شریعتی: من خودم غبطه می خورم به حال کسانی که یک تمکنی دارند و می توانند گره ای را باز کنند و مشکلی را برطرف کنند. خوشحالی خانواده با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
حاج آقای رنجبر: کسی نیست که در شادی به روی کسی باز کند، مگر اینکه خدا یک در شادی را باز کند. آنوقت دری را که خدا باز می کند، با دری که ما باز می کنیم فرق می کند. دری که ما باز می کنیم ممکن است یکی دیگر ببندد ولی دری که خدا باز می کند هیچکس نمی تواند ببندد.
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد *** نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد
دشمنی را به نهال تشبیه می کند. به درخت تشبیه نمی کند. می خواهد بگوید: دشمنی حتی اگر به اندازه نهال هم باشد، رنج بی شماری به دنبال دارد. وای به آنکه درخت باشد و تنومند باشد. دشمنی را همان اول تا نهال است قیچی کند. همین نهال بودن آن خیلی آسیب به تو می زند. وای به روزی که درخت شود. «نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد» این زبان است که می تواند گیرا و ماندگار و تأثیرگذار باشد.
پیامبر روایتی دارد خیلی عجیب است. می فرماید: «حالفنى الشبان و خالفنى الشيوخ» (جوان فلسفی/ج2/ص248) جوان ها با من هم پیمان شدند و پیرها با من مخالفت کردند. این را اگر بشکافیم، چه چیزی از درونش درمی آید؟ یک حقیقت. اینکه دین پیامبر جوان پسند بود. یعنی دین پیامبر یک دینی بود که به ذوق و ذائقه جوان ها خوش تر می آمد تا پیرها. ولی واقعاً الآن اینطور است؟ شما مساجد را ببین. منابر ما را ببین. دینی که ما داریم عرضه می کنیم همین دین است. جوان پسند است؟ نیست. برعکس است. اکثر مخاطبین منبرها پیرمردها هستند. چرا؟ چرای این بخاطر همین است که دینی که پیامبر عرضه می کرد دین لطیف و لین بود. «قَوْلًا لَيِّنا» (طه/44) «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) بود. فرم پیامبر لین بود. خودش لین بود. الآن فرم ها لین نیست. فرم ها و لحن ها چکشی و شلاقی است. این است که جواب نمی دهد. این است که تأثیر نمی گذارد. به همین دلیل ما به زبان حافظ نیاز داریم. حافظ همین روایت را می خواند. همین «الدنیا مزرعه» را می خواند. ولی شما ببینید چقدر لطیف و زیبا بیان می کند. چرا خودمان را محروم کنیم؟ الآن چون بسیاری از مبلغین و طلاب پای این برنامه می نشینند و می شنوند، از آنها خواهش می کنم یک راهی به ادبیات پیدا کنید. یک ارتباطی با ادبیات پیدا کنید. ادبیات یک زبان است. به قول حافظ غزل هایش سفینه است. سفینه به معنی کشتی است. شما آیات و روایات را سوار این کشتی کنید. این هست که به ساحل دل ها می رساند.
بعضی خرده می گیرند و می گویند: از حافظ آدم حماسی در نمی آید. آمر به معروف و ناهی از منکر در آن در نمی آید. از دیوان حافظ عاشورا در نمی آید. حافظ مؤمن قاعد و گوشه گیر می سازد. ما مؤمن قائم می خواهیم. بر فرض همین است که شما می گویید. مگر مؤمن قاعد بد است؟ قرآن می گوید: چه قاعد و چه قائم، «وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» (نساء/95) خدا به همه آنها پاداش نیک خواهد داد. «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيما» البته بین قائم و قاعد، قائم فضیلت دارد. هنر حافظ این است که مؤمن قاعد درست می کند، تو بیا قائم کن. او نیمی از راه را رفت. مثل مادری که به زحمت بچه را می نشاند و قاعد می کند. حالا پدر اگر عرضه و هنر دارد، همین بچه را که قاعد است، قائم کند و سر پا کند. نیاید مادر را بکوبد. بگوید: تو از بچه قاعد می سازی!
روزگار، روزگار شعور است. گفت: زیر میز نزنید و کافه را به هم نریزید. راه همین است. ادبیات است. مغلطه نکنیم، سفسطه نکنیم. «رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم» حیف است. اینها زبان های تأثیرگذاری هستند. الآن هالیوود آمد مولوی را از ما گرفت. چرا؟ چون دید این مرد الآن قلب آمریکا را تسخیر و تصرف کرده است. اینها می گویند: مثنوی از اول تا آخر دائم از قرآن می گوید. فردا مردم آمریکا هم می گویند: قرآن چیست؟ نگاهشان محدود به قرآن می شود. می گوید: «ای علی که جمله عقل و دیده ای» علی کیست که سر تا پا عقلانیت است؟ من نمی توانم الآن مولوی را تخریب کنم اما می توانم تحریف کنم. می آیم یک فیلم می سازم از قرآن مولوی یک چیزی درمی آورم، در مایه های انجیل باشد. از علی یک موجودی می سازم، مثل همان مسیحی که ساختم. تحریفش می کنم. مولوی را آنطور که بخواهند تعریف می کنند و با همان به جنگ ما می آیند. چرا؟ چون ما غفلت کردیم. ما گفتیم: این نجس است. این صوفی است. این مرتد است. مسلمان نیست. ملاک و معیار ما باید قرآن باشد. قرآن چه می گوید؟ «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ» (توبه/102) یک عده هستند به گناهان خودشان اعتراف دارند. خودشان را معصوم نمی دانند. همین مرد خودش را معصوم نمی داند.
گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن *** مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی *** گرچه جوی خون بود، نیلش کنی
اینچنین میناگری ها کار توست *** اینچنین اکسیرها اسرار توست
این همه گفتیم نیک اندر بسیج *** بی عنایات خدا هیچیم، هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق *** گر ملک باشد سیاه هستش ورق
قرآن می گوید: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً» یک حرف های خوب دارد، یک حرف های بد دارد. ولی خوبش بر بدش می چربد. «وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (توبه/102) خدا توبه اینها را می پذیرد. خدا اینها را می بخشد. خدا اینها را می آمرزد. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) مثنوی را برداریم ابیات خوبش را در یک کفه بریزیم، و ابیات بدش را در یک کفه بریزیم، بینی و بین الله خوب هایش بر بد هایش می چربد. ابیاتی دارد که اگر دخیل و تقیه نباشد که هست، ابیاتی خیلی خطای فاحش دارد و رد می کنیم. قضاوتی که در رابطه با ابوطالب کرده صد در صد رد می کنیم. اینها بدهایش است. بیایید خوبی هایش را ببینیم. ابیات خوبش را برداریم و انتخاب کنیم.
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان *** که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
یک عده هستند که از خود رها هستند. از خودیت ها رها شدند. به اینها در زبان حافظ خراباتی گفته می شود. خراباتی شدن از خود رهایی است. وقتی می گوییم: فلانی خراباتی است یعنی اهل نفس و هوس نیست. به همین هم رند می گوییم. گفتیم: رند کسی است که به قید و بندهای غلط پای بند نیست. خراباتی هم رندان هستند. جایی که خراباتی ها باشند، خرابات می گوییم. حالا هرکجا می خواهد باشد. «چو مهمان خراباتی» اگر در یک خراباتی رفتی، کنار چهار نفر رند نشستی. «به عزت باش با رندان» با حرمت با آنها رفتار کن. چرا؟ چون اینها هستند که مایه مستی تو هستند. از اینها جدا شوی خمار می شوی. گفت:
در درونشان صد قیامت نقد هست *** کمترین اینکه شود همسایه مست
کنار اینها بنشینی اصلاً یک قیامتی در وجود تو اتفاق می افتد. مست می شوی. اینها مثل همان آب انگور هستند. مایه مستی هستند. «که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد» اگر به دنبال مستی دچار خمار شوی، چه وقت دچار خمار می شوی؟ وقتی اینها تو را از خودشان دور کنند و تو از اینها فاصله بگیری.
شب صحبت غنیمت دان که بعد روزگار ما *** بسی گردش کند گردون، بسی لیل و نهار آرد
رد پای آیات است. همه آیات قرآن قیامت را روز معرفی می کند. «یَومَ الدِّین» (فاتحه/4)، «یَومَ التَغابُن» (تغابن/9)، «یَومَ الحَسرَه» (مریم/39)، «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» (طارق/9) یعنی دنیا شب است. حافظ می گوید: در این دنیایی که شب است یک چیز هست که خیلی مغتنم است و ارزش دارد. آن هم صحبت و هم نشینی با پاکان و خوبان و اولیای خداست. «شب صحبت غنیمت دان» این شب هم مثل شب های دیگر تمام می شود. در این شب کوتاه دنیا فرصت را غنیمت شمار.
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است *** خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
روی شترها یک اتاقک می گذارند که به آن کجاوه می گویند. عرب ها عماری می گویند. چرا؟ چون اول کسی که این کجاوه را ساخت شخصی به نام عمار بود. به فارسی میم را مخفف می کنند و عماری می گویند. حافظ یک شتری را تصور می کند که روی آن شتر یک عماری است، در آن عماری هم لیلی نشسته است. این عماری را به مهد و گهواره تشبیه می کند. لیلی هم تشبیه به ماه می کند. کسی که این شتر عماری دار را می کشد، افسار دستش است، عماری دار می گویند. حالا می گوید: «عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است» گهواره ماه در حکم اوست، هر طرف می خواهد برود این شتر را می برد. «خدایا در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد» خدایا به دلش بیانداز. از همان مسیری برود که مجنون نشسته است. می خواهد بگوید: خدایا برای همه خوش بخواه و هر عاشقی را به معشوقش برسان. هر محبی را به محبوبش برسان. چقدر در روایات به ما می گویند: برای دیگران خیر بخواهید. دعا می کنید به دیگران دعا کنید. در حق خودتان مستجاب می شود. این بیچاره هم به زبان خودش می گوید. می گوید: خدایا هر مجنونی در عالم هست به لیلی خودش برسان. خدایا دامن این فراق ها جمع شود. خدایا همه به وصل و وصال برسند. هیچکس در غم فراق نباشد. همه در شوق وصال باشند. خیلی لطیف است منتهی به زبان شاعرانه و حافظانه خودش می گوید.
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هرسال *** چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
می گوید: عمر تو هم مثل طبیعت است. طبیعت بهار و پاییز دارد. عمر تو هم بهار و پاییز دارد. بهارش جوانی و پاییزش پیری است. فرق بهار تو با بهار طبیعت این است که طبیعت یک بهار ندارد، هزاران بهار دارد. شاید هفتاد بهارش را هم تو درک کنی. یکی کمتر می بیند و یکی بیشتر! بهار طبیعت را از دست بدهی سال دیگر داری، ولی بهار عمر را از دست بدهی دیگر تمام می شود. به همین خاطر من به تو می گویم: «بهار عمر خواه ای دل» یعنی حواست به این جوانی ات باشد. وگرنه این باغ هر سال بهار دارد و صدها گل نسرین می آورد. مثل بلبل هزاران بلبل می آورد.
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ *** نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
در این باغ عالم و آفرینش حافظ که از جوانی و بهار جوانی اش استفاده نکرد. از خدا می خواهد در این دوران پیری بنشیند یک گوشه ای و یک انسان سرو قامتی و درستی به تور او بخورد و این آخر پیری دنیای خودش را به سلامت سپری کند.
شریعتی: امروز صفحه 328 قرآن کریم، آیات 73 تا 81 سوره مبارکه انبیاء از جزء هفدهم برای شما تلاوت می شود.
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ «73» وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ «74» وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «75» وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ «76» وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ «77» وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ «78» فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ «79» وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ «80» وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ «81»
ترجمه: وآنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند و به آنان، انجام كارهاى نيك و برپايى نماز و پرداخت زكاة را وحى كرديم و آنان فقط عبادت كنندگان ما بودند. و به لوط، حكمت و دانش عطا كرديم و او را از قريهاى كه كارهاى زشت انجام مىدادند رهانيديم، براستى آنان مردمى بد و منحرف بودند. و او را در رحمت خويش وارد نموديم، همانا او از شايستگان بود. و (بياد آور ماجراى) نوح را از پيش (از ابراهيم و لوط) آن زمان كه (پروردگار خويش را) ندا كرد، پس (خواستهى) او را اجابت كرديم، پس او و خاندانش را از (آن اندوه و) بلاى بزرگ، نجات بخشيديم. و او را در برابر مردمى كه آيات (و نشانههاى) ما را تكذيب مىكردند، يارى داديم، بدرستى كه آنان، مردم بدى بودند، پس همهى آنها را غرق كرديم. و داود و سليمان (را ياد كن) آن هنگام كه درباره كشتزارى كه گوسفندان قوم، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه ساخته بودند) داورى مىكردند و ما شاهد داورى آنان بوديم. پس ما آن (حكم حقّ) را به سليمان تفهيم كرديم و ما به هر يك از آنها، فرزانگى و دانش داديم، و كوهها را رام داود ساختيم (بطورى كه آنها) و پرندگان (با او) تسبيح مىگفتند، و ما انجام دهندهى اين كارها بوديم. و به او (داود) فن زره سازى براى شما را آموختيم تا شمارا از (خطرات) جنگتان حفظ كند، پس آيا شما شكرگزار هستيد؟! و براى سليمان، تند باد را (رام نموديم) كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه در آن بركت قرار داديم حركت مىكرد و ما به هر چيزى آگاهيم.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد هم انشاءالله از فرازهای نورانی زیارت جامعه کبیره بشنویم.
حاج آقای رنجبر: گفت:
چون کسی را خار در پایش جهد *** پای خود را بر سر زانو نهد
بچه ها که به کوچه می رفتند و یک خاری به پایشان می رفت. یک گوشه می رفتند و این پا را به زانو می گرفتند، خوب خیره می شدند، می گشتند که خار را پیدا کنند و بیرون بکشند. منتهی چون بچه بودند نمی توانستند بیرون بیاورند. مولوی می گوید:
خار در پا شد چنین دشوار یار *** خار در دل چون بود وا ده جواب
گاهی وقت ها آدم می خواهد یک خاری از پایش بیرون بیاورد، بیرون آوردنش سخت است و کار هرکسی نیست. باید یک بزرگتری بیاید تا آن خار را بیرون بکشد. حالا اگر یک خار غم و غصه ای بر دل آدمی برود، چه کسی می تواند بیاید این خار را بیرون بکشد؟ آیا هرکسی می تواند؟ بعد یک مثالی از تفریحات ناسالم گذشته می زند. چون همیشه از این تفریحات بوده است. مثلاً می آمدند یک خاری را زیر دم الاغی می گذاشتند، این الاغ هم هی بالا و پایین می کرد که این خار بیرون بیاید، فروتر می رفت.
کس به زیر دم خر خاری نهد *** خر نداند دفع آن بر می جهد
بر جهد آن خار محکم تر زند *** عاقلی باید که خاری بر کند
می گوید: تمام جست و خیزهای بشر در طول تاریخ از همین دسته است. یک خارهایی بر روح و روانش نشسته و می خواهد بیرون بکشد. غم ها و غصه هایی دارد که می خواهد بیرون بکشد ولی نمی داند و نمی فهمد. به جایی که بیرون بکشد هی فرو تر می کند. «عاقلی باید که خاری بر کند» آن هم عاقلی که عقلش زمینی نباشد. عقلش قدسی و آسمانی باشد و مردم نسبت به او پذیرش داشته باشند. تمام فلسفه امامت همین است. روز عید غدیر تمام خطبه غدیر همین است. مردم آن کسی که می تواند خار غم و غصه را از دل های شما دور کند این مرد است. خدا می گوید: من به همین عاقل ها الهام می کنم چه کنند. لذا امامت انتصاب خداوند است نه انتخاب مردم. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ما هستیم که آنها را امام کردیم. بعد می گوید: چون ما امامشان کردیم، «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ» ما به آنها وحی می کنیم کدام کار را بکنید خوب است و کدام کار را بکنید خوب نیست. ولی کسی که ما انتصابش نکنیم و شما انتخاب کنید، ما نسبت به او وحی نخواهیم داشت.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای رنجبر: انشاءالله همه ما عاقبت بخیر شویم.
شریعتی: والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
**********************************
منبع: سمت خدا