16 متن و داستان پامنبری رحلت پیامبر اکرم ﷺ برای گریز روضه
به مناسبت 28 صفر، 16 متن و داستان پامنبری رحلت پیامبر اکرم ﷺ برای گریز روضه را تقدیم عاشقان پیامبر رحمت ﷺ می کنیم. در ادامه با متن گریز روضه رحلت پیامبر با ضیاءالصالحین همراه باشید.
1. متن گریز روضه رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
یکی از پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به نام قاسم، در چهار سالگی از دنیا رفت. حضرت در مراسم تشییع پیکر فرزندش با دلی سوخته و چشمانی اشکبار به یکی از کوههای مکه نگاه کرد و گفت: ای کوه، اگر این مصیبت بر تو وارد میشد تو را ویران میکرد و از هم میپاشاند. از این مصیبت بیش از یک ماه نگذشته بود که پسر دیگرآن حضرت به نام عبدالله در گذشت. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مرگ او هم بسیار سوخت و بسیار گریه کرد.
اینجا فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به مرگ طبیعی از دنیا رفت و با احترام کفن و دفن شد و با احترام تشییع شد؛ با این حال پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اینطور منقلب شد و گریست و فرمود: اگر این مصیبت بر کوه وارد میشد کوه از هم میپاشید؛ پس چه میکرد اگر میبود کربلا؟ آن هنگامی که امام حسین علیه السلام را محاصره کرده بودند و هر کسی ضربه ای میزد... همان هنگام که حضرت زینب علیه السلام:
آهی کشید از دل و با دیده ی پر آب
با بضعه رسول خدا کرد این خطاب
***
مادر بیا که بی کس و تنها حسین توست
تنها میان لشکر اعدا حسین توست
***
مادر بیا بین که در این دشت مرگبار
بی یار رو بی پناه و هم آوا حسین توست
***
این پاره پاره تن که فتاده به روی خاک
از تشنگی به حالت یغما حسین توست
***
این نازنین بدن که ندارد برای من
یک جای بوسه در همه اعضا حسین توست
***
این گل که پرپر از ستم قوم مشرکین
گردیده پیش چشم من اینجا حسین توست
2. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با شروع بعثتش دانشگاه انسان ساز خود را تاسیس کرد. زحمات زیادی کشید و خون دلهای فراوان خورد تا این دانشگاه رونق گرفت. اساتید دانشگاه را نسل در نسل معرفی کرد و فرمود: از شما اجری نمی خواهم مگر مودت دوستی و احترام به اساتید این دانشگاه.
به امر حق به دارالملک هستی
محمد کرد دانشگاه تاسیس
***
علی داماد خود استاد کل را
در آنجا نصب کرد از بهر تدریس
***
بود برنامه اش تبیان قرآن
بر این استاد و این برنامه تقدیس
***
اگر خواهی شوی انسان کامل
به دانشگاه احمد نام بنویس
شاعر: بصیر اصفهانی
اما بعداز رسول الله، شاگردان منافق، کینه ها، حسادتها و عقده های خود را نمایان کردند. دور این دانشگاه را محاصره کردند. هیزم آوردند و در دانشگاه را آتش زدند و احترام اساتید خود را با سیلی و تازیانه و غلاف شمشیر به جای آوردند. دانشگاه به حالت نیمه تعطیل درآمد. نسل در نسل همین احترام ها را با اساتید دیگر دانشگاه هم به جای آوردند. بعضی را مسموم، بعضی را شهید و بعضی را در زندان شهید کردند. کاری کردند که الان اکثر مردم از فیض دیدار امام و مراد و استاد خود محروم هستند و فقط عده ای محدود از شاگردان خصوصی سعادت دیدار با او را دارند."اللهم العن امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت"
لعنت حق باد بر آن قوم پست
کز عداوت عهد و پیمان را شکست
***
رخنه در کار رسالت کرده اند
با ستم غصب خلافت کرده اند
***
پس گرفتند از شما این اصل را
پاره کردند رشته های وصل را
***
لعن حق بر آن گروهی کز ستم
بهر قتلت کرده قامت را علم
***
اسب ها شان را به زین آراستند
بهر ذبح تو زجا برخاستند
***
آن یکی میزد تو را تیر خدنگ
دیگری میزد تو را ظلمانه سنگ
***
آن یکی با نیزه میشد حمله ور
تیغ زهر الود در دست دگر
***
از سنان و خنجر و شمشیر تیز
جملگی بودند باتو در ستیز
3. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
قریش رسول خدا را مذمم؛ یعنی نکوهیده (در مقابل محمد به معنای ستوده) مینامیدند. و او را دشنام میدادند. سخت ترین روزی که از سوی قریش بر رسول خدا گذشت، روزی بود که حضرت از منزل بیرون آمد. هرکه او را دید اعم از برده و آزاد، تکذیبش کرد و آذار و اذیتش نمود. رسول خدا در همین حال به منزل بازگشت و از شدت اندوه و غم، جامه ای به خود پیچید؛ اما خداوند این آیه را بر او نازل کرد "یا ایها المدثر قم فانذر" ای جامه به خود پیچیده به پا خیز و انذار کن.
عرض من این است: بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هم، همان ها دوباره میدان یافتند. آنجا به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم دشنام میدادند و اینجا به امام معصوم امام حسن اشاره میکردند و میگفتند:"یا مذل المومنین"؛ ای ذلیل کننده مسلمانها!...آنجا به رسول خدا توهین میکردند و اینجا روی منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هم، در مقابل امام حسن علیه السلام به پدرش امیرالمومنین علیه السلام دشنام میدادند.
ای زمین و آسمان سوگوار غربتت
آفتاب حنجرم سنگ مزار غربتت
***
شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست
خم شده پشت مدینه زیر بار غربتت
***
از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت از تو صبر
چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت
***
کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود
چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت
شاعر: سید مهدی حسینی قمی
4. متن گریز روضه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
زمانی که قریش دید، یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به حبشه مهاجرت کرده اند و امنیت و آرامش یافته اند و اسلام در بین قبایل مختلف گسترش پیدا کرده است گرد هم جمع شدند و بر ضد بنی هاشم پیمان نامه ای را نوشتند. قرار شد به آنها دختر ندهند و از آنها دختر نگیرند. هیچ کالایی به آنها نفروشند و هیچ کالایی را هم از آنها نخرند. زمانی که تصمیم آنها قطعی شد، آن را در صحیفه ای نوشتند و به نشان تاکید بر عمل، آن را در کعبه نصب کردند. نویسنده این نامه "منصوربن عکرمه "بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نویسنده این نامه را نفرین کرد و بر اثر نفرین پیامبر بعضی از انگشتان منصور فلج شد. یا رسول الله! اینجا نویسنده این نامه را نفرین کردی، انگشتانش فلج شد. ای کاش میبودی و آن پاره کننده نامه فدک را هم نفرین میکردی! آن هنگامی که فاطمه سلام الله علیها با سندی که ابوبکر برای او نوشته بود، بیرون آمد. گفت: نامه را به من بده. فاطمه سلام الله علیها از دادن آن نامه خودداری کرد. عمر با ضرب لگد و سیلی، در حالی که به محسنش حامله بود، نامه را گرفت و پاره کرد و به نقلی آب دهان به روی نامه انداخت. آری ای کاش رسول خدا میبود و او را نفرین میکرد.
کاش میبود در آن کوچه، نبی تا که مگر
راه بر قاتل دختر، پی کیفر گیرد
***
کاش میبود که از خادمه دختر خویش
خبری از سبب سوختن در گیرد
***
کاش میبود آنشب جسد فاطمه را
گاه بر دوش علی، گاه پیمبر گیرد
***
کاش میبود در آن شام غریبان که به دست
اشک غربت مگر از چهره حیدر گیرد
***
کاش میبود که طفلان یتیم اورا
بدهد تسلیت و بوسد و در بر گیرد
***
کاش میبود در نیمه شب ها که حسین
خیزد از خواب و بهانه، پی مادر گیرد
5. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
روز جنگ احد، روز سختی بود. روز گرفتاری و امتحان بود. در اثر غفلت عده ای دشمن به میان لشکر مسلمانان زد و آنها را متلاشی کرد. خداوند عده ای را به شهادت گرامی داشت تا اینکه دشمن به رسول خدا دسترسی پیدا کرد و آنقدر سنگ به حضرت زدند تا به پهلو افتاد. دندان رباعی اش شکست و صورت و لب مبارکش مجروح شد؛ به حدی که خون از صورتش جاری شد. حضرت به خون ها دست میکشید و میفرمود: چگونه رستگار خواهد شد، قومی که صورت پیامبرش را با خون رنگین کند؛ در حالی که او آنان را به سوی پروردگارشان دعوت میکند؟
سختی این روز در همین جا تمام نشد. این سنگ زدنها تا کربلا و شام هم ادامه یافت. امام حسین علیه السلام خسته شده بود. تشنه بود و لبانش از خشکی ترک خورده بود. نیزه را به زمین زد تا لحظه ای استراحت کند. در این هنگام سنگی بر پیشانی مبارکش فرود آمد. خون صورت مبارکش را فرا گرفت. وجه الله غرق خون شد. پیراهن عربی اش را بالا زد تا خونها را از چهره اش پاک کند؛ اما امان از تیرها ی زهر آگین و سه شعبه ی حرمله، یک وقت ناله ی امام حسین علیه السلام بلند شد:"بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله".
در جنگ احد سنگ به لب و دندان رسول خدا زدند. در شام بلا و مجلس یزید هم چوب خیزران بود و لب و دندان امام حسین علیه السلام. نگاه بچه ها بود و دندان امام حسین علیه السلام گریه بچه ها بود و خنده های سر مستانه ی یزید...
فغان که ضربت چوب جفا نمود کبود
لبی که از نفسی جان دهد مسیحا را
***
عزیز فاطمه عریان به روی خاک و یزید
زناز سر ننهد خوابگاه دیبا را
***
سر یزید به بالین سر حسین به تنور
خدای صبر دهد زین قضیه زهرا را
6. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
اواخر عمر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود. رسول خدا در پایان خطبه ای فرمود: ای گروه مسلمان! من شما را به خدای متعال و به حق خودم بر شما سوگند میدهم که هر کس حقی بر گردن من دارد، بلند شود و از من طلب کند. کسی بلند نشد. برای مرتبه ی دوم و سوم سوگندشان داد. پیرمردی "عکاشه "بلند شد و جمعیت را شکافت و جلو رفت تا مقابل رسول خدا قرار گرفت. گفت: پدر و مادرم فدای تو باد! در یکی از غزوات با شما بودم. بر میگشتیم که شتر من به شتر شما نزدیک شد. من نزدیک شما آمدم تا پای شما را ببوسم. تازیانه شما فرود آمد و به شکم من اصابت کرد. نمیدانم از روی عمد یا اینکه می خواستید شتر را برانید. رسول خدا فرمود: ای بلال به منزل فاطمه علیه السلام برو و چوب ممشوق را بیاور. بلال در حالی که دست روی سر گذاشته بود و فریاد میزد: این رسول خداست که خود را مورد قصاص قرارداده است، در منزل فاطمه سلام الله علیها را زد و گفت: ای دختر رسول خدا! چوب ممشوق را بدهید. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: ای بلال پدرم این چوب را برای چه میخواهد؟ امروز که نه روز حج است و نه روز جنگ! بلال جریان قصاص را گفت. فاطمه سلام الله علیها فرمود: ای بلال پس به حسن و حسین علیه السلام بگو مقابل او بایستند تا آنها را قصاص کنند و نگذارند رسول خدا را قصاص کنند. علی علیه السلام بلند شد و فرمود ای عکاشه! این پشت و شکم من. بیا و با دست خود مرا قصاص کن و صد ضربه به من بزن. سپس حسن و حسین علیه السلام بلند شدند و فرمودند: ای عکاشه مگر نمیدانی ما نوه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستیم؟ پس قصاص ما همانند قصاص از رسول خداست. عکاشه قبول نکرد. رسول خدا فرمود: "ای عکاشه اگر می خواهی قصاص کن" گفت: وقتی مرا زدید شکمم برهنه بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شکم خود را برهنه کرد. فریاد گریه جمعیت بلند شد. با ناباوری میگفتند: آیا عکاشه پیامبر را میزند؟ جلو آمد. وقتی چشمش به سفیدی شکم رسول خدا افتاد بی اختیار به سوی او دوید و شکم آن حضرت را بوسید و گفت : پدر و مادرم فدای تو باد! چه کسی طاقت قصاص کردن شما را دارد؟....
اینجا عکاشه به جای ضربه ی چوب، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بوسید؛ اما یزید لعنه الله علیه به زعم خود میخواهد به عوض بدر و احد و خندق سر بریده ی امام حسین را قصاص کند. به جای چوب ممشوق چوب خیزران را برداشت و به جای بوسه بر لبان قاری قرآن، همچنان به لب و دندان او میزد و جسارت میکرد. هنگام قصاص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حسن و حسین علیه السلام بلند شدند و فرمودند: مگر نمیدانی که ما نوه ی پیامبر هستیم؟ قصاص ما مثل قصاص رسول خداست. این جا همین کلام زبان حال دختر امام حسین است: نزن یزید! به جای او مرا بزن. مگر نمیدانی که من دختر امام حسینم؟ قصاص من مثل قصاص از امام حسین است. مرا به جای او بزن ...
در مدینه که کنارم خفتی
یادم آمد که برایم گفتی
***
دخترم هر که بخواند قرآن
خلق بوسند لبش از احسان
***
نیست دیگر به دلم طاقت و تاب
یک سوال است مرا کرده کباب
***
پس چرا لعل لبت خونین است
مزد قرآن تو آخر این است
7. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
جنازه ی مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را بعد از سه شبانه روز به خاک سپردند. اگر چه مردم وفا نکردند و از بدن آنطور که باید تجلیل نکردند؛ اما به بدن هم جسارت نکردند. در کربلا هم جسد امام حسین علیه السلام سه روز بی کفن بر روی زمین ماند؛ اما اینجا هر چه توانستند به این بدن جسارت کردند؛ پیراهنش را ربودند؛ انگشتر را با انگشت ربودند؛ بدن را قطعه قطعه پامال سم اسبان نمودند...
چرا عمامه ای بر سر نداری
چرا انگشت و انگشتر نداری
***
اسیر زخم هما یک جای سالم
برای بوسه ی خواهر نداری
***
تو را ای آیه ی تطهیر کشتند
به تیغ و نیزه و شمشیر کشتند
***
به هم با دست خونین دست دادند
مرا با گفتن تکبیر کشتند
8. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
مردم پیامبر را بسیار اذیت و آذار کردند. بی احترامی و جسارت بسیار روا داشتند. شکنبه و خاکستر بر سر او ریختند. هر موقع پیامبر زخمی بر میداشت. حضرت زهرا سلام الله علیها با چشمان اشکبار، از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرستاری میکرد و بر زخم های جسم و دل پیامبر مرحم میگذاشت. در کربلا هم دختر امام حسین علیه السلام دلش می خواهد از پدرش پرستاری کند و بر زخم هایش مرحم بگذارد؛ ولی چه کند؟ بر سر بریده چه مرحمی بگذارد؟ ولی چه کند؟ چه مرحمی میتواند بگذارد؟
آمد سر نعش پدر با چشم گریان
گیسو پریشان کرد و از غم نغمه خوان شد
***
بابا چرا جسمت؛ چنین افتاده بی سر
بابا چرا راس تو بر نوک سنان شد
***
بابا پس از قتل تو از بیداد دشمن
صد گونه ظلم و جور و کین بر کودکان شد
***
بابا چسان، جسم تو را صد چاک بینم
کز دیدنش از دل برون، تاب و توان شد
***
تا بر سنان، شد راس تو از بهر غارت
در خیمه وارد، شمر و خولی و سنان شد
***
بردند معجر از سر و خلخالم از پای
سر تا به پهیم خسته از جور خسان شد
شاعر: غلام رضا نوایی کاشانی
9. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم رد میشد. صدای گریه کنیزی را شنید. دلش طاقت نیاورد؛ رحمة للعالمین است. پرسید چرا گریه میکنی؟ گفت: می ترسم به خاطر تاخیرم مواخذه شوم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را همراهی کرد و پیش مولایش واسطه شد که اذیتش نکند. گفت: آقا قربان قدمتان! نه تنها اذیتش نمی کنم بلکه به یمن قدم شما آزادش هم میکنم. یا رسول لله! صدای گریه کنیزی را شنیدید، طاقت نیاوردید و تحمل نکردید؛ پس چه میکردید، اگر صدای گریه های کودکان امام حسین را زیر تازیانه های دشمن میشنیدید؟ آن هنگامی که دشمن به سمت خیمه ها حمله ور شد و خیمه ها را آتش زد. امام سجاد علیه السلام فرمود: علیکن بالفرار
وای بر آنان که آل مصطفی را میزدند
در میان شعله ها ریحا نه ها را میزدند
***
در میان دختران و خیل زنها بیشتر
عمه سادات ناموس خدا را میزدند
***
هم میان خیمه گه هم در آن قتله گه
دسته گلهای بهشت مرتضی را میزدند
10. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
روزی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم همراه جمعی از اصحاب، از راهی میگذشت. در راه به کودکانی بر خورد کرد که مشغول بازی بودند. رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کنار کودکی نشست و شروع کرد به بوسیدن بین دو چشم آن طفل. سپس او را بر دامن خود جای داد و به او اظهار محبت زیادی کرد. شخصی از علت این ماجرا سوال کرد. فرمود: روزی این طفل را دیدم که با حسین من بازی میکرد. خاک زیر پای حسین من را برمیداشت و به صورت خود میمالید. جبرئیل به من خبر داد که او حسین مرا در واقعه کربلا یاری میکند. او را به جهت محبت به فرزندم حسین دوست دارم. یا رسول الله! ما هم دوستدار حسین تو هستیم. ما هم خاک پای حسینت را به سر و صورتمان میمالیم. کام ما را با خاک کربلا باز میکنند و وقتی هم به قبر میرویم خاک کربلا بر پیشانی ما می نهند....ما هم حسینت را دوست داریم. به ما هم محبت کن! ما را هم کربلایی کن.....
دلمون پر میزنه برای کربلا حسین
نظری کن بیاییم کنار خیمه ها ت حسین
***
اون قدر دوستت داریم که روز و شب به یاد تو
اشک ماتم میریزیم برای بچه ها حسین
***
مادرم یادم داده تو روضه هات گریه کنم
مثل بچه مرده ها همش میگفت فدات حسین
***
من به قربون تو و گل های سرخ پرپرت
دوست دارم سر بذارم رو قبر کشته هات حسین
***
ای حسین فاطمه به پسرت مهدی بگو
شب و روز سر بزنه به این عزادارات حسین
11. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
خداوند در قران کریم میفرماید: قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالموده فی القربی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بگو من از شما اجری برای رسالتم نمی خواهم غیر از مودت و دوستی اهل بیتم. عرض می کنم: پیامبر دو نفر را پاره تن خود نامید و تعبیر بضعه منی را در مورد آنها به کار برد: یکی امام رضا است که فرمود: ستدفن بضعه منی به خراسان؛ پاره جگر من در خراسان دفن می شود و یکی حضرت زهرا است. فرمود: فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی؛ فاطمه پاره تن من است. هر کس اورا ناراحت کند مرا ناراحت کرده است. اما ببینید با این دو پاره تن چه کردند. یکی را در غربت مسموم و دیگری را بین در و دیوار شهید کردند.
رسول گفت که زهرا است پاره تن من
چه ظلم ها که رسیدی به پاره تن من
***
به خانه ای که ملک می گرفت اذن دخول
زدند آتش بیداد بعد مردن او
***
هزار حیف که سیلی زدند بر رویش
که همچو شام سیه گشت روز روشن او
***
بگفت فضه خذینی که محسنم کشتند
به صد شتاب روان گشت بهر دیدن او
***
میانه ی در و دیوار دید فاطمه را
شکسته پهلو گردیده سقط محسن او
12. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
روح هستی در میان بستر است
لحظه های آخر پیغمبر است
***
رو به قبله پای او در احتضار
می کشد از بهر مرگش انتظار
***
حیدر احساس غریبی میکند
فاطمه هم ناشکیبی میکند
***
یک طرف گریان حسن یک سو حسین
یک طرف آه و فغان زینبین
***
زیر لب گوید به اواز جلی
اشهد ان ولی الله علی
***
گاه گوید ای گروه بی وفا
خوش کنید اجر رسالت را ادا
***
از شما چیزی نخواهم ای همه
جز مودت با عزیزم فاطمه
***
آخر او دار و ندار من بود
او گل باغ و بهار من بود
***
فاطمه عشق من و جان من است
فاطمه تفسیر قران من است
***
فاطمه یک هدیه از رب جلی است
کوثر است و شیشه ی عمر علی است
***
این وصیت از من و چشم ترم
بعد من جان شما و دخترم
***
بعد من اکرام و تکریمش کنید
نی ز حقش تحریمش کنید
***
حال مبادا این که آزارش کنید
در غم غربت گرفتارش کنید
اما از آن طرف ابن عباس میگوید: خود رسول خدا فرمودند: زمانی که دخترم فاطمه را مشاهده میکنم یاد مصائبی می افتم که پس از من بر او وارد میشود. گویا میبینم، در خانه خویش، مورد هتک حرمت قرار گرفته، حقش غصب شده، از ارث محروم گشته، پهلویش شکسته، کودکش سقط شده و دمادم فریاد میزند یا محمداه و کسی جوابش را نمی دهد. استغاثه میکند ولی کسی به یاریش نمیشتابد. پس پیوسته پس از من محزون و غمگین و گریان است.
بعد من ای دخترم از رنج و غم
شام تیره آید و روز ستم
***
آتش افتد میان باغ من
بشکند بال و پرت از داغ من
***
همنشینت بعد من اشک است و آه
بی پناهی، بی پناهی، بی پناه
***
بعد من اشکت دگر جاری شود
قامتت محتاج دیواری شود
***
می خوری سیلی زدستی بی حیا
راه را گم میکنی در کوچه ها
***
می نشیند جای دستی روی تو
بشکند با ضرب در پهلوی تو
***
همسرت را چون که دلداری کنی
در میان کوچه ها یاری کنی
***
دست خود چون بر کمربندش نهی
میرسد پایان وصل و همرهی
***
آید از ره یک غلاف بی حیا
می زند بر جسمت ای گل از جفا
***
چادرت خاکی شود از کینه ها
می شود داغ تو سوز سینه ها
شاعر: محمد علی شهاب
13. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
وقتی پیامبر از کوچه های مکه رد میشد از بالای پشت بام روی سر مبارکش خاکروبه و خاکستر میریختند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در نهایت غربت، خاکروبه ها و خاکستر ها را پاک میکرد...وارد خانه هم که میشد ام ابیها بود. با دستان کوچکش برای پیامبر مادری میکرد و لباسهای خاکی او را میتکاند اما دلها بسوزد برای اسرای اهل بیت علیهما السلام آن هنگامی که وارد شهر شام شدند، زن های شامی از بالای بام ها خاکستر و خاک روبه و سنگ و چوب بر سر خاندان اهل بیت علیهما السلام ریختند. خاکستر آتشی روی عمامه امام سجاد افتاد و عمامه را سوراخ کرد. دست های حضرت سجاد علیه السلام به گردن مبارکشان بسته بود؛ لذا نتوانست آن را خاموش کند. آتش آهسته آهسته به سر مبارکشان رسید و سر را سوزانید.
باز اسم کوفه در میان و نام شام
آه آه از صبح کوفه وای وای از شام شام
***
چون نسوزم زآتش این غم که بر سر ریختند
آتش اندر فرق عابد خلق خون آشام شام
***
آه از آن ساعت که زینب بر سر بازارها
می زدندش سنگ برسر از در و از بام شام
***
بی حیایی را بین که با یکدیگر از قتل حسین
می نمایندی مبارک باد، خاص و عام و شام
شاعر: جودی
14. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمان داد: کاغذی بیاورید که رهنمای مکتوبی برایتان بگذارم تا پس از من گمراه نشوید. معلوم بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در چه موردی می خواهد سند بگذارد. عمر ممانعت کرد و کاش فقط ممانعت میکرد! فریاد زد: اِن الرجل لیهجر و حسبنا کتاب الله؛ این مرد هزیان میگوید کتاب خدا برای ما کافی است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را می گفت! این نسبت را به کسی میداد که وحی مطلق بود. خدا درباره ی او تصریح کرده بود که ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی؛ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جز به زبان وحی سخن نمی گوید. جز به دستور خدا حرف نمیزند و جز حرف خدا را منتقل نمیکند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با شنیدن این حرف دلش شکست و اشک در چشمانش نشست؛ ولی ماجرا را پی نگرفت. پنجره ی انکاری که میتواند حنجره ی وحی را بفشارد، کاغذ را بهتر میتواند مچاله کند چنانچه بعدا هم نشان داد که میتواند. در کوچه های بنی هاشم جلوی مادر سادات را گرفت. سند فدک را به من رد کن! این کاغذ چیست؟ آن را به من بده!....نمیگویم کاغذ را چطور گرفت و مچاله کرد. همین قدر بگویم:
چون غبار کوچه بنشست بر زمین
حق تعالی دید و جبریل امین
***
بر رخ می نشان پنجه بود
از دل ساقی اثر باقی نبود
***
آمد از کوچه برون زهرا ولی
زیر لب با هر قدم میگفت علی
***
با سر چادر به چشمشش میکشید
از کنار دیده اش خون میچکید
***
تا قدم در خانه ی حیدر نهاد
زینب او را دید و از غصه داد
***
چادرت مادر چرا خاکی شده
پنجه بر روی تو حکاکی شده
***
از چه رو مادر چنین غم دیده ای
روی خود از من چرا پوشیده ای؟
15. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
یا رسول الله! لحظات آخر سینه ات سنگین شد. چشم باز کردی چهره ی نازنین حسنین علیه السلام را برای آخرین بار دیدی. اما قربان آن آقایی که سینه اش سنگین شد. چشم باز کرد. دید شمر لعنة الله علیه خنجر به دست روی سینه مبارکش نشسته است.
آه از آن روز که بر سینه ی او
رفت ان دشمن دیرینه ی او
***
آه از آن روز که ان خصم لعین
چکمه پوش امد و شد صدر نشین
***
آه از آن روز که از او جان رفت
بدنش زیر سم اسبان رفت
***
آه از آن روز که با حال شگفت
زینب از حنجر او بوسه گرفت
16. متن گریز روضه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
خداوند در قرآن کریم می فرماید: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ پیامبر بگو: من از شما اجری برای رسالت نمی خواهم، غیر از مودت و دوستی اهل بیتم. مردم! محبت به اهل بیتم را فراموش نکنید...عرض میکنم: ای رسول خدا! نبودی ببینی اهل مدینه مودت را چگونه معنا کردند.
شد تو را مزد رسالت با ذو القربی مودت
بی تو چون گویم که امت باذوالقربی چه کرده؟
***
دخترت را دست جمعی میزدند اهل سقیفه
یک نفر آنجا نگفت آخر مگر زهرا چه کرده؟
***
دیدن این صحنه ها در کودکی بعد از پیمبر
با دل پاک حسین و زینب کبری چه کرده؟
بادل مهدی امید شیعه در عالم خدایا قصه ی قبر نهان مادرش زهرا چه کرده؟
جهت مطالعه بیشتر، «ویژه نامه شهادت پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله» را مشاهده نمایید.