تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 49) + متن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت - استاد امینی خواه / نظام تسخیر (جلسه 49) + متن
سلسله مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» در کلام حجت الاسلام مصطفی امینی خواه به همراه متن سخنرانی؛ بخش دوم: نظام تسخیر / زمان : 15 دقیقه
سلسله مباحث مهندسی خلقت که در دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی ارائه شده در چند بخش پیگیری می شود که شمای کلی آن بدین شرح است:
بخش اول: مقدمات
در این بخش، جایگاه قرآن و نحوه بهره بردن از آن برای کشف مهندسی خلقت طرح می شود.
بخش دوم: نظام تسخیر
در این بخش، تعریف مرحوم علامه طباطبایی از نظام تسخیری و توضیح قرآنی ایشان برای این نظام طرح می شود.
بخش سوم: نظام تقدیم
در این بخش، مباحثی پیرامون «غیب» و «ملکوت» و نسبت دنیا و آخرت طرح می شود.
متن سخنرانی :
در ارتباط با آیه هفتم از سوره حجرات سه نکته وجود دارد، آیه می فرماید اگر قرار باشد پیغمبر بسیاری حرفهای شما را اطاعت کند امورتان مختل می شود:
وَاعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ (حجرات؛ ۷)
«و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست اگر در بسیاری از امور از، شما فرمان ببرد به رنج می افتید»
نکته اول ←آیه، اطاعت پیغمبر از مردم را مطلقا نفی نمیکند.
در جلسات قبل بررسی کردیم که به تعبیر جناب فارابی، جایگاه پیامبر اکرم، جایگاه عقل جامعه است !
هیچ وقت عقل تحت فرمان سایر اعضا نمی رود. این که در آیه آمده است
« اگر در “بسیاری” از امور از شما فرمان ببرد»
مفهوم دارد و منظور این است که اگر در یک سری از امور از شما اطاعت کند امور شما مختل نمی شود؛ اما اگر در «بسیاری» از امور اطاعت کند امور مختل می شود.
می دانیم که اساس حکومت داریِ پیغمبر «مدارا» بود! مدارا یعنی چه؟ آیا مدارا همان تلرانس (tolerance) است؟
در دهه ی هفتاد بحث تساهل، تسامح و تلرانس از حرف های داغِ دانشگاه ها محسوب می شد و برخی ها هم به این مباحث استناد میکردند. درحالی که حرف قرآن و سیاق و سیره پیغمبر چیز دیگری است و این طور نبوده که پیغمبر با بی مبالاتی کنار بیاید اگر اینطور بود وجود این همه احکام جزایی و کیفری بی معنا می شد!
افرادی که از تلرانس صحبت می کنند بحثشان این است که باید حدود برداشته شود. یکی از مشکلات جدی از اول انقلاب هم همین بحث حدود و قصاص بود.
می گویند مدارا کنید، راه حل این که بخواهیم مانع دزدی بشویم این نیست که دست دزد را ببُریم باید به او تعلیم بدهیم و با فرهنگ سازی جلوی دزدی های مجدد را بگیریم.
اصلا اینطور نیست، پیغمبر اصل قوانین را از مردم نمی گیرد، قانون را با رای و نظر مردم وضع نمی کند چرا که:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ (مومنون:۷۱)
«و اگر حق تابع هوای نفس آنان شود همانا آسمانها و زمین و هر که در آنهاست فاسد خواهد شد»
اگر قرار باشد حق تابع هوای نفس مردم و رای شخصی آنها باشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود چون همه ی مردم را نمی شود راضی کرد؟
مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند:
اینها میگویند حرف ما بر مبنای اکثریت است، خیلی خب، پس اقلیت را چکار کنیم؟! این می شود دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت! اول یک اقلیتی، اکثریت را جهت می دهند و بعد اکثریت را سوار بر اقلیت می کنند بعد اقلیت که می خواهند حرف بزنند آن اکثریت جلوی آنها می ایستند و مانع می شود. روش پیغمبر که این طور نبود.
یک «حق» وجود دارد، اگر اکثریت این حق را خواست حق جاری میشود، اگر نخواست حق غریب و مظلوم میشود. اگر اکثریت حق را خواست به میزان ظرفیت و طاقتِ این اکثریت، حق جاری می شود.
پیغمبر اکرم به عنوان حاکم جامعه اسلامی دائماً طاقت و ظرفیت مردم را رصد می کرد.
برخی ها می گویند این انقلاب، انقلاب سفت و محکمی نبود باید مثل امیرالمومنین برخورد می کردیم، همان طور که حضرت امیر فرمودند اگر از بیت المال در کابین زن ها برده باشید آن را برمی گردانم و دست هایتان را هم قطع میکنم…برخورد باید اینطور باشد.
سوال می پرسیم، آیا امیرالمومنین توانست این کار را عملی کند؟
درست است که حضرت این حرف را زد اما در عمل اجرایی نشد، ببینید اولین کسانی که به بیت المال دست درازی کردند امثال طلحه و زبیر بودند، وقتی امیرالمومنین خواست با آنها بر خورد کند چه اتفاقی افتاد؟!؟
جنگ جمل به وقوع پیوست که این جنگ نتیجه اش این بود که ابهت امیرالمومنین شکست، ابهت حضرت که شکسته شد، جنگ های دیگر سلسله وار راه افتادند!
تاریخ را مطالعه کنید، آیا امیرالمومنین توانست جلوی اختلاس ها را بگیرد؟
به ما می گویند شما برای اینکه می خواهید از انقلاب دفاع کنید به امیرالمومنین توهین می کنید!!
اصلا این طور نیست، برای این حرفها سند تاریخی وجود دارد به عنوان مثال در کتاب «کشف الغمه» علامه اربلی (ره) که استاد شیخ مفید بود آمده است که حضرت بسیاری از اهدافشان را نتوانستند محقق کنند.
در روایت دیگری آمده که امیرالمومنین در یک سخنرانی فرمودند:
مردم!… من خیلی از حرف هایی که روز اول زدم را نتوانستم اجرایی کنم، گفتم جلو اختلاس ها را میگیرم، قوه قضاییه را درست میکنم .. اما حتی جلو نماز تراویح را هم نتوانستم بگیرم،[نماز تراویح در دوره یکی از خلفا باب شد و این طور بود که در نیمه شبِ شبهای ماه رمضان نماز مستحبی را به جماعت می خواندند]
اگر روشن به قضیه نگاه کنید می بینید مسئله ای مثل نماز باید ساده جمع می شد چون پای منافع هیچ کس وسط نبود، اما وقتی حضرت فرمان تعطیلی همچین مراسمی را صادر کرد، فریاد وااسلاما سر دادند و گفتند ما علی را می خواستیم برای اجرای اسلام حالا او آمده و میگوید دست از اسلامتان بردارید!
حضرت دید حریف شان نمی شود پس فرمود رهایشان کنید! تاریخ را ببینیم بعد قضاوت کنیم، مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب نقل کرده است که امام باقر(علیه اسلام) فرمود:
«اگر پای او[امیرالمومنین] سفت می شد قرآن را جاری می کرد»
یا حتی در اصلاح قوه قضاییه آمده است که حضرت به شریح قاضی فرمود تو پیر شده ای و پسرت هم اختلاس میکند، از اول هم من به قاضی القضات بودن تو راضی نبودم ولی نمی توانم تو را عزل کنم چون آشوب می کنی و آرامش جامعه را بهم می زنی.
حتی بسیاری از قوانین جزایی و کیفری که در دوره ی خلفا وضع شده بود را نتوانست حذف کند مثلا گفته بودند اگر کسی عقد موقت انجام بدهد باید صد ضربه تازیانه بخورد، امیرالمومنین فرمود این قانون باید برداشته شود اما مردم زیر بار نرفتند.
خود ایشان فرمودند: خدا شاهد است،من بسیاری از قوانین خلفای قبلی را نمی توانم دست بزنم،اگه دست بزنم مردم بی دین می شوند، من مخیرم همین دین اندک مردم را نگه دارم یا همین را از دست بدهم، به همین خاطر تحمل و سکوت میکنم.
فقط این نبود که بر خانه نشینی صبر کند:
وصبرتُ وفی العین قَذیً وفی الحَلْق شجاً، اَری تراثی نَهْباً (خطبه۳، نهج ابلاغه)
«دیدم صبر کردن خرمندی است. پس صبر کردم در حالی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته دیدم»
حالا می فهمید تیغ در گلو و خار در چشم یعنی چه؟!؟
متاسفانه شرایط در دوره حکومتش بدتر بود، حاکم اسلام بود اما نتوانست یک استاندارش را بردارد، پنج سال درگیر بود و آخرهم نتوانست معاویه را از استانداری عزل کند، وقتی هم که شهید شد مردم رفتند و با همین معاویه بیعت کردند، اینها از مظلومیت امیرالمومنین است.
ایشان ناچار بودند متناسب با ظرفیت مردم حکومت کند و بر بسیاری از امور صبر کند.
چرا قرآن به مردم می گوید به پیغمبر اصرار نکنید؟!
چرا به پیغمبر نمی گوید به حرف مردم گوش نده؟!
این آیه خیلی ظریف است، می فرماید:
لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ (حجرات؛ ۷)
«اگر در بسیاری از امور از، شمافرمان ببرد به رنج می افتید»
اینقدر به پیغمبر فشار نیاورید اگر حرفتان را به او تحمیل کنید خودتان آسیب می بینید!
ببینید در همین انقلاب خودمان، ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است هرچند ولی فقیه، رسول الله نیست و با آن خیلی فاصله دارد اما ولایت فقیه در طول ولایت رسول الله است و همان سبک رهبری را دارد.
حضرت امام (ره) واقعا به سبک و سیره امیرالمومنین (علیه السلام) رفتار می کردند و ظرفیت و طاقت مردم را مد نظر داشتند و چیزی را تحمیل نمی کردند.
خیلی این ویژگی برجسته است یک نفر در اوج قدرت باشد و اصلا خواسته خودش را تحمیل نکند و صبر کند تا فهم مردم رشد کند و به بلوغ برسند و چیزی که می خواهد پیاده شود به مطالبه عمومی برسد.
می دانند با دستور و بخشنامه و اینجور چیزها کار درست نمیشود مگر جاهایی که خط قرمز است و اساس حکومت اسلامی در خطر است که آن هم به ندرت پیش می آید، که حتی اگر مردم هم پشت ولیّ نایستند وظیفه رهبر است که خودش تک و تنها بایستد و میدان را خالی نکند!
پیغمبر هم بعضاً اگر کار به اینجا میرسید می گفت هرکه می خواهد برود، برود، من ایستاده ام:
فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ ۚ(نسا:۸۴)
«پس (ای پیغمبر) تو خود تنها در راه خدا به کارزار برخیز، که جز بر خودت مکلف نیستی»
قرآن خطاب به پیغمبر میگوید اگر همه رفتند هم، تو باید بمانی! در ماجرای جنگ احد همین اتفاق افتاد، فرمود اگر رفتند و تنها شدی هم بمان و بجنگ چون دیگر چیزی برای از دست دادن وجود ندارد.
برای حضرت امام (ره) هم قبل از اینکه به ایران بیایند برخی از حضرات در نوفل لوشاتو به دیدار ایشان می رفتند و فشار می آوردند که آقا کوتاه بیا!
جالب است بدانید هر چه کار نزدیک به انقلاب می رسید فشار از طرف خودی ها هم بیشتر می شد!
وقتی که تاریخ را می خوانیم فکر می کنیم انقلاب از دی ۵۶ به بهمن ۵۷ یک سیر صعودی داشته و مدام اوضاع بهتر شد تا منجر شد به انقلاب!
اصلا اینطور نبود، برگشتن امام و این که رسما دولت بختیار تهدید کرد هواپیما را می زند، بیم ترور و شهادت امام وجود داشت، هیچ کس از سرنوشتی که قرار بود برای امام رخ بدهد خبری نداشت و خیلی ها می گفتند الان وقت برگشتن امام نبود، اما امام محکم ایستاد و گفت ما باید برگردیم، و یا شب ۲۲ بهمن و اعلام حکومت نظامی و دستور تیرباران، شرایط را سخت و پیچیده کرده بود، اما امام فرمان داد حکومت نظامی را بشکنید و به خیابان بریزید.
مرحوم آیت الله طالقانی با حضرت امام تماس گرفت و گفت: اگر فردا خونی ریخته شود به گردن شماست! اگر با این تصمیم شما و کشتار مردم، انقلاب شکست بخورد مقصر شما هستی، می توانی آن را گردن بگیرید؟!
در بزنگاه تاریخی است که انسان های بزرگ شناخته می شوند، امام در جوابِ مخالفتِ آقای طالقانی فرموده بودند:
«اگر امر از جای دیگری باشد چه می گویید؟!»
در کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره) که آقای غلامعلی رجایی در ۵ جلد نوشته اند آمده است که آقای طالقانی بعد از شنیدن این حرف با گریه تماس را قطع کرد!
غرض این است که امام (ره) با آن جایگاه و قدرت فرمود که من به نخست وزیری بازرگان راضی نبودم، من به رئیس جمهوری بنی صدر راضی نبودم، من به قائم مقامی آقای منتظری راضی نبودم [این اشخاص را چون خود امام فرمودند و نامشان در صحیفه هست نام می برم] ولی برآیند عمومی اینطور بود پس ناچار سکوت کردم.
برخی از نخبگان آن زمان، توجیه نبودند و به امام فشار می آوردند و نظر خودشان را تحمیل می کردند، امام (ره) از سر ناچاری تحمل می کردند برای اینکه این ظرفیت را بالا ببرد! و انتظار روزی را می کشید که خواسته هایش با رشد افکار مردم به مطالبه عمومی برسد.
جهت دسترسی به سایر قسمتهای مباحث «تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت» حجت الاسلام امینی خواه کلیک کنید.
افزودن دیدگاه جدید