ادله نقلی و عقلی ولایت فقیه
ادله نقلی و عقلی ولایت فقیه
در این بخش از ضیاءالصالحین، با پرسش و پاسخی پیرامون مسئله ی ولایت فقیه همراه ما باشید.
ادله نقلی و عقلی ولایت فقیه چیست؟
قائلین به ولایت فقیه به ادله نقلی و عقلی مختلفی تمسک کرده اند که بیان هر یک نیاز به شرح مفصل دارد و ما فهرستی از آن دلایل را بصورت خلاصه ذکر میکنیم و تفصیل آن را به کتابهای مربوطه واگذار می نماییم:
✓ در میان ادله نقلی به روایات ذیل تمسک شده است:
روایت امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم: اللهم ارحم خلفایی قیل یا رسول اللّه و من خلفائک؟ قال الذین یأتون من بعدی یروونعنّی حدیثی و سنّتی، {وسائل الشیعه، ج 18، باب 8، ح 50}.
روایت امام موسی بن جعفرعلیه السلام: .. لأنّ المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحِصنِ سورِ المدینة لها، {اصول کافی، ج 1، ص 38،باب فقدد العلماء}
روایت امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم: الفقهاء اُمناء الرُسُل...، {اصول کافی، ج 1، ص 46}.
روایت حضرت رضاعلیه السلام: انّ الخلق لمّا وقفوا علی حدّ محدود...، {بحارالانوار، چاپ جدید، ج 6، ص 60}.
توقیع مبارک حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف: واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانّهم حجتی علیکم و انا حجة اللّه،{وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، ح 8}.
فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام به شریح: قد جلست مجلسا لایجلسه الاّ نبیّ او وصیّ نبیّ او شقیّ، {وسائل الشیعه، ج 18، ص 6، ح2}
حدیث امام صادق علیه السلام: اتقوا الحکومة فانّ الحکومة انّما هی للامام...، {وسائل الشیعه، ج 18، ص 7، ح 3}.
مقبوله عمربن حنظله از حضرت صادق علیه السلام: .. ینظران من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرفاحکامنا فلیرضوا به حکما فانّی قد جعلته علیکم حاکما...، {وسائل الشیعه، ج 18، ص 98}
روایت ابی خدیجه از امام صادق علیه السلام: ... وایاکم ان یخاصم بعضکم بعضا الی السلطان الجائر، {وسائل الشیعه، ج 18، ص 100،ح 6}
حدیث امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم: انّ العلماء ورثة الأنبیاء، {اصول کافی، ج 1، ص 34}.
آیه کریمه: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، {سوره احزاب، آیه 6}.
روایت: منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الانبیاء من بنی اسرائیل، {بحارالانوار، ج 78، ص 346}.
روایت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم: علماء امّتی کسایر انبیاء قبلی، {جامع الاخبار}.
روایت: العلماء حکام علی الناس، {مستدرک وسائل الشیعه، باب 11 از ابواب صفات قاضی، ح 33}.
روایت امام حسین علیه السلام از حضرت امیر المومنین علیه السلام: مَجاری الامور والاحکام علی اَیدی العلماء باللّه الأُمناء علی حلاله و حرامه،{مستدرک وسائل الشیعه، باب 11 از ابواب صفات قاضی، ح 16}
حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم: السلطان ولی من لا ولی له، {سنن بیهقی، ج 7، ص 105}.
احادیثی که در باب حدود آمده است و در آنها لفظ امام ذکر شده مانند: مَن اقرّ علی نفسه عند الامام... فعلی الامام اَن یقیم الحدّعلیه. {وسائلالشیعه، باب 32 از ابواب مقدمات حدود، ح 1}.
روایت امام باقرعلیه السلام: اذا شهد عندالامام شاهدان... اَمَر الامامعلیه السلام بالافطار، {وسائل الشیعه، باب 6 از ابواب احکام ماه رمضان، ح1}
روایات متعددی در باب امر به معروف و نهی از منکر چرا که بعضی از مراتب نهی از منکر جذب و جرح و... است و بدون حاکم اسلامی منجر به هرج و مرج در جامعه میشود و از طرفی هم میدانیم که این احکام در زمان غیبت تعطیل نشده اند.
البته روشن است که هر یک از این روایات توضیح فراوانی دارند که میتوانید به کتابهای مفصل از جمله کتاب «شؤون و اختیارات ولیفقیه» ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع امام خمینی{ره} مراجعه کنید.
✓ دلیل عقلی
احکام اسلامی اعم از قوانین اقتصادی، سیاسی و حقوقی - تا روز قیامت باقی و لازم الاجرا است و هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوامِ همیشگیِ احکام، نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهده دار اجرای آنها شود؛ چرا که اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست. در غیر این صورت جامعه مسلما به سوی هرج و مرج رفته و اختلال و بی نظمی بر همه امور آن مستولی خواهد شد. از آن جایی که حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهی استو بی نظمی و هرج و مرج در امور مسلمانان امری نکوهیده و ناپسند می باشد، روشن است که حفظ نظام و سدّ طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمی پذیرد. ازاینرو هیچ تردیدی در لزوم اقامه حکومت باقی نمی ماند. علاوه بر آنچه گفتیم حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعا واجب است، تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامی میسر نیست. آنچه برشمردیم، جزو بدیهی ترین نیازهای مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبّر و حکیم، آن نیازها رابه کلّی نادیده بگیرد و از ارایه راه حلی جهت رفع آنها غفلت کند.
آری، همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات میکند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا را نیز ثابت می نماید؛ به ویژه پس از این همه مدت که از غیبت آن بزرگوار میگذرد و شاید این دوران هزارها سال دیگر نیز ادامه یابد. در این صورت آیا می توان تصور کرد که آفریدگار حکیم، امت اسلامی را به حال خود رها کرده و تکلیفی برای آنها معین نکرده باشد؟ و آیا خردمندانهاست که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمانان و پریشانی احوال آنان رضایت داده است؟ و آیا چنین گمانی به شارع مقدس روا استکه بگوییم حکمی قاطع جهت رفع نیازهای اساسی بندگان خدا تشریع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟ آری، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی ترین اموراست؛ بیآن که بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد. گفتنی است که قدر متیقن از اشخاص برای تصدی منصب حکومت، فقیه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است و تا چنین شخصی هست نوبت به غیر عادل یا غیر فقیه نمیرسد.
در روایت فضل بن شاذان که در کتاب علل الشرایع از امام رضاعلیه السلام نقل شده به همین دلیل عقلی اشاره شده است.
حضرت میفرماید: «اگر کسی بگوید که چرا خداوند اولی الامر برای مردم قرار داده و آنان را به پیروی از ایشان امر فرموده است، پاسخ داده میشود که این امر علل بسیار دارد از جمله این که خداوند حدود و قوانینی برای زندگی بشر تعیین فرموده و به مردم فرمان داده است که از آن حدود و قوانین تجاوز نکنند؛ چرا که برای آنان فساد و تباهی به ارمغان می آورد. اما اجرای این قوانین و رعایت حدود شرعی تحقق نمی پذیرد مگر آن که خداوند زمامداری امین برای آنان بگمارد تا آنان را از تعدی از حدود و ارتکاب محرمات باز دارد. در غیر این صورت چه بسا افرادی باشند که از لذت و منفعت شخصی خود به بهای تباه شدن امور دیگران صرف نظر نکنند. ازاینرو خداوند سرپرستی برای مردم تعیین فرموده است تا ایشان را از فساد و تباهی باز دارد و احکام و قوانین اسلامی را درمیان آنان اقامه کند.
دیگر آن که ما هیچ گروه یا ملتی را نمی یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگی کرده و ادامه حیات داده باشد؛ زیرا اداره امور دینی و دنیوی آنان به زمامداری مدبّر نیازمند است و از حکمت باری تعالی به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند، حال آنکه خود به خوبی میداند که مردمان به ناچار باید حاکمی داشته باشند که جامعه را قوام و پایداری بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبری کند و اموال عمومی را میان آنان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیری نمایدو... گفتنی است که مردم دارای آرا و افکار و تمایلات مختلف اند. پس اگر حضرت حق زمامداری را که از ره آوردهای پیامبر پاسداری کند تعیین نمی فرمود، مردمان فاسد و تباه میشدند. آیین و سنت و احکام خداوندی تغییر می یافت و ایمان آنان متزلزل میشد و تمامی خلق به تباهی وضلالت می افتادند»، {بحارالانوار، چاپ جدید 110 جلدی، ج 6، ص 60}.
افزودن دیدگاه جدید