بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی (2)
بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی (2)
یکی از مسائل مهم در حکومت اسلامی بیعت مردم با امام و رهبر است، این مسئله با توجّه به برد مفهومی آن می تواند از مشروعیت حاکم تا لزوم اطاعت و پیروی، ایفای نقش نماید، در این بخش از ضیاءالصالحین، بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی مورد بررسی ِاجمالی قرار گرفته است.
کیفیت بیعت و شیوه های آن
از بیان اهل لغت و تعبیر به "صفقه" و این که می گویند: "صفقت له بالبیعة ای ضربت بیدی علی یده" و نیزاز تعبیر قرآن به "یدالله فوق ایدیهم"، این گونه برداشت می شود که در اعلان بیعت و پیروی، دست نقش اساسی داشته است، چون با نهادن دست در دست یکدیگر پذیرش مفاد بیعت را اعلام می کردند که به اشکال مختلفی بروز می کرده است.
الف) بیعت مستقیم: این که هرکسی دست خود را در دست پیامبر، خلیفه و یا اما مقرار می داد و یا این که دست خود را به دست او می زد. چنان که در جریان بیعت عقبه می گویند: اول من ضرب علی ید رسول الله البراء بن معرور ثم تتابع القوم.[21]
ب) وساطت نماینده اعزامی به سوی مردم: اگر مردم به دلیل بعد مسافت و یا دلیل دیگری نمی توانستند به طور مستقیم با فرد مورد نظر بیعت کنند، با فرستاده وی بیعت می کردند. چنان که با حضرت مسلم، نماینده حضرت امام حسین علیه السلام در کوفه بیعت کردند.
ج) وساطت نماینده اعزامی از سوی مردم: در برخی از موارد بیعت اهالی، این گونه صورت می گرفت که جمعیت منطقه یا قبیله ای نماینده خود را به سوی پیامبر، خلیفه و امام اعزام می کردند تا وفاداری مردم آن شهر را اعلام نمایند. این دو شیوه، مخصوصاً بعد از گسترش اسلام و فزونی جمعیت مسلمانان و پراکندگی آن ها، رواج داشته است. هیئت های نمایندگی از قبایل، بیان گر این نوع از بیعت است.
د) وساطت ابزار: در برخی از موارد بنا به دلایلی غیر از بعد مسافت و امثال آن که امکان "تصافق مستقیم" نبود، اموری دیگر نقش واسطه را برعهده می گرفت چنان که بعد از فتح مکه و گرفتن بیعت از زنان، عملی شد که به روایات آن پس از این اشارت خواهد شد.
ه) ابزار کنونی: اگر بنا باشد امروزه نیز بیعت گرفته شود بدیهی است که تحت تأثیر زمان و تحول در ابزار، این شیوه ها نیز متحول خواهد شد و دست کم اخذ بیعت به صورت اخذ رأی انجام می گردد که پس از این شرح خواهیم داد.
بیعت در نزد شیعه و سنی
بیعت و اهل سنت: شاید چنین به نظر رسد که با توجه به بینش های موجود در میان فرقه های اسلامی، گرفتن بیعت تنها در میان اهل سنت رواج داشته و این امر در فرهنگ شیعه جایگاهی ندارد، اما با بررسی تاریخ به وضوح آشکار می شود که این مسئله نیز همانند بسیاری از امور دیگر، جزء مشترکات است و از ویژگی مذهب خاصی نیست اگرچه در حوزه اهل سنت به صورت چشم گیرتر خودنمایی کرده تا بدان حد که مورخان می نویسند: چون فلانی (خلیفه قبلی) از دنیا رفت، با فلان کس (خلیفه بعدی) بیعت کردند. و این امر از بیعت با خلفای راشدین گرفته تا بیعت با خلفای اموی و عباسی هم چنان ادامه داشته است.
بیعت و شیعه: در شیعه نیز مسئله بیعت - با فرض ِبی تأثیری آن در نصب امام خواه به صورت مثبت (بیعت نمودن) و یا به صورت منفی (بیعت نکردن) بوده است، و ائمه معصومین و نمایندگان آن ها نقش قابل توجهی برای آن قائل بوده اند و روی آن تکیه می کردند که به مواردی از آن اشارت می شود.
1- بیعت گرفتن پیامبر صلی الله علیه و آله برای علی علیه السلام: در روایت احتجاج آمده که: "کذلک اخذ رسول اللهصلی الله علیه و آله البیعه لعلی بالخلافه علی عدد اصحاب موسی فنکثوا البیعه الاوانی قد بایعت الله وعلی قدبایعنی وانا آخذکم بالبیعه له عن الله عزوجل" [22]؛ پیامبر برای خلافت علی به تعداد اصحاب موسی بیعت گرفت، ولی آن ها آن را نکث (نقض) کردند... و نیز فرمود: بدانید من با خدا بیعت کردم و علی با من بیعت کرده، و من از سوی خدا از شما برای علی بیعت می گیرم".
2- بیعت علی علیه السلام با خلفای سه گانه: خواه به فوریت ویا کندی و خواه از روی میل و رغبت و یا علی رغم میل باطنی آن حضرت.
3- نپذیرفتن بیعت ابوسفیان از سوی علی علیه السلام: قال: اباحسن! ابسط یدک حتی ابایعک فابی علی علیه [23]؛ ابوسفیان گفت: ای ابوالحسن! دستت را بده تا با تو بیعت کنم که علی نپذیرفت."
4- بیعت مردم با علی علیه السلام : بعد از قتل عثمان مردم با میل خود با علی بیعت کردند و او نیز بیعت آن ها را پذیرفت. خود می فرماید: "انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر وعمر و عثمان؛[24] همان مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من هم بیعت کردند".
5- حساسیت علی علیه السلام نسبت به بیعت شکنی اصحاب جمل: علی علیه السلام از بیعت شکنان جمل ناراحت بود، به ویژه از برخورد طلحه و زبیر که بعداً به روایات آن اشاره خواهد شد.
6- بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه السلام : در تاریخ آمده است که : "فبایعه الناس علی انه الخلیفه والامام؛[25] مردم با آن حضرت به عنوان خلیفه و امام بیعت کردند." خود امام مجتبی علیه السلام نیز در نامه ای به معاویه می نویسد: "... وادخل فیما دخل فیه الناس من بیعتی فانک تعلم أنی أحق بهذا الامر منک؛[26] در بیعت من - که مردم در آن وارد شده اند واردشو، زیرا تو خود می دانی که من به این امر از تو سزاوارترم."
7- بیعت نکردن امام حسین علیه السلام با یزید: فرمود: "مثلی لایبایع مثله؛ چون منی با مثل او بیعت نمی کند".
8- بیعت گرفتن مسلم از مردم کوفه برای امام حسین علیه السلام: تاریخ می نویسد: "و اخذه البیعه للحسین بن علی[27] مسلم برای حسین بن علی بیعت گرفت". وبایع الناس حتیبایعه منهم ثمانیه عشر الفاً؛[28] هجده هزار نفر با او بیعت کردند."
9- برداشتن بیعت امام حسین از اصحابش در شب عاشورا: فرمود: "قد عزمت لکم فانطلقوا جمیعا فی حل لیس لکم من ذمام" البته بیعت جهاد را از آن ها برداشت نه بیعت امامت و اطاعت را[29].
10- بیعت مردم کوفه با زیدبن علی برای خون خواهی از امام حسین: مورخان درباره وی می نویسند: "فلما وصل الی الکوفه اجتمع الیه اهلها فلم یزالوا له حتی بایعوه علی الحرب؛ چون زید به کوفه رسید مردم آن شهر اطرافش را گرفتند و از او جدا نشدند تا این که برای جنگیدن با او بیعت کردند."[30]
11- بیعت مردم برای ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام: خود حضرت در جریان اخذ بیعت فرمود: "کل من بایعنا بایع بفسخ البیعه غیر هذا الفتی فانه بایعنا بعقدها؛ همه کسانی که با من بیعت کردند؛ به جای عقد بیعت، بیعت را فسخ کردند مگر این جوان که عقد بیعت نمود.[31] حضرت با این سخن به کیفیت بیعت اشاره می کند.
12- بیعت مردم با حضرت مهدی عجل الله به هنگام ظهور: امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: "فوالله لکانّی انظر الیه بین الرکن و المقام یبایع الناس بأمر جدید؛ گویی او را می بینم در بین رکن و مقام که مردم با وی در کاری جدید بیعت می کنند."[32] امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: "ینادی باسم القائم... فیؤتی وهو خلف القائم ثم یؤخذ بیده فی بایع؛ قائم را به نام صدا می زند و او به پشت مقام آورده می شود، سپس مردم شروع به بیعت با وی می کنند."[33]
اگرچه مفهوم بیعت در بینش شیعه و سنی متفاوت است، اما اجمالاً در بین هردو وجود دارد که نمونه های آن بیان شد.
بیعت در قرآن
در این مبحث به اختصار به تبیین اهمیت بیعت از دیدگاه قرآن و سنت و تاریخ می پردازیم. اگرچه به بعضی از انحا در مباحث دیگر نیز اشاره شده است، ولی در این جا از زاویه دیگری بدان نگریسته می شود.
قرآن کریم در سه آیه به بیعت مردم با پیامبر اشارت دارد:
الف) سوره فتح: می فرماید: "ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجراً عظیماً [34]
[ای پیامبر] آن ها که با تو بیعت می کنند درحقیقت با خدا بیعت می کنند. دست خدا بالای دست آن هاست. پس هرکس پیمان شکنی کند، به زیان خود پیمان شکنی کرده است و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند، به زودی به پاداش بزرگی خواهد رسید".
در آیه دیگر همین سوره می فرماید: "لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره؛[34] خداوند از مؤمنان راضی شد، هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت می کردند".
در این دو آیه این نکته ها وجود دارد:
1. بیعت با پیامبر، بیعت با خداست چراکه اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست.
2. بیعت با پیامبر حمایت و نصرت الهی را جلب می کند.
3. زیان پیمان شکنی به خود ناکث و ناقض برمی گردد.
4. وفای به بیعت نه تنها ثمره دنیوی دارد، بلکه اجر عظیم اخروی نیز دارد.
5. این بیعت با توجه به قرائن و شواهد، بیعت جهاد است نه بیعت زعامت و امامت.
6. با توجه به عبارت "لقد رضی الله" این بیعت به بیعت ِ"رضوان" مشهور شد.
7. مسلماً اطلاق و عموم آیه، تخصیص خورده است و همه بیعت کنندگان در رضایت خدا باقی نماندند. بارزترین نمونه آن عبدالله بن ابی، رئیس منافقان مدینه، است که او نیز در این بیعت شرکت داشته و حال آن که مشمول "ولاتقم علی قبره [36] گردید. تعبیر به "اذ یبایعونک" به جای "بایعونک" نیز مؤید همین معناست؛ یعنی به هنگام بیعت، از آن ها به خاطر آن عمل خاص راضی بود اما در همه اوقات و با هر شرایطی، خیر.
ب) سوره ممتحنه: "یاایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی أن لا یشرکن بالله شیئاً و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فی معروف فبایِعْهُنَّ؛[37] ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی نکنند، آلوده به زنا نشوند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترا نیاورند و در هیچ کار ناشایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آن ها بیعت کن.
دو نکته:
1- این بیعت از نوع بیعت اطاعت است و اموری از اعتقادات،اخلاق و حقوق را در برمی گیرد.
2- از این بیعت به خوبی روشن می شود که اسلام همان گونه که برای مردان، حقوق و شخصیت قائل است برای زنان نیز به عنوان نیمی از جامعه انسانی ارزش قائل است و اینبدان معنا است که در جامعه اسلامی زنان دوشادوش مردان در امور سیاسی، اجتماعی و... نقش دارند.
بیعت در اخبار و روایات
روایاتی که متعرض ِبیعت و فروعات آن شده است، زیاد است که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود:
1- در روایتی امام صادق علیه السلام می فرماید: "لما فتح رسول الله مکه بایع رجال ثم جاءت النساء یبایعنه فانزل الله عزوجل "یا أیها النبی..."قالت ام حکیم یارسول الله کیف نبایعک قال اننی لااصافح النساء فدعا بقدح من ماء فدخل یده ثم اخرجها فقال ادخلن ایدیکن فی هذا الماء"؛[38]هنگامی که پیامبر مکه را فتح کرد ابتدا مردان با آن حضرت بیعت نمودند، پس از آن زنان برای بیعت آمدند که آیه یا أیها النبی..." نازل شد. ام حکیم، همسر عکرمه پسر ابوجهل، گفت: ای رسول خدا! چگونه بیعت کنیم؟ پیامبر فرمود: من با زنان مصافحه (دست دادن) نمی کنم و بعد دستور داد ظرف آبی آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند و به زنان دستور داد دست خود را در آن آب فرو برند."
2- در روایتی امام کاظم علیه السلام از پدر بزرگوارش نقل می کند که: "لما هاجر النبی الی المدینه وحضر الخروج الی بدر دعا الناس الی البیعه فبایع کلهم علی السمع والطاعه؛[39]بعد از هجرت پیامبر به مدینه، وقتی می خواست به سوی جنگ بدر برود همگان را به بیعت دعوت کرد و آن ها نیز سمعا و طاعتاً بیعت کردند."
3- سیوطی در تفسیر الدر المنثور در خصوص بیعت زنان بعد از فتح مکه می نویسد:سلیمی بنت قیس گفت: "جئت رسول الله ابایعه علی الاسلام فی نسوه من الانصار"[40] و نیز می نویسد: "جاءت امیمیه بنت رقیقه الی رسول الله صلی الله علیه و آله فبایع علی الاسلام فقال ابایعک علی ان لاتشرکی".[41]
4- یعلی بن امیه می گوید: روز فتح مکه همراه پدرم به حضور پیامبر رسیدیم و عرض کردم یا رسول الله با پدرم بر هجرت بیعت کن، فرمود: "ابایعه علی الجهاد و قد انقطعت الهجره" بر جهاد با او بیعت می کنم [یعنی بیعت او را می پذیرم] زیرا هجرت پایان یافت."[42]
5- شخصی به نام جریر می گوید: به هنگام بیعت کردن مردم با پیامبر به حضور آن حضرت رسیدم و گفتم:دستت را بده تا با تو بیعت کنم و هر شرطی که می خواهی قرار بده. فرمود: "ابایعک علی ان تعبدالله و تقیم الصلوة و توتی الزکاة و تناصح المسلمین و تفارق المشرکین؛[43] با تو بیعت می کنم (بیعتت را می پذیرم) بر این که خدا را عبادت کنی،نماز را برپا داری، زکات بدهی، رفیق مسلمانان باشی و از کفار دوری گزینی."
6- آن چه در نهج البلاغه درباره بیعت با حضرت علی علیه السلام و مکاتبات آن حضرت با معاویه و طلحه و زبیر آمده است؛ از جمله این که حضرت به معاویه نوشت: انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه [44] ای معاویه! همان هایی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من هم بیعت کردند."
ادامه دارد ...
پی نوشتها:
[21] . تاریخ طبری، ج2، ص94.
[22] . طبرسی، احتجاج، ص56و64.
[23] . تاریخ طبری، ج2، ص449 فروع ولایت، ص155.
[24] . نهج البلاغه فیض، ص840.
[25] . کشف الغمه، ج2، ص158.
[26] . مقاتل الطالبین، ص35، به نقل از دراسات فی ولایة الفقیه، ج1، ص506.
[27] . کشف الغمه، ج2، ص254.
[28] . ارشاد مفید،ج2، ص38.
[29] . ارشاد مفید،ج2، ص94.
[30] . ارشاد مفید،ج2، ص168.
[31] . عیون الاخبار، ج2، ص238.
[32] . غیبت نعمانی، ص262.
[33] . غیبت نعمانی، ص263.
[34] . فتح(48) آیه10.
[35] . فتح(48)، آیه18.
[36] . توبه(9) آیه84.
[37] . ممتحنه(60) آیه12.
[38] . نورالثقلین، ج5، ص307؛ وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب117، ح4.
[39] . بحارالانوار، ج68، ص395.
[40] . الدر المنثور، ج8، ص139.
[41] . الدر المنثور، ص139؛ موطا، ص651.
[42] . سنن النسائی، ج7، ص141.
[43] . سنن النسائی، ص139.
[44] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه6، و نیز ر.ک: نامه 7و9و54 و خطبه 8و34.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 5
افزودن دیدگاه جدید