها، دشمن دیرینه ایران، در 1148 ق تاجگذاری نماید. سازمان ارتش عصر افشاریه، تفاوت چندانی با ارتش صفوی نداشت. زیرا دوران قدرت و حکمرانی افشاریه، بسیار کوتاه و منحصر به عمر 12 ساله نادر شاه بود که عملاً فرصت چندانی برای تغییر و تحول و یا اصلاحات به دست نیاورد. ارتش بزرگ نادر ترکیب بسیار ناهمگونی داشت و از جنگاوران ایلات و عشایر متفاوت تشکیل می شد. نیروهای خارجی از جمله هندی، ازبک، گرجی، ارمنی ترکمان و ... نیز در ارتش نادر شاه حضور داشتند که عمدتاً در پی سفرهای جنگی ظفرمند نادر به هسته اصلی پیوسته بودند. همچنین بسیاری از لشکریان افغان ها پس از تحمل شکست، برای نجات از گرسنگی و مرگ به خدمت ارتش نادر شاه در آمده بودند که این جنگجویان بعدها در نبردهای مهم کوهستانی علیه عثمانی ها نقش بسیار ارزنده ای ایفا نمودند. ارتش نادر شاه از چند گروه تشکیل می شد. اول گارد سلطنتی که تعداد نفرات آن را در حدود ده هزار نفر ذکر کرده اند. دوم غلامان و بندگان شاه که با استعداد سه هزار نفر، مؤظف به حضور در پایتخت بودند و سوم سپاهیان ایلات و عشایر که به فرمان شاه در مواقع نبرد گرد هم می آمدند. جنگاوران عصر افشاری عمدتاً سواره نظام بودند که با سلاح و مرکب شخصی در نبردها حاضر می شدند و این موضوع خود بزرگترین عیب ارتش نادر محسوب می شد چرا که این نیروها بیش از هر چیز به فکر حفظ دارایی های خود بودند. با این حال نادر شاه تأکید بسیاری بر تشویق نظامیان داشت و پس از پیروزی به جنگاوران دلیر خود خلعت و انعام می داد. سلاح های عمده نظامیان این عصر عبارت بودند از: توپ، خمپاره، زنبورک، نارنجک، تفنگ فیتیله ای و چخماقی، طپانچه، جزایر ( تفنگ هایی که بر روی سه پایه سوار می شدند ) گرز، شمشیر، نیزه، خنجر و تیر و کمان. زنبورک سلاحی بود که با باروت، گلوله های آهنی پرتاب می کرد و عمدتاً بر روی کوهان شتر قرار داده می شد.
به طور کلی نادر شاه خود در امر ارتش و سپاهیگری موفق بود اما پس از وی ارتش از هم پاشید و هر کدام از خان ها و سرداران بزرگ او بخش هایی از آن را به دنبال خود کشاندند.
پس از سقوط افشاریه کریم خان زند قدرت گرفت و سلسله زندیه را بنیان نهاد. او پسر ایتاق خان، یکی از جنگاوران مورد توجه شاهان افشار بود و خود نیز در فن تیر اندازی، شمشیر زنی و نیزه افکنی مهارت فراوان داشت. او در زمان ابراهیم شاه افشار، مأمور سرکوبی برخی از ایلات یاغی عراق شد و از این رهگذر به واسطه نبوغ نظامی اش، شهرت فراوانی به دست آورد. کریم خان مصمم به شکست محمد حسن خان قاجار بود. او با سپاهی 45 هزار نفری عازم گرگان شد تا نیروهای محمد حسن خان را در هم کوبد اما موفق به گشودن قلعه نشد. به ناچار به تهران بازگشت و با سپاه خود به اصفهان و شیراز رفت و در شیراز بر سریر قدرت نشست. او سالها بعد محمد حسن خان و دیگر خان های یاغی و سرکش را شکست داد. کریم خان در طول حکومت خود از درگیری با سایر ممالک حذر کرد و به آبادانی و برقراری نظم و آرامش در کشور همت گماشت. ایران در عهد کریم خان با آرامش همراه بود اما پس از فوت او در 1193 ق نزاع بر سر قدرت دوباره رونق گرفت و فقر، فلاکت و نا آرامی دوباره دامنگیر ایرانیان شد. جانشین کریم خان، لطفعلی خان زند با خیانت حاج ابراهیم کلانتر مغلوب آغا محمد خان قاجار، فرزند محمد حسن خان شد و بدین ترتیب پادشاهی زندیه نیز فرو پاشید و در اختیار سلاطین قاجار قرار گرفت. سازمان ارتش عهد زندیه نیز مانند دوران صفویه و افشاریه بود و چند گروه پیاده نظام و سواره نظام، گارد، نیروهای نامنظم و توپخانه را شامل می شد. افراد پیاده نظام توسط خان ها و رؤسای طوایف از بین افراد قبایل و ایلات انتخاب و بسیج می شدند. آنها پس از تجهیز به میدان های نبرد اعزام و اگر زنده می ماندند به وطن خود باز می گشتند. سلاح های اصلی این گروه عبارت بودند از: تفنگ سر پر فیتیله ای، نیزه، خنجر، سپر، گرز و شمشیر. گردان های پیاده نظام را که مسلح به تفنگ بودند تفنگچی می گفتند و فرماده آنها نیز تفنگ چی باشی نام داشت. نیروهای سواره نظام نیز از میان سوارکاران ماهر و چالاک ایلات و قبایل برگزیده می شدند و تحت فرماندهی رئیس ایل یا طایفه خود قرار می گرفتند. افراد گارد در واقع نیروهای نگهبان شاه، حکام و فرماندهان ایلات و ولایات بودند و نیروهای نامنظم نیز در واقع چریک های ایالات بوده و از میان قبایل مختلف انتخاب می شدند. گروه توپخانه یکی از مهمترین ارکان ارتش زندیه بود و به فرمانده آنها توپچی باشی می گفتند. کریم خان اهمیت ویژه ای به رسته توپخانه می داد. در منابع تاریخی آمده است که هنگامی که وی در محاصره سپاهیان افشار قرار گرفته بود، به نجاران دستور داد تنه دو درخت را خالی کنند و به شکل توپ درآورند. آنگاه چند گلوله از سنگ تراشیده و آنرا شلیک کردند که اتفاقاً یکی از آنها باعث کشته شدن سردار سپاه افشار و متواری شدن محاصره کنندگان شد. با فرار لشکریان افشار 10 توپ و 10 خمپاره به غنیمت گرفته شد و از این زمان کریم خان توانست به داشتن توپخانه امیدوار شود. فرماندهی و درجه های نظامی عصر زندیه که از گذشته به ارث رسیده بود عبارت بودند از: ده باشی، پنجاه باشی، یوز باشی، بش یوز باشی، مین باشی و ایکی مین باشی که به ترتیب فرماندهان گروه های 10 نفره، 50 نفره، 100 نفره، 500 نفره، 1000 نفره و 2000 نفره بودند. مین باشی ها تحت نظر یک سلطان (سروان)، سلطان ها تحت نظر یک خان و خان ها تحت نظر فرمانده کل قوا یعنی شاه ( خان بزرگ ) قرار داشتند. در ارتش زندیه علاوه بر توپ و خمپاره از زنبورک و قلعه کوب نیز استفاده می شد. در سفر نامه نیپور آمده است: " افسران بلند پایه کلاهی بر روی سر می نهادند که دور آن چیزی شبیه شال پیچیده می شد. نظامیان، چه افسر، چه درجه دارو چه سرباز عادی همگی، جا فشنگی را در زیر بازوی چپ، روی کمر و انبان باروتشان را در سمت راست می بستند... شمشیر ها نیز در سمت چپ آویخته می شد. شلوار نظامیان ارشد، پارچه نخی راه راه، ابریشمی و گشاد بود که به خاطر چکمه های بلند مشکی فقط تا زیر زانو، جای ورود به داخل چکمه دیده می شد.
با سقوط سلسله زندیه، قاجارها به قدرت رسیدند. آنها طایفه ای ترک زبان بودند که با لشکر کشی مغول ها به ایران آمدند. فتحعلی خان قاجار مدت ها از مقربین شاه طهماسب صفوی بود. پسرش محمد حسن خان در زمان نادر شاه و کریم خان یاغیگری می کرد و بار ها با آنها جنگید ولی سرانجام مغلوب کریم خان زند زند شد و دو پسرش، تحت الحمایه وکیل الرعایا قرار گرفتند. با مرگ کریم خان کشمکش بر سر قدرت دوباره آغاز شد. آغا محمد خان، فرزند محمد حسن خان قاجار موفق به تسلط بر لطفعلی خان زند شد و در 1200 ق سلسله قاجار را به حکومت رساند. او در 1210 ق رسماً در کاخ گلستان تهران تاجگذاری کرد. آغا محمد خان در امر سپاهیگری حساسیت ویژه داشت به طوری که رعایت حال نظامیان را نموده و حتی المقدور وسایل آسایش و تفریح آنان را مهیا می کرد. او به آموزش ورزشهای رزمی و آموزش فنون نظامی تأکید خاص داشت و با دعوت از چند تن از افسران روسی به تعلیم قوای نظامی خود در قزوین پرداخت. این امر در زمان جانشینان آغا محمد خان نیز ادامه یافت. در دوره فتحلی شاه، اسلحه و مهمات فراوانی برای قشون ایران خریداری گردید و یک هیئت 27 نفره از درجه داران و افسران فرانسوی جهت تعلیم نظامیان به ایران آمد. این هیئت یک کارخانه توپ ریزی در اصفهان تأسیس و یک زرادخانه در تهران دایر کرد. عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه نیز در آذربایجان به انسجام قشون پرداخت و با مطالعه بر روی نظامنامه پیاده نظام ارتش فرانسه، سعی در سازماندهی و یکپارچه کردن آن نمود. او به بررسی جزئیات ساختمان سربازخانه ها، زرادخانه ها و کارگاه های اسلحه سازی و باروت کوبی، توپ ریزی و ایجاد انضباط و تغییر لباس نظامیان، مصر بود. در این دوران علاوه بر استفاده از افسران فرانسوی و انگلیسی، سعی شد که با اعزام دانشجو به خارج از کشور، از دانش فنی آنها در گسترش صنایع نظامی استفاده شود. به طور کلی مشخصات ارتش ایران تا پایان حکومت فتحعلی شاه و طبق منابع و سفر نامه های آن عصر، بدین صورت بود: " پیاده نظام لباسش آبی یا قرمز انگلیسی بود و لباس توپچی ها آبی رنگ. نوار لباس صاحب منصبان نظامی، نقره ای یا طلایی بود. شلوارها عمدتاً سفید و گشاد و کلاهی از پوست بره بر سر داشتند و چکمه ها و تفنگ ها هم عمدتاً انگلیسی بود. افراد توپخانه و سواره نظام قداره انگلیسی داشتند و پیاده نظام نیز سر نیزه به کار می برد. " محمد شاه، دیگر پادشاه قاجار در دوران پانزده ساله حکومت خود به دلیل درگیری با شورش ها و دخالت عثمانیان، انگلیسی ها و روس ها فرصت چندانی برای ادامه اصلاحات در ارتش نیافت. در زمان او نیز از مربیان روسی و انگلیسی در تعلیم نظامیان استفاده شد و تجهیزاتی از انگلستان خریداری گردید. منفعت جویی بیش از حد روس ها و تیرگی روابط با انگلیس در پی مسأله هرات، محمد شاه را متوسل به فرانسویان کرد. کلمباری- مهندس قورخانه- در نوشته های خود، ارتش ایران در زمان محمد شاه را چنین توصیف کرده است:" ارتش ایران از یک قشون منظم پیاده و آتشبار و یک قشون نا منظم تفنگچی و سوار مشتمل بر 82 گروهان تشکیل می شد. تفنگچیان قدیمی ترین واحد پیاده نظام قشون ایرانند که از عصر صفویه باقی مانده و از میان روستاییان انتخاب می شدند. سواره نظام از مردم ایلات و عشایر و افسران سواره از رؤسای تیره ها و طایفه ها بودند. افراد قشون نا منظم، در زمان صلح در ایل و قبیله و روستاهای خود، به کار و زندگی عادی خود می پرداختند ولی در زمان جنگ دوباره گرد هم می آمدند. این سواره نظام نا منظم حدود 190 هزار و سواره نظام منظم در حدود ده هزار نفر بودند. آتشبار ایران دو نوع بود. یک نوع توپ هایی که با اسب حمل می شدند و نوع دیگر زنبورک بود که بر شتر حمل می گشت. دسته های موزیک نظامی ایرانیان از نقاره چیان تشکیل می شدند و سازهای آنان همان آلات نقاره خانه بود. لباس نظامیان نیم تنه آبی با مغزی های قرمز، شلوار کتانی گشاد و آبی با چکمه های بلند مشکی، ردایی خاکستری آستین بلند، کلاه استرخانی و حمایل سفید رنگ بود. حاجی میرزا آقاسی قورخانه تهران را تأسیس کرد و در طی هشت سال 600 توپ برنزی، 200 خمپاره، توپ کوچک، تفنگ چخماقی و مقادیر زیادی مهمات ساختند. محمد شاه قاجار در 1264ق از دنیا رفت. اداره امور به مدت 40 روز در دست همسرش -مهد علیا- افتاد و در این مدت، ناصر الدین میرزا به همراه بیست هزار سرباز و یک گروهان توپخانه صحرایی، خود را از آذزبایجان به تهران رساند و بر تخت شاهی نشست. او در نخستین اقدام خود میرزا تقی خان امیر کبیر را به صدارت برگزید. امیرکبیر از همان اوایل کار خود، اقداماتی که عباس میرزا آغاز کرده بود را ادامه داد و اصلاحات در ارتش را در پی گرفت. او به جهت آشنایی با امور سپاهیگری به کمک مربیان خارجی به تشکیل سپاهی جدید پرداخت. امیر کبیر چندین مربی خارجی را که عمدتاً از کشورهای بی طرف بودند را برای تنظیم امور نظامی و سازماندهی افسران عالیرتبه، استخدام کرد. او در ادامه، نظامنامه 24 ماده ای قشون را تنطیم و برخی معایب سربازگیری در گذشته را مرتفع نمود. به عنوان مثال، اهالی کاشان و گیلان که تأمین کننده منسوجات جامعه بودند از خدمت نظام معاف شدند و اهالی خراسان که دائماً در حال درگیری با ترکمانان بودند، ترغیب به سواد آموزی شدند. امیرکبیر بخش عمده قشون ایران را از ناحیه آذربایجان انتخاب کرد. او مقرر کرد که هر فرد از جامعه مؤظف است سالانه ده من گندم به دولت بدهد تا نان سربازخانه ها تأمین گردد و تا زمانی که سرباز در خدمت است یک نفر ازاهالی محل وی باید خدمت خانواده او را قبول کند و هر روز یک ساعت از وقت خود را صرف خدمت به خانواده سرباز کند. هر یک از متولین که تمایلی به سرباز شدن فرزندانشان را نداشتند، با پرداخت یکصد تومان به دولت خدمت آنها را خریداری می کردند. از بین هر ده نفر رعیت، یک نفر به خدمت فرستاده می شد. مدت سربازی 12 سال بود که از 21 سالگی تا 33 سالگی سرباز را شامل می شد. سربازان در طول این 12 سال، چهار سال بر سر خدمت حاضر شده و هشت سال بقیه را در مرخصی به سر می بردند. بدین ترتیب هر ساله سه هزار نفر بر سر خدمت حاضر بودند و هر گاه که به بیش از این مقدار نیاز بود، از عشایر و افراد چریک استفاده می شد. تعداد و بخش های ارتش ایران در عصر امیر کبیر را می توان چنین گزارش کرد:
1- پنجاه فوج یا هنگ پیاده نظام که هر یک مرکب از 1000 نفر و تحت فرماندهی یک سرهنگ بود.
2- سواره نظام که مشتمل بر دوازده واحد بود و به دو گروه غلام رکاب و غلام سوار تقسیم بندی می شد. دسته غلام رکاب که گارد شاه و ولیعهد بودند، شامل 400 سوار و دسته غلام سوار یا سواره نظام معمولی که هر هزار نفر آنها تحت فرماندهی یک سلطان ( سروان ) قرار می گرفتند.
3- دویست نفر توپچی
4- دویست نفر زنبورکچی
5- چندین فوج شتر سوار برای بلوچستان و کرمان
6- چندین فوج مرزی برای حراست و نگهداری از سرحدات مرزی.
این سازمان ارتش تا مدتی پس از قتل امیر کبیر باقی ماند و پس از آن دستخوش تغییر و تحول شد. پس از ترور ناصر الدین شاه و روی کار آمدن مظفر الدین میرزا، ارتش بسیار ضعیف شد. مظفرالدین شاه فردی بیمار و ناتوان بود و قدرت اداره امور کشوری و لشکری را نداشت. درباریان و اشراف از ضعف شاه بهره برده و به منظور تسلط بر ارتش، وزارت جنگ ( سرداری کل سپاه ) که بعد از صدر اعظم بالاترین مقام مملکتی بود را به محمد باقر خان سردار اکرم سپردند. با وقوع انقلاب مشروطه اولین قانون اساسی ایران تنظیم و به امضای شاه رسید. با وجود توجهات زیادی که به ارتش در این قانون شده بود، باز هم تأثیرات کیفی چندانی در امور نظامی از جمله امور آموزشی، انضباط و تجهیزات لازم مشاهده نشد. اگر چه در منابع تاریخی و مکاتبات اداری دولت از 74 فوج نظامی نام برده شده، اما حد اکثر ده درصد از قشون، حاضر به خدمت بودند و ضمن نداشتن آموزش کافی و سازمان مناسب، تحت نظر حکام محلی انجام وظیفه می کردند. آنها در روزهای به خصوصی، در سربازخانه حاضر و پس از حضور و غیاب و گاهی نیز یک رژه کوتاه، دوباره به دنبال کسب و کار خود می رفتند. با کمبود آذوقه و مسکن، سربازان مجبور بودند که در خارج از ارتش به اموری چون دربانی خانه های اعیان و اشراف، امور خانگی نظیر بچه داری و آشپزی و نیز در برخی موارد، عملگی، قصابی و یا عطاری بپردازند. سربازانی که در خارج از پادگان بودند، جهت رفع گرسنگی، گاهی اوقات مجبور بودند از گیاهان و یا علوفه تغذیه کنند. مظفرالدین شاه در سفر دوم خود به اروپا یک ناو کوچک به مبلغ 14485 تومان برای آبهای منطقه خلیج فارس خریداری نمود. شاید این امر را بتوان تنها حرکت مفید برای ارتش در این عصر دانست. پس از درگذشت مظفرالدین شاه فرزندش محمد علی میرزا بر تخت نشست. او از 1313 ه.ق که به ولیعهدی رسید فرماندهی کل قوای مسلح آذربایجان را عهده دار بود و همین امر روحیه نظامی گری را در وی تقویت کرده بود. او پس از رسیدن به حکومت در 1324 ق تقویت ارتش را سرلوحه کار خود قرار داد و به شدت با مشروطه و مشروطه طلبان به مبارزه برخاست. وزارت جنگ که در این عصر اختیارات گسترده تری یافت، شامل ادارات بیشتری شد که از جمله آنها اداره مخزن نظامی، اداره قورخانه، اداره توپخانه، اداره کارخانجات نظامی، اداره اتاماژور، اداره تأسیسات نظامی، اداره سواره نظام، اداره پیاده نظام، اداره محاکمات عسکریه و اداره بحریه بود. شاهزادگان قاجار نیز با نیروهای مسلح تحت امر خود به حمایت از شاه پرداخته و به نیروهای ضد مشروطه تبدیل شدند. زمانی که کامران میرزا، وزیر جنگ، حقوق قشون را جهت مصارف شخصی به تعویق انداخت، دو دستگی در ارتش پدیدار شد و عده ای از نظامیان را متمایل به مشروطه کرد. با سوء قصد نا فرجامی که در 1326 ق به جان شاه شد، بهانه مناسبی برای سرکوب تمام عیار مشروطه طلبان به دست آمد. بنابراین به دستور شاه، عده ای مسلح، مرکب از 250 سوار، 25 نفر پیاده و 4 توپ، تحت حمایت سواره نظام قزاق تهران و به فرماندهی کلنل لیاخوف روسی مجلس را به توپ بستند. در ادامه سرکوب مشروطه خواهان، محمد علی شاه فوج های متعددی را روانه شهر های مختلف کرد. در این دوره نیز سازمان ارتش راه انحطاط را می پیمود و به دلیل متکی بودن شاه به روس ها، روز به روز نفوذ آنها در بریگارد قزاق و ارتش بیشتر می شد. در این دوره به جای اینکه از ارتش در دفاع از کشور استفاده شود، در سرکوب مردم استفاده شد. مامونتف، خبرنگار مجله نظامی روسیه در خاطرات خود وضعیت ارتش ایران را در این عصر چنین توصیف می کند:" تمام نیرو و تجهیزات بریگارد قزاق را فقط چند فوج سوار، یک گردان پیاده، دو آتشبار چهار توپه و یک گروهان مسلسل تشکیل می دهد. استخدام داوطلبان از بین ولگردان تنبل انجام می شود. لباس سربازان به لباس مردم شباهت دارد که با کیسه های به دوش انداخته راه می روند و با چوب در کوچه ها ولگردی می کنند. غالباً این سربازان مشغول صرافی یا دلالی هستند. روح سربازی و فهم انضباط و وظیفه، اصلاً وجود ندارد. وفاداری سربازان به شاه مشکوک است و اصلاً برای آنها فرقی نمی کند که چه کسی بر تخت شاهی قرار گرفته است." با شکست استبداد صغیر محمد علی شاه و فرار وی به روسیه، ولیعهدش، احمد میرزا که نوجوان بود، شاه شد. در این دوران مشروطه خواهان قدرت یافته و زمام امور کشور را در دست گرفتند. اوضاع نا بسامان داخلی در پی وقوع جنگ جهانی اول آشفته تر شد و دولت های روسیه و عثمانی، فرصت را برای اشغال خاک ایران مناسب یافتند. هر چند که ایران در این جنگ اعلام بی طرفی کرد، اما روسیه و انگلیس دست بردار نبودند و دخالت های آنان در امور داخلی ایران روز به روز افزایش می یافت. در این اوضاع از ارتش جز نامی و از نیروهای مسلح جز شبحی در سراسر کشور باقی نماند. روسیه برای پیشبرد اهداف خود نفوذ فوق العاده ای در بریگارد قزاق پیدا کرد. بنابراین یگان های قزاق مرکزی و شمالی ایران گسترش یافته و بریگارد قزاق یا همان تیپ قزاق به دیویزیون قزاق ( لشکر قزاق) تبدیل شد.
به طور کلی تمامی نیروهای مسلح ایران در این دوران به صورت زیر بوده است:
1- قشون جنوب ایران تحت امر یک مقام انگلیسی به تعداد 5400 نفر
2- دیویزیون قزاق که توسط روس ها تشکیل و از جانب دولت ایران تأمین هزینه می شد و استعدادی در حدود 8200 نفر داشت. 3- بریگارد مرکزی که در پایتخت مستقر بود و جمعیت حدو 2300 نفر را شامل می شد.
4- نظام ایالات و ولایات که از افراد نواحی مختلف در آن حضور داشتند و عده آنها به 1000 نفر می رسید.
5- قوای داوطلب شرقی که به دو قسمت چریک های خراسان و سیستان تقسیم می شدند و توسط انگلیسی ها و به منظور جلوگیری از اغتشاش در شرق کشور تشکیل تشکیل شده بود.
6- ژاندارمری که آثاری از ژاندرمری قدیم سوئد بود و تعداد آن به 11 هزار و 342 نفر مجهز به 4511 رأس اسب می رسید.
7- امنیه که در اکثر ولایات و ایالات برای محافظت از راه ها به وجود آمد و توسط حکام محلی اداره می شد.
8- قوای پلیس که فقط در شهرهای تهران، قزوین، رشت، و مشهد ایجاد شد و تعدادشان به تعداد 2250 نفر می رسید و
9- پلیس ایالات و ولایات که توسط حکام محلی اداره می شدند و از حیث اخلاقی شهرت به بدی داشتند.
-----------------------------------
منبع: aja.ir
افزودن دیدگاه جدید