جریان شناسی تولید علوم انسانی اسلامی/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

این مقاله از صحبت های حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در موضوع تحول در علوم انسانی بدست آمده که توسط آقای حسن نوروزی تهیه و تنظیم شده است. که در آن رویكردهای مختلف نسبت به تولید علوم انسانی مورد بررسی قرار می گیرد.

انگیزه  پرداختن به بحث تحول علوم انسانی به تشكیل حكومت دینی بازگشت می كند. اگر ما به دنبال تشكیل حكومت دینی نبودیم، انگیزه ای هم برای تولید علوم انسانی اسلامی نداشتیم. ایده «علم برای علم» و تقدّس مطلق دانش و این كه از طریق دست یابی به دانش، به جهانی بنشسته در گوشه ای تبدیل شویم و بتوانیم تصویر جهان را در درون خود ترسیم کنیم، انگیزه ای نیست كه ما را به سمت تولید دانش های كاربردی در حوزه علوم انسانی ببرد. 
ما به دنبال حفظ حكومت دینی و ادامه مسیر آن تا عصر ظهور هستیم و چون علوم انسانی اسلامی در این راستا قرار دارد و ابزار رسیدن به تمدّن اسلامی است، در راه تولید آن تلاش می کنیم. بنابراین، رویكرد ما به علوم انسانی، تمدن گرایانه است. 
این رویکرد نباید موجب شود كه برخی سكولارها، عالمان دینی و حوزه ی علمیه و دولت اسلامی و سایر طرف داران علم دینی را به قدرت طلبی و حفظ زمینه های قدرت، از طریق تولید علوم متناسب با جمهوری اسلامی متّهم كنند. البته تردیدی نیست که علوم انسانی اسلامی برای ادامه  اقتدار اسلام و حکومت اسلامی نیاز است اما این اقتدارطلبی، به معنای قدرت طلبی حزبی نیست. حضرت امام (رض) هم كه نظریه  ولایت مطلقه  فقیه را در شکل جدید احیا فرمودند، متهم نمی شوند که این نظریه را برای رفع موانع قدرت خود ارائه کرده اند؛ ایشان مهذّب تر از آن بودند که به چنین اتهامی متهم شوند. حكومت دینی هم برای ایشان اگر عافیت سوز نبود، عافیت ساز هم نبود، و این بار سنگین در دهه ی پایانی عمر روی دوش این مرد بزرگ گذاشته نمی شد. 
متأسفانه كسانی كه این تهمت را می زنند، هیچ وقت دستگاه مدیریت تحقیقات غربی را به مقاصد خاص سیاسی متهم نمی كنند؛ گویا آن چه در غرب اتفاق افتاده دقیقاً یك فرآیند كاملاً طبیعی با اعتماد و اعتقاد كامل به اخلاق پژوهش بوده است و فقط در حوزه های دینی اگر دنبال تولید علم دینی بروند با انگیزه های سیاسی و قدرت طلبانه همراه است! آنها یك بار هم انگشت اتّهام را روی جریان مسلط جهانی نمی گذارند كه بگویند: غرب هم وقتی علم و تمدن را زمینی كرد و تمدن غیرقدسی و سكولار به وجود آورد، در پی قدرت بود؛ در حالی که این امر، یك واقعیت مسلم و قابل اثبات با آمار و ارقام و مطالعات دقیق است. 
بنابراین به اندازه  ضرورت تمدّن دینی، علوم انسانی اسلامی هم ضرورت دارد. به عبارت دیگر، ساز و كارهای عقلانی تحقق آرمان های انقلاب اسلامی، متوقف بر تولید علوم دینی است و غفلت از آن موجب می شود كه ما به آرمان هایی كه انقلاب اسلامی وعده داده است، نرسیم. 
موضوع تحول در علوم انسانی از زوایا و در لایه های مختلف در طول سه دهه گذشته در جمهوری اسلامی و نهادهای علمی حوزه های علمیه مورد بحث قرار گرفته است. در این زمینه آثار قابل توجهی در حوزه های علمیه و نهادهای دانشگاهی وجود دارد كه با وضعیت سه دهه گذشته بسیار متفاوت است. در این مطالعات، رویكردهای متفاوتی وجود دارد که لایه های گوناگونی از مأموریت را برای نخبگان حوزه های دینی و دانشگاه ها و محافل علمی در عرصه تولید علم دینی تعیین می كند. در این گفتار، به بررسی اجمالی این رویکردها می پردازیم.

1- بررسی رویکرد مخالفین علوم انسانی اسلامی
اولین رویكرد، به علم دینی معتقد نیست. قائلین به این رویکرد، علم را جهانی، فراگیر و عام می دانند و معتقدند علم، منسوب به جغرافیا یا فرهنگ خاصی نمی باشد و به اسلامی و غیراسلامی تقسیم نمی شود. بنابراین، به طور طبیعی نظریات این دسته از متفكرین در موضوعات متعددی با نظریات قائلین به علم دینی متفاوت خواهد بود. آن چه در این دیدگاه باید مورد دقت گیرد بررسی رویكرد آنها به دین و معرفت شناسی است. باید به دنبال پاسخ این سوال بود كه چه رویكردی نسبت به معرفت    شناسی و دین در این رویكرد وجود دارد كه نتیجه آن، عدم دخالت دین در حوزه علوم از جمله علوم انسانی می شود.
1/1- تفکیک مقام داوری و مقام گردآوری
در معرفت    شناسی این دسته، رابطه دین و معارف، به گونه ای كه دین منشأ معرفت های دینی محسوب شود، نفی می گردد. مهمترین ادعای پیروان این نظریه تقریبی بودن شیب علم بخصوص علوم تجربی است و معتقدند كه صحت علوم به خصوص علوم تجربی از طریق تجربه و كارآمدی عینی به اثبات می رسد؛ یعنی اگر نتوان نسبت دانش خاصی را با عینیت از طریق شیوه های تجربی برقرار كرد، آن معرفت یا دانش، معرفت و دانشی تجربی قلمداد نمی گردد. آنها بر این اساس ادعا می كنند كه در مرحله گردآوری و زمینه سازی و اكتشاف علوم تجربی، می توان از همه بسترها از جمله گزاره های دینی و اعتقادات حاصل از حوزه معرفت دینی استفاده كرد؛ اما استفاده از گزاره های دینی و اعتقادات حاصل از حوزه دین و معرفت دینی، به معنای استفاده از این معیارها در مرحله داوری نیست. بر اساس این دیدگاه، دین در مرحله داوری دخالت ندارد، چرا كه داوری باید بر پایه روش های علمی و تجربی صورت پذیرد. به بیان دیگر، یك فرضیه علمی در مرحله داوری، با واقعیـت مواجهه بوده و باید قادر باشد ارتباط خود را [به شكل تجربی] با واقعیـت اثبات كند. 
2/1- عدم اثرگذاری دین در مقام داوری
اگر بتوان پذیرفت كه تطابق با واقع و به تعبیر دیگر اثبات تجربی، معیار داوری است و هیچ امر دیگری در مرحله داوری اثرگذار نیست، در این صورت می توان ادعا كرد تقسیم بندی علم، به دینی و غیردینی بی معناست؛ چرا كه اگر دست آوردهای مرحله گردآوری، با استفاده از منابع، پیش فرض ها و نظریه های جهان شمول دینی از لحاظ تجربی به اثبات نرسند، دینی نخواهند بود؛ به عبارت دیگر، اساساً علم محسوب نمی شوند كه نوبت به دینی بودن آنها برسد. به این ترتیب اگر این دست آوردها، اثبات تجربی شوند دانش های تجربی، جهان شمول قلمداد شده و دیگر به دین یا فرهنگ خاصی مستند نمی گردند، بلكه دانشی هستند كه از بستر آزمون تجربی عبور كرده اند.
مجموع فعالیت ها در فرآیند تولید علم به تولید و اثبات یك نظریه و سپس تولید فرضیه منتهی شده، سپس این فرضیه ها از طریق خاصی مورد آزمون قرار می گیرند تا صحت آنها اثبات شود. از این منظر اگر معیار صحت، تنها مختصّ مرحله داوری باشد (نه مربوط به سایر مراحل تولید علم)، دین اثری در تولید علم نخواهد داشت؛ به تعبیر دیگر علم، دینی و غیردینی نخواهد شد. در این روند  بسترهای گمانه زنی مورد اتكاء، بسترهایی مستند به معرفت های دینی هستند، اما این موجب دینی شدن علم نمی گردد.(1) نتیجه پذیرفتن تفكیك مرحله گردآوری و داوری، اعتقاد به جهانی و فراگیر بودن علوم است. در این صورت علوم، صبغه قومیت، فرهنگ و جغرافیای خاصی را به خود نمی گیرند بلكه قوانین عامی هستند كه همواره كارآمدی دارند؛ حتی اگر نیازهای اجتماعی در جوامع مختلف متفاوت باشند قوانین علمی قوانینی عام و فراگیر محسوب می شوند و در هر شرایطی كاربرد دارند. 
3/1- مفروضات دین    شناسی و معرفت    شناسی این رویکرد
دیدگاه منكرین علم دینی مبتنی بر معرفت    شناسی و دین شناسی خاصی است كه بیشتر به مبانی حسی و مادی نزدیك می باشد. اگر معرفت شناسی به معرفت شناسی الهی و مادی تقسیم گردد نگاهی كه دین را تنها در مرحله گردآوری مؤثر بداند، نه در مرحله داوری، معطوف به نگاه حسّی و مادی است. پیدایش علم دارای فرآیند پیچیده ای است که هم جنبه روانی و هم جنبه اجتماعی دارد. اختیار و اراده انسان در حالی كه یك مسیر را دنبال نمی كنند در مراحل مختلف شكل گیری علم مؤثر هستند. فرآیند طولانی پیدایش علم فرآیندی به نسبت تحت تأثیر اختیار و اراده انسانی است و بنابراین ایمان و كفر انسان در این فرآیند دخالت می كند و محصول ایمانی و غیرایمانی پدید می آورد. 
قرآن كریم می فرماید: «فلینظر الانسان إلی طعامه»(2) و در روایتی می فرمایند: «علمه الذی یأخذه عمن یأخذه»(3) بنابراین، ممكن نیست از هر مسیری گردآوری انجام گیرد و سپس محصول گردآوری با عبور از بستر داوری به حق و واقع ختم شود. به عنوان مثال شاگردان فیلسوفان غربی به طور عمده پیرو تفكر آنها هستند و شاگردان فیلسوفان اسلامی هم پیرو تفكر فیلسوفان اسلامی. حتی اغلب شاگردان فیسلوفان اصالت وجودی، قائل به اصالت وجود و شاگردان فلیسوفان اصالت ماهیتی معتقد به اصالت ماهیت هستند؛ بنابراین دست آوردهای مرحله گردآوری بطور كامل در مرحله داوری اثرگذار و دارای نقشی فعال هستند. در حقیقت، بستر گردآوری است كه زمینه داوری را فراهم می كند. نكته قابل توجه در مرحله گردآوری، بررسی تحقق نگاه جامع به تمامی ابعاد موجود جهت ورود به مرحله داوری است كه البته این مرحله نیازمند مدل و روش است. 
حال، سؤال مهم در این جا این است كه معیار صحت روش گردآوری معارف به كجا برمی گردد در بررسی عمیق تر و از بُعد معرفت    شناسانه باید پرسید در مرحله تجربه، تحقق عینی و كارآمدی عینی معیار صحت چه خواهد بود؟ آیا معیار صحت تنها آزمون پذیری، اثبات پذیری و یا ابطال پذیری است؟ یا آنكه معیار صحت فراتر از موارد مذكور است؟
به نظر می آید در این مرحله می توان معیار صحت را با سه شاخصه تعریف كرد که این سه شاخصه باید در تمامی مراحل شكل گیری ادراك و فرآیند پیچیده آگاهی انسان حضور داشته باشد و در مجموع، هم آهنگی این سه شاخصه است كه می تواند معیار صحّت باشد. یكی از این شاخصه ها تعبّد و ایمان به وحی است. بر اساس این شاخصه، زمینه ها و مبانی علوم باید مستند به وحی و بر اساس اتكاء به علوم برتر الهی به دست آید. شاخصه دوم گذر از بستر عقلانیت است؛ یعنی پیش فرض های تولید شده باید از بستر عقلانیت منسجم نیز عبور كند. شاخصه سوم نیز كارآمدی عینی و آزمون پذیری به معنای پاسخ گویی در عینیت است.
بنابراین، معیار صحّت تنها پاسخ گویی و كارآمدی در عینیت نخواهد بود بلكه در صورتی كه این سه شاخصه در تمام مراحل پیدایش علم با هم حضور داشته باشند، معرفت یا علم حاصل، معرفتی حق و ثابت و صحیح خواهد بود. به این ترتیب نمی توان ادعا كرد دین در مرحله داوری دخالت نمی كند، البته اگر داوری تنها به آزمون پذیری تعریف شود دیگر مرتبط به دین نیست؛ اما اگر مرحله داوری تنها از طریق استناد به عینیت تمام نشود و مؤلفه های دیگری هم چون هم آهنگی و انسجام و نیز پیش فرض ها و مفروضات حاصل از حوزه معرفت های وحیانی هم در آن دخیل گردد، باید برای هم آهنگی در عینیت یك معیار ترکیبی ارائه داد. اگر معیار صحّت، مرکب از استناد به وحی، عبور از عقلانیت منطقی و منسجم، و آزمون پذیری باشد، كه در همه مراحل به شكل تركیبی اثرگذارند، در مرحله داوری نیز مانند ارزیابی میزان انسجام عقلانی نظریه یا فرضیه باید میزان استناد و هم آهنگی نظریه با وحی نیز ارزیابی و اثبات گردد.
به عنوان مثال رویكردهای مختلفی در طب وجود دارد كه همگی به نسبتی آزمون پذیرند؛ یعنی در مقام تجربه و آزمون، اثبات پذیر، ابطال پذیر یا پاسخ گو هستند. طب سلولی مدرن و طب سنّتی گیاهی در تحلیل سلامت انسان ها متفاوت عمل می كنند. توصیف این دو رویكرد از بیماری نیز با یكدیگر متفاوت هستند. در طب قدیم، عواملی مانند مزاج، تراكم مزاجی، طبیعت سرد، گرم، خشك و تر مأكولات  یا بحث تعادل مایعات بر اساس اخلاط اربعه، از مباحث بسیار مهمی است كه در تحلیل های طب مدرن به هیچ وجه مورد استفاده نیست. بر اساس این تحلیل ها بیماری بر اساس علائمی تجربه پذیر و گاهی علائم بالینی و آزمایشگاهی تشخیص داده و درمان می گردد. در طب جدید، علوم دیگری تعلیم می گردد و پس از فرضیه سازی، در مقام آزمون درمان صورت می گیرد. 
حال با فرض وجود تحلیل های متفاوت این دو شیوه از واقعیات، كدام یك صحیح هستند؟ آیا تجربه پذیری و یا آزمون پذیری در فرضیات، باب فرضیات را محدود می كند؟ آیا همیشه یك فرضیه از بوته آزمون بیرون آمده و اثبات می شود یا آن كه فرضیه های مختلف نیز از عهده یك آزمون بر می آیند و ثابت می شوند؟ اگر پذیرفته شود كه فرضیه های متفاوتی می توانند از عهده آزمون خاصی برآیند و اثبات شدند، دیگر آزمون پذیری نمی تواند تنها معیار صحت باشد. به این ترتیب آزمون پذیری و حتی فراتر از آن، كارآمدی عینی نیز یكی از شاخصه های حقّانیت است، اما علاوه بر این، شاخصه های دیگری هم چون انسجام عقلانی و استناد ایمانی نیز می تواند وجود داشته باشد. به همان نحوی كه معیار صحت معرفت های دینی، تركیبی است، معیار صحت در منطق استناد به وحی نیز تركیبی است. از عواملی كه باید به عنوان معیار صحّت در مرحله داوری مورد توجه قرار گیرد، كارآمدی در جهت است.  اگر استنباط و استناد، در جهت غلبه و پیشرفت اسلام، كارآمدی نداشته باشد، باید در مورد استنباط ها تجدید نظر کرد. استنباط ها تنها به صورت التزامی تمام نمی شوند؛ به عبارت دیگر نمی توان گفت حتی اگر استنباط ها در عینیت جواب ندهند، استناد خدشه ناپذیر است. 
بر این اساس به نظر می رسد تفكیك مرحله گردآوری و داوری تنها با اثبات گرایی قابل توجیه است و اگر كسی از اثبات گرایی عبور كرده و معتقد باشد كه مرحله فرضیه سازی، جهان را تفسیر می كند ـ البته تفسیری كه متناسب با عینیت باشد ـ باید بیش از آزمون پذیری، عوامل دیگری را نیز در صحّت دخالت دهد. 
خلاصه اینكه اگر در معیار صحت تصرّف صورت گیرد و به شكل تركیبی تعریف شود آن گاه دین، هم در مرحله گردآوری و هم در مرحله داوری دخیل خواهد شد. اما مهم ترین نکته در رویكرد مخالفین علوم انسانی اسلامی تفكیك مرحله گردآوری و داوری و در مرحله داوری نیز ممانعت از استناد به دین در تعیین صحت است؛ پیروان این رویكرد هیچ ارتباطی بین صحّت یك فرضیه و استناد به دین قائل نبوده و به هیچ وجه استناد به دین را اثبات كننده و یا ابطال كننده صحّت یك فرضیه نمی دانند؛ آنها معتقدند اثبات و ابطال فرضیه نه در حوزه تجربه، بلكه در حوزه ارتباط با عینیت محقق می شود؛ به تعبیر دیگر، در نگاه آنان، فرضیه سازی، خیال پردازی نیست بلكه شكار معارفی از عینیت است كه بتوان بر اساس آن، متناسب با قید دیگر و هم آهنگ با عینیت، فرضیه ای را ارائه داد؛ فرضیه ای كه تا تبدیل شدن به نظریه، باید از بستر كارآمدی در عینیت و تحقق عینی، عبور كند؛ این همان مرحله ای است كه عینیت، محور آن است و استناد به وحی یا عدم استناد به وحی هیچ دخالت و تأثیری در آن ندارد. 
با ایجاد و تغییر در معیار صحّت و به تعبیر دیگر، با تغییر در معرفت شناسی، با تعریف دوباره نسبت بین معرفت و قرار دادن حجّیت آگاهی در تبعیت از وحی، استناد به وحی در روش سازی مراحل تولید علم حضور پیدا می كند. بر این اساس، استناد به دین در معیار صحّت، در فرآیند تولید علم دخالت می كند؛ به نحوی كه اگر استناد به دین نداشت، فرآیند صحیح نخواهد بود. مرحله گردآوری می تواند صحیح یا نادرست باشد؛ فضای احساسی پیش از گردآوری كه بستر محدوده و گردآوری را فراهم می كند نیز می تواند صحیح یا نادرست باشد. در نگاه جامعه شناسی به علم، اگر بسترها و فضای اجتماعی ایجاد شده یا به تعبیر صحیح تر بستر تولی و ولایت اجتماعی، كه در آن علم تولید می شود، به صحیح و نادرست تقسیم شود آن گاه در تمام مراحل تولید علم باید معیار صحت تعریف شود تا علم صحیح حاصل آید. علمی كه تنها در مرحله پایانی آزمون پذیر باشد یا صحت آن تنها در مرحله ارتباط با عینیت اثبات شود، نمی تواند علم صحیح باشد. ادراك صحیح باید در همه مراحل پیدایش، از مراحل درونی و روان شناختی گرفته تا مراحل اجتماعی، مستند و صحیح باشد. این صحّت نیز در تمام مراحل مستند به صحّت اختیار است؛ یعنی اختیار فردی و اختیار اجتماعی انسان در تمام مراتب فرآیند تولید علم حضور دارد؛ و در تمام این مراتب نیز صحّت، به صحت اختیار مستند است. البته یك نظریه در پایان باید تناسبی هم با عینیت بیابد كه این استناد نیز لازم است از مرحله آزمون پذیری عبور كرده و اثبات شود.
امروزه به نظر می رسد غرب نیز از این مرحله و از این نوع تفكیك عبور كرده است؛ غرب ادعا می كند كه جهان را بر اساس پارادایم های علوم و مبتنی بر مفروضات خود می    شناسد. آنها و كارآمدی منوط به یافتن یك صورت صد در صد مطابق با واقع معنا نمی كنند، بلكه كارآمدی تجربی را علامت نوعی نسبت با عینیت می دانند كه این نسبت ممكن است از حوزه پارادایم های مختلف برقرار شده و این پارادایم های مختلف نیز در عینیت كارآمدی پیدا كنند.

 

*******************************

پی نوشتها:

1) گفتنی است كه برخی قائلین به علم دینی هم فراتر از این مسیر را دنبال نكرده اند؛ هر چند البته آنها به لحاظ منطقی، استنباط پیش فرض ها و یا مبانی فرضیات علمی و در مرحله بعد، نظریات علمی را از متون و منابع دینی، ممكن می دانند؛ این عده كه صحت دست آورد های مرحله گردآوری را مشروط به تجربه پذیری و آزمون پذیری می دانند معتقدند اگر دین در مرحله داوری اثرگذار نبوده و معیار صحّت با دین مرتبط نباشد، بنابراین علم، دینی و غیردینی نخواهد داشت؛ یعنی هر چند سلسله ای از معارف دینی می توان بستر فرضیه سازی باشد اما فرضیه در مرحله اثبات و داوری از محكی عبور می كند كه آن محك، تقسیم بندی دینی و غیردینی ندارد بلكه یك محك یا میزان عام است.
2) سوره مبارکه عبس آیه 24

3) از امام  باقر علیه السلام درباره تفسیر این  آیه  كه  انسان  باید به  غذایش  بنگرد، سؤال  شد، امام علیه السلام فرمود: یعنی  بنگرد كه  علمش  را از چه  منبع  و كسی  می گیرد. ر.ک: تفسیرالبرهان/ج 8/ص 215.

Share