آشنایی با هدف و مسیر رشد (بخش دوم)
استفاده از زمان؛ شرط اساسی برای تهذیب نفس
وقتی نگاه انسان به تهذیب و سیر تا خدا، کودکانه و ابتدایی شد، از همان اول می خواهد پایش را روی قله بگذارد؛ مثل برخی نوجوان ها و جوان ها که وقتی وارد این راه می شوند یک تسبیحی دستشان می گیرند و چهار روز کارهایشان را سامان می دهند و فکر می کنند همه اخلاق و تهذیب همین است؛ ولی نمی دانند که چه نشیب و فرازهایی را در زندگی باید بگذرانند!
معلوم نیست روزگار به این افراد مهلت بدهد، برای رسیدن به نظمی که تا سنین پیری اموری برایش سهل بشود. باید در طول مدت معلوم شود که این نگهبان خوبی بود، مواظب بود که فرصت پیدا بکند؛ منتها ده سال، بیست سال صبر کرد. هفتاد سال مواظبت کرد، تا به اغراض خودش رسید.
بعضی ها نگاهشان کوچک است و لذا زود دست و پایشان را گم می کنند. اما بعضی ها نگاهشان طولانی تر است و بیشتر می ایستند تا اینکه برای همیشه بر این امور، استقرار داشته باشند و به اعتدال و توجه مادام العمری برسند. راه نجات، در صبوری و تلاش برای رسیدن به توجه کامل است.
برداشت های خیالی از دین و معارف باعث شده که برخی، یک گودال کوچک آتش درست کنند و اسمش را جهنم بگذارند. در مقابل یک باغچه هم تصور کنند و اسمش را بهشت بگذارند. چنین افرادی بر اساس این تصور محدود و مادّی، تصورات دیگر در مورد قیامت و مسیر انسان تا خدا را هم بسته اند؛ در حالی که اگر به فرموده حضرت امیرعلیه السلام انسان آن قدر بزرگ باشد که عالم اکبر در او نهفته باشد،(1) طبیعتاً سیری عظیم خواهد داشت.
این که عرض شد گاهی برای درمان یک بیماری اخلاقی، در برزخ صد سال زمان نیاز است، باعث تعجب نشود؛ چرا که ما الآن داریم کوتاه ترین زمان ها را سپری می کنیم. زمان، طبقه به طبقه نازل شده و تنزل پیدا کرده، تا به عالم ماده رسیده و به این شکل محدود و کوتاه درآمده است؛ در حالی که در عوالم بالاتر، وسعت بیشتری دارد. در بازگشت به عوالم بالا، مفهوم زمان توسعه دارد؛ لذا در روایت است که مواقف قیامت، پنجاه موقف است و هر موقفی، هزار سال طول می کشد.(2) یا در قرآن می فرماید: وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّون ؛(3)
و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سال هایى است که شما مى شمرید. زمان هر چه به بالا می رود، رو به وسعت و بزرگی است.
ما چنین راهی را در پیش داریم. این گونه روایات، مسیر را بزرگ می کند و فهم و عمل کردن ما در این زمان را حساس می کند. رسول خدا۶ فرمودند:
در روز قیامت براى هر روز از روزهاى عمر بندۀ خدا ۲۴ صندوق، به تعداد ساعات شبانه روز، گشوده مى شود. صندوقی را پر از نور و شادمانى مى بیند و با مشاهده آن، چنان شادى و سرورى به او دست مى دهد که اگر آن شادی میان دوزخیان تقسیم شود، احساسِ دردِ آتش را از یادشان مى برد. این صندوق ساعتى است که در آن پروردگارش را اطاعت کرده است.
سپس صندوق دیگرى برایش باز مى شود و آن را تاریک و بدبو و وحشتناک مى یابد و از مشاهده آن، چنان ترس و وحشتى به او دست مى دهد که اگر میان بهشتیان تقسیم شود، نعمتِ بهشت را به کام آن ها تلخ مى سازد و آن، ساعتى است که در آن پروردگارش را نافرمانى کرده است. آن گاه صندوق دیگرى برایش گشوده مى شود و آن را خالى مى یابد و در آن چیزى که او را شادمان یا ناراحت کند نمی یابد. و آن، ساعتى است که در آن خواب بوده یا به امور مباح دنیا اشتغال داشته است. پس، از اینکه مى توانسته این ساعت و لحظات را با کارهاى خوب پُر کند و نکرده، چنان احساسى از غبن و اندوه به او دست مى دهد که در وصف نمى گنجد. از این باب است این سخنِ خداوند متعال: «آن [روز] روز حسرت خوردن است».(4)
شرط رسیدن به راه میان بُر
همان طور که در نظام طبیعت و خیلی از زیرشاخه های علوم، راه های میان بر و کوتاه هست در تهذیب نفس هم هست.
در اعمال، راه میان بر هست، در قیامت هم هست؛ منتها دلیلی ندارد که راه های میان بر و کوتاه را به بنده که اختیاراً گاهی از راه خدا فاصله می گیرم نشان بدهند. من که گاهی به جای اولویت اول زندگی که رسیدن به قرب الهی است، اولویت-های دو و سه زندگی را انتخاب می کنم یا گاهی اصلا گزینه معارض و راه های غیرشرعی را انتخاب می کنم و کج می روم، دلیلی ندارد که راه میان بُر را به من نشان بدهند. اگر این طور باشد، باید به همه نشان دهند. همه هنر بشر در این است که ضرورت ها و اولویت های اول را بشناسد. اگر این اولویت را شناخت، و به آن پایبند بود دیگر راهش را به سلامت می رود.
در قرآن هم فرمود:
وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم؛(5)
و کسانى که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان مى افزاید و [آثار] تقوایشان را به آنان مى بخشد.
دلیلی ندارد من که در انتخاب اولویت ها پنج درصد نمره آوردم، از خانه ام که بیرون رفتم، امام زمان (علیه السلام )بر سر راه من قرار بگیرند و دست من را بگیرند و ببرند. چنین چیزی، خلاف سنت و نظام عالم است. سنت عالم بر این است که انسان آن مقدار سعی و تلاشی که می تواند را انجام دهد، تا عنایات بعدی به او برسد:
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى؛(6)
برای انسان، چیزی نخواهد بود، مگر آنچه که [برایش] سعی کرده است.
من که پنج درصد نمره دارم، باید بدانم این توفیقات و رسیدن به راه های میان بُر، برای افرادِ با نمره ۹۵ درصد است. پس با صِرف اظهار اشتیاق، نمی توان به مقصد رسید؛ بلکه باید اهل مراعات بود.
اشتیاق واقعی برای درک محضر اهل بیت(علیه السلام)
البته اظهار اشتیاق برای تشرف محضر امام و رسیدن به درجات عالی، اگر در باطن انسان رخنه کند، خودش برای او نمره می آورد. اگر انسان آرزویش رسیدن به حضرت باشد و دائم توجهش به این مسأله معطوف باشد، باعث می شود که پنج درصدش، شش درصد بشود و شش درصدش، ده درصد و … . خود همین «یا لیتنی کنت معکم»(7) که به معنای اظهار اشتیاق همراهی با اصحاب امام حسین (علیه السلام) است، به انسان رشد می دهد و خیلی قوت دارد؛ همان طور که خیلی درمان های دیگر شبیه این، به انسان رشد می دهد.
راز جوهره طلایی اصحاب کربلا
البته باید در نظر داشت آن هایی که در کربلا خودشان را به امام رساندند، افرادی بودند که جوهره هایشان طلایی بود و مراعات هایشان باعث شده بود جوهره طلایی پیدا کنند. تصور نشود که این ها افرادی پنج درصدی بودند؛ اما به طور اتفاقی- و به قول معروف، شانسی- به درجۀ نودوپنج درصد و صد درصد رسیدند. حتی اگر در مورد بعضی هایشان یک نقاط ضعفی نقل شده، جای بررسی دارد؛ مثل زهیر بن قین که مرد بزرگی بود و بارها از جان خودش در راه خدا گذشته بود، با جناب سلمان دوست بود. یک نفر از لشکر دشمن به زهیر بن قین گفت: «تو که عثمانی بودی!» اما او قبول نکرد و گفت: «آیا بودن من در این جایگاه، به تو ثابت نمی کند که من با اهل بیت (علیه السلام)هستم»(8) بر اساس برخی برداشت ها، بعضی ها می گویند که عثمانی بوده است؛ در حالی که مبنای این حرف، معلوم نیست.
همچنین افراد مختلفی در سپاه حضرت بوده اند که نمره تقوا و مراعات هایشان بالا بوده و جوهره های قوی داشته اند. حتی «وهب» که مسیحی بود، به همراه مادر و همسرش به سپاه حضرت ملحق شد و همگی به ایشان ایمان آوردند. پیرزن، در هر دینی باشد، امکان تغییرش بسیار ضعیف است.
اگر این ها اهل جوهرۀ عالی و اصیل نبودند و یک عمری را حتی در مسیر خودشان با صدق نرفته بودند، نمی توانستند به سپاه حضرت ملحق شوند. تا آن زمان، کسی سر راه این ها قرار نگرفته بود که این ها را به سمت راه اهل بیت: سوق دهد؛ لذا وقتی به حضرت رسیدند، از بس که قبلاً صادقانه زندگی کرده بودند، همه، مسلمان و شیعه شدند. حتی کار به جایی رسید که همسر وهب می گفت: «من را تنها نگذار»؛ اما مادرش به او می گفت: «پسر پیغمبر(صلوات الله علیه وآله) را تنها نگذار». یک مادری که مسیحی بوده اگر از قبل، ذره ای ناخالصی در وجود او بود، اینجا خودش را نشان می داد؛ لذا این ها افرادی بودند که حتی در موقعیت و دین خودشان، کامل و زلال و خدایی قدم برداشتند؛ لیکن به حسب ظاهر، کسی سر راه این ها قرار نگرفته بود، تا اینکه در این واقعه، یک هدایت گری پیدا شد و یک دفعه به کاروان آقا سیدالشهدا(علیه السلام) رسیدند. حضرت این ها را پذیرفتد و با حضرت سیر کردند. این خانواده، درصد مراعات کردن هایشان از همان قبل هم در هر قوم و قبیله و سبکی که بودند، بالا بود، وگرنه نمی توانستند به این خوبی ازخودگذشتگی نشان دهند و به این سرعت، جذب امام حسین (علیه السلام) شوند.
گاهی هم درست برعکس عمل می شود. ما می آییم از نظر لباس و جایگاه و از نظر طلبگی، خود را در نگاه مخاطب، منسوب به اهل بیت: جلوه می دهیم؛ ولی درونمان با آن بزرگواران فاصله دارد. طبیعتاً دور می شویم و فاصله پیدا می کنیم. نمی توان بر سر خدا کلاه گذاشت که کلاه، بر سر خود انسان می رود.
کسی که باطناً اصلاح نشده باشد، در مواجهه با امام، کم می آورد. در مواجهه با امام، انسان عیب ها و نقص های بزرگ خود را در آینه وجودی ایشان می بیند.
آن روزها، اهل مراعات، از محضر امام بسیار بهره می بردند که در تاریخ، نمونه هایش را ذکر کرده اند؛ منتها نوبت ما نشده، تا فرصت پیدا کنیم خود را بر اهل بیت: عرضه کنیم، تا حدهایمان مشخص شود. دل هایمان آن قدر زلال نشده، تا بتواند خود را در آینه وجودی ایشان ببیند و حد خود را بشناسد.
خلاصۀ کلام اینکه در مسیر معنویت، در راه اصلاح و در جادۀ تقرّب به اهل بیت: که همه یک مسیر هستند مهم این است که اولویت های بندگی را به درستی بشناسیم و گام به گام و مرحله به مرحله به آن ها عمل کنیم تا کم کم ظرفیت و آمادگی نیل به مراحل بعدی را پیدا کنیم و به قلۀ کمال نزدیک شویم.
------------------------
پی نوشت ها:
1.«و تحسب أنک جرم صغیر و فیک انطوى العالم الأکبر؛ آیا تو گمان میکنی که جسم کوچکی هستی؟ در حالی که عالم اکبر در تو نهفته است!» (دیوان امام علی۷، ص ۱۷۵).
2.أمالی (شیخ مفید)، ص ۳۲۹.
3.سوره حج:۴۷.
4.مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، قم، مکتبه الفقیه، ج ۱، ص۲۳۳؛ بحار الأنوار، ج ۷، ص۲۶۲.
5.سوره محمد(صلوات الله علیه وآله)
6.سوره نجم:۳۹.
7.قسمتی از زیارت امام حسین (علیه السلام) است.
8.تاریخ طبرى، ج۱،ص۴۱۷.
9.موسوعۀ امام حسین (علیه السلام)، گروهى از نویسندگان، دفتر انتشارات کمک آموزشى، تهران، اول، ۱۳۷۸ش.ج ۳، ص ۵۰۳.
------------------------
منبع : چشمه زلال
افزودن دیدگاه جدید