شرح دعای ابوحمزه ثمالی از آیت الله مکارم شیرازی - جلسه سوم
شرح دعای ابوحمزه ثمالی از آیت الله مکارم شیرازی - جلسه سوم
دعای ابوحمزه ثمالی، دعایی از امام سجاد (علیه السلام) شامل صفات خداوند، اسم اعظم و همچنین دربردارنده مفاهیمی مانند دشواریهای قبر و قیامت، سنگینی بار گناهان و لزوم اطاعت و پیروی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و خاندان معصومش است. در این دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) راههای تضرع به درگاه خداوند، توبه و راه و رسم پرهیزگاری ترسیم شده است. در ادامه به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان، جلسه سوم از شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته) را تقدیم روزه داران و میهمانان سفره الهی می نماییم.
متن و ترجمه فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَکَلَنى الَيْهِ فَاکْرَمَنى، وَلَمْ يَکِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى؛ وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى تَحَبَّبَ الَىَّ وَهُوَ غَنِىٌّ عَنّى؛ وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى کَانّى لا ذَنْبَ لى ، فَرَبّى احْمَدُ شَىْ ءٍ عِنْدى وَاحَقُّ بِحَمْدى؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که مرا به خودش واگذارده تا گراميم دارد و مرا به مردم وانگذارده تا خوارم کنند، و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که به من مهر ورزد در حالى که بى نياز از من است،و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که مرا تحمّل کند گويا من گناهى ندارم، پس پروردگار من شايسته ترين و سزاوارترين است به حمد و سپاس من»[کليات مفاتيح نوين ؛ ص717]
عزت حقیقی در دست خداست
در دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَکَلَنى الَيْهِ فَاکْرَمَنى ، وَلَمْ يَکِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى ؛ و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که مرا به خودش واگذارده تا گراميم دارد و مرا به مردم وانگذارده تا خوارم کنند».[کليات مفاتيح نوين ؛ ص717] تأمل در این فراز نورانی از کلام امام سجاد علیه السلام حاکی از این حقیقت قرآنی است که تمام عزّت نزد خدا و به دست خداست؛[اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص293] و قرآن باصراحت [انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص39.] مى فرمايد:«تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ؛ هر که را بخواهى عزّت مى دهى و هر که را بخواهى خوار مى کنى».[سوره آل عمران؛ آيه 26] و در جاى دیگر مى فرمايد:«مَنْ کَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا؛ کسى که خواهان عزّت و توانايى است (بايد از خدا بخواهد، زيرا) تمام عزّت و توانايى براى خداست ».[سوره فاطر؛ آيه 10]،[انوار هدايت؛ مجموعه مباحث اخلاقى؛ ص 40] لذا به مصداق آیۀ «انْ يَنْصُرُکُمْ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ انْ يَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَاالَّذى يَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ؛ اگر خداوند شما را يارى کند هيچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد و اگر دست از يارى شما بر دارد هيچ کس نمى تواند شما را يارى کند!»[سوره آل عمران؛آيه 160] کسى که با خداست همه چيز دارد، و کسى که از او جداست فاقد همه چيز است.[اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص293]
حال اگر بدانيم عزّت و ذلّت و روزى و نعمت به دست خداست و دلهاى مردم نيز در اراده و اختيار اوست هرگز به خاطر جلب رضاى اين و آن اعمال خود را آلوده به ريا نمى کنيم![اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص293]؛ از آن جهت که وقتی ايمان به اين امور در اعماق جان مستقر شود دليلى ندارد که انسان براى جلب توجّه مردم و کسب وجاهت و آبرو يا جلب اعتماد آنها خود را آلوده به اعمال نفاق آلود کند![اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص293، ص 294]
بنابراین بهترين کار برای نجات انسان از دو گانگی شخصیت اين است که [انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص556] اعتماد و تکيه گاه انسان فقط خدا باشد. در اين صورت متوجّه مى شود که بندگان خدا چيزى نيستند که او بخواهد برايشان چهره عوض کند، چون وقتى که نظرش به خداست ، ديگر مردم مبدأ سود و زيان نخواهند بود و سود و زيان در دست خداست. عزّت و ذلّت هم در دست خداست. پيروزى و شکست هم در دست خداست. دست اين بندگان نيست که شخص بخواهد به خاطرشان هر روز خودش را در چهره دلخواه آنان قرار بدهد و خودش را عوض کند. [انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص556 ؛ ص 557]
حال شاید این پرسش در مسأله مطرح شود مبنی بر اينکه، از نظر قانون آفرينش و حکم عقل و دعوت انبياء، هر کسى در کسب سعادت و خوشبختى و عزت و ذلت و تلاش و کوشش براى کسب روزى خويش مختار و آزاد است، پس چگونه عزتمندی در همه اينها به خداوند نسبت داده شده است؟![تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص497] پاسخ اين است که سرچشمه اصلى عالم آفرينش و تمام مواهب و قدرت هايى که افراد دارند، خداست ، اوست که همه امکانات را براى تحصيل عزت و خوشبختى در اختيار بندگان، قرار داده، و اوست که قوانينى در اين عالم وضع کرده که اگر پشت پا به آن بزنند، نتيجه آن، ذلت است، به همين دليل همه اينها را مى توان به او نسبت داد، ولى اين نسبت هرگز منافات با آزادى اراده بشر ندارد، زيرا انسان که از اين قوانين و مواهب، از اين قدرت ها و نيروها، حسن استفاده، يا سوء استفاده مى کند.[تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص497]
عزت در ارتباط با خداست نه کدخدا
هم چنین اين فراز از دعای ابوحمزه ثمالی در واقع يک درس مهم سياسى اجتماعى به مسلمانان مى دهد که بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.[برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص275] زیرا عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست ؛ اینگونه است که قرآن کریم به همين مناسبت مؤمنان را از دوستى با کافران شديدا نهى مى کند و مى فرمايد: « لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ؛[برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص275؛ ص276] افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) کافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب کنند»،«وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ؛ و هر کس چنين کند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را به کلى از پروردگارش گسسته است ».[تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص498.] و یا در دیگر آیۀ شریفه می خوانیم: «ايَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَانَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميْعاً؛ آيا کسانى که با دشمنان خدا طرح دوستى مى ريزند مى خواهند عزّت و آبرو نزد آنها کسب کنند، با اين که همه عزّتها از آن خداست!»[سوره نساء؛ آيه 139] زيرا عزت همواره از «علم» و «قدرت» سر چشمه مى گيرد و اينها که قدرت و علمشان ناچيز است، کارى از دستشان ساخته نيست که بتوانند منشأ عزتى باشند.[برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص465]
بی شک کلام نورانی امام سجادعلیه السلام« وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى وَکَلَنى الَيْهِ فَاکْرَمَنى ، وَلَمْ يَکِلْنى الَى النَّاسِ فَيُهينُونى» به همه مسلمانان هشدار مى دهد که عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سياسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجويند، زيرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فورا صميمى ترين متحدان خود را رها کرده و به سراغ کار خويش مى روند که گويى هرگز با هم آشنايى نداشتند، چنانکه تاريخ معاصر شاهد بسيار گوياى اين واقعيت است![برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص465]
سبک زندگی با طعم خوش عزت نفس
در نظام زندگى انسان هاى شايسته و با شخصيت، زندگى مادّى و ظاهرى برترين ارزش نيست، همان گونه که مرگ مادى ضدّ ارزش نمى باشد، بلکه ارزش والا در نظر آزاد مردان با ايمان، در زندگى توأم با عزّت است.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص575] در این بین حفظ کرامت انسانى و عزت نفسانى در زندگی؛ از جمله مفاهیم راهبردی است که همه شئون حيات انسان را فرا مى گيرد و مظاهر آن در همه شئون جامعه اسلامى مشاهده مى شود؛ از جمله زندگى اقتصادى و مسائل مالى ؛[دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص110] زیرا اگر انسان در زندگى قانع باشد هرگز نياز ندارد که سر در پيش هرکس خم کند، تملق بگويد، تعريف و تمجيد بى جا کند و عزت و کرامت خود را پايمال سازد.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص231] ولى اگر قناعت به کنار رفت و انسان زندگى پرزرق و برق را براى خود انتخاب نمود، اداره کردن چنين زندگى اى غالباً با عزت و سربلندى ميسر نيست؛ يا بايد آلوده به انواع گناهان شود و از طرق مشروع و نامشروع کسب درآمد کند و يا سر در پيش اين و آن خم کند.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص231]
به همين دليل همانگونه که در دعای ابوحمزه ثمالی از درگاه الهی طلب می کنیم مارا به مردم وانگذارد تا وسیله ذلت خود را فراهم کنیم ؛ در روايات اسلامى نیز روى اين مساله تاکيد شده است که مؤمن نبايد وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزيز باشد او هم براى حفظ اين عزت بايد بکوشد؛ به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم: «انّ اللّه تبارک و تعالى فوّض الى المؤمن کلّ شي ء الّا إذلال نفسه [کافى؛ ج 5؛ ص 63]، خداوند همه چيز را در اختيار مؤمن قرار داده، جز ذليل ساختن خويشتن»[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص579]
تأملی در مفهوم محبت خدا به انسان
«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى تَحَبَّبَ الَىَّ وَهُوَ غَنِىٌّ عَنّى ؛ و حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که به من مهر ورزد در حالى که بى نياز از من است »[کليات مفاتيح نوين ؛ ص717] اين دعا (دعای ابوحمزه ثمالی) که از دعاهاى بسيار پرمعنا با مضامين عالى است سخن از محبّت خداوند نسبت به بندگان و توکّل کنندگان بر او و آگاهى از اسرار درون آنهاست.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص455]
گفتنی است مفهوم محبت در خدا و انسان ها متفاوت است، محبت در انسان يک نوع، توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالى که خداوند نه قلب دارد و نه روح، بنابراين محبّت در مورد او به معناى انجام کارهايى است که مايه خير و سعادت بندگان است، و نشانه لطف و عنايت او است.[پيام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص361]
لذا محبّت هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود به معناى آثار خارجى آن است،به هر حال توجّه به اين وصف از اوصاف خداوند اثر تربيتى فوق العاده اى همچون توجّه به ساير اوصاف الهى دارد، چرا که محبت خداوند بر بندگان سبب پيدايش محبت بندگان نسبت به او مى شود، چون محبت واقعى هرگز، يک طرفه نخواهد بود، و هنگامى که بندگان محبّت او را در دل بگيرند و به او عشق بورزند، مسلّماً در خط فرمان او حرکت مى کنند، خود را آنچنان مى سازند که خدا آنها را دوست بدارد و از آنها راضى باشد، چرا که هميشه عاشق در راستاى رضاى معشوق، گام بر مى دارد.[پيام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص361؛ ص362]
محبت الهی به مثابۀ قاعدۀ لطف
گرچه انسان بايد در همه امور هوشيارانه و مدبرانه عمل کند؛ اما چنين نيست که از لطف خدا بى نياز باشد. خداوند براى بيدار ساختن انسان و شکستن غرور و غفلت او گهگاه امورى مقدر مى کند که بر خلاف تمام تدبيرها و پيش بينى ها و مقدمه چينى هاى انسان است تا به او بفهماند در پشت اين دستگاه، دست نيرومندى است که هيچ کس بى نياز از لطف و محبت او نيست.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص115] در قران کریم به يکى از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان مورد اشاره قرار گرفته و آمده است:«وَ لکِنَ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْکُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِکُمْ؛ لکن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهايتان زينت بخشيده»[تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص159]
در حقيقت اين تعبيرات اشاره لطيفى است به قانون«لطف» آن هم«لطف تکوينى»؛ در تبیین این مهم می توان گفت وقتى شخص حکيم کارى را مى خواهد تحقق بخشد زمينه هاى آن را از هر نظر فراهم مى سازد، اين اصل در مورد هدايت انسانها نيز کاملا صادق است.[تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص159] خدا مى خواهد همه انسان ها بى آنکه تحت برنامه جبر قرار گيرند با ميل و اراده خود راه حق را بپويند، لذا از يک سو ارسال رسل مى کند، و انبيا را با کتاب هاى آسمانى مى فرستد، و از سوى ديگر«ايمان» را محبوب انسان ها قرار مى دهد، آتش عشق حق طلبى و حق جويى را در درون جان ها شعله ور مى سازد،و به اين ترتيب هر انسانى فطرتا خواهان ايمان و پاکى و تقوا است و بيزار از کفر و گناه.[تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص159]
ولى کاملا ممکن است در مراحل بعد اين آب زلالى که از آسمان خلقت در وجود انسان ها ريخته شده، بر اثر تماس با محيط هاى آلوده، صفاى خود را از دست دهد، و بوى نفرت انگيز گناه و کفر و عصيان گيرد. لیکن اين موهبت فطرى انسان ها را به پيروى از رسول خدا ص و تقدم نيافتن بر او دعوت مى کند.[تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص159؛ ص 160]
لذا بيدارى وجود انسان را بايد مديون محبت الهى دانست، چنانکه در مناجات شعبانيه آمده «الهى لم يکن لى حَولٌ فَانتَقلَ به عن مَعْصيَتک الّا فى وَقْت ايْقَظتَنى لمَحَبّتک؛«پروردگارا حول و قوه اى در خود نمى بينم که به سبب آن از کنار معصيت تو بگذرم، مگر در آن وقتى که مرا براى محبت خود بيدار کردى»[اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص314]
آثار محبت الهی
ما هميشه صداى توحيد و خداپرستى را از درون جان خود مى شنويم و مخصوصاً در مشکلات و گرفتارى ها، اين آهنگ رساتر و قوى تر مى شود؛ و ما بى اختيار به ياد خدا مى افتيم و از قدرت بى پايان و لطف و محبّت او يارى مى جوييم.[پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص31] حال اگر کسى واقعاً طعم ذکر و محبت الهى را چشيد، مگر از محبوب روى برمى گرداند؟ به قول امام سجاد عليه السلام:«مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ طَعْمَ مَحَبّتک فَرامَ مِنکَ بَدلا؛ چه کسى است که طعم محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو برگزيد و اراده نمود» هرگز چشنده محبت محض و محض محبت و آن که از جام حقيقت توجه به خدا نوشيد، به طرف محبت مجازى روى نمى آورد، و آن که چنين محبتى با گوشت و پوستش آميخته شد و پرده هاى غفلت کنار رفت و به وصال دوست مى انديشد.[اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص257]
و به قول مرحوم الهى قمشه اى آن شيدا و واله محبوب:
از مهرت اى خورشيد جان چون ذره ام هر سوروان مجذوب حسن ديگران اى ماه خوبان نيستم [عرفان اسلامى؛ ج 2؛ص91-90]
وصف«حلیم»؛ فرصتی برای بازگشت انسان از مسیر عصیان
«وَالْحَمْدُ للَّهِ الَّذى يَحْلُمُ عَنّى حَتّى کَانّى لا ذَنْبَ لى ، فَرَبّى احْمَدُ شَىْ ءٍ عِنْدى وَاحَقُّ بِحَمْدى؛ وحمد و سپاس مخصوص خداوندى است که مرا تحمّل کند گويا من گناهى ندارم، پس پروردگار من شايسته ترين و سزاوارترين است به حمد و سپاس من»[کليات مفاتيح نوين ؛ ص717]
«حلم» به معناى خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب است .[لغات در تفسير نمونه ؛ ص194] واژه «حليم » پانزده مرتبه در قرآن مجيد استعمال شده، و غالباً وصفى است براى خداوند ،و «حَلِيم» بودن خدا، اشاره به مسأله آمرزش گناهان، و عدم تعجيل در عقوبت بندگان است.[سورۀ هود؛ آيه 75،( تفسیر نمونه؛ج 9؛ ص 213)، سورۀ صافات؛آيه 101،(تفسیر نمونه؛ ج 19؛ ص 125)، سورۀ تغابن؛ آيه 17،( تفسیر نمونه؛ج 24؛ ص 224).]،[لغات در تفسير نمونه ؛ ص194] تا مؤمنان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند.[برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص228.]
خداوند «حليم» است و در عين توانايى، در هيچ کارى پيش از وقتش شتاب نمى کند و در کيفر مجرمان عجله به خرج نمى دهد، روحى بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلّط است.[انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص302] لذا در برابر ناسپاسى مردم بردبار است [اسلام و کمکهاى مردمى ؛ ص124] همانگونه که در قرآن کریم می خوانیم:«وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً؛ خدا آنچه را در قلوب شما است مى داند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است، و در عين حال حليم است و در کيفر آنها عجله نمى کند»[تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص387]
با این تفاسیر فرصت کافى به همه گمراهان و بدکاران مى دهد تا به شاهراه هدايت بازگردند و از خطاکارى دست بردارند و حتّى گاه براى تشويق آنان، سيل نعمت هايش را به سوى آنان سرازير مى کند.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص604] و ازاین آنان را مى آزمايد شايد به پاس نعمت هاى الهى بيدار شوند و باز گردند.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص604 ؛ ج 12 ؛ ص697]
خداوند به مقدار کافى به مشرکان مهلت مى دهد و درهاى توبه را به روى آنان باز مى گذارد تا اتمام حجت شود؛به تعبير ديگر مشرکان اين توانايى را دارند که زمزمه تسبيح موجودات را از درون همه ذرات جهان بشنوند، و به خداوند يگانه قادر متعال پى ببرند، ولى کوتاهى مى کنند، خداوند آنان را به اين کوتاهى فورا مؤاخذه و مجازات نمى کند، بلکه حد اکثر مجال و فرصت را در راه شناخت توحيد و ترک شرک مى دهد.[تفسير نمونه ؛ ج 12 ؛ ص133] از آن جهت که«إِنَّهُ کانَ حَلِيماً غَفُوراً[سورۀ فاطر؛آیۀ41]؛ خداوند هميشه حليم و غفور است»؛ خداوند به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجيل نمى کند و به مقتضاى غفوريتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذيرا مى شود.[تفسير نمونه، ج 18، ص288]
لیکن حقیقت آن است که اين گسترش نعمت ها سبب غفلت و بى خبريشان شده و همچنان راه خطا را با شتاب ادامه مى دهند، ناگهان خدا آنها را گرفته و مجازات مى کند؛ مجازاتى که بسيار دردناک است، زيرا در ميان نعمت هاى الهى غوطه ور و سرگرم لذاتند که در يک لحظه همه چيز دگرگون مى شود و همچون «قارون» که با داشتن آن همه امکانات در اوج غرور و غفلت قرار داشت، گرفتار عذاب ناگهانى الهى شده و در يک لحظه همه چيز خود را از دست مى دهند.[پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص697]
منبع : پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
جهت دسترسی به جلسه دوم شـرح دعـای ابوحمزه ثمالـی از آیت الله مکارم شیرازی اینجا کلیک کنید
افزودن دیدگاه جدید