در همایش جایگاه علما و بزرگان مدفون در تخت فولاد در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی
مرحوم طبرسی، در مکارم الاخلاق، روایتی را نقل می کنند که از باب تیمّن و تبرک و به تناسب ایام مبعث رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، این روایت نبوی را مطلع و مدخل بحث قرار می دهم:
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم : إنِّما بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاقِ.
بعثت، برای تکمیل مکارم اخلاق و اوج فضائل نفسانی بوده است. مکارم اخلاق، نهایت دیدگاه کسی است که اهل تفقّه در دین است. نکته لطیف، این است که فرمود: «لِاُتمَّمَ»؛ یعنی این بعثت تتمیم و تکمیل سیر اخلاقی انبیای گذشته است.
طبعاً برای رسیدن به مکارم اخلاق، الگو لازم است و پس از حضرات خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و نیز الگوهای قرآنی، الگویی بالاتر از عالمان وارسته و زاهد و راه رفته شیعی نیست. در طول هزاره گذشته، نمونه هایی از عالمان شیعی وجود داشتند که گویی نبی ای از انبیای بنی اسرائیل بوده اند. حوزه علمیه نجف اشرف از زمان مؤسس بزرگوار آن، جناب شیخ طوسی رحمه الله و نیز وادی السلام در کنار این حوزه، نمایان گر جواهراتی از نفوس هستند که هر یک همچون نبی ای از انبیای بنی اسرائیل بوده اند.
شاید بتوان گفت در رتبه بعد از نجف اشرف و وادی السلامِ آن، سرزمین تخت فولاد قرار دارد که همچون صدفی این نفوس عالی و قدسی را در خود جای داده است. تخت فولاد اصفهان، کتابی است سترگ با عمری بیش از هزار سال که هر برگ آن، معرَف انسان هایی است منحصر به فرد در علم و عمل؛ انسان هایی که هر یک الگویی ممتازند برای جامعه فعلی و حوزه فعلی.
الآن ارائه الگوهای متقن برای طلاب حوزه های علمیه و نیز برای سایر جوانان طالب معنویت لازم و ضروری است و بسیار جا دارد که در این باره -یعنی درباره شناسایی، طبقه بندی و معرفی الگوهای مفید- کار و تحقیق جدی انجام شود؛ بزرگانی که یک عمر در اوج گذشت و فداکاری مسیر علم و عمل را دنبال می کردند و در نهایت عزت و نفس و زهد می زیستند و گام به گام زندگی شان الگو بوده است.
تخت فولاد اصفهان از این نظر، زمین مبارکی است و ظرفیتی والا دارد. هر یک از بزرگان آرمیده در این سرزمین، الگویی بزرگ هستند. یکی از این بزرگان، مرحوم آیت الله بیدآبادی است. در خاطرم دارم که آیت الله بهجت رحمه الله در سال های آخر عمر شریفشان، گاهی این جریان را نقل می کردند که سید بحرالعلوم رحمه الله با آن شخصیت علمی و عملی ممتاز، به اصفهان آمد و به خدمت حاجی بیدآبادی رحمه الله رسیدند و گویی برای کسب بعضی از معارف و علوم، به محضر ایشان آمده بودند. این تعبیر از مرحوم آیت الله بهجت بود که: سید بحرالعلوم، ظهر، مهمان مرحوم بیدآبادی شدند و پس از صرف ناهار بنا شد با هم قدم بزنند به سمت تخت فولاد. وقتی به زاینده رود رسیدند، جناب بیدآبادی رو به سید بحرالعلوم کردند و فرمودند: «این آب را می بینی که روان است؟ اگر به جای آب، در این رودخانه، طلا و جواهرات بود، در من هیچ تأثیری نمی کرد؛ به سبب آن سرّ و معرفتی که خداوند متعال به من افاضه کرده است».
در این زمانه، این عالمان صالح و راه رفته، بهترین الگوها هستند برای تشکیل یک ساختار هندسی معنوی و همان طور که عرض شد، این زاویه و این جهت، در حوزه بسیار مورد نیاز است.
کسانی که به حوزه علمیه اصفهان وارد می شدند، با اخلاص وارد می شدند و با خداوند متعال معامله می کردند. علمای مدفون در تخت فولاد شاید فقیر زندگی می کردند؛ اما منیع الطبع و آرام بودند و به معارف بلند مکارم اخلاق دست یافته بودند. یک عمر، گذشت، فداکاری و مجاهده اینان قابل الگوبرداری است.
جناب والد(۱) نقل می کردند: من جوان بودم و با پدرم(۲) که از شاگردان مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب(۳) بودند به خدمت ایشان رفتیم. مرحوم حاج آقا رحیم اراب در اواخر عمر، نابینا شده بودند. پدرم از وضعیت چشم ایشان پرسید. حاج آقا رحیم فرمودند: «حاجی! بصیرت [=چشم دل] بهتر از بصر [=چشم ظاهر] است».
با چنین آرامش و اطمینان خاطری برخوردکردن با این قضیه [=نابینایی] کار هر کسی نیست و یک دنیا قدس و تقوا و از خودگذشتگی می خواهد. یک عمر حرکت به سوی اهداف بلند نیاز دارد.
حوزه های علمیه به ویژه حوزه علمیه اصفهان، در طول زمان -چه پیش از صفویه و چه پس از آن- جایگاه تربیت نفوس بوده است. وقتی کسی وارد این حوزه می شد و در مدرسه ای سکنا می گرفت، در هر زاویه و گوشه ای، بزرگان و فحولی از علم و معرفت جای داشتند. طبیعتاً طلبه تازه وارد، این صبغه قدس و تقوا را از آن بزرگان دریافت می کرد و این همان چیزی است که الآن مورد نیاز حوزه هاست.
مقام معظم رهبری اخیراً در صحبت با حوزویان بر توجه به بزرگان نحله اخلاق و معنوی نجف اشرف و الگوبرداری از آنان تأکید کردند که این مطلب واقعاً مطلبی بجا و صحیح و ضروری است. شناخت علمای نجف (از مرحوم ملاحسینقلی همدانی و شاگردان بزرگوارشان تا مرحوم قاضی و علامه طباطبایی و آیت الله بهجت قدس سره) و الگوبرداری از آن بزرگواران و سیره اخلاقی و معنوی شان واقعاً لازم و ضروری است. تصور من بر این است که این ظرفیت در بزرگان تخت فولاد هم هست. اگر این بزرگان و آثارشان، شناسایی، طبقه بندی و به طور صحیح معرفی می شدند و در زمینه علوم تربیتی و آداب و ادب (به سبک منیه المرید) و در بخش اخلاق و نیز در بخش معرفت و معنویت تفکیک و طبقه بندی می شدند، تأمین کننده نیاز فعلی حوزه ها بودند.
بسیاری از بزرگانی که در این سرزمین مقدس مدفونند، تألیفات متعدد داشته اند که برخی چاپ و منتشر شده و برخی نیز امکان چاپ نیافته اند؛ لذا گاهی تألیفات، ناشناخته مانده اند و حتی گاهی مؤلفان بزرگوار آثار نیز به خوبی معرفی نشده اند. مجموع این افراد و افکار و آثار، یک مدرسه، و یک مکتب خاصی را می تواند تعریف کند که البته استخراج و معرفی آن، کار و تحقیق فراوان می طلبد.خدا رحمت کند مرحوم آیت الله سید اسماعیل هاشمی را که از عالمان مهذّب شهر اصفهان بودند و ماجرایی را درباره دو تن از عالمان بزرگ اصفهان نقل می کردند. در شب آخر عمر شریف مرحوم آیت الله هاشمی -که در مشهد رحلت کردند- با جناب آقای فاطمی نیا در مشهد به خدمت ایشان رسیدیم. آیت الله هاشمی ضمن صحبت هایشان فرمودند: داستانی دارم که از اساتیدم، سینه به سینه شنیده ام و آن چنین است:
یکی از رؤسای منحرفان در اصفهان، شرب خمر کرده بود و مرحوم آیت الله کلباسی ایستادگی کردند، تا بر او حد جاری شود. برای اطرافیان آن مرد، شلاق خوردنِ بزرگشان ، خیلی گران در آمد و از او خواستند که اجازه دهد این کار مرحوم کلباسی را تلافی کنند و او را مورد ضرب و شتم قرار دهند؛ ولی او نپذیرفت. پس از مدتی دیدند آن شخص شارب الخمر، به مسجد حکیم آمده و در صف جماعت قرار گرفته است. با گذشت ایام، در صف های جلوتر جا گرفت، تا اینکه پس از یک سال، در صف اول جا گرفت و اعتماد همه را جلب کرد.یک روز، آن شخص، حاجی کلباسی را برای ناهار دعوت کرد و ایشان هم پذیرفتند. خادم حاجی عرض کرد: «اجازه دهید من هم همراهتان بیایم»؛ اما جناب حاجی نپذیرفتند و گفتند: «چون شما را دعوت نکرده، خلاف اخلاق است که همراه من بیایی».مرحوم حاجی کلباسی به خانه مرد رفتند؛ اما هنگام ورود، با صحنه عجیبی مواجه شدند؛ دیدند عده ای از الواط، قمه به دست، جمع هستند. آن شخص گفت: «من یک سال به مسجد آمدم، تا انتقام آن شلاق ها را از تو بگیرم». آیت الله کلباسی فرمودند: «مانعی ندارد. من حکم خدا را بر تو اجرا کردم. فقط به من فرصت بدهید دو رکعت نماز بخوانم». گفتند: «برو در آن اتاق بغلی و نماز بخوان» و خودشان مشغول عیش و نوش شدند. ناگهان شنیدند سروصدایی از پشت در خانه می آید. دیدند آیت الله شفتی (معروف به سید شفتی) و اطرافیانشان (که به تعبیر مرحوم آقای هاشمی معروف به «چماق نقره ای» بودند) در را باز کردند و به خانه وارد شدند.
مرحوم آیت الله شفتی سراغ آیت الله کلباسی را گرفتند و وارد اتاق شدند. دیدند ایشان سر سجاده است. سید شفتی پرسیدند: «آقا! شما کجا و اینجا کجا؟» حاجی کلباسی فرمودند: «جریانی دارد که بعداً توضیح می دهم؛ اما شما کجا و اینجا کجا؟». سید فرمودند: «من نماز می خواندم که صدایی به گوشم رسید که گفت: دریاب عبد صالح ما، حاجی کلباسی را». حاجی کلباسی فرمودند: «نشانی اینجا را از کجا به دست آوردید؟». سید فرموده بودند: «آن باشد برای بعد». این ها نمونه هایی از الگوهای عالمان شیعی هستند.
حرکت به سوی مکارم اخلاق، نیازمند الگو است. مکتب و نحله نجف و بزرگان آن و عظمت آنان به جای خود؛ اما فقط در همین تخت فولاد اصفهان اگر این جریان الگوسازی و معرفی الگوهای ناب، به راه می افتاد و پژوهش های وسیع و جدی در آن انجام می شد، نیاز حوزه ها را برای حرکت به سوی مقاصد عالی و مکارم اخلاق، روشن می کرد. البته در بعد تاریخی و ابعاد دیگر، زحماتی کشیده شده و هم اکنون در حال انجام است؛ چه زحمات مرحوم سید مصلح الدین مهدوی و چه زحماتی که اخیراً در مجموعه فرهنگی تخت فولاد در حال انجام است؛ اما این ها کافی نیست و یک حرکت جدی و گسترده لازم دارد.
عرض کردم زمانی بود که وقتی طلبه وارد مدرسه علمیه می شد، جای جای یک مدرسه، جایگاه فحول علما بود؛ یکی مفسر بود؛ یکی مرجع تقلید بود و… همه در مدارس حجره داشتند و زندگی می کردند. الآن یک جوان، به این نیت طلبه می شود که خودش را پیدا کند، انس و الفتی با معنویت بیابد، مراقبه ای پیدا کند، خداجویی در نهاد او به فعلیت برسد؛ اما مشاغل گوناگون، تحیر بسیار، نداشتن الگویی متقن و مسلم، و نبود سیاستی نهادینه شده برای تربیت عمومی طلبه ها، فضاها و افکار را به یمین و شمال منحرف می نماید و استعدادها را ضایع می کند.
کار فرهنگی در باب مجموعه تخت فولاد کاری ضروی است. علاوه بر شرافت سرزمین تخت فولاد، چون این سرزمین، صدفِ این همه گوهر و دُر قرار گرفته، فضای ناب معنوی ای را القا می کند.
شاید برخی به یاد داشته باشند که در سه چهار دهه پیش، شب ها در تکایای تخته فولاد، پُر بود از زمزمه «العفو». عصرهای پنجشنبه، مردم از هر سو به تخت فولاد رو می آوردند. برخی پیرمردهای اطراف اصفهان نقل می کنند که فاصله دو سه فرسخی را به هر وسیله ای طی می کردند، تا عصر پنجشنبه خود را به یکی از تکایای تخت فولاد برسانند. در تکایای تخت فولاد، مجلس دعا و موعظه و سخنرانی برپا بود، تا اینکه وقت نماز شب برسد. بنده گاهی خودم می دیدم فضاهای نیمه شب تخت فولاد را که عموم مردم به نماز شب ایستاده بودند. پس از آن در نیمه شب، دعای کمیل با چه روح معنوی ای خوانده می شد و پس از آن، نماز جماعت صبح بود و سپس دعای ندبه. در بعضی از تکایا و مجالس تخت فولاد، غوغایی بود از حس و حال معنوی.
اینها برای شیعه ذخیره است. کافی است انسان در این زمینه فحص و پژوهش کند که این افراد، چقدر متصف به مکارم اخلاق بوده اند، در زندگی شان چه گذشت هایی می کرده اند، در برنامه زندگی شان چه اموری را لازم می دانسته و اجرا می کرده اند. چنین مواردی، سراسر درس است برای فضای رشد اخلاقی و معنویت طلبگی.
به نقل از بعضی بزرگان، پس از وادی السلامِ نجف اشرف، جایگاهی به بلندی تخت فولاد نمی رسد و حیف است که این مجموعه فرهنگی و این محتوا و الگو از دست ما برود. اگر حقیقتی پشت این سرزمین هست که هست، باید بیشتر به این نفوس و شناخت آن ها پرداخت؛ الگوهایی که صاحب همت های بلند و ثبات قدم بوده اند و باید درباره آن ها پژوهش و طبقه بندی صورت پذیرد و به جامعه معرفی شوند.
از «ذاهب الی ربّی»(۴) راجع به حضرت ابراهیم علیه السلام تا رسیدن به «قلب سلیم»(۵)راهی طولانی است که شاخصه ها و الگوهای بزرگی لازم دارد و این مجموعه، بهترین الگوها را در خود جای داده است. نیازهای معنوی و دستورات تربیتی حوزه ها را می توان از فضائل نفسانی این بزرگواران، از آثارشان و از شرح حال آنان استخراج کرد و طبقه بندی نمود و ارائه کرد. این بزرگواران، چه چیزهایی می یافته اند که این طور فداکارانه و در نهایت زهد و قناعت زندگی می کرده اند؟ باید آن ها و آثارشان را احیا کنیم که هم باعث نزول رحمت و برکت برای جامعه است و هم ضرورت و نیاز می باشد.
یکی از بزرگان حوزه اصفهان، مرحوم جهانگیرخان قشقایی بوده است که در شرح حال ایشان آمده که در مسجد جارچی اصفهان، سه درس داشته است؛ یک فقه، یک منظومه و یک اخلاق. این توجه هر روزه به اخلاق، فضای اصفهان را متحول کرده بود. در همان زمان، مرحوم آخوند کاشی بوده اند و معاصر ایشان مرحوم علامه فانی زندگی می کردند که قبر ایشان هم نزدیک قبر مرحوم کاشی است.
شرح حال مرحوم فانی هنوز منتشر نشده است. بخشی از زندگی نامه شان را خودشان نوشته اند و نزد برخی نوادگان ایشان موجود است؛ از جمله اینکه:
گاهی نماز ظهر را به جماعت می خواندم و مشغول تلاوت قرآن می شدم، تا مغرب و پس از اقامه نماز مغرب، به منزل می رفتم.
ایشان مردی فاضل و بزرگوار بودند. مشهور است که مدتی بعد از علامه فانی، آخوند کاشی فوت کردند. یکی از شاگردان آخوند که بسیار بکّاء و اهل معنا بوده، خواب آخوند را می بیند و عرض می کند: «آن طرف، وضع شما بهتر است یا علامه فانی یزدی؟» آخوند کاشی می فرمایند: «علامه؛ به سه دلیل: یکی اینکه او ازدواج کرده بود و من نه، دوم اینکه او سید بود و من نه، و سوم اینکه او منبر می رفت و من نه»؛ گرچه انصافاً بلندی روح مرحوم کاشی به حدی است که من هر وقت این ماجرا را نقل می کنم، از روح ایشان عذرخواهی می نمایم.
از مرحوم علامه فانی نقل شده است که می فرماید: «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان به منبر رفتم و جمعیت زیادی حاضر بودند. قبل از اینکه صحبت کنم، مرا گریه فراگرفت و شروع کردم به گریه. به دنبال من مردم هم بسیار گریه کردند».
این ها چه نفوسی بوده اند و چه داشته اند که این گونه ارتباط با خدا را نگه می داشته اند؟ بی جهت نیست که می گویند: این ها همچون نبی ای از انبیای بنی اسرائیل بوده اند. آنان در طول عمر، فقط طالب علم و فضیلت و در جست وجوی آخرین حد از کمال و مکارم اخلاق بوده اند. این ها خود را وقف خدا و خدمت به دین خدا کرده بودند.
قرآن کریم از قول مادر مریم علیها السلام می فرماید:
إِذْ قالَتِ امْرَأتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطْنی مُحَرَّراً؛(۶)
همسر عمران، پیش از تولد فرزندش، با خدا این گونه معامله کرد که فرزند را بگذارد در معبد برای عبادت و دین خدا. بنده گاهی عرض کرده ام که این آیه، نمایان گر و بیان گر فضایی طلبگی است که طلبگی حقیقی هم وقف بودن در راه خدا و دین او است. ما اگر خواستیم فرزندمان را وارد فضای حوزه کنیم، باید با این نیت وارد کنیم که چشم داشتی از او نداشته باشیم و او را وقف دین کنیم. پس از این تعبیر، در سوره آل عمران آمده است که:
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا؛(۷)
وقتی این گونه با خدا معامله می کردند، خدا هم هدیه و نذر آنان را می پذیرفت و خیرشان عالم را می گرفت. وقتی مادر مریم، فرزند خود را وقف خدا و معبد می کند، خدا هم عیسی علیه السلام را به مریم عطا می کند.
این گونه معامله با خدا در زندگی بزرگان حوزه و شیعه هم وجود داشته است. آیت الله بروجردی رحمه الله نقل کرده بودند که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی فرمودند: «وقتی برای تحصیل به نجف رفتم، دو ریال پول داشتم که با یک ریال آن، یک ظرف خریدم و با یک ریال دیگر، پوستینی گرفتم که روی آن بنشینم. برای مطالعه از روشنای اماکن عمومی استفاده می کردم». خلاصه اینکه این نوع گذشت ها و همت ها و ثبات قدم ها نمونه کاملی است برای الگوبرداری طلبگی.
زمانی طلبه هایی معدود به مدارس پا می گذاشتند؛ اما در همان فضای محدود مدرسه، فحولی از علما را مشاهده می کردند که هر یک الگویی کامل بودند؛ اما الآن در فضای پرجمعیت مدارس از این الگوها کمتر یافت می شود که این کمبود را می توان با معرفی الگوهای ناب گذشته و ارائه روشمند طریق علمی و عملی آنان جبران کرد.
———————
پی نوشت :
۱. حضرت آیت الله حاج شیخ محمد ناصری اصفهانی حفظه الله.
۲. مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر ناصری دولت آبادی رحمه الله
۳. مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب از عالمان ربانی و از سرآمدان روزگار خود در علم و عمل که از برجسته ترین شاگردان و ملازمان رحوم آیت الله آخوند کاشی بوده و در اصفهان اقامت داشته است. مزار ایشان در تخت فولاد اصفهان، زیارتگاه معنویت جویان است.
۴. اشاره به آیه شریف: «وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدینِ»، (سوره صافات: ۹۹).
۵. اشاره به آیه شریف: «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»، (سوره صافات: ۸۳-۸۴).
۶. سوره آل عمران: ۳۵.
۷. همان: ۳۷.
———————
منبع : چشمه زلال
افزودن دیدگاه جدید